eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34.2هزار دنبال‌کننده
29.4هزار عکس
11.6هزار ویدیو
285 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5954083905127582625.apk
12.87M
🚩 هم‌نوا با 👆👆 جدیدترین مداحی های مناسبتی در اپلیکیشن جامع 🏴 بزرگترین بانک جامع مداحی، شعر و سبک تقدیم می کند: ◾️بسته جامع مداحی و اشعار ویژه همراه با متن و صوت 📲 دانلود رایگان از کافه بازار 👇👇 https://trc.metrix.ir/0no48o/
حضرت زهرا سلام الله علیها: خَیْرٌ لِلِنّساءِ انْ لایَرَیْنَ الرِّجالَ وَلایَراهُنَّ الرِّجالُ. بهترین چیز برای حفظ شخصیت زن آن است که مردی را نبیند و نیز مورد مشاهده مردان قرار نگیرد. 📚بحارالأنوار: ج ۴۳، ص ۵۴، ح ۴۸ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔روایت از حضور و محبت حضرت فاطمه(س) در جبهه‌های جنگ....😭😭😭😭 «من قدرت او را، محبت مادری او را در هور دیدم، وقتی شما مادرها نبودید و بچه هایتان در خون دست و پا می زدند او را دیدم. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ مداحی سوزناک سیدرضا نریمانی برای فرمانده مدافعان حرم، سپهبد سلیمانی😔 📸تصاویر برای نخستین‌بار منتشر می‌شوند💔👇 https://eitaa.com/joinchat/4218617913C3cb919e0aa
🔴دختر بی حجابی که با مداحی سیدرضا نریمانی محجبه و متحول شد❗️ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4218617913C3cb919e0aa یا حضرت زهرا😭😔👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹چه شباهتیست میان فرزند آخرالزمان و مادر؟ هردو گمنام؛ هر دو پنهان در مکان و زمان؛ نه نشانی از مزارت و نه نشانی از استقرار فرزندت.... 🔸 به کدامین گناه کشته شدی؟ و حالا به کدامین گناه فرزندت در پس پرده غیبت ایستاده منتظر ماست؟ 💥 خوانده ام که غلاف شمشیری دست تو را از دامن علی جدا کرد، چه گویم که امروز غلاف شمشیر گناهانم دست مرا از علی زمانم جدا کرده و بین من و او حجابی است از تاریکی خطاهایم که نور حضورِ او را سد کرده... 📝 میخواهم شوم، مثل شهدا، مثل ، تا را تا آخرین نفس حمایت کنم؛ ای مادر می شود دستم را بگیری؟؟؟؟ "آجرک الله یا صاحب الزمان" "ما بچه‌های مادر پهلو شکسته‌ایم" 🎤کربلایی محمدحسین پویانفر @Modafeaneharaam
صلوات خاصه حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها اللـهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبيبَةِ حَبيبِكَ وَنَبِيِّكَ، وأُمِّ أحِبّائِكَ وأصفِيائِكَ، التي انتَجَبتَها وفَضَّلتَها واختَرتَها عَلى نِساءِ العالَمينَ، اللـهُمَّ كُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّن ظَلَمَها واستَخَفَّ بِحَقِّها، وكُنِ الثّائِرَ اللـهُمَّ بِدَمِ أولادِها، اللـهُمَّ وكَما جَعَلتَها أُمَّ أئِمَّةِ الهُدى، وحَليلَةَ صاحِبِ اللِواءِ، والكَريمَةَ عِندَ الملأ الأعلى، فَصَلِّ عَلَيها وعَلى أُمِّها صَلاةً تُكرِمُ بِها وَجهَ أبيها مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ، وتُقِرُّ بِها أعيُنَ ذُرِّيَّتِها، وأبلِغهُم عني في هذِهِ السّاعَةِ أفضَلَ التَّحِيَّةِ والسَّلام.✨✨✨ 📗 مصباح المتهجّد @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ 👆👆 شهیدی که دلش برای داعشی ها هم میسوزد ! مصاحبه شهید خزایی با شهید خاوری (حجت) از لشگر پر افتخار فاطمیون ➖➖➖➖➖➖➖ @Modafeaneharaam
توصیه ای از شهید سجاد زبرجدی: دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تااز حق منحرف نشود. شما چهل روز دائم الوضو باشید خواهیددید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد😍 @Modafeaneharaam
