✨﴾﷽﴿✨
🔹حکم استفاده از طلا برای مردان🔹
✅در توضیح المسائل مراجع تقلید مسئله ۸۴۰ مذکور است، زینت کردن به طلا مثل آویختن زنجیر طلا به سینه و انگشتر طلا به دست کردن و بستن ساعت مچی طلا به دست برای مرد حرام و نماز خواندن با آنها باطل است و احتیاط واجب آن است که از استعمال عینک طلا هم خودداری شود، ولی زینت کردن به طلا برای زن در نماز و غیر نماز اشکال ندارد.
🔹در مسئله قبل از این مسئله مذکور است پوشیدن لباس طلاباف برای مرد حرام و نماز با آن باطل است ولی برای زن در نماز و غیر نماز اشکال ندارد.
🔹همچنین خوردن و آشامیدن از ظرف طلا و نقره حرