قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ ⬇️تفسیر سوره مبارکه نساء 💡آیه (۷) 🔹گام دیگرى براى حفظ حقوق زن🔹
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه نساء🔹
💡آیه (۸)
⬇️یک حکم اخلاقى
✅این آیه مسلماً بعد از قانون تقسیم ارث نازل شده; زیرا مى فرماید: هر گاه در مجلس تقسیم ارث، خویشاوندان، یتیمان و مستمندان حاضر شدند، چیزى از آن به آنها بدهید (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ).
بنابراین، محتواى آیه یک حکم اخلاقى و استحبابى درباره طبقاتى است که با وجود طبقات نزدیک تر، از ارث بردن محرومند.
🔹آیه مى گوید: اگر در مجلس تقسیم ارث، جمعى از خویشاوندان درجه دو یا سه و همچنین بعضى از یتیمان و مستمندان حضور داشته باشند، چیزى از مال به آنها بدهید، و به این ترتیب جلو تحریک حس حسادت و کینه توزى آنها را ـ که ممکن است بر اثر محروم بودن از ارث، شعله ور گردد ـ بگیرید و پیوند خویشاوندى انسانى خود را به این وسیله محکم کنید.
🔹گرچه کلمه یَتامى و مساکین به طور مطلق ذکر شده، ولى ظاهراً منظور از آن ایتام و نیازمندان فامیل است; زیرا طبق قانون ارث، با بودن طبقات نزدیک تر، طبقات دورتر، از ارث بردن محرومند.
🔹بنابراین، اگر آنها در چنان جلسه اى حاضر باشند، سزاوار است هدیه مناسبى (که تعیین مقدار آن فقط بستگى به اراده وارثان دارد و از مال وارثان کبیر خواهد بود) به آنها داده شود.
✅جمعى از مفسران احتمال داده اند: منظور از ایتام و مساکین در آیه هر گونه یتیم و نیازمندى است، خواه از خویشاوندان میت باشد، یا غیر آنها، ولى این احتمال بعید به نظر مى رسد; زیرا افراد بیگانه معمولاً راهى در این جلسات فامیلى ندارند.
✅بعضى از مفسران نیز معتقدند: آیه، یک حکم وجوبى را بیان مى کند، نه استحبابى، ولى آن نیز بعید است; زیرا اگر آنها حق واجبى داشتند، لازم بود مقدار و حدود آن تعیین گردد، در حالى که به اختیار وارثان حقیقى واگذار شده است.
✔️در پایان آیه دستور مى دهد: با این دسته از محرومان، با زبان خوب و طرز شایسته صحبت کنید (وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً).
یعنى علاوه بر جنبه کمک مادى از سرمایه هاى اخلاقى خود نیز براى جلب محبت آنها استفاده کنید، تا هیچگونه ناراحتى در دل آنها باقى نماند، و این دستور نشانه دیگرى بر استحبابى بودن حکم فوق است.
🔹از آنچه گفتیم، این مطلب نیز روشن شد که هیچ دلیلى ندارد بگوئیم: حکم آیه فوق به وسیله آیاتى که سهام ارث را تعیین مى کند، نسخ شده است; زیرا هیچ گونه تضادى میان آن آیات و این آیه نیست.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ ⬇️ادامه ترجمه و شرح خطبه دهم نهجالبلاغه 🔹بصیرت و آگاهی امام🔹 🔹اين نکته نيز قابل ملاحظه ا
🔹ترجمه و شرح خطبه (۱۱)
✅از روايات به خوبى استفاده مى شود كه امير مؤمنان على (ع) اصرار زيادى داشت كه در ميدان «جمل» جنگى صورت نگيرد و خون مسلمين بر صفحه آن ريخته نشود. و نيز آمده است كه در آن روز پرچم را به دست «محمد بن حنفيه» داد سپس در فاصله ميان نماز صبح تا ظهر، پيوسته آنها را دعوت به صلح و اصلاح و بازگشت به پيمان و بيعت مى كرد. و خطاب به «عايشه» كرد و فرمود: «خداوند در قرآن مجيد، تو (و ساير همسران پيامبر را) دستور داده است كه در خانه هايتان بمانيد (و آلت دست اين و آن نشويد)! تقواى الهى پيشه كن و به خانه ات باز گرد و فرمان خدا را اطاعت كن! بعد رو به «طلحه» و «زبير» كرد و فرمود: «شما همسران خود را در خانه پنهان كرده ايد، ولى همسر رسول خدا (ص) را به ميدان، در برابر همه آورده ايد! شما مردم را تحريك مى كنيد و مى گوييد ما براى خونخواهى «عثمان» اين جا آمده ايم و مى خواهيم خلافت، شورايى شود (در حالى كه مردم انتخاب خود را كرده و خود شما نيز بيعت نموده ايد)! به «زبير» فرمود: «آيا به خاطر دارى كه روزى در مدينه من و تو با هم بوديم و تو با من سخن مى گفتى و تبسّمى بر لب داشتى، پيامبر از تو پرسيد آيا على را دوست دارى؟ تو گفتى چگونه او را دوست نداشته باشم در حالى كه ميان من و او، هم خويشاوندى و هم محبّت الهى است در حدّى كه در باره ديگرى نيست! در اين جا پيامبر (ص) فرمود: تو در آينده با او پيكار خواهى كرد، در حالى كه ظالم هستى! تو گفتى پناه مى برم به خدا از چنين كارى»! باز هم على (ع) به نصيحت ادامه داد و به پيشگاه خداوند عرضه داشت: «خداوندا من بر اينان اتمام حجّت كردم و مهلتشان دادم تو شاهد و گواه باش!» سپس قرآن را گرفت و به دست «مسلم مجاشعى» داد و فرمود: «اين آيه را براى آنها بخوان: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما ...، اگر دو گروه از مؤمنان با هم پيكار كنند در ميان آنها صلح برقرار سازيد». او به لشكرگاه دشمن نزديك شد و قرآن را به دست راست گرفت و آيه را خواند. آنها حمله كردند و دست راست او را قطع نمودند. قرآن را به دست چپ داد، دست چپش را قطع كردند. با دندان گرفت او را كشتند. اين جا بود كه على (ع) فرمود: «هم اكنون پيكار كردن با اين گردنكشان براى ما گواراست»! در اين جا بود كه سخن بالا را خطاب به «محمّد بن حنفيّه» بيان فرمود.
به هر حال در اين خطبه امام (ع) رموز مهمّى از فنون جنگ و نكته هايى را كه از نظر روانى و جسمى در يك سرباز مسلمان اثر مى گذارد و او را شجاع و آماده براى پيكار مى كند، بيان مى فرمايد.
اين كلام مشتمل بر هفت جمله است: در جمله اوّل يك دستور كلّى در باره مقاومت در ميدان نبرد مى دهد و سپس در پنج جمله ديگر انگشت روى جزئيات و ريزه كاريها و امورى كه تأثير در استقامت و پيروزى دارد مى گذارد و در هفتمين و آخرين جمله، توجّه به پروردگار و توكّل بر ذات پاك او و اين كه پيروزى در هر حال از سوى اوست را مطرح مى فرمايد تا با قدرت و قوّت ايمان، مشكلات و سختيهاى جنگ قابل تحمّل شود و روحيّه نبرد در حدّ اعلى براى مبارزه با دشمن قرار گيرد.همچون کوه استوار باش!
