eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
123 دنبال‌کننده
377 عکس
450 ویدیو
4 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
صد سال تنهایی ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ امروز می‌خواهم از برای‌تان بگویم! 😂 همه غذاها از خمینی شهر می‌آید؛ عزیزان فقط زحمت گرم کردن و اضافه کردن فلفل -به مقدار لازم که نه، مافوق مقدار لازم- را می‌کشند. آخر سر هم موقع پخش کردن غذا جوری سیس می‌گیرند که انگار پیشنهاد مخصوص سرآشپز را سرو می‌کنند. یک بار آشی برای‌مان تدارک دیدند که یک وجب فلفل‌ رویش داشت 😑. ولی جدای از شوخی، واحد اردو هستند این بندگان خدا. حاج‌آقا افشین -بله افشین!- بین کار می‌آید و به بخش‌های مختلف سرکشی می‌کند. خودش، با دستان خودش خرما و بيسکوئيت و پرتقال و سیب در دهان بچه‌ها می‌گذارد. آخر سر هم حسابی صدا و هوار می‌کند تا مطمئن شود کسی جا نمانده باشد. مرد پشت صحنه، علی آقای کتولی، هم غذا را ردیف می‌کند، هم پشت کامیونِ بی‌ترمز می‌نشیند و بچه‌ها را به محل کار می‌رساند و هم سر پروژه با پیکور (چکّش تخریبِ برقی) به جان دیوارها میفتد و آنقدر می‌کَنَد که جا برای پنجره‌ها باز شود. و امّا آقا رضا بابُلی! عمو رضای باُبلی که بچّه خوزستان است (!) از اوس مهدی مازندرانی درخواست می‌کند که یک دهن اصفهانی برای‌مان بخواند! همینقدر قر و قاطی. عمو رضا خیلی خون گرم است؛ شوخی و خنده‌اش هم همیشه به راه است. عمو رضا همیشه مطمئن می‌شود که همه‌چیز رو به راه باشد و کم و کسری در محل کار و اسکان نباشد. عمو رضا شاید آشپزی نکند ولی همین پخّاشی (پخش کردن) غذا خودش مکافاتی دارد؛ یک بار ماشین بچه‌ها زود می‌رسد یک بار دیر. یک بار غذا با تاخیر از خمینی شهر می‌آید، یک بار زودتر از موعد. تدارکات، های خوبی هم دم می‌کند؛ کسانی که مرا می‌شناسند، می‌دانند که من به هر چایی نمی‌گویم خوب. من معتاد چایم. هر روز صبح که از خانه می‌زنم بیرون، دست‌گرمی یکی‌دو لیوان -لیوان، نه استکان- چای میزنم و بعد فلاسک را پر می‌کنم. جاهایی که می‌روم از جمله خانه طلاب، چای هست؛ اما سلیقه من نیست -محترمانه‌اش می‌شود این. همیشه با خودم یک فلاسک دارم و یک جعبه چای که ترکیبی‌ست از سه چای مختلف، با طعم‌دهنده‌های مختلف: چوب دارچین، غنچه محمدی و هل. من، با این وضعیّت می‌گویم چای تدارکات خوب است. تدارکات زحمت شام را می‌کشد و سحری. وسط کار که ساعت ۱۲ استراحت می‌کنیم و روضه می‌خوانیم، تدارکات وارد عمل می‌شود. شکل کار را هم رعایت می‌کنند؛ سیب و پرتقال قاچ شده در دیس، رویش هم سفره -چون سلفون ندارند، جهادی است بالاخره. بعد هم لقمه‌های خوش‌مزّه. لقمه‌هایی که حاج‌آقا افشین بهشان می‌گوید ساندویچ؛ از این بازار گرمی‌ها هم می‌کند واحد تدارکات. این‌ها نهایتا بلّه باشند، نه ساندویچ 😆. یک بار نان و پنیر و خرمای با هسته است، یک بار تخم مرغ پیاز و یک بار هم مثل دیشب، سوسیس بندری 😋. خلاصه واحد تدارکات، بی آنکه نامی از او به میان باشد، مخلصانه سعی می‌کند با انجام دادن چنین اموراتی نگذارد خستگی کار به تنِ بچّه‌جهادی‌ها بماند. دَم‌شان گرم، دست‌شان پُر برکت... ... ┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄
هدایت شده از خبرگزاری حوزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 نکته‌ای قرآنی از جزء ششم قرآن کریم 🔹 پرونده رمضانی حوزه نیوز برای ماه مبارک رمضان است که حجت‌الاسلام امین اسدپور در سی شماره به بیان سی آیه از قرآن کریم پرداخته که به صورت روزانه تقدیم شما خوبان خواهد شد. ◀️ مشاهده با کیفیت بالاتر 📎 متن کامل @HawzahNews / خبرگزاری‌حوزه
به قول یکی از دوستان، نتیجه از قبل معلوم بود؛ هیچکس، حتی اسکارِ سرسخت هم نتوانست بر روی دست‌آوردهای این اثر هنری چشم پوشی کند. اسکار آبروی رفته‌اش را دوباره خرید. گفته بودم نولان، با اوپنهایمر ژانر بیوگرافی را بروزرسانی کرد. نولان تا به حال بیوگرافی نساخته بود؛ یکی را هم که می‌خواست سال ۲۰۰۴ بسازد، اسکورسیزی از زیر دستش دزدید (هوانورد). حالا دیگر کار فینچر و اسکورسیزی و بقیه بیوگرافی‌سازها سخت شده. همه‌چیز هماهنگ بود. فیلمنامه، موسیقی، فیلمبرداری و تدوین. در این فیلم حتی یک فریم CGI استفاده نشده. برای ساخت بعضی سکانس‌ها چند لنز خاص را سفارش داده بودند. تا به حال سابقه نداشته به دوربین‌های آیمکس، لنز ماکرو وصل کنند. فرصت نیست و نمی‌توانم همه مسائل فنی کار را مطرح کنم. فقط همینقدر بگویم که ما حالا حالا باید بدویم تا بتوانیم پروژه‌ای به اندازه‌ی یک دهم اوپنهایمر را تولید کنیم، آن هم با این درجه از خلاقیّت. این هفت اسکار، حق نولان بود. نوش جانش...