💜تنوعی فوق‌العاده از چادرهای‌رنگی😍 🎁🎊لاکچری‌ترین‌هدیه روز زن‌ومادر🎊🎁 🎁 در آغاز هر فصل🤩 🎁 به سراسر کشور صلواتیه🎁 پارچه‌هاش آب نمیره، نخ‌کش نمیشه و مهم‌تر از همه تنوع و رنگارنگی فووووق العاده پارچه‌هاست😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2202861679C4193495bfc و فروشگاه پارچه مجلسی
4_5954083905127582625.apk
12.87M
🚩 هم‌نوا با 👆👆 جدیدترین مداحی های مناسبتی در اپلیکیشن جامع 🏴 بزرگترین بانک جامع مداحی، شعر و سبک تقدیم می کند: ◾️بسته جامع مداحی و اشعار ویژه همراه با متن و صوت 📲 دانلود رایگان از کافه بازار 👇👇 https://trc.metrix.ir/0no48o/
Reza Narimani Ghadam Mizanam(2).mp3
3.64M
⏯ قدم میزنم تا به رویا برسم ◾🎙 ◾ 🕯🥀💔 👌فوق العاده💯 🕌با ما هیئت را در خانه‌هایتان به پا کنید @Modafeaneharaam
ابن بابویه در آیه «واذ قالت الملائکة یا مریم... » 📖سوره‌ آل عمران آیه ۴۳ از مفضل بن عمر روایت کرده که گفت: حضور حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: مرا از فرمایشات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمود: فاطمه علیهاالسلام سیده زنان دو جهان است آگاه فرمایید تا بدانم آیا او سیده زنان زمان خود بوده است؟ آن حضرت فرمود: مریم سیده زنان زمان خود بود، اما فاطمه علیهاالسلام سیده زنان دو جهان از اولین و آخرین است. 📕اثبات‌ ولایت امیرالمومنین علیه السلام از قرآن و سنت ج۱ ، ص۲۴۶ ؛ 📗معانی الاخبار صدوق: ص۱۰۷. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 عرض تسلیت به مناسبت شهادت خانم حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) قطعه ای از کتاب آهنگران زمستان سال ۱۳۶۵ _ اهواز جهت تهیه دوجلدی کتاب آهنگران تلفن سفارش ۰۲۱۶۶۴۶۵۳۷۵ فروشکاه انتشارات یازهرا (سلام‌الله‌علیها) @Modafeaneharaam
پیام رهبر انقلاب به مناسبت تشییع شهدای گمنام در روز شهادت حضرت زهرا (س):تقارن تشییع پیکر این مسافرانِ به خانه‌ برگشته، با روز شهادت صدیقه‌ی طاهره (س)مبشّر ابدیّت یاد و خاطره‌ی آنان و مژده‌بخش خیر کثیری است که از ناحیه‌ی آنان برای کشور امام زمان روحی‌فداه فراهم خواهد آمد. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎حضرت فاطمه‌یه‌زن۱۸ ساله‌مگه‌چقدر‌برای‌ نماز‌وامیستاده‌که‌پاهاشون‌تاول‌میزده😳🤔 فرهنگ فاطمیه چیه؟؟؟ 🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اشک‌های مجری تلویزیون وقتی دختر شهید گفت آنتن تلویزیون که خراب می شود از پدرم کمک می‌خواهم. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ واکنش جالب مادران به خواندن یک نامه احساسی 🔳السلام علیک یا فاطمة الزهرا س @Modafeaneharaam
💐🍃💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐 🍃 💐 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 🌷✅ 💠:روزهای من برگشتم سر کلاس ..در حالی که تمام بدنم بوی بدی می داد ..یکی از بچه ها با خنده از ته کلاس گفت ..عین اسمت بو گندویی ... ویزل ... و همه بهم خندیدن ... اولین بار که برای سرشماری و ثبت اسامی بومی ها به منطقه ما اومده بودن ..صاحب کارمون، اسم خانوادگی پدرم رو ویزل نوشته بود مدرسه که تعطیل شد ..