همان گونه که در بالا اشاره شد، اين خطبه نيز ناظر به جريانات جنگ «جمل» است. آن جا که امام(عليه السلام) پرچم را به دست فرزند شجاعش «محمّد بن حنفيه» مى سپارد و در عباراتى کوتاه و مؤثّر و دلنشين، قسمت مهمّى از دستورات جنگى را براى او در هفت جمله بيان مى دارد:
نخست مى فرمايد: «اگر کوه ها متزلزل شود، تو تکان مخور!» (تَزُولُ الجِبالُ وَ لا تَزُلْ).
در واقع مهمترين مسأله در ميدان جنگ، مسأله استقامت و پايمردى است که رسيدن به پيروزى بدون آن غير ممکن است; و امام(عليه السلام) نيز در آغاز، روى همين مسأله انگشت مى گذارد. اين جمله مى تواند اشاره اى به مضمون حديث معروفى باشد که درباره مؤمن نقل شده است که مى فرمايد: «اَلْمُؤمِنُ کَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّکُهُ الْعَواصِفُ; فرد با ايمان همچون کوه پابرجاست که طوفانها و تندبادها آن را تکان نمى دهد»!
در حديث ديگرى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى خوانيم: «اَلْمُؤمِنُ اَشَدُّ فِى دينِهِ مِنَ الْجِبالِ الرّاسِيَةِ وَ ذلِکَ اَنَّ الْجَبَلَ قَدْ يُنْحَتُ مِنْهُ وَ الْمُؤمِنُ لا يَقُدِرُ اَحَد عَلى اَنْ يَنْحَتَ مرنْ دينِهِ شَيْئاً; مؤمن، در دينش از کوه هاى پابرجا محکمتر است! چرا که کوه را گاهى مى تراشند، ولى از دين مؤمن چيزى کم و تراشيده نمى شود»!
سپس از اين دستور کلى فراتر رفته و به جزئياتى که در اين زمينه مؤثر و کار ساز است مى پردازد; و در دوّمين جمله مى فرمايد: «دندانهايت را به هم بفشار» (عَضَّ عَلى ناجِذِکَ).
«ناجذ» گاه به معناى دندانهايى که بعد از دندان «انياب» واقع شده، تفسير گرديده و گاه به معناى دندان عقل و گاه به معناى همه دندانها و يا همه دندانهاى آسياب. و در اين جا مناسب معناى سوّم است.
✨﴾﷽﴿✨
🔹مسائلی پیرامون روزه قضا🔹
✅كسی كه روزه قضای ماه رمضان يا روزه واجب ديگری بر ذمّه دارد جايز نيست روزه مستحبّی بگيرد و اگر فراموش كند و روزه مستحبّی بگيرد چنانچه قبل از ظهر يادش بيايد میتواند نيّت خود را به روزه واجب برگرداند، ولی اگر بعد از ظهر باشد روزه او باطل است.
كسی كه برای روزه شخص مردهای اجير شده میتواند روزه مستحبّی برای خودش بگيرد.
آیت الله مکارم:رساله توضیح المسائل، مسأله ۱۳۲۸و۱۳۲۷
*
❓سوال: آیا قضای روزه ماه رمضان و كفّاره آن باید پی در پی انجام شوند؟
✅پاسخ: لازم نیست قضای روزه ها پی در پی باشد، ولی در كفّاره - چنانچه دو ماه روزه گرفتن را اختیار كند- بنابر اختیاط واجب باید سی و یک روز را پی در پی بگیرد
آیت الله مکارم:رساله مصور ج۲ ص ۲۷۳
****
❓سوال: در ماه رمضان مدتی روزه هایم قضا شده، ولی تعداد آن را فراموش كرده ام؛ وظیفه ام چیست؟
✅پاسخ: هر مقدار از روزه ها را كه به آن اطمینان دارید، باید قضا كنید و بیش از آن لازم نیست.
آیتالله مکارم شیرازی رساله مصور ج2 ص 274
*
✅افطار روزه قضا تا پیش از ظهر اشكال ندارد، به شرطی که وقت برای قضای روزه تنگ نباشد؛ ولی بعد از ظهر جایز نیست و اگر کسی چنین كند، باید به ده فقیر هر کدام یک مدّ طعام (هفتصد و پنجاه گرم) ، کفاره بدهد و اگر نمی تواند سه روز پی درپی روزه بگیرد.
آیتالله مکارم شیرازی رساله مصور ج2 ص 274
✅بعد از مرگ پدر بايد پسر بزرگتر قضای نماز و روزه او را به شرحی كه در مسائل قضای نماز گفته شد بهجا آورد و احتياط اين است كه قضای نماز و روزه مادر را نيز انجام دهد.
مساله ۱۲۰۵ـ بر پسر بزرگتر (یعنی بزرگترین پسری که بعد از مرگ آنها در حال حیات است) واجب است که نماز و روزه هایی که از پدر یا مادرش فوت شده و از روی نافرمانی نبوده و توانایی بر قضا داشته، بعد از مرگ آنها به جا آورد، بلکه اگر از روی نافرمانی هم ترک کرده باشد بنابر احتیاط مستحب باید به همین طور عمل کند، همچنین روزه ای را که در سفر نگرفته هرچند توانایی قضای آن را پیدا نکرده¬اند احتیاط آن است که پسر بزرگتر قضا نماید.
آیت الله مکارم:رساله توضیح المسائل، مسأله ۱۴۳۸
*
❓سوال: اگر پسر بزرگ تر شك داشته باشد که از پدرش روزه قضا مانده یا خیر، تكلیف او چیست؟
✅پاسخ: در صورتی که شک دارد، چیزی بر عهدۀ او نیست.
رساله مصور آیتالله مکارم شیرازی ج2 ص 274
*
❓سوال: اگر پسر ارشد خانواده پس از پدر از دنیا برود، آیا روزه های قضای پدر بر عهدۀ پسر دوم است؟
✅پاسخ: خیر، بر سایر پسران تكلیفی نیست
آیتالله مکارم شیرازی رساله مصور ج2 ص 274
❓سوال: اگر پسر بزرگ تر بخواهد برای روزه های پدر از دنیا رفته اش كسی را اجیر كند، آیا می تواند از دارایی او خرج كند؟
✅پاسخ: خیر، پسر بزرگ تر باید خودش روزه های پدر را به جا آورد یا از اموال خود كسی را اجیر كند و حق ندارد که از باقی مانده دارایی میت چیزی خرج كند، مگر آن كه پدر وصیّت كرده باشد.
آیتالله مکارم شیرازی رساله مصور ج2 ص 274
*
✅اجیر كردن دیگری برای قضای روزه، در حالی که خودِ شخص زنده است، جایز نیست و خودِ او باید هر زمان توانایی پیدا كرد، آن را به جا آورد. بلی، اگر انسان موفق به قضای روزه نشد، می تواند وصیت کند که پس از مرگ کسی را برای آن اجیر کنند
آیتالله مکارم شیرازی رساله مصور ج2 ص 275
*
✅كسی كه روزۀ قضا دارد، می تواند به جای دیگری روزۀ استیجاری بگیرد.
آیتالله مکارم شیرازی رساله مصور ج2 ص 275
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه نساء🔹 💡آیه (۸) ⬇️یک حکم اخلاقى ✅این آیه مسلماً بعد از قانون تقسیم ار
✨﴾﷽﴿✨
⬇️تفسیر سوره مبارکه نساء
آیه (۹)
🔹جلب عواطف به سوى یتیمان🔹
✅قرآن براى برانگیختن عواطف مردم در برابر وضع یتیمان، اشاره به حقیقتى مى کند که گاهى مردم از آن غافل مى شوند، و آن این که: شما با یتیمان مردم همانگونه رفتار کنید که دوست مى دارید با یتیمان شما در آینده رفتار نمایند.
