eitaa logo
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
4.8هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
143 فایل
بِسم‌اللّٰھ‹💙- همھ‌چےاز¹⁴⁰².².¹⁷شࢪو؏‌شد- نادم؟#پشیمون اینجا؟همہ‌چۍداࢪیم‌بستگے‌داࢪه‌توچۍ‌‌بخاۍ من؟!دختࢪدهہ‌هشتاد؎:) ڪپۍ؟!حلال‌فلذآڪُل‌ڪانال‌ڪپۍنشه! احوالاتمون: @nadem313 -وقف‌حضࢪت‌حجت؛ جان‌دل‌بگو:)!https://daigo.ir/secret/39278486 حࢪفات‌اینجاست @nadem007
مشاهده در ایتا
دانلود
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️
🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩 🎩❄️ 🎩 ࢪمآن✉➣⇩ 🧡عࢪوس‌ننہ‌ام‌می‌شۍ؟🧡 با خنده با امیرعلی بیرون اومدیم و سوار ماشین شدیم. نگاهمو به امیرعلی دوختم و گفتم: - امیرعلی چه حسی داری که می خوای داماد بشی؟ امیرعلی حرکت کرد و گفت: - حس خوب! به وجد اومدم و چرخیدم سمتش و گفتم: - به خاطر اینکه داری شوهر من می شی؟ با خوشحالی گفت: - نه چون دارم این عملیات و تمام می کنم بلاخره شر کلی ادم بد قراره پاک بشه از روی زمین و خودش کلی صواب داره و این عملیات تمام بشه یه نفس راحتی می کشم و بعدش هم سرهنگ می شم! کلا خورد تو ذوقم و فهمیدم هیچکس توی این دنیا من باعث خوشحالیش نیستم و نخواهم بود. لبخند روی لبم خشکید و صاف نشستم اهان ی زیر لب گفتم. من به چی فکر می کردم و اون به چی فکر می کرد! نباید هم خوشحال باشه که شوهر من می شی اخه کی از من خوشش میاد؟خودش یه بار قبلا بهم گفته بود نه شرم دارم نه حیا نه حجاب نه هیچی من احمق بودم فکر کردم خوشحالیش به خاطر اینکه من دارم زن ش می شم از چی من باید خوشش بیاد اخه! بغض توی گلوم نشسته بود و داشت خفه ام می کرد. جدیدا زیاد دارم گریه می کنم و ضعیف شدم و اصلا خوب نیست. امیرعلی منو در مقابل حرف ها و واکنش هاش ضعیف کرده بود منو وابسته خودش کرده بود و حالا این من بودم که باز باید بسوزم و دم نزنم. به سختی سعی می کردم بغض مو قورت بدم تا باز سنگ روی یخ نشم. جلوی ارایشگاه وایساد که سریع پیاده شدم. صندوق و زد و پیاده شد خودم سریع وسایل و بلند کردم که گفت: - بزار کمکت کنم. عقب رفتم و گفتم: - نه نمی خواد برو خداحافظ. برگشتم و سمت ارایشگاه رفتم که صدام کرد: - باران چیزی شده؟ بدون اینکه برگردم گفتم: - نه. در ارایشگاه رو باز کردم به سختی و داخل رفتم. سلامی به منشی کردم و دو نفر اومدن کمکم وسایل و ازم گرفتن. بعد اینکه لباس هامو عوض کردم روی صندلی مخصوص نشستم و ارایشگر دست به کار شد. بقیه عروس هایی که توی سالن بودن از خوشحالی روی پای خودشون بند نبودن همراه هاشون دورشون می گشتن و فقط می تونستم ببینم و حسرت بخورم. با صدای ارایشگر به خودم اومدم: - عروس خانوم به چی فکر می کنی اینجور اشک لبالب چشات رو پر کرده ارایش ت خراب می شه به درک که خراب می شه مگه واسه کسی مهمه؟من مثل بقیه عروس ها نه داماد عاشقی دارم که بخواد منتظرم باشه و از زیبایی م به وجد بیاد نه خانواده و ای که مشتاق دیدنم باشه پس خراب بشه به جهنم. ارایشگر گفت: - خانواده ات نیومدن عزیزم؟ لب زدم: - مردن. تسلیت ی گفت و بعد کلی اماده شدم لباس مو با کمک شون پوشیدم. همیشه توی بچگی که این لباس و می دیدم کلی ذوق می کردم یه روز منم با عشق می پوشمش و از خوشحالی روی پای خودم بند نمی شم و حالا اون روز رسیده بود و از بی کسی و ناراحتی اروم و قرار نداشتم. گفتن داماد اومد بلند شدم و از ارایشگاه بیرون اومدم توی حیاط منتظرم بود. کلی چهره اش خندون بود گل و داد دستم و گفت: - خوشکل شدی. اگه قبل اون حرف صبح می گفت شاید الان می تونستم لبخند بزنم اما بدتر دلم گرفت فقط نگاهش کردم تنها چیزی که نیاز داشتم برم یه جای دور یه جایی که هیچکس نباشه مخصوصا امیرعلی و یه دل سیر گریه کنم. لبخند ش مهو شد و گفت: - لنز ها اذیتت می کنه؟اخه چشات پر اشک شده. ای کاش می تونستم بهش بگم عشق تو اذیتم می کنه! اره دوست دارم امیرعلی خیلی زیاد شاید خیلی وقته دوست دارم از همون روز اول که اومدی توی زندگیم اخه تو اولین ادم زندگیمی که تو اومدی سمتم تو منو خواستی و بعد من فهمیدم همش یه بازیه! و من مهره ی اصلی بازی که هر کی رسید یه پیچ و تابی بهش داد. ای کاش نمی یومدی امیرعلی من درد به اندازه کافی داشتم حالا درد توهم تحمیل شد بهشون. لب زدم: - اره بریم. و خودم زود تر راه افتادم فیلم بردار دم در بود بی توجه بهش درو باز کردم و نشستم درو بستم و زل زدم به جلو. امیرعلی سوار شد و حرکت کرد. سرمو به اینه تکیه دادم و زل زدم به خیابون های تهران و ادم هاش. امیرعلی گفت: - نچسب به شیشه ارایش ت پاک می شه! زمزمه کردم: - به درک. لب زد: - چیزی گفتی؟ با صدای بلند تری گفتم: - گفتم بزار پاک بشه مهم نیست. امیرعلی مردد گفت: - ولی عروس ها که حساس ان و مدام هی چک می کنن مبادا ارایش شون خراب شده باشه. پوزخندی زدم و گفتم: - عروس ها حساس ان مبادا ارایش شون خراب بشه توی چشم داماد زشت باشن یا جلوی فک و فامیل ولی من نه عروس واقعی ام نه داماد واقعی دارم و نه خانواده پس مهم نیست خراب بشه. امیرعلی گفت: - از حرف صبح ام ناراحت شدی؟ لب زدم: - تو فقط راست شو گفتی حقیقت هم تلخه! منم به تلخی عادت دارم.
