••
.
تو سخن میگویی من نمیشنوم
تو سکوت میکنی من فریاد میزنم
با منی با خود نیستم
و بیتو خود را در نمییابم
#شاملو
.
•••
••
.
⌝دردم دهی به فصلی درمان کنی به وصلی⌞
ماندم که بر چه اصلی درد و دوایم از توست!
#حسین_منزوی
.
•••
••
.
🌙 شبهایی که هیچ صبحی
سلامِشان نمیگوید
و تا بیپایانِ بیپایانِ بیپایان
کشیده میشوند...
#عباس_نعلبندیان
.
•••
••
.
🍃 #امیرالمومنین (علیهالسلام):
اگر از آنچه گذشته است
#عبرت میگرفتی؛
"آنچه مانده است را قدر میدانستی"
- میزانالحکمه
.
•••
••
.
وقتی از بچگی سه چرخهام شد دوچرخه!
فهمیدم که آدم
گاهی با کم شدنها بزرگ میشه
#لاادرے
.
•••
••
.
دود اگر بالا نشیند، کسر شأن شعله نیست
جاے چشم ابرو نگیرد، گر چه او بالاتر است
-روزِ بزرگداشت #صائب_تبریزی
.
•••
••
.
آنقَدَر ریخته در سینه، غمت بر سرِ هم
که به تشـویش در او نیمنَفَس میگنجد
#شفایی_اصفهانی
.
•••
- شب چرا یهجوریه؟
+چون میگن شب که میشه؛ پرده عقل و منطق از مغز برداشته میشه
و احساس به آدم غلبه میکنه...
شاید برای همین
•📸۱۴۰۲•
.
وقتی علاقهمند به چیزی باشی
هرجا بری، تو رو جذب خودش میکنه
میخواد شعر باشه، موسیقی، عطر، چای، صدا یا ...
#شعراعتیادداره
.
•••
••
.
میـز اگر بودم، خاک گرفته بودم
از این سکون و سکوت و تنهایی
#علیرضا_روشن
.
•••
••
.
تو به اندازهٔ تنهاییِ من خوشبختی
من به انـدازهی زیباییِ تو غمگینـم
#حمید_مصدق
.
•••
••
.
کمی پول و کمی شانس
در زندگی لازم هست
اما فقط یه احمـق به این دو تا اعتماد میکنه!
#دیالوگ
.
•••
••
.
به زندان میبرد زنجیر گیسویت اسیران را
و چشمانت بههمزد خشکیِ قانون زندان را
چـه زیبا میتکـانی دامنـت را باز با عشــوه!
به دنبالت کشاندی خاطر مردی غزلخوان را
زمستان بعــد تو پیراهنی از برف میپوشد
و لب هایت تداعــی میکند چایی گیلان را
دل ناقــابلی دارم بـه پـای عشــق مـیریزم
تب آیینـه و نـان را، همـه پیـدا و پنهــان را
نسیمی گیسوانت را تکانداد و سپسدیدم
فـرو پاشیدن شیرازهی انسـان و شیطان را
لـب ایوان بـرای دیـدنت هـر صبــح میآیم
به پایت میتکانم قــالی ایـــوان و باران را
تویی بانـوی دریاهــا! که از امواج موهایت
به دریا میدهی آرامش آغوش طــوفان را
مــرا با بغـضهــایم باز هـم تنهـا رها کردی
نمیدانم نشــان کوچههای گیج تهـــران را
#فرزاد_فتحی
.
•••
••
.
گفتمش: باید بَری نامم زیاد
گفت: آری میبرم اما زِ یاد!
#فرصت_شیرازی
.
•••
••
.
از #گابریل_گارسیا پرسیدند:
اگر بخواهی کتابی صد صفحهای درباره #امید بنویسی، چه مینویسی؟
گفت: «۹۹صفحه را خالی میگذارم صفحه آخر، سطر آخر مینویسم:
یادت باشد دنیا گرد است، هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی...
زندگی "ساختنی" است، نه ماندنی،
«بمان برای ساختن، نساز برای ماندن»
منتظر نباش کسی برایت گل بیاورد، خاک را زیر و روکن، بذر را بکار، از آن مراقبت کن، گل خواهد داد🌱
.
•••
May 11