منظره کودکان بى پناه، و اطفال بى سرپرست خود را که تحت سرپرستى انسانى سنگدل و خائن قرار گرفته که نه به احساسات آنها پاسخ مثبت مى دهد، و نه در اموال آنها رعایت عدالت مى کند، در نظر بگیرید، این منظره دردناک چه اندازه شما را ناراحت مى کند؟ و چقدر به آینده فرزندان خود علاقه مندید؟ همان اندازه نسبت به فرزندان و یتیمان دیگران علاقه مند باشید، و از ناراحتى آنها ناراحت شوید.
🔹بنابراین، مفهوم آیه چنین است: آنها که از وضع آینده فرزندان خود مى ترسند، باید از خیانت درباره یتیمان و آزار آنها بترسند (وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ).
اصولاً مسائل اجتماعى همواره به شکل یک سنت از امروز به فردا، و از فردا به آینده دور سرایت مى کند، آنها که سنت ظالمانه اى در اجتماع مى گذارند و مثلاً رسم آزار یتیمان را در جامعه رواج مى دهند، در حقیقت خود عاملى هستند که در آینده با فرزندانشان نیز چنین شود.
بنابراین، نه تنها به فرزندان دیگران ستم مى کنند، بلکه راه ستمگرى به فرزندان خود را نیز هموار مى سازند.
🔹در پایان آیه مى فرماید: اکنون که چنین است، باید سرپرستان ایتام، از مخالفت با احکام خدا بپرهیزند و با یتیمان، با زبان ملایم و عباراتى سرشار از عواطف انسانى سخن بگویند (فَلْیَتَّقُوا اللّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیداً).
تا ناراحتى درونى و زخم هاى قلب آنها به این وسیله التیام یابد.
این دستور عالى اسلامى که در جمله فوق بیان شد، اشاره به یک نکته روانى در مورد پرورش یتیمان مى کند که درخور نهایت دقت است و آن این که:
نیازمندى کودک یتیم، منحصر به خوراک و پوشاک نیست، بلکه پاسخ گفتن به عواطف و احساسات قلبى او مهمتر است و در ساختمان وجود آینده او فوق العاده مؤثر مى باشد; زیرا طفل یتیم بسان دیگران، انسان است، و باید از نظر نیازهاى عاطفى نیز تغذیه شود، باید از محبت ها و نوازش هاى یک کودک که در دامان پدر و مادر است، بهره مند گردد.
او مانند یک بچه گوسفند نیست که صبح همراه گله به چراگاه رود و غروب برگردد، بلکه باید علاوه بر مراقبت هاى جسمى از نظر تمایلات روانى نیز اشباع شود، و گر نه کودکى سنگدل، شکست خورده، فاقد شخصیت و خطرناک به عمل خواهد آمد.
* * *
✔️نکته:
🔹توضیح لازم
یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند: روزى امام ششم(علیه السلام) فرمود: هر کس ظلمى به کسى کند خداوند فردى را مسلط مى کند که نسبت به او و بر فرزندان او همان ظلم و ستم را انجام دهد .
من در دل، با خود گفتم عجبا پدر ظالم است، ولى فرزند باید نتیجه ظلم او را ببیند!
قبل از این که من سخن خود را بیان کنم، امام(علیه السلام) فرمودند: قرآن مى گوید: وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ .(۱)
همان سؤال که براى راوى حدیث پیدا شده، براى بسیارى پیدا مى شود که چگونه خداوند مجازات عمل کسى را بر دیگرى روا مى دارد، و اصولاً کودکان شخص ستمگر چه گناهى کرده اند که گرفتار ستم شوند؟!
پاسخ این سؤال را از توضیحى که در بالا بیان کردیم مى توان دریافت، و آن این که: کارهائى که افراد در اجتماع مرتکب مى شوند، تدریجاً شکل یک سنت به خود مى گیرد، و به نسل هاى آینده منتقل مى شود.
🔹بنابراین، آنها که اساس ظلم و ستم بر ایتام را در اجتماع مى گذارند، بالاخره، روزى این بدعت غلط، دامان فرزندان خود آنها را نیز خواهد گرفت، و در حقیقت این موضوع یکى از آثار وضعى و تکوینى اعمال آنها است و اگر به خداوند نسبت داده مى شود، به خاطر آن است که تمام آثار تکوینى و خواص علت و معلول به او منسوب است، و به هیچ وجه ظلم و ستمى از ناحیه خداوند بر کسى نخواهد شد.
🔹خلاصه هنگامى که پاى ظلم و ستم در اجتماع باز شد، پاى ظالم و فرزندان او را هم خواهد گرفت.
* * *
۱ ـ تفسیر برهان ، جلد ۱، صفحه ۳۴۶ (جلد ۲، صفحه ۳٠، بنیاد بعثت، چاپ اول، ۱۴۱۵ هـ ق) ـ مستدرک الوسائل ، جلد ۱۲، صفحه ۹۸ و جلد ۱۳، صفحه ۱۹۱، چاپ آل البیت ـ بحار الانوار ، جلد ۷۲، صفحه ۳۱۵.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ ⬇️ترجمه و شرح حکمت (۸۳) نهجالبلاغه 🔹دوگانگى و غلوّ🔹 ✅گرچه مدح و ثناى افراد به سبب كارهاى
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت ۸۴🔹
✅نسل پربار
🔹امام(عليه السلام) در اين كلام حكمت آميز خود به نكته پيچيده اى اشاره كرده كه شارحان در تفسير آن به زحمت افتاده اند مى فرمايد: «باز ماندگان شمشير دوام و بقايشان زيادتر و فرزندانشان بيشتر است»; (بَقِيَّةُ السَّيْفِ أَبْقَى عَدَداً، وَأَكْثَرُ وَلَداً).
🔹اشاره به طوايفى است كه دشمنان بى رحمانه از آنها قربانى گرفتند; ولى باقى ماندگانشان بقاى بيشتر دارند و فرزندانشان فزون تر خواهند بود. همان گونه كه در ذكر سند اين كلام حكمت آميز گفته شد تجربه هاى تاريخى اين حقيقت را تأييد و مورخان به طوايفى اشاره كرده اند كه عدد كثيرى از آنها كشته شد ولى چندان نگذشت كه فرزندانشان به طور چشمگيرى فزونى يافتند. نمونه بارز آن ـ چنان كه گفتيم ـ فرزندان اميرمومنان على(عليه السلام) بودند كه بنى اميه آنها را هر جا يافتند از دم شمشير گذراندند و بنى عباس نيز بى رحمانه از آنها قربانى گرفتند ولى نسل آنها به قدرى فزونى يافته كه بحمدالله در تمام بلاد عدد كثيرى از آنها ديده مى شود.
🔹درباره اينكه چه رابطه اى ميان آن كشتار بى رحمانه و فزونى باقى ماندگان است بعضى از شارحان مانند «ابن ميثم» معتقدند كه رابطه طبيعى در ميان اين دو نمى توان يافت تنها عنايات الهيه و الطاف خداوندى است كه به چنين مظلومانى چنان بركتى در نسل مى دهد.
بعضى ديگر مانند مرحوم كمره اى در شرح اين عبارت آن را اشاره به مسئله انتخاب اصلح كه نتيجه تنازع بقاست مى دانند وى مى گويد: به هنگام تنازع بقا (درگيرى هايى كه در ميان افراد و قبائل براى ادامه حيات رخ مى دهد) آنها كه قوى ترند باقى مى مانند و آنها كه ضعيف ترند كشته مى شوند و قوى ترها نسل پربارتر و زاد و ولد بيشترى دارند، ازاين رو جمله «أقْوى عَدَداً وَ أكْثَرُ وَلَداً» در مورد آنها صادق است.
🔹ولى تفسير روشن ترى براى كلام امام(عليه السلام) مى توان گفت كه رابطه طبيعى صدر و ذيل آن را روشن مى سازد و آن اين كه اقوامى كه شهيد و قربانى مى دهند بازماندگانشان در نظر توده هاى مردم عزيز و شريف مى شوند و به همين دليل مردم دوست دارند از آنها داماد بگيرند و به آنها عروس بدهند و همين سبب مى شود كه زاد و ولد آنها فزونى يابد. به تعبير ديگر ارتباط سببى با آنها مايه افتخار و اعتبار است و همين امر موجب مى شود كه مردم براى برقرار ساختن چنين رابطه اى تلاش و كوشش كنند. ما در عصر و زمان خود نيز مى بينيم كه يكى از امتيازاتى كه به هنگام خواستگارى براى عروس يا داماد ذكر مى كنند اين است كه مى گويند از خانواده شهداست تا طرف مقابل به ازدواج به اين خانواده ترغيب شود. البته جمع ميان تفسيرهاى بالا امكان پذير است، هر چند تفسير اخير مناسب تر است.
*
پی نوشت:
(1). سند گفتار حکیمانه: از جمله کسانى که پیش از سیّد رضى این کلام پر بار را نقل کرده اند ابن عبد ربه در عقد الفرید در باب توقیعات الخلفا است; ولى به جاى أبْقا عَنْ ماء ذکر کرده است و جاحظ نیز آن را در کتاب البیان و التبیین آورده و نیز ابن قتیبه در عیون الاخبار و آنها غالباً تأیید کرده اند که تاریخ نشان داده طوائفى از مسلمین که دشمنان عده زیادى از آنها را کشته اند باقى ماندگان به سرعت فزونى یافتند و عدد کثیرى را تشکیل دادند که نمونه اتمّ آن آل ابى طالب است که با شهادت عدد کثیرى از فرزندان آنها چنان نمو و رشد کرده اند که جهان را گرفته اند. (با اقتباس از مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 81)
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
🔹حکم استفاده از طلا برای مردان🔹
✅در توضیح المسائل مراجع تقلید مسئله ۸۴۰ مذکور است، زینت کردن به طلا مثل آویختن زنجیر طلا به سینه و انگشتر طلا به دست کردن و بستن ساعت مچی طلا به دست برای مرد حرام و نماز خواندن با آنها باطل است و احتیاط واجب آن است که از استعمال عینک طلا هم خودداری شود، ولی زینت کردن به طلا برای زن در نماز و غیر نماز اشکال ندارد.
🔹در مسئله قبل از این مسئله مذکور است پوشیدن لباس طلاباف برای مرد حرام و نماز با آن باطل است ولی برای زن در نماز و غیر نماز اشکال ندارد.
🔹همچنین خوردن و آشامیدن از ظرف طلا و نقره حرام است[١] و وضو گرفتن و غسل کردن در ظرف طلا و نقره اشکال دارد.[٢]
❓آیا در طلا چه مضرّاتی هست که استعمال آن در این موارد حرام شده است، آیا اسلام با زینت و آراستن مخالف است؟!
✅پاسخ:
خلقت و طبیعت مرد از جهات مختلفی با زن متفاوت است؛ یکی از جهاتی که همهی ما آن را حس میکنیم آن است که نوع زنان از لحاظ عاطفی و سایر خصوصیات طوری آفریده شدهاند که آرایش و زینت برای آنان طبیعی است از اینرو از آنان به جنس لطيف تعبیر میکنیم و در روایات با تعبیر ریحانه (نه قهرمانه) یاد شدهاند، چون زنان علاوه بر وظائف خاصی که دارند وظیفه دیگری هم دارند که عبارت است از جلب عواطف شوهران خود و آرایش و زینت کردن در این مورد بسیار مطلوب و مطبوع است.
🔹ولی مردان چنین نیستند، مردان باید به کار و فعالیّت بیرون خانه بپردازند و عمر خود را در امور تجمّلاتی و آرایش صرف نکنند، چنانکه گفتهاند:««از شیر حمله خوش بود و از غزال رم» و انگهی معلوم است که چقدر از فسادها و گناهان جنسی از این ناحیه دامنگیر اجتماع میشود، هرگاه مردان با طلا و جواهرات خود را زینت دهند.
🔹تجمّلات و تجمّل پرستی یکی از راههایی است که طرق سعادت را به روی انسان مسدود میکند، اسلام برای حفظ شئون مردانگی در مردان، خواسته است که آنان به تجمّل و آرایش مفرط نپردازند و از حالت ظرافت زنانگی به دور باشند.
🔹از طرفی بخش عظیمی از پشتوانهی اقتصاد ممالک؛ طلا است؛ اگر طلاها، ابزار آرایش حتی برای مردان درآیند، این یک نوع احتکاری است که قطعاً به اقتصاد جامعهها آسیب فراوان میرساند انگشترهای گران قیمت غیر طلا هر چقدر هم گران باشند ولی چون از جنس طلا نیست و عنوان پشتوانه ندارد، این آسیب را نمیرسانند.
🔹به علاوه؛ اسلام و عقل و منطق، از تبعیضات و اختلافات طبقاتی به حدی که موجب امتیاز و آقا منشی عدّهای و سر افکندگی عدّهای دیگر شود، مخالف است، برخلاف عدل و احسان است که عدّهای دارای ظروف طلا و نقره باشند ولی عدّهای دیگر، با ظرفهای سفالی بسازند.
🔹نیز باید از نظر دور نداشت که زینت کردن مردها به طلا غالباً موجب تكبّر و خودخواهی و غرور میشود، ولی در مورد زنان چون مطابق طبع آنها است، غروری در آن نیست... و دهها آثاری از این قبیل، ممکن است موجب تشریع این قانون اسلامی شده باشند.
✔️پینوشتها:
[١] توضیح المسائل، مسئله ۲۳۲.
[٢] توضیح المسائل، مسئله ٢٧٨.
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
🔹پرسش و پاسخ اعتقادی🔹
❓سؤال:چرا شیعیان دوازده امامی را شيعه جعفری میگویند، آیا حضرت جعفر صادق(ع) که امام ششم شیعیان است، چه خصوصیّتی داشت که شیعیان دوازده امامی، به عنوان پیروی از او، به جعفری نامیده شدند؟
✅پاسخ:همه امامان ما همچون امام صادق(ع) آمادگی داشتند تا معارف قرآن و اسلام را بیان نمایند ولی با توجّه به سلطهی بنیامیّه و وجود اختناق تا پیش از امام باقر(ع) امامان ما فرصتی برای این منظور پیدا نکردند، تاریخ زندگی آن عزیزان بهترین گواه بر این مطلب است.
دوران کوتاه حکومت امیرالمومنین(ع) صرف مبارزهی با دشمنان داخلی شد و امام مجتبی(ع) برای حفظ اصل دین مجبور به قبول صلح شدند و امام حسین(ع) که آنگونه به شهادت رسیدند و امام سجاد(ع) نیز در دوران اختناق شدید بنیامیّه کاملاً تحت فشار بودند و این برنامه تا اواخر عمر امام باقر(ع) طول کشید، در آن سالها حکومت بنیامیّه رو به ضعف رفت و دیگر مانند گذشته نمیتوانستند فشار بیاورند.
امام پنجم(ع) از این فرصت استفاده کرده شروع کردند به بیان معارف، دیری نپائید که حضرتش همانند پدرانش به شهادت رسید و در زمان امام صادق(ع) فرصت آمادهتر شد و امام توانستند آن دانشگاه عظیم را تأسیس نموده و چهار هزار شاگرد از اطراف و اکناف کشور اسلامی گرد حضرت جمع شدند و بدین ترتیب معارف مکتب امامت در زمان آن حضرت تبیین شد و سرانجام پیروان مکتب اهلبیت(ع) موجودیّت علمی و فرهنگی خود را یافتند و از اقیانوس علوم آل محمّد(ص) توسط امام صادق(ع) سیراب شدند و جعفری مذهب شدند.
🔹همانگونه که در سؤال ذکر کردید؛ شیعیان را به خاطر نام مبارک امام صادق(ع) که جعفر بود، جعفری میگویند، ولی علّت اختصاص این نام برای شیعیان، نیاز به شرح دارد.
انقلاب فرهنگی و تحوّل علمی و آگاهانه، زیربنا و اساس انقلابهای دیگر است؛ و تا زمانی که انقلاب و زمینهسازی در جامعه رخ ندهد، نمیتوان به پیروزیها و تحوّلات تکاملی دست یافت.
🔹امام صادق(ع) از همان آغاز امامت، به چنین انقلابی در سطح وسیع و عمیق دست زد. او در مدینه به تأسیس حوزه علمیّه پرداخت و این حوزه به تدریج، گسترش یافت و طولی نکشید که شاگردان بسیار از اطراف و اکناف، مانند بصره، کوفه، واسط، حجاز و... به گرد شمع وجود آن حضرت حلقه زدند و تعداد آنها به چهار هزار نفر رسید. با توجه به اینکه تجمع چهار هزار نفر، به عنوان شاگرد امام صادق(ع) امام از تبار خاندان پیامبر(ص) در آن عصر اختناق و خفقان بسیار حائز اهمیّت بود.
🔹شیخ طوسی در رجال خود تعداد شاگردان امام صادق(ع) را ۳۱۹۷ مرد و ۱۲ زن نام میبرد که در محضر علمی و مکتب حیاتبخش آن حضرت، استفاده علمی مینمودند.
🔹حسن بن على بن زياد وَشّاء که خود از اساتید حديث و از شاگردان امام رضا(ع) است میگوید: «من در مسجد کوفه، نهصد استاد حدیث را دیدم که از امام صادق(ع) نقل حدیث میکردند.»
از حوزه علمیّه امام صادق(ع) دانشمندان بزرگ مختلفی برخاستند، مانند هشام بن حَکَم، جابر بن حیّان، مفضّل بن عمر، هشام بن سالم، زرارة بن أعين، مؤمن الطاق، هشام بن سالم، ابان بن تغلب و...
🔹کوتاه سخن آنکه: حوزه علمیّه امام صادق(ع) یا به عبارت دیگر دانشگاه جعفری آن حضرت، انقلاب فرهنگی عظیمی بود که به عنوان یک نهضت علمی استوار و ژرف، همه مدارس و خطوط علمی دیگر را تحتالشعاع قرار داد؛ حتی مقامات عالی اهل تسنّن که بعدها خود را به عنوان امام مردم خواندند، از شاگردان امام صادق(ع) بودند، ابوحنيفه رئیس مذهب حنفی، پایههای علمی خود را از محضر امام صادق(ع) تکمیل کرد و خود میگفت:
«لَولا السَّنَتانِ لَهَلَکَ نُعمَانُ»؛
«اگر آن دو سال شاگردی امام صادق(ع) نبود، نعمان هلاک میشد.»
🔹مالک بن انس رئیس مذهب مالکی در شأن امام صادق(ع) میگوید:
«مَا رَأتْ عَيْنٌ، وَ لَا سَمِعَتْ اُذُنٌ، وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ أفْضَلُ مِنْ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ فَضْلاً وَ عِلْماً وَ عِبَادَةً وَ وَرَعاً»؛
«چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به قلب انسانی خطور نکرده، مردی را که از نظر علم و عبادت و تقوا، برتر از امام صادق(ع) باشد.»
🔹ابن حجر هیثمی شافعی مفتی حجاز میگوید: «به اندازهای از امام صادق(ع) علوم مختلف نقل شده که آوازه آن در همه جا پیچیده و بزرگترین پیشوایان علم و حدیث، مانند یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثوری، ابوحنیفه، ایوب سجستانی و سفیان بن عیینه، از او نقل روایت میکنند.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ ⬇️تفسیر سوره مبارکه نساء آیه (۹) 🔹جلب عواطف به سوى یتیمان🔹 ✅قرآن براى برانگیختن عواطف مرد
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه نساء🔹
💡آیه (۱۰)
🔹چهره باطنى اعمال ما🔹
✅در آغاز سوره گفتیم آیات این سوره به منظور پى ریزى یک اجتماع سالم نازل شده، و به همین دلیل، قبلاً رسوبات دوران جاهلیت و خلافکارى هاى آن زمان را که در دل بعضى از تازه مسلمان ها وجود داشت، از میان مى برد تا زمینه براى یک اجتماع سالم فراهم آورد.
چه عمل زشتى بدتر از خوردن مال یتیمان است؟! لذا در آغاز این سوره، تعبیرات شدیدى پیرامون تصرف هاى ناروا در اموال یتیمان دیده مى شود که صریح ترین آنها آیه فوق است.
این آیه مى گوید: کسانى که اموال یتیمان را به نا حق تصرف مى کنند و مى خورند، (در حقیقت) تنها آتش مى خورند 💡(إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً).
نظیر این تعبیر در سراسر قرآن مجید، تنها در یک مورد دیگر دیده مى شود، و آن درباره کسانى است که با کتمان حقایق و تحریف آیات الهى، منافعى به ـ دست مى آورند، که درباره آنها نیز مى فرماید: اِنَّ الَّذِیْنَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیْلاً أُولئِکَ ما یَأکُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ اِلاَّ النّارَ: کسانى که آیات خدا را کتمان مى کنند و به وسیله آن درآمد نا چیزى فراهم مى نمایند، آنها جز آتش چیزى نمى خورند (۱).
🔹سپس در پایان آیه مى فرماید: علاوه بر این که آنها در همین جهان در واقع آتش مى خورند، به زودى در جهان دیگر داخل در آتش برافروخته اى مى شوند که آنها را به شدت مى سوزاند (وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً).
سَیَصْلى در اصل، از ماده صَلْى (بر وزن درد) به معنى داخل شدن در آتش و سوختن است، و سَعِیْر به معنى آتش شعلهور است.
از این آیه چنین استفاده مى شود که اعمال ما علاوه بر چهره ظاهرى خود، یک چهره واقعى نیز دارد که در این جهان از نظر ما پنهان است، این چهره هاى درونى، در جهان دیگر ظاهر مى شوند و مسأله تجسم اعمال را تشکیل مى دهند.
قرآن در این آیه مى گوید: آنها که مال یتیم را مى خورند، گرچه چهره ظاهرى عملشان بهره گیرى از غذاهاى لذیذ و رنگین است، اما چهره واقعى این غذاها آتش سوزان است، و همین چهره است که در قیامت آشکار مى شود.
چهره واقعى عمل، همیشه تناسب خاصى با کیفیت ظاهرى عمل دارد، همان گونه که خوردن مال یتیم و غصب حقوق او، قلب او را مى سوزاند و روح او را آزار مى دهد، چهره واقعى این عمل آتش سوزان است.