رفتم توی دشتشویی ... خیلی آروم، دفتر و وسایلم رو شستم . خیلی مراقب بودم که دفترم خراب تر از اینی که هست نشه ... لباس هام رو هم در آوردم و شستم و همون طور خیس تنم کردم . رفتم توی آفتاب نشستم و منتظر پدرم شدم ... دلم نمی خواست توی اون وضع، من رو ببینه ... مطمئن بودم با دیدن اون وضع من، ناراحت میشه و قلبش می شکنه ... تا غروب آفتاب که پدرم از راه رسید ... لباس های منم توی تنم خشک شده بود . تا فردا صبح که خبر ورود من به مدرسه پخش شد ... یه عده از والدین برای اعتراض اومدن مدرسه ... اما به خاطر قانون نتونستن من رو از مدرسه بیرون کنن ... از اونجا بود که فشارها چند برابر شد ... می خواستن کاری کنن با پای خودم برم ... پدرم، هر روز، چند ساعت قبل از طلوع خورشید ... من رو تا مدرسه همراهی می کرد ... و شب ها بعد از تموم شدن کارش میومد دنبالم ... من بعد از تعطیل شدن مدرسه ... ساعت ها توی حیاط می نشستم ... درس می خوندم و مشق هام رو می نوشتم تا پدرم برسه . هر سال، دفترها، برگه ها و کتاب های بچه های بزرگ تر رو ... آخر سال، از توی سطل های زباله در می آوردم ... حتی پاکت های بیسکوئیت یا هر چیزی رو که بشه روش نوشت رو جمع می کردم . سرسختی، تلاش و نمراتم ... کم کم همه رو تحت تاثیر قرار داد ... علی رغم اینکه هنوز خیلی ها از من خوششون نمی اومد ... اما رفتار، هوش و استعدادم ... اهرم برتری من محسوب می شد بچه ها کم کم دو گروه می شدن ... یه عده با همون شیوه و رفتار قدیم باهام برخورد می کردن ... و تقریبا چند بار توی هفته کتک می خوردم ... و یه عده رفتار بهتری باهام داشتن ... گاهی باهام حرف می زدن ... اگر سوالی توی درس ها داشتن می پرسیدن ... قدرت بدنی من از بقیه بیشتر بود ... تقریبا توی مسابقات ورزشی، همیشه اول می شدم... مربی ورزش، تنها کسی بود هوام رو داشت ... همین هم باعث درگیری های بیشتر و حسادت های شدیدی می شد . و به هر طریقی که بود ... زمان به سرعت سپری می شد . 🔵پ.ن: ویزل یعنی راسو 🔷🔷🔷🔷 💠: آزمایشگاه خودم تنهایی می رفتم و برمی گشتم ... همیشه مراقب رفتارم بودم و سعی می گردم با سفیدها قاطی نشم ... اما دیگه بزرگ شده بودم و بی توجهی کار سختی بود ... علی الخصوص که سارا واقعا دختر مهربان و زیبایی بود ... . توی گروه آزمایشگاه، عین همیشه تنها نشسته بودم ... تا وارد آزمایشگاه شد، سریع چند نفر براش جا باز کردن ... همه می دونستن چقدر پسرهای دبیرستان دارن به خاطرش تلفات میدن ... بی توجه به همه شون اومد سمت من و با لبخند ملیحی گفت ... کوین، می تونم کنار تو بشینم؟ ... برای چند لحظه نفسم بند اومد ... اصلا فکرش رو هم نمی کردم . سریع به خودم اومدم ... زیرچشمی، نگاهم توی کلاس چرخید ... چند نفر داشتن توی چشم هاشون، نقشه قتل من رو می کشیدن ... صورتم رو چرخوندم سمتش که بگم؛ نه ... دوباره چشمم که بهش خورد، زبونم بی اختیار گفت: حتما ... و دستم سریع تر از زبونم، کیفم رو از روی صندلی برداشت ... با همون لبخند تشکر کرد و نشست کنارم . ضربان قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم ... به سارا که نگاه می کردم ناخودآگاه لبخند می زدم ... به چشم های بقیه که نگاه می کردم، خودم رو یه انسان مرده می دیدم کلاس تموم شد ... هیچ چیز از درس نفهمیده بودم ... فقط به این فکر می کردم چطور بعد از کلاس فرار کنم ... شاید بهتر بود فرار می کردم و چند روز آینده ، به هر بهانه ای شده بود؛ مدرسه نمی اومدم ... داشتم نقشه فرار می کشیدم که سارا بلند شد ... همون طور که وسایلش رو توی کیفش می گذاشت ... خطاب به من گفت ... نمیای سالن غذاخوری؟ . مطمئن بودم می دونست من تا حالا پام رو توی سالن غذاخوری نذاشتم ... هیچ کدوم از بچه ها، از غذا خوردن کنار من خوششون نمی اومد . همزمان این افکار ... چند تا از پسرها داشتن به قصد من از جاشونبلند می شدن ... می شد همه چیز رو توی چشم هاشون خوند . سارا بدون توجه به اونها، دوباره رو کرد به من ... امروز توی سالن، شیفت منه ... خوشحال میشم توی سرو غذا کمکم کنی . یه نگاه به اونها کردم ... و ناخودآگاه گفتم . حتما ...و سریع دنبالش از آزمایشگاه زدم بیرون .. ⬅️ادامه دارد .... @Modafeaneharaam