eitaa logo
مجتبی خرسندی
2هزار دنبال‌کننده
813 عکس
333 ویدیو
35 فایل
اشعار، نوشته‌ها #مجتبی_خرسندی _شعر _سرود _داستان _افتخارات _مرور خاطرات _معرفی کتاب‌ها _مصاحبه‌ها _نقدها تحلیل‌‌ها _وقایع روزمرّه _توییت‌ها _درددل‌ها _هنر گفت‌وگو
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فراخوان شعر
راه تویی-1.pdf
1.43M
بسیار زیبای نگاهی متفاوت به زندگانی پر برکت اثر؛ پیش‌درآمدی بر سی‌وهشتمین دوره پیشنهاد مطالعه؛ به تمامی واعظان، ذاکران و شاعران. @Poem_ashoora @Farakhanesher
به نام حضرت صاحب‌سخن... علاوه بر شور و اشتیاق همیشگی خودم، آقاهاشم کرونی هم خیلی تاکید کرده بود که راس ساعت ۲۰ همه شاعران در تالار حافظیه شیراز آماده باشند و حتی تهدید کرده بود که اگر مجری اسم‌مان را بخواند و در جلسه نباشیم، نوبت شعرخوانی‌مان حذف خواهد شد. حدود ساعت ۱۹:۳۰ پیاده با دوستان به‌سمت حرم حضرت شاه‌چراغ علیه‌السلام راه افتادیم، زیارت کردیم و برگشتیم تا آماده‌ی رفتن بشویم. حالا تقریبا سی‌ساعت بود که نخوابیده بودم. سرم را زمین گذاشتم و چشمانم بی‌اختیار بسته شد. از آن خواب‌هایی که آرزویش را همه‌ی خستگان دارند. باصدای مجتبی‌مجتبی گفتن حاج‌ابوالفضل(جدیّان شربیانی) بیدار شدم و دیدم ساعت ۲۰:۲۰ است. فهمیدم که با توجه به‌مسافت تقریبا ۲۰ دقیقه‌ای تا مقصد و همچنین ترافیک این ساعت خیابان‌های شیراز، کم‌ِکم ساعت ۲۱ به تالار می‌رسیم. با عجله جوراب‌هایم را برداشتم و رفتم که داخل ماشین بپوشم‌‌. اما با اولین تماس علیرضا(شریف‌زاده) فهمیدم که کار از کار گذشته و اجراکنندگان برنامه را عصبانی کرده‌ام. استرس و نگرانی عین خوره به جانم افتاد. به حدّی که تا دم در تالار جوراب‌هایم را هم نتوانستم بپوشم. دقیقه‌ها می‌گذشت، استرس من بیشتر می‌شد و تماس‌های آقاهاشم و علیرضا هم مزید بر علّت. القصه به تالار حافظیه رسیدم و دوان‌دوان به سمت جایگاه رفتم. پله‌ها را دوتا یکی طی می‌کردم و همین‌کار به استرسم، نفس‌نفس‌زدن را هم اضافه کرده بود. تازه یادم افتاد که شعرم را هم کامل حفظ نکرده‌ام و البته دیگر زمانی هم برای نوشتنش روی کاغذ ندارم. از طرفی شعرخواندن از روی گوشی را هم دوست نداشتم. به هر طریق ممکن رفتم و با دعوت مجری عزیز آقا سید محمدامین جعفری عزیز پشت تریبون قرار گرفتم. من بودم و شعرخوانی با کوهی از استرس و سرازیر شدن عرق از پیشانی‌ام. کاملا برای خودم قابل حدس بود که قرار است چند تپق مردانه بزنم و مدت‌ها سوژه‌ی خنده‌های جمع رفقا باشم. به این فضا قرار گرفتن در شرایط خاص جلسه با حدود هزار «مستمع» آماده را هم اضافه کنید. با یک‌رباعی آغاز کردم و همراهی زیرلب و زمزمه‌وار جمعیت در تکرار ردیف رباعی کمک کرد تا کمی از استرسم کاسته بشود. بعد از آن نیز، بندی از یک‌چهارپاره را با توضیحی نیم‌خطی ارائه دادم و مشخص کردم قرار است درباره‌ی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها شعر بخوانم. وارد فضای شعرخوانی شدم و در همان دوسه‌بیت اول اتفاق جالبی افتاد. شاید شماهم مثل من بارها این مصراع معروف ضرب‌المثل شده را شنیده و خوانده‌اید که؛ «مستمع صاحب‌سخن را بر سر ذوق آورد.» اما من اینجا باتمام وجودم این سخن را درک کردم. درست در شرایطی که استرس کاملا در تلاش بود تا قدرت اجرای شعر را از نفسم بگیرد، صدای همراهی مستمعین، مخصوصا یکی از دوستان عزیز -که هرکجا هست خدایش به سلامت دارد.- به دادم رسید. صدای سید رسول منصوری عزیز بود که وقتی مکث کردم تا نفس بگیرم، با شور و شوق دستانش را بالا گرفت و ادامه‌ی بیتم را با صدای بلند خواند. همین کار کافی بود تا چنان دلگرمی و آرامشی به وجودم دست بدهد که حالا حس می‌کنم حتی اگر از قبل تمام شرایط آماده بود و سر‌وقت رسیده بودم و جوراب‌هایم را پوشیده بودم و شعرم را نوشته بودم و چندین بار هم تمرینش کرده بودم، بازهم نمی‌شد به این خوبی اجرا کرد. باشد که همیشه -علی‌الخصوص در مجالس اهل‌بیت‌علیهم‌السلام- مستمعین خوبی باشیم و صاحب‌سخن‌هارا بر سر ذوق آوریم. آمین. @Mojtaba_khorsandi