توجه به این موضوع (چهره هاى واقعى اعمال) براى کسانى که ایمان به این حقایق دارند، بهترین مانع از انجام کارهاى خلاف است.
آیا کسى پیدا مى شود که با دست خود پاره هاى آتش را برداشته و در میان دهان بگذارد و ببلعد؟
همچنین ممکن نیست افراد با ایمان مال یتیم را به ناحق بخورند.
اگر مى بینیم مردان خدا حتى فکر معصیت به خود راه نمى دادند، یک دلیل آن، همین بوده که آنها بر اثر قدرت علم و ایمان و پرورش هاى اخلاقى، چهره هاى واقعى اعمال را مى دیدند و هرگز فکر انجام کار بد را نمى کردند.
یک کودک نادان و بى اطلاع، ممکن است مجذوب جلوه هاى زیباى یک شعله آتش سوزان شود و دست در آن فرو برد، اما یک انسان فهمیده که سوزندگى آتش را بارها آزموده است، حتى چنین خیالى را نمى کند.
🔹احادیث و روایات در نکوهش تجاوز به اموال یتیمان بسیار زیاد و تکان دهنده است و حتى کمترین تعدى به اموال یتیمان مشمول این حکم معرفى شده.(۲)
💡در حدیثى از امام باقر یا امام صادق(علیهما السلام) نقل شده: کسى سؤال کرد این مجازات آتش درباره چه مقدار از غصب مال یتیم است؟ فرمود: در برابر دو درهم .(۳)
* * *
۱ ـ بقره، آیه ۱۷۴.
۲ ـ براى توضیح بیشتر مى توانید به ابواب مربوط به اکل مال یتیم رجوع فرمائید ( کافى ، جلد ۵،
صفحه ۱۲۸، دار الکتب الاسلامیة ـ وسائل الشیعه ، جلد ۱۷، صفحه ۲۴۴، چاپ آل البیت ـ بحار الانوار ، جلد ۷۶، صفحه ۲۶۶ و...).
۳ ـ تفسیر برهان ، ذیل آیه مورد بحث (جلد ۲، صفحه ۳۱، بنیاد بعثت، چاپ اول، ۱۴۱۵ هـ ق) ـ وسائل الشیعه ، جلد ۱۷، صفحه ۲۶٠، چاپ آل البیت ـ بحار الانوار ، جلد ۷۲، صفحه ۸ ـ تفسیر عیاشى ،
جلد ۱، صفحه ۲۲۳، چاپخانه علمیه تهران، ۱۳۸٠ هـ ق.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ ⬇️ترجمه و شرح نامه های نهجالبلاغه 🔹ادامه نامه ۳۱ بخش دوم🔹 ✅...
✨﴾﷽﴿✨
🔹ادامه ترجمه و شرح نامه (۳۱) نهجالبلاغه بخش دوم
✅اين همان چيزى است که قرآن مجيد بارها بر آن تأکيد نموده از جمله مى فرمايد: «(قُلْ سِيرُوا فِى الاَْرْضِ فَانظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ); بگو در زمين سير کنيد و بنگريد عاقبت کسانى که قبل از شما بودند چگونه بود؟».(8)
نيز مى فرمايد: «(أَفَلَمْ يَسيرُوا فِى الاَْرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الاَْبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ); آيا آنان در زمين سير نکردند تا دلهايى داشته باشند که (حقيقت را) با آن درک کنند; يا گوش هايى که با آن (نداى حق را) بشنوند؟! زيرا (بسيار مى شود که) چشم هاى ظاهر نابينا نمى شود، بلکه دلهايى که در سينه هاست کور مى گردد».(9)
🔹مهم اين است که در گوشه و کنار اين کره خاکى در بسيارى از شهرها و روستاها آثارى از پيشينيان ديده مى شود; آثارى خاموش که گذشت روزگار آنها را به ويرانى کشيده; ولى در عين خاموشى هزار زبان دارند و با ما سخن مى گويند و سرانجام زندگى دنيا را به همه ما نشان مى دهند بسيارى از مردم به ديدن اين آثار مى روند و به آن افتخار مى کنند که اين آثار تاريخى نشانگر تمدن پيشين ماست در حالى که اگر از آنها درس عبرت بگيرند سزاوارتر است آن گونه که خاقانى ها از ديدن کاخ کسرى ها چنان درسى آموختند.
🔹امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن شرح بيشترى بيان کرده مى فرمايد: «هرگاه در وضع آنها بنگرى خواهى ديد آنها از ميان دوستان خود خارج شده در ديار غربت بار انداختند گويا طولى نمى کشد که تو هم يکى از آنها خواهى شد (و در همان مسير به سوى آنها خواهى شتافت)»; (فَإِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الاَْحِبَّةِ، وَحَلُّوا دِيَارَ الْغُرْبَةِ، وَکَأَنَّکَ عَنْ قَلِيل قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِمْ).
🔹آرى در هر چيز ترديد کنيم در اين حقيقت که همه ما بدون استثنا همان مسير پيشينيان را خواهيم پيمود، ترديد نخواهيم کرد. روزى فرا مى رسد که با همسر، فرزند، دوستان، اموال، مقامات و وسايل زندگى وداع خواهيم گفت، همه را مى گذاريم و مى رويم.
***
✔️نکته ها:
1. حيات و آبادى قلب
امام(عليه السلام) در آغاز اين فقره به احياى قلب به وسيله موعظه اشاره فرموده و در فراز قبل به عمران و آبادى قلب. به يقين منظور از قلب در اين عبارات و امثال آن، آن عضو مخصوصى نيست که در درون سينه است و کارش ايجاد گردش خون در تمام اعضاست، بلکه منظور آن روح و عقل آدمى است همان گونه که در منابع لغت نيز آمده است.
🔹اما اين روح انسانى است که بايد به وسيله موعظه و تقوا، احيا و آباد شود، زيرا مى دانيم انسان داراى سه روح و گاه چهار روح است: روح نباتى که اثرش نمو جسم و تغذيه و تکثير مثل است. و روح حيوانى که افزون بر آن اثرش حس و حرکت است; ناخن و موى انسان فقط روح نباتى دارد به همين دليل با چيدن آن هيچ احساسى به انسان دست نمى دهد; ولى گوشت و ماهيچه او علاوه بر روح نباتى، روح حيوانى نيز دارد و کمترين آسيب به آن، انسان را ناراحت مى کند. اما روح انسانى که اثر بارز آن درک و شعور و ابتکار و خلاقيت و تجزيه و تحليل مسائل مختلف است، حقيقتى است اضافه بر روح نباتى و حيوانى. البتّه افرادى هستند که روح چهارمى نيز دارند که از آن به روح القدس تعبير مى شود. حقايقى را درک مى کنند که افراد عادى از آن بى خبرند (روح القدس گاهى اشاره به جبرئيل است و گاهى به فرشته اعظم از او) تعبيرى که در بعضى روايات به «روح الايمان» است، شايد اشاره به همين مرتبه عالى روح انسانى باشد.
در حديث از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «إذا زَنَى الرَّجُلُ فارَقَهُ رُوحُ الإيمانِ; هنگامى که کسى زنا کند روح ايمان از او جدا مى شود (مگر اينکه توبه کند و جبران نمايد)».(10)
در بعضى از روايات روح القدس مرتبه بالاترى از روح ايمان شمرده شده و تعبير به ارواح پنج گانه در آن آمده است.(11)
سخن در روح انسانى است که گاه به اندازه اى قوى مى شود که همه وجود انسان را روشن مى سازد و گاه به قدرى ضعيف مى گردد که به آن مرده مى گويند.
💡امام حسن مجتبى(عليه السلام) مى فرمايد: «التَّفَکُّرُ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ; تفکر موجب زنده شدن قلب بيناست».(12) در حديث ديگرى از آن حضرت مى خوانيم: «عَلَيْکُمْ بِالْفِکْرِ فَإِنَّهُ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ وَمَفَاتِيحُ أَبْوَابِ الحِکْمَةِ; بر شما باد به انديشيدن که موجب حياة قلبِ بينا مى شود و کليد درهاى دانش است».(13)
پی نوشت
8 . روم، آيه 42.
9 . حج، آيه 46.
10 . کافى، ج 2، ص 280، باب الکبائر، ح 11.
11 . همان مدرک، ص 282، باب الکبائر، ح 16.
12 . ميزان الحکمه، ح 17030.
13 . همان مدرک، ح 17031.
@Nahjolbalaghe2
🔹پرسش و پاسخ شرعی🔹
❓سؤال: مکرّر میپرسند: که چرا در نماز ظهر و عصر باید حمد و سوره آهسته خوانده شود، و در نماز مغرب و عشا و صبح بلند خوانده شود؟
✅پاسخ: نماز از عبادات است، همانگونه که از تعبیر عبادت، پیدا است یعنی پرستش و امتثال فرمان خدا، درست است که ما باید در تمام امور از عبادی و غیرعبادی از خداوند اطاعت کنیم، ولی این امور عبادی؛ در ما یک نوع کنترل و مراقبت و خداپرستی به وجود میآورد که در سایه آنها در سایر کارها نیز از خدا اطاعت میکنیم.
به عنوان مثال میپرسند: که چرا، سر را زیر آب بردن، روزه را باطل میکند؟ پاسخ آن که این دستور اگر هیچ مصلحتی پشت پرده نداشته باشد اقلّاً این نتیجه را دارد که انسان را مراقب بار میآورد، انسانی که حتی در حمام در میان آب، مواظب است که سر را زیر آب نبرد؛ ارادهی او قوی میشود، نیروی مراقبت در او به وجود میآید و تمرین مراقبت میکند.
🔹در موضوع نماز هم هرگاه ما تسلیم فرمان حق باشیم که طبق فرمان حق، در نماز ظهر و عصر، حمد و سوره را آهسته بخوانیم، مراقبیم که بلند نخوانیم و در نماز صبح و مغرب و عشا به عکس، همین تصمیم مراقب بودن در هرروز یک نوع تلقین معنوی است که عملاً اراده ما را بارور میکند، در نتیجه مسلمانی هستیم با اراده، نه چون افراد بیارادهای که پیچ زندگیشان به دست مد و محیط و شهوت و فرهنگ غرب باشد که به هر جا چرخید، به همان جا بچرخند.
ما در امور عبادی، صرف نظر از پرستش خدای بزرگ و خضوع در برابر تمام ریزهکاریهای فرمان او، بیش از این، مصلحتی نمیخواهیم.
مثلاً اربابی به غلام خود میگوید: این لیوان (مخصوص) را ببر آب بیاور، اگر غلام با لیوان دیگری آب بیاورد، ارباب معترضانه به غلام میگوید: گفتم با این لیوان آب بیاور، در واقع ارباب از غلامش اطاعت و مراقبت میخواهد، آب آوردن و لیوان، ابزار اطاعت است، با توجه به اینکه اطاعت خدا، موجب سعادت بنده است.
🔹وانگهی همانطوری که در کتاب علل الشرایع و بعضی از کتب حدیث[۱] مذکور است، همین سؤال را از امام رضا(ع) کردند، امام در پاسخ به این مضمون (به توضیح نگارنده) فرمود: «نماز علاوه بر اینکه عبادت است، دارای جنبه تبلیغی هم است.»
🔹پرواضح است که هرگاه در محیطی یا در خانهای نمازخوان باشد؛ دیگران تحت تأثیر قرار میگیرند و به نماز متمایل میشوند، معمولاً نماز صبح و مغرب و عشا در تاریکی واقع میشود، مردم هیئت نمازگزار از رکوع و سجود و قیام او را نمیبینند، برای اینکه نماز، جنبه تبلیغی خود را حفظ کند با بلند خواندن حمد و سوره، مردم میفهمند و متمایل به نماز میشوند، ولی در نماز ظهر و عصر، چون هوا روشن است، جنبه تبلیغی نماز محفوظ است؛ افرادی که در نزدیک نمازگزار هستند، هیئت قیام و رکوع و سجود او را که دیدند، میفهمند که او نماز میخواند؛ در نتیجه اگر آمادگی داشته باشند به یاد خدا میافتند و خود نیز به انجام نماز مبادرت میکنند.
🔹در اینجا ناگزیر باید برای توضیح بیشتر این حقیقت را خاطرنشان سازم: شخصی در بیمارستانی در اطاق پنج تختخوابی بستری شد، چون پابند به دین بود، با اینکه حتی نمیتوانست نشسته نماز بخواند، خوابیده نماز خود را میخواند، پس از چندی روزی؛ بیماران آن اطاق که خود را سالمتر میدیدند، به غیرت آمدند و نماز خود را میخواندند.
یکی از بیماران به آن شخص پابند به دین گفت: فلانی، پیش از آنکه شما به این اطاق بیایید، جای شما شخصی بستری بود، همواره با ساز و آواز رادیو و گرامافون سروکار داشت، اطاق به صورت رقص و دانس درآمده بود، اصلاً نه نمازی نه یاد خدا و نه عبادتی، اینک در این چند روز شما آمدهاید نماز میخوانید، اینها هم نماز میخوانند.
با این واقعه تا حدودی اثر تبلیغی نماز، مجسّم شد؛ برای اینکه این جنبه، در همه نمازها محفوظ شود، حمد و سوره در نماز ظهر و عصر، آهسته، و در نماز مغرب و عشا و صبح بلند خوانده میشود.
در اینجا سؤال میشود که بنابراین در جایی که چراغ پر نوری اطراف نمازگزار را روشن کرده و یا نماز مغرب و عشا و نماز صبح در آن وقتی که هوا روشن شده اگر خوانده شود جنبهی تبلیغی آن حفظ میشود، دیگر لازم نیست، حمد و سورهاش بلند خوانده شود، وانگهی؛ همان بلند خواندن ذكر تشهّد و ذکر سجده و رکوع، جنبهی تبلیغی آن را حفظ خواهد کرد.
🔹پاسخ آنکه: اولاً همین مقدار که در بعضی از موارد، جنبهی تبلیغی خود را حفظ کند برای جعل این قانون کافی است، نهایت اینکه برای اینکه این قانون محفوظ بماند دیگر تبصره نمیخورد، مثلاً در آیین رانندگی میگویند در فلان دایره یا فلان پل گردش و حرکت به چپ قدغن است......⬇️
....⬆️این قانون برای حفظ نظم و عدم تصادف است، حال اگر نصف شب که اصلاً ماشینی نیست و گردش به چپ هیچگونه خللی به نظم وارد نمیآورد و کسی هم نیست تا تصادف واقع شود، رانندهای خواسته باشد گردش به چپ کند، قانون جلو او را میگیرد؛ زیرا حریم قانون باید حفظ گردد که اگر حریم شکسته شد، قانون سست خواهد شد.
🔹اما در مورد ذکر رکوع و سجود و تشهّد، چون بلند خواندن آنها واجب نیست و نمازگزار در همه نمازها تصمیم بر بلند خواندن آنها ندارد، جنبه تبلیغی در همه نمازها حفظ نمیشود.
✔️توضیح بیشتر اینکه: همه عباداتی که خداوند به آن دستور داده، دارای مصالح و فلسفه است، فلسفه بعضی از آنها از زبان امامان(ع) ذکر شده است، به عنوان نمونه از حضرت رضا(ع) نقل شده: اگر بپرسند: چرا خداوند در همه نمازها امر کرده تا سوره حمد خوانده شود، در پاسخ میگوییم: برای اینکه قرآن مهجور و متروک نگردد، همواره نمازگزاران با قرآن ارتباط داشته باشند و آن را از یاد نبرند و انتخاب این سوره از این روست که همه معارف و مفاهیم قرآن، در سوره حمد، جمع است و سوره حمد با محتوای بلند و وسیعی که دارد، همه اصول و ارکان قرآن را درون خود جای داده است...
«فَقَد اِجْتَمَعَ فِيهِ مِنْ جَوَامِعِ اَلْخَيْرِ وَ اَلْحِكْمَةِ مِنْ أَمْرِ اَلْآخِرَةِ وَ الدُّنْيَا، مَا لَا يَجْمَعُهُ شَيْءٌ مِنَ اَلْأَشْيَاءِ» ؛
«در سوره حمد، همه برنامههای کلّی نیک و حکمت، در امور دنیا و آخرت، جمع شده (و این سوره کانون همه ابعاد قرآن شده است) ولی در سورههای دیگر، چنین جامعیّتی وجود ندارد.»[۲]
و یا شخصی در مورد فلسفه نماز جماعت، از امام رضا(ع) سؤال نمود، آن حضرت شش فلسفه برای آن، ذکر کرد که به طور خلاصه عبارتاند از: ۱- آشکار شدن خلوص، توحید، اسلام و عبادت ۲- اتمام حجّت برای عموم مردم ۳- نمایش قدرت و پیروزی مسلمین بر منافقان ۴ - گواهی مردم به اسلام، در حضور اجتماع مسلمانان ۵ ۔ همکاری و مساعدت مسلمین نسبت به همدیگر در پرتو اجتماع و اتّحاد. ۶- همیاری برای انجام کارهای نیک و پاکسازی و بهسازی.[۳]
✔️پینوشتها:
[۱] . بحار، ج ۸۵، ص ۸۳.
[۲] . اقتباس از بحار، ج ۸۵، ص ۵۴. علل الشّرایع، ج ۱، ص ۲۴۷.
[۳] . عیون اخبار الرّضا، ج ۲، ص ۱۰۹.
✨﴾﷽﴿✨
پرسش و پاسخ اعتقادی
❓سؤال:در میان اکثر عوام مرسوم است، هنگامی که میخواهند، کاری انجام دهند، وقتی که کسی عطسه کند، میگویند؛ صبر آمد، مدّتی صبر میکنند، بعد به دنبال آن کار میروند و در میان بعضی مرسوم است وقتی که دو بار عطسه پیدرپی آمد میگویند خوب است و باید در این کار عجله کرد. آیا از نظر شرع این عطسه چنین خاصیّتی دارد؟! و اصولاً عطسه کردن چه رابطهای با صبر و عجله نکردن دارد؟!
✅پاسخ:چنانکه علمای بزرگ و آنان که تمام احادیث چهارده معصوم(ع) را زیر و رو کردهاند میگویند: هیچ اثر و دستوری در شرع دیده نشده که موقع عطسه کردن، انسان صبر کند و به دنبال کارش نرود.
🔹توضیح آنکه: بدن انسان مثلاً بسان «لکوموتیو» قطار است که صداهای مختلف و گازهای گوناگون دارد، کارخانه بدن گاهی عوامل و عوارضی به شُش و ریه وارد میسازد که تولید عطسه میشود، عطسه کردن مانند، سرفه کردن و دهن درّه نمودن و سکسکه و ... از عوارض کارخانه خودکار بدن است، از نظر عقلی و طبیعی، هیچگونه رابطهای با صبر کردن در کار مورد نظر ندارد.
آری اگر پس از عطسه کردن، انسان فال بد بزند، چون با فال بد ذهن تیره میخواهد اقدام به کاری کند، ممکن است اثری بد داشته باشد.
از اینرو در آیین مقدّس اسلام «تفأل» که فال نیک زدن است، مستحب است، ولی «تطیّر» که فال بد زدن است، مکروه میباشد، رمز محبوبیّت تفأل از اینرو است که انسان در حال فال نیک زدن امیدوار به فضل الهی است و به رحمت خدا دلبسته است، ولی در «تطيّر» امیدی به رحمت خدا ندارد بلکه در او سوءظنی به وجود آمده که در انتظار بلا است.
معلوم است کسی که از رحمت خدا مأيوس نباشد یعنی حسن ظن به خدا دارد، خداوند طبق فرمودهاش: «أنَا عِندَ ظَنّ عَبدِیَ المُؤمِنِ»
متوجّه گمان بنده مؤمنش هست، از اینجا است که اثر تفأل و تطيّر، آشکار میگردد، از اینرو در روایات پیشوایان مذهبی سفارش شده که فال بد نزنید و اگر فال بد زدند با توکل به خدا و با صدقه دادن و بیاعتنایی به آن، از آن بگذرید.
💡امام صادق (ع) فرمود:
«اَلطّيَرَةُ عَلَى مَا تَجْعَلُهَا إِنْ هَوَّنَتْهَا تَهَوَّنَتْ وَ إِنْ شَدَّدْتَهَا تَشَدَّدَتْ وَ إِنْ لَمْ تَجْعَلْهَا شَيْئاً لَمْ تَكُنْ شَيْئاً» ؛
فال بد زدن بستگی به فال زن دارد، اگر آن را سهل گرفته، اثر آن سهل است و اگر آن را مشکل و سخت گرفته، اثر آن سخت است و هرگاه برای آن هیچ اثری در ذهن خود قرار نداده بر او چیزی نیست.[۱]
🔹روی این اساس، هرگاه پس از عطسه کردن، فال بدی زده نشود و یا اگر فال بدی زده شد ولی به آن اعتنایی نشود و برای آن هیچگونه ترتیب اثر ندهند؛ هیچگونه اثری ندارد و بسان سرفهای است که از دهان صادر شده است.
اینکه شنیدهایم میگویند، طبق روایاتی «عطسه از رحمان است و دهندرّه از شیطان.» منظور این نیست که عطسه انسان را از بلای آینده خبر میدهد و انسان صبر میکند از اینرو از لطف خدا است، بلکه عطسه علامت صحت و عافیت بدن و نشانه فعالیّت جسم و روح هست، از اینرو از لطف خدا است، ولی دهندرّه، نشانه خواب و چرت و کسالت و عدم فعال بودن بدن است پس از شیطان است.
💡از رسول خدا(ص) روایت شده که عطسه برای تمام بدن نافع است و هرگاه از سه بار بیشتر (پیدرپی) شود نشانه بیماری است.[۲]
✔️پینوشتها:
[۱] . وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۲۶۲.
[۲] . روایات در بعضی از خصوصیّات عطسه بسیار است. در اینباره به کتاب حلية المتقین مراجعه شود مثلاً کسی که عطسه میکنند مستحب است به او بگویند «یَرحَمَکُمُ الله»؛ خدا تو را مشمول رحمتش قرار دهد.
@Nahjolbalaghe2