eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
107 دنبال‌کننده
498 عکس
615 ویدیو
5 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
Molana_drSoroush 5. جمله یاران تو سنگند.mp3
7.67M
جمله ياران تو سنگند و توي مرجان چرا آسمان با جملگان جسمست و با تو جان چرا چون تو آيي جزو جزوم جمله دستک مي زنند چون تو رفتي جمله افتادند در افغان چرا با خيالت جزو جزوم مي شود خندان لبي مي شود با دشمن تو مو به مو دندان چرا بي خط و بي خال تو اين عقل امي مي‌بود چون ببيند آن خطت را مي شود خط خوان چرا تن همي گويد به جان پرهيز کن از عشق او جانْشْ مي گويد حذر از چشمه حيوان چرا روي تو پيغامبر خوبي و حسن ايزدست جان به تو ايمان نيارد با چنين برهان چرا کو يکي برهان که آن از روي تو روشنتر است کف نبرد کفرها زين يوسف کنعان چرا هر کجا تخمي بکاري آن برويد عاقبت برنرويد هيچ از شه دانه احسان چرا هر کجا ويران بود آن جا اميد گنج هست گنج حق را مي نجويي در دل ويران چرا بي ترازو هيچ بازاري نديدم در جهان جمله موزونند عالم نبودش ميزان چرا گيرم اين خربندگان خود بار سرگين مي کشند اين سواران باز مي مانند از ميدان چرا هر ترانه اولي دارد دلا و آخري بس کن آخر اين ترانه نيستش پايان چرا
وقتی که خواب نیست، ز رویا سخن مگو آنجا که آب نیست، ز دریا سخن مگو پاییزها، به دور و تسلسل رسیده اند از باغهای سبز شکوفا، سخن مگو دیری است دیده، غیر حقارت ندیده است بیهوده از شکوه تماشا، سخن مگو یاد از شراب ناب مکن! آتشم مزن! خشکیده بیخ تاک، حریفا!سخن مگو چون نیک بنگری، همه زو بیوفاتریم با من ز بی وفایی دنیا، سخن مگو آنجا که دست موسی و هارون به خون هم آغشته گشته، از ید بیضا، سخن مگو وقتی خدا، صلیب به دوش آمد و گذشت از وعده ی ظهور مسیحا، سخن مگو آری هنوز پاسخ ان پرسش بزرگ با شام آخر است و یهودا. سخن مگو! این، باغ مزدکی است، بهل باغ عیسوی! حرف از بشر بزن، ز چلیپا، سخن مگو ظلمت صریح با تو سخن گفت. پس تو هم از شب به استعاره و ایما، سخن مگو با آنکه بسته است به نابودی ات، کمر از مهر و آشتی و مدارا، سخن مگو خورشید ما به چوبه ی اعدام بسته است از صبح و آفتاب در این جا، سخن مگو
Mohammadreza Shajarian - Tasnife Delshodegan.mp3
4.86M
🔰 دِل‌٘شُـدِگـ۔ـٰانْ... 🎙 استاد 📖 فریدون مشیری ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم ما کشتهی آن مه رخ خورشید کلاهیم صد شور نهان با ما، تاب و تب جان با ما با ساز و نی، با جام می، با یاد وی جمع مستان غزل خوانیم همه مستان سراندازیم سراندازیم، سرافرازیم جز این هنر ندانیم، که هرچه می توانیم غم از دلها براندازیم ما از دو جهان، غیر تو ای عشق نخواهیم صد شور نهان با ما، تاب و تب جان با ما در این سر بی سامان، غمهای جهان با ما شوری دگر اندازیم، در میکدهی جان...
be-dar-negah-mikonam.mp3
1.11M
در این سرای بی‌کسی نشسته‌ ام به در نگاه میکنم دریچه آه می‌کشد تو از کدام راه می‌رسی خیال دیدنت چه دلپذیر بود جوانی‌ام در این امید پیر شد نیامدی و دیر شد…
Molana_drSoroush 6. تو مرا جان و جهانی.mp3
6.73M
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم نه نهانم نه پدیدم چه کنم کون و مکان را ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویم چه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی را چو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را چه خوشی عشق چه مستی چو قدح بر کف دستی خنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان را ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی چو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان را جهت گوهر فایق به تک بحر حقایق چو به سر باید رفتن چه کنم پای دوان را به سلاح احد تو ره ما را بزدی تو همه رختم ستدی تو چه دهم باج ستان را ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچان دل من شد سبک ای جان بده آن رطل گران را منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا را منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را غم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کن هم از این خوب طلب کن فرج و امن و امان را بطلب امن و امان را بگزین گوشه گران را بشنو راه دهان را مگشا راه دهان را
هدایت شده از بیت‌ الغزل
آنقدَر حرف زیاد است ،خودم خسته شدم خوب شد حوصله‌ی پنجره از فولاد است @beytolghazal
17.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰قطار قم مشهد 📖 باهمین چشم های خود دیدم، زیر باران بی امان بانو! درحرم قطره قطره می‌افتاد آسمان روی آسمان بانو صورتم قطره قطره حس کرده ست چادرت خیس می‌شود اما به خدا گریه های من گاهی دست من نیست مهربان بانو گم شده خاطرات کودکی ام گریه‌گریه در ازدحام حرم باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان، بانو باز هم مثل کودکی هر سو می‌دوم در رواق تو در تو دفترم دشت و واژه ها آهو...گفتم آهو و ناگهان بانو... شاعری در قطار قم - مشهد چای می خوردو زیر لب می گفت: شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو شعر از دست واژه ها خسته است بغض راه گلوم را بسته است بغض یعنی که حرف هایم را از نگاهم خودت بخوان بانو این غزلْ گریه ها که می بینی آنِ شعر است، شعر آیینی زنده ام با همین جهان بینی، ای جهان من ای جهان بانو! کوچه در کوچه قم دیار من است شهر ایل من و تبار من است زادگاه من و مزار من است، مرگ یک روز بی گمان...