هدایت شده از خاکستر زرد''
فصل اوج گیری و پرواز ها بود، فرشتگان باری دیگر سجده می کردند و شیطان بیشتر از قبل شیفته ی او می شد ، جهنم سرد و عشق هشتمین گناه کبیره شد!
ققنوس ها اما خاکستر و کم کم شعله ور می شدند ، از خاطراتم پر کشیده ای اما لاشه های خاکستر را میبینم که چطور انبار شده اند؛
از کدام مسیر رهایی حرف میزنی؟
من در آخرین انتها خاک میخورم!
⇦خاکستر زرد
#روایت
هدایت شده از خاکستر زرد''
آسمان برای باریدن تقلا می کند، شاید هم آسمان حنجره ی یک عاشق دیگر بود...
گلخانه ای داشت و گل های رز را پرورش می داد و باران ، دردِ زخم ها شده بود.
زمین دچار یک جنون بی وقفه از گردش ، خورشید محکوم به غروب و ماه به طلوع!
اینجا زندگی ، یک جهنم برای پرستش عُشاق بود، همان جایی که شیطان حسرت یک سجده را
می کشید در برابر خالقِ معشوق.
و همه ی ما عاشق بودیم،
محکوم به یک هاناهاکیِ حبس شده در گلو!
⇦خاکستر زرد
#روایت