- مُهجِه -
📚کتاب: #سه_دقیقه_در_قیامت #پارت_بیست و_سوم ادامه موضوع: آزار مومن ✴️هرچه صداي پاي من نزديك تر مي ش
📚کتاب: #سه_دقیقه_در_قیامت
#پارت_بیست_و_چهارم
ادامه موضوع: آزار مومن
✴️دو سال نمازي كه بيشتر به جماعت بود. دو سال عبادت را دادم به خاطر اذيت و آزار يك مؤمن!
٭٭٭
❇️در لابه لاي صفحات اعمال خودم به يك ماجراي ديگر از آزار مؤمنين برخوردم. شخصي از دوستانم بود كه خيلي با هم شوخي مي كرديم و همديگر را سركار مي گذاشتيم. يكبار در يك جمع رسمي با او شوخي كردم و خيلي بد او را ضايع كردم.
✴️خودم هم فهميدم كار بدي كردم، براي همين سريع از او معذرت خواهي كردم. او هم چيزي نگفت. گذشت تا روز آخر كه مي خواستم براي عمل جراحي به بيمارستان بروم.
❇️دوباره به همان دوست دوران جواني زنگ زدم و گفتم: فلاني، من خيلي به تو بد كردم. يكبار جلوي جمع، تو را ضايع كردم. خواهش ميكنم مرا حلال كن. من شايد از اين بيمارستان برنگردم.
✴️بعد در مورد عمل جراحي گفتم و دوباره به او التماس كردم تا اينكه گفت: حلال كردم، انشاءالله كه سالم و خوب برگردي.
❇️آن روز در نامه عملم، همان ماجرا را ديدم. جوان پشت ميز گفت: اين دوست شما همين ديشب از شما راضي شد. اگر رضايت او را نمي گرفتي بايد تمام اعمال خوب خودت را ميدادي تا رضايتش را كسب كني، مگر شوخي است، آبروي يك انسان مؤمن را بردي.