خاطره پرده اول
من تقریبا در انتهای مسجد هستم، عزاداری که شروع می شود حاج حسین محراب مداح اهل بیت علیهم السلام که خود از دوستان صمیمی شهید فیروز است خیلی پریشان است، هر دمی که می گیرد ناله ها را بلند می کند، دیگر روضه به عصر عاشورا رسیده است و دارد از یتیمان اباعبدا...(علیه السلام) می خواند، ناگهان صدا می زند رضا جان بیا پیش من .. رضا فرزند شهید فیروز حمیدی زاده است که 11 سال دارد و وصفش را در گزارش قبل برایتان گفتم، آنجا که اولین بار در فرودگاه با تابوت پدر مواجه می شود و بجای گریه فریاد «لبیک یا زینب(سلام الله علیها)» سر می دهد، رضا از میان جمعیت جلو می آید و حاج حسین او را روی صندلی خود می نشاند، دیگر هق هق ها بالا گرفته و روضه یتیم های ارباب حال دیگری به مجلس داده است، همین طور دست روی سر و صورت رضا می کشد و می گرید اما رضا خود محکم اما مظلومانه ایستاده و حتی اشک هم نمی ریزد .. سینه زنی که شروع می شود دست های کوچک رضا دیدنی تر شده است، او در قامت یک مرد، سنگین به سینه می زند و ذکر "یا زینب(سلام الله علیها) مدد" به لب دارد، این کار او حاج حسین مداح را سر شوق می آورد، بی اختیار می گوید فیروز ببین چه شیر بچه ای تربیت کرده ای که هنوز خونت خشک نشده خود را آماده دفاع از حرم کرده است .. رضا یک لحظه هم از تابوت پدر چشم بر نمی دارد و جانانه سینه می زند، این صحنه آنقدر با دلم بازی می کند که نا خودآگاه جلوتر می روم تا این صحنه تاریخی را ثبت کنم، باید اینجا می بودی تا تحقق فرهنگ عاشورایی و زینبی را در یک کودک می دیدی، شرم دارم نامش را کودک بگذارم او مانند مردی بزرگ، صبورانه رفتار می کند، اینجاست که معنای تمام روضه ها برایت متجلی می شود .. دوستان می گویند جا دارد از وصف حال این مرد کوچک خیلی گفته ها و نوشته ها به رشته تحریر در بیاید، اصلا باید از او نمادی از مقاومت برای خراسان شمالی بسازیم و او را به همه دنیا بشناسانیم
خاطره پرده دوم
وارد محل نگهداری شهید می شویم، جمع خصوصی است و فقط اعضای خانواده حضور دارند، قرار است سخترین قسمت داستان رقم بخورد و مادر و پدر و همسر و فرزند شهید چهره دلربایش را ببینند و آخرین وداع را با پیکرش انجام دهند، خیلی صحنه دشواری است، دو پسر خردسال شهید حمیدی زاده گرد تابوت می چرخند و مادر و پدر و همسر بی تابی می کنند .. انگار اینجا قضیه فرق می کند و بناست بچه ها بزرگتر ها را دلداری بدهند، رضا دوباره اثری از شکست در چهره اش دیده نمی شود و به پدر مانند یک قهرمان می نگرد، حالا چهره شهید را از زیر کفن خارج می کنند و بغض همه می ترکد، چهره نورانی است و چند خراش جزئی دارد، رضا و مرتضی غرق در تماشای پدر می شوند و مادر و پدر و همسر یک به یک خود را بر سینه شهید فیروز می اندازند و درد دل می کنند.
رضا داداش کوچتر را فرا می خواند و به او می گوید این بار آخر است که چهره بابا را می خواهیم ببینیم، او که کمی شوکه شده است با نوای گرم مادر که به او می گوید پسرم بیا جلو این همان باباست که منتظرش بودی، حالا برگشته، رضا از مرتضی می خواهد پدر را ببوسد و او خم می شود و بوسه ای کودکانه بر گونه های پدر می زند .. همسر شهید می گوید فیروز بلند شو ببین چه پسری تربیت کرده ای که دارد مرا دلداری می دهد، یک لحظه هم اجازه نداده که آب در دلم تکان بخورد، فیروز دیگر من هر روز در خانه منتظر که باشم که ساعت 2.5 بیاید، دیگر موقع بردن شهید است و همسر شهید از شوهرش دل نمی کند، اصرار دارد که باید کفن قسمت پایش را باز کنند تا پای شهید را ببوسد اما حاضران اجازه نمی دهند ..او که می بیند این کار ممکن نیست شروع به گلایه می کند و می گوید، آن موقع که پیش ما بودی هر بار در خانه می خواستم پایت را ببوسم راضی نمی شدی، نگاه کن این قرارمان نبود که حالا بعد از شهادت هم اجازه ندهی پایت را ببوسم، رضا مادر را به آغوش می کشد و اشک هایش را پاک می کند ..بعد هم چفیه پدر را بر می دارد و به پیشانی پدر تبرک می کند و آخرین نگاهش را به پیکر نورانی پدر می اندازد و همچنان سکوتی مظلومانه او را احاطه کرده است .. هرگز فراموش نمی کنم که امروز وقتی که می خواستند شهید را وارد قبر کنند همسرش او را محکم به آغوش کشید و اجازه نمی داد شهید را از او جدا کنند، شاید هنوز باور نمی کرد که فیروز عزیزش که بهترین دوران زندگی را با او سپری کرده بود حالا می خواهد از آنها جدا شود .
خاطره پرده سوم
می خواهند تابوت را باز کنند تا خانواده با فرزند شهیدشان دیدار کند و چهره او را زیارت کنند، مادر ناگهان می گوید دست نگهدارید، قبل از اینکه باز کنید می خواهم چیزی به شما بگویم، او می گوید دو شب قبل از شهادت فیروز او را در خواب دیدم که پیشت یک خاکریز با دشمن درگیر شده است .. دو بار از جای خود بلند شد و با تیربار به سمت دشمن شلیک کرد، در خواب دیدم که ناگهان یک تیر به پهلویش اصابت کرد و همانجا شهید شد، مادر اصرار داشت که باید جای اصابت گلوله را در بدن پسرش ببیند اما کار مقدور نبود و مدام به پهلوی راستش اشاره می کرد و می گفت من می دانم تنها یک تیر به او خورده است .. بعد از اینکه از این جلسه خارج شدیم خیلی جویای نحوه شهادت شهید فیروز حمیدی زاده از مسئولین مختلف شدم اما اطلاع دقیقی وجود نداشت، حتی دوستان نزدیکش هم چیزی از نحوه شهادت او خبر نداشتند تا اینکه یکی از آنها شماره همرزمش که دقیقا در همان حادثه مجروح شده بود و در تهران بستری بود را به من داد .. وقتی با او تماس گرفتم و نحوه شهادت را جویا شدم خشکم زد، مادر دقیقا درست می گفت، او گفت با دو خودروی نظامی در حال حرکت بوده اند که در کمین دشمن گرفتار می شوند، وقتی از خودرو پیاده می شوند و سنگر می گیرند، شهید توفیقیان بلند می شود با تیربار به سمت دشمن می گیرد وقتی دوباره برمی خیزد تا شلیک کند با تیر قناصه که به چشمش برخورد می کند به شهادت می رسد .. در همین خلال فیروز هم بلند می شود و با تیربار به سمت دشمن می گیرد و دوباره سنگر می گیرد، یک بار دیگر هم بلند می شود و با دشمن درگیر می شود، نوبت سوم که بر می خیزد او نیز با اصابت تیر قناصه به پهلوی راستش شدیدا مجروح می شود و به فیض شهادت نائل می آید .. یادآوری تاکید های مادر بر اینکه خواب دیده بود فرزندش از ناحیه پهلو همچون حضرت زهرا(سلام الله علیها) مجروح شده و شهید می شود بدنم را به لرزه در می آورد، گویا دوباره تاریخ تکرار شده است و دفاع مقدس دیگری این بار در دفاع از حریم اهل بیت رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) برپا شده است، با این تفاوت که مرزهایش به خارج از ایران اسلامی کشیده شده و سرسپردگان ولایت در جبهه مقاومت پیگیر تحقق آرمانهای بلند امام خمینی(قدس سره شریف) هستند، امامی که می فرمود "تا ظلم و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم".
⛔️ توقف فعالیت KHAMENEI.IR در تلگرام
🔰در راستای پاسداشت منافع ملّی و برای رفع انحصار از پیامرسان تلگرام، پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای (KHAMENEI.IR) فعالیت خود را در این پیامرسان، از این لحظه متوقف میکند.
🔹این اقدام KHAMENEI.IR که پیش از شروع برنامهی رسمی نهادهای کشور در توقف استفاده از تلگرام انجام میشود، برای حمایت از پیامرسانهای داخلی و رفع انحصار فضای مجازی از پیامرسانهای غیرایرانی است.
📲از این پس اطلاعرسانی درباره اخبار و مطالب مربوط به رهبر انقلاب اسلامی در پیامرسانهای زیر انجام خواهد شد:
▫️ gap.im/khamenei_ir
▫️ sapp.ir/khamenei_ir
▫️ iGap.net/khamenei_ir
🔔نرم افزار تلفن همراه #ویژه اخبار و بیانات رهبر انقلاب
📲نرمافزار تلفنهمراه پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اسلامی (KHAMENEI.IR) با امکان دریافت بهلحظهی آخرین اخبار، رویدادها و دیگر تولیدات رسانهای مرتبط با حضرت آیتالله خامنهای در دسترس کاربران قرار دارد.
http://khl.ink/avx25
🔹از ویژگیهای این برنامه، دسترسی به تمامی سخنرانیها و پیامهای رهبر انقلاب از سال ۶۸ تاکنون به همراه امکان جستجوی #آفلاین در تلفن همراه است و کاربران سیستمعاملهای اندروید(Android) و آی.او.اس (IOS) میتوانند آن را از پیوندهای زیر دریافت کنند.
🔻دریافت مستقیم:
▪️Android: https://cafebazaar.ir/app/ir.khamenei.expressions
▪️IOS: https://itunes.apple.com/us/app/khamenei.ir/id968842773
🚨برای دریافت آخرین اخبار از تغییرات و بروزرسانیهای این نرم افزار به پیوند زیر مراجعه کنید
http://farsi.khamenei.ir/page?id=29453
مدافعان حرم 🇮🇷
💢 مدافع حرمی که برات شهادتش را از امام رضا (ع) گرفت
خواهر #شهید_مهدی_لطفی با اشاره به علاقه برادرش به شهادت در سوریه میگوید: مهدی از من کوچکتر بود. عاشق شهادت بود. هر وقت به سوریه میرفت، میگفت دعا کنید شهید بشوم. به او میگفتم مهدی اینقدر دعا نکن زود شهید شوی، بگذار کمی سنت بالاتر برود تا ما اعضای خانواده تو را خوب دیده باشیم و بعد شهید بشوی. آخر سر هم براتش را از امام رضا(ع) گرفت. مشهد به زیارت امام رضا(ع) رفت و دیگر نیامد تا ما ببینیمش. رفت به سوریه و خبر شهادتش آمد.
شهید لطفی سر به زیر و کتوم بود. خواهرش در این باره میگوید: هیچکس نمیدانست که او مدافع حرم است همه حالا که شهید شده به او میگویند بسیجی. حتی اعضای فامیل از ما پرسیدند مگر مهدی مدافع حرم بوده که در سوریه شهید شده؟ کسی نمیدانست که او مدتها بود که به سوریه رفت و آمد داشت.
@modafeaneharam🌹
📌 #پندانه
🔹 روزی رفیقان ناباب از نوجوانی پرسیدند:
🔸علت اینکه چشم چرانی نمیکنی چیست؟
🔹نوجوان پاسخ داد: نمی خواهم ((چشم در چشم شیطان)) شوم!
🔸چشم در چشم شیطان که شدی، ((چشم در چشم آقا)) نمی شوی!
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الفَرَج
@modafeaneharam
هدایت شده از KHAMENEI.IR
9.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟ویژه ماه شعبان
📹ببینید| توصیه رهبرانقلاب درباره استفاده از #ماه_شعبان
➕سوالی که رهبرانقلاب از امام خمینی(ره) درباره اینکه «شما کدام دعا را بیشتر دلبستهی آن هستید؟» پرسیدند
☑️ @Khamenei_ir
فکر گناه
مهمانی بودیم؛ خانه پسرخاله. بچههای فامیل هم جمعشان جمع بود و دنبال سوژهای بودند برای خنده و خوشگذرانی. یکی از بچهها سوژه را پیدا کرده بود. عروسک بزرگی را برداشت، لباسش را درآورد و پرت کرد سمتِ شعبان. همه منتظر بودند ناراحتیش را ببینند و بزنند زیر خنده.
شعبان که چشمش به عروسک افتاد؛ سریع بلند شد تا مهمانی را ترک کند. با لحن خاصی به شعبان گفتند: «حالا مگه چی شده که میخوای بری!؟» شعبان رو به بچهها کرد و حرفی زد که هیچکس انتظارش را نداشت: «این عروسک فکر آدم رو مشغول میکنه، این عروسک میتونه آدم رو به گناه بندازه».
شهید شعبان قاضیپور
امـام عــلـی (علـــیه الســـلام)
كسى كه در انديشه گناه باشد و پيرامون آن بسيار فكر كند سرانجام همان افكار بد و انديشههاى پليد، او را به ارتكاب گناه ميخواند و آلودهاش ميسازد.
غــــــررالـــحـــــــــــــــــــــــكم، ص186
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔅طرح| رهبرانقلاب: وارد ماه شعبان شديم؛ فصل مناجات با خدای متعال
🌙 #ماه_شعبان
☑ @Khamenei_ir