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️
🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩 🎩❄️ 🎩 ࢪمآن✉➣⇩ 🧡عࢪوس‌ننہ‌ام‌می‌شۍ؟🧡 امیرعلی خواست چیزی بگه که گفتم: - خواهش می کنم بس کن نمی خواد دلیل بیاری حرف های الکی بزنی تاحال من خوب بشه دل منو با وعده و عید خوش کنی من می دونم تو منو دوست نداری من اون دختری که می خوای نیستم و همه ی این چیز ها به خاطر عملیاتته می دونم می دونم می دونم اصلا من کیم که تو بخوای به من اهمیت بدی منو خانواده خودم نخواستن تو بخوای؟اینکه یه ادمی منو نخواد این عجیب نیست چون تاحالا هیچکس نخواسته این که یکی پیدا بشه بگه منو می خواد عجیبه!خواهش می کنم تمام ش کن چیزی نگو. ساکت شد و با اخم به جلو نگاه می کرد. نفس هاس عمیق پی در پی می کشیدم تا بغض م فروکش کنه اما مگه بیخ گلوی من رو ول می کرد؟ رسیدیم باغ برای عکاسی. عکاس که اوضاع ما رو دید جلو نیومد جلوی لباس مو بالا گرفتم و یه طرف باغ و گرفتم رفتم وقتی از امیرعلی دور شدم روی چمن نشستم و زانو هامو بغلم کردم اما با این لباس پفی سخت بود واقعا. ای کاش زمان زود تر بگذره و امروز هم تمام بشه! سرمو روی پاهام گذاشتم و چشامو بستم. خیلی خسته ام به یه خواب عمیق نیاز دارم شاید یه خوابی که اصلا بیدار نشم! روی چمن دراز کشیدم و چشامو بستم که خوابم برد. همین که رسیدیم پیاده شد و ازم دور شد. حرف هاش همه بوی غم می داد وحشتناک هم بوی غم می داد دلم می خواست همدم ش باشم حداقل من همدم ش باشم ولی گند می زنم فقط همدم که نیستم هیچ نمک روی زخم فقط. دنبال ش رفتم که دیدم مثل بچه ها سرشو روی پاش گذاشت و بعد هم دراز کشید و خواببد.
دردایی که گریه نمیشه ؛ سکوت میشه و آه میشه !
دردایی که گریه نمیشه ؛ سکوت میشه و آه میشه ! 🪴🖇
‌‌براۍ‌نفـسِ‌خودتون‌نقشہ‌بڪشید..؛ وگرنہ‌نفـس‌براۍ‌شمـٰا‌نقشہ‌میڪشہ..!
Stay where your heart smiles^^ جایی بمانید که قلب شما لبخند میزند:)
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
_
الا ای اهل عالم ؛ هیهات مِنَ الذِله!
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
الا ای اهل عالم ؛ هیهات مِنَ الذِله!
شهید‌ باکری‌‌ یک‌ وصیتی‌ داره ؛ میگه‌ که‌ برید‌ دعا‌‌ کنید‌‌ شهید‌‌شید . .
حرم امن تو کافیست هَراسان شده را...🫀🌱>>:)
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
حرم امن تو کافیست هَراسان شده را...🫀🌱>>:)
مشهدت باغ بهشت است و تماشا دارد   در میانش حرم و گنبد زیبا دارد..🌿✨️
4_5771914739873486188.mp3
9.42M
شدم امام رضای خودم❤️‍🩹🍃
31.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
..بخدا که چاره ی دردهای منه یه یاحسین :))🖤
به تنم درد فراق ِحرمت افتاده ، هوس گرمی آغوش ضریحت دارم . .❤️‍🩹 .
فَلا تَکُن مِنَ القانِطِین .." پس از مأیوسان مباش.»🍃>
رنگ دنیا را گرفتم ، از خودم شرمنده ام  شیشه ی عطرم ولی از بوی بد آکنده ام :)
کم نخواهد کرد اشکم چیزی از بار گناه  من که خود آگاهم از سنگینی پرونده ام :)
- بازگشتم تا ببندی بال هایم را به شوق  بارالها ! باز کن در را به رویم ...' بنده ام '♥️🌿!