هدایت شده از هنر تلاوت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای خلق این تلاوت ابرملکوتی را از زبان راویان درجه اول بشنوید اساتید و آقایان: حاج عباس سلیمی حاج علی اربابی حاج سید محسن موسوی بلده حاج غلامرضا شاه میوه اصفهانی حاج محمد سلیمی حاج علی فراهانی 28 بهمن1377 یک روز ماندگار در تاریخ هنر فاخر تلاوت دنیاست بخشی از فایلی که می شنوید ضبط غیر رسمی این اجراست که آقای محمد سلیمی با دستگاه ضبط صوت شخصی خود روی نوار کاست انجام داده است. ارسالی همراه عزیز آقای محمد امین فاضل @doulatesahar🌹
خراب یک نظر از چشم نیم خواب توایم بحال ما نظری کن، که ما خراب توایم سؤال ما بتو از حد گذشت، لب بگشا که سالهاست که در حسرت جواب توایم چه حد آن که توانیم هم عنان تو شد؟ همین سعادت ما بس که: در رکاب توایم عتاب تو کشد و ناز تو هلاک کند هلاک ناز تو و کشته عتاب توایم عجب نباشد اگر از لبت بکام رسیم که مست باده نازی و ما کباب توایم ز مهر روی تو داریم داغها بر دل ستاره سوخته از تاب آفتاب توایم من و هلالی ازین در بهیچ جا نرویم چرا که همچو سگان بسته طناب توایم
صد سال تنهایی ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ سه تا اوستا بنّای حرفه‌ای از شمال با ما همراه شده‌اند. اوس عبدالعلی، اوس سِد مهدی و اوس حیدر. مازنی هستند؛ برای همین وقتی صحبت می‌کنند، حس می‌کنی انگار وسط یکی از سکانس‌های سریال پایتخت ایستاده‌ای! 😄 هر کدام، یک سوژه‌ی مطالعاتی هستند برای خودشان. اوس عبدالعلی، بچه است. امروز از این می‌گفت که جمعِ بچّه‌های جنگ را دوباره در اردوهای جهادی باز یافته است. اوس سِد مهدی تعریف می‌کرد دفعه اولّی که اوس عبدالعلی پایش به این اردوها باز شد، او را زیر نظر داشته. گفت که یک بار دیدم آمده وسط حسینیه و با چشمانی گِرد، اطراف را نگاه می‌کند و بچّه‌ها را می‌پاید. گفتم: «اوستا چی شده؟» جواب داد: «اینا چرا اینجوری‌ان؟! شبیه بچّه‌های جنگن...» امروز یک گعده‌ی "هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو" داشتیم. اوس عبدالعلی لابه‌لای صحبت‌ها به یک نکته مهم اشاره کرد؛ گفت درست است که این جمع‌ها جنسش جنسِ همان جمعِ بچّه‌های جنگ است امّا، آن جمع‌ها چیز دیگری بود. دلیل فوق‌العاده‌ای هم آورد. بچّه‌های جنگ وقتی به جبهه می‌آمدند، برگشت‌شان پنجاه-پنجاه بود؛ الآن امّا جهادگرها می‌دانند که قرار است یک هفته، ده روز از عیدشان بزنند، و بعدش هم مثل آقاها برگردند سراغ زندگی عادیِ روزمرّه‌یِ کسالت‌بارشان. انسان، پُر نمی‌کند مگر آنکه با اتّفاقات جدّی مواجه شود، و چه اتّفاقی جدّی‌تر است از مرگ برای انسان؟ انسان حالش حالِ دیگری‌ست. اصلا در کرانه‌ای فرادستِ افق زندگی، زیست می‌کند. به قول یکی از پیران جهادی، این آدم دُمِ تحصیل و مدرک و شغل و ماشین و خانه نیست. کسبشان می‌کند، ولی درگیرشان نیست؛ چون این کارها برایش بازی-بازی است. این خاله‌بازی‌ها مخصوص ماست؛ مایی که از نوک دماغ‌مان جلوتر را نمی‌توانیم ببینیم. مایی که بلد نیستیم پُر، زندگی کنیم. مایی که با حقایق جدّی مواجه نیستیم. آوینی راجع به اگزوپری می‌گوید که او انسان مرگ‌ْآگاهی بود؛ لذا توانست شازده‌کوچولو را بنویسد. آنتوان دوسنت اگزوپری خلبان جنگنده بود و همیشه در خطر مرگ. آخرش هم در یکی از پروازهایش سقوط کرد و مُرد. مرگ‌ْآگاهی در اردوی جهادی هم پیدا می‌شود؛ ولی دُوْزش عمراً به جنگ و جبهه نمی‌رسد. به همین خاطر است که اوس عبدالعلی می‌گوید جمع‌های جهادی، به پای جمع‌های جبهه و جنگ نمی‌رسد... ... ┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