eitaa logo
معین 🇵🇸
660 دنبال‌کننده
340 عکس
59 ویدیو
21 فایل
﷽ 👳🏻💍 ✍️ گاهی دل دست به قلم می‌شود و بـه روے کاغذ خوش‌رقصے می‌کند : #معین _ معین ؟! : یارے کنندهــ. •| امید است معینِ معینِ جهانیان باشیم . . . https://daigo.ir/secret/SeyedMoein حرفامون : @Mosahebat_Shagerdha «صرفا جهت آرشیوِ سیاهی‌های کاغذ...»
مشاهده در ایتا
دانلود
{ فور یا کپے } یـا خودتون بنویسید ؛ بـایـد ایـن زنگ خطر رو گوش‌زد کنیم . . .
بـاز هـم زلـزلـه در مـشـهـد . . . نـمـاز آیـات فـرامـوش نـشـه ✨
دل بـه دریـا زد ، { مـوجِ نـابے } بـه راه انداخت ؛ اقـیـانـوسِ آرامِ مـا ، { } شد . . . چـنـد صـبـاحے همنشین‌مان بودی و بـه آسمان رفتی ؛ جـای { شـهـاب } مابین ستاره‌هاست . . . فاصله‌مان زیاد است ولی هرشب ، تصویر تو در قـلـبِ مـا پیداست . . . { شـهـاب } !
بـه یـاد چـند فـنـجـان شعری کـه می‌خواندیم ؛ شهاب‌الدین ، دل‌تنگیم . . . ۲۰ مهر ۱۴۰۲
. آنقدر زیبا و فنی بود که نمیدانم، می‌تواند جواب درخوری باشد یا نه... نوشته های من، سیاهه و نوشته هایش، نور است... متن من اگر چه دلکِش نیست ولی امیدوارم همین تغییر قالب، معینم را خرسند کند... به زبان معین می‌نویسم، به قول خودش : به زبان قلم..... «پدیدار از خیال» اینکه در خیال کسی باشم و او به یادم، خیلی مرا خوشحال می‌کند خوشحال تر، وقتی که شهابِ در خیال، پا را فرا تر گذاشته و تبدیل به مضمون می‌شود... و باز خوشحال تر، وقتی که شهاب، به رشته قلم درمی‌آید و به دست معین، جاری... خوشحال میشوم که دوستارانی دارم... دوستدار تمام ، از میم تا باء... راستی، خدا چه‌قدر بندگانش را دوست دارد، که آن ها را نه به رشته قلم بلکه به رشته وجود آورده است.... ✍️ کسے کـه قـلـم را به آغوش انگشتانم سپرد . . .
از مـیـم تـا بـایـش ، جـای شهاب خالے است ؛ صـدا می‌پیچد . . .
چـه رازے است در ایـن اشـک ؟ ! نمی‌دانم ؛ دل آسـمـان هـم کـــه می‌گیرد ، می‌گرید . . . آسـمـان دل مـن امّـا ، ابـری اسـت . . . گـاهے بی‌غُرِّش و بی‌صدا ، نم‌نمے ، چند قطره‌ای می‌بارد و کمی هوای دلم تازه می‌شود . . . بعد آن هم خبری از آغوش گرم خورشید نیست ، آسمانِ دل ابری است و مـاهِ پشتِ ابرِ مـن ، شاید ، گاهے رخ بنماید و دل‌ربایے کند . . . « آسمان دلم ابری است » ۲۱ مهرماه ، روزی کــه آسمانِ شهر ، اظـهـار هم‌دردی می‌کرد . . .
از هـمان دیـده که دیـده است نبایدها را چـه تـوقـع که بـبیند پـسـر زهـرا را . . . ؟ ! •••
از پـا نـشـسـتـن⁉️ هـرگـز . . .❗ طـوفـان‌ِ ظـلـم و تـندبادِ سِـتَـم ، از دریـاے ، چـنـان مـوجِ خـروشانے متولد کرده ، کــه تـا عـنـکبوتِ یهود را از سـاحـلِ قـدس تطهیر نکند آرام نمی‌گیرد . . . ایـن آتـش را خـود صـهـیـون افروخت و در آن خـواهـد سوخت ؛ { حرکتے کــه در فلسطین آغـاز شـده ، مـنـجـر بــه پـیـروزے کـامـل فلسطینےهـا خـواهـد شـد . . . } ۱۴۰۲/۰۷/۲۲ ••• { گوش به فرمان ولےّ } 🇵🇸
بـاز هـم زلـزلـه در مـشـهـد . . . نـمـاز آیـات فـرامـوش نـشـه ✨
بـه سـوی شـیـخِ جُون‌تبار ، شـیـخ عزیز ، زکـزاکے . . .
بـاز هـم زلـزلـه در مـشـهـد . . . نـمـاز آیـات فـرامـوش نـشـه ✨
امـام ، فـرمـانـده است . . .❗ گـاهے بـعـضی تـوهـم می‌زنند امـام زمـان در غـاری شـبـیـه بـه «حـرا» یـا خیمه‌ای در دل بیابان در حـال عـبـادت است ؛ گـاهی می‌رود به کـربلا زیارت و گـاهی هم مدینة ؛ شاید بـا ردایے سفید ، شالی سـبـز و صندل‌هایی قـهـوه‌ای رنـگ ، آرام‌آرام بـیـن کوچه‌ها ، تک و تنها و غریبانه راه می‌رود و آهے می‌کشد ؛ شـایـد آنـهـا امـام را بـا یـک نـظـاره‌گرِ مـطـلق و عـابدی زاهـد و سجاده‌نشین اشتباه گرفته‌اند ؛ امـام آنـها یـک کنج عزلت گزیده‌ایست کـه روز و شب گـریـه می‌کند و برای شیعیانش تـوبـه ؛ شیعیانش هم { جمعه‌ها } ندبه می‌کنند و با گریه کردن «انتظار» را معنا ! خنده‌دار نیست ، گـریـه‌دار است ! هـمـین برای غربتش کافے است و توهین است بـه شأن { امـام } . . . « امـام » ، یعنی فرمانده ! امـام یعنی در دل میدان نمی‌گوید { بـرو } ، می‌گوید { بیا } ! امـام همان کسی‌ است کـه در طـراحـے چند ماههٔ ، کنار میز فرماندهی بود ؛ همان کسی است کـه طبیبانه زخـم‌هـای مـجـاهـدان را درمـان می‌کند ، پـدرانـه دست نوازش بـر سـر یتیمان فلسطینے می‌کشد ، پـابـه‌پـاے هـمسران شــهـیـد شیون می‌کند و بـا داغِ شش‌ماهه‌های پرپر شده می‌سوزد . . . امـام هـمـان کسی است کـه بـه وقت پرتاب مـوشـک ، بلند یازهرا «سلام‌الله‌علیها» می‌گوید ، کـنار رزمندگان تـفـنگ بـه دسـت می‌گیرد و شـیـعـیـانـش پـابـه‌پـای او «انـتـظار» را مـعنا می‌کنند ؛ دسـت و سـر و جـان می‌دهند و تـا آخـریـن قطرهٔ خـون ، پـای ولے می‌ایستند . . . امـام ، فـرمـانـده است . . .❗ 🇵🇸
قـلـم نـشـکـسـت ، صداے شـ‌کـ‌سـ‌تـ‌نـم را شنیدم ؛ قـ‌ لـ‌ بـ‌ م تـ‌کـ‌ ـه تـ‌کـ‌ ـه شد . . .💔
می‌بوسم دستے را کــه قـلـم در آغـوش می‌گیرد و برای می‌نویسد . . . برای بنویسید و . . . اگـر قـلـم بـه دست‌تان نمی‌رقصد ، نوشته‌ها را بـه چشم و گـوش دنیا برسانید . . .
یک دو روزی پارس‌کن، جولان‌بده، آتش‌بزن ایــن تقلـاهـــا زمـانــت را نهــایــے مـی‌کـنـــد هرچقدرهم کور باشد این گره، پایان کار، مردی از نسـل علـے خیبـر گشایــی می‌کند . . . "الّلهُــــــمَّ‌عَجِّــــــل‌لِوَلِیِّکَـــــ‌ الْفَـــــــــرَجْ" ✍🏻 شاگرد استاد 🇵🇸
ایـن روزها کــه نبرد { حـق } و { بـاطـل } بـه اوج خـود رسـیـده ، جـای خالے شما بیش از پیش حـس می‌شود ؛ دنـیـا چـه بداند چـه نداند «منتظر» توست . . . هرکس کــه برای اعتلـای { عدالت } دست بـه آسمان می‌برد و برای مـظـلـومـیـن دعا می‌کند ، و یـا مشت گره می‌کند و بـر سـر ظـالـم فریاد می‌زند ، در «حقیقت» برای آمدن تـو { قدم } برداشته . . . می‌خواهد شیعه باشد یا سنے ، مسلمان باشد یا نامسلمان ، اهـل کتاب باشد یـا نباشد ، دیـن داشته باشد یا نـه ؛ امروز هـر «انسانے» در هـر جای ایـن کُرهٔ خاکی ، کـه جـانش از ظـلم به لب آمده ، و بےتاب و تـشـنهٔ حق شده ، هَـل مِـن مُـعـیـن تـو را لبیك گفته ، «مضطر» شـده و چـشـم بـه راه است . . . آقـا جـان بـیـا ، یـک جـهـان مـنـتـظـر تـوسـت ، بـیـا . . . ! 🇵🇸
در مـحـضـر نورانے و ارزشمند شـیـخِ جُون‌تبار ، شـیـخ زکزاکے عزیز ✨
بـه دوست و رفیقاتون خبر بدید ؛ ان‌شاءالله 🕗 یا 🕣 پخش زنده حرم آقا علےبن‌موسےالرضا 💛
حـرم آقا علی‌بن‌موسےالرضا 💛 التماس دعا واقعاً . . . برای ، «ظهور آقا» و اگر امکانش هست ، بنده ✨✨✨
شـیعـیـان ایـن امـام ، مـرزی نمی‌شناسند و در هـر جـایے مسلح‌اند ! فرقی نمی‌کند در زیر آتش ، یـا در ایـران و یـمـن و لـبـنان و هرجای دیگر ؛ آنـهـا مسلح‌اند ؛ یکی بـه سلاحِ قـلـم و دیگری بـیـان ، آن یـکی در دل دانشگاه و مدرسه ؛ یکی با سـنـگـر علم و آن یکی با رسانه ! آنها نشستن نمی‌شناسند ؛ جـهاد را فـقط بـه شمشیر نمی‌دانند ؛ گـوش بـه { فـرمـان } نه ، گوش‌شان بـه { دهان } مُسلِمِ امام‌شان است و بـه جـانِ کـلـامـش دل می‌دهند ؛ آن‌هـا آتـش بـــه اختیار هستند و منتظر فرمان نمی‌مانند . . . همیشه در دل مـیـدان هستند و پا پس نمی‌کشند . اما قبل از هرچیز ، مـجـاهـدانِ جهادِ اکــبــر ، و مـبارز جنگ درون خود هستند . . . از سـیـمِ خـاردار نفس‌شان عبور کرده‌اند ؛ بـا تمام وجود لـمـس کرده‌اند ، { اگر چنانچه می‌خواهی از سیمِ خارادار رد بشی ، اول باید از سیم خارادار نفست عبور کنی . . . } وقتی گرفتار خودمان هستیم ، نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم . . . 🇵🇸
رفقا سلام ! مشهدیا و تهرانیا ؛ ساعت ۱۸ امروز میدون شهر باشید که قراره تجمع کنیم و از حمایت ! دست دوست و رفیقاتون رو بگیرید و چند نفره و گروهی بیاید ؛ جانمونید . . . ( تهرانیا برنامه‌ شهرتون خیلی خفنه ، برید که حیفه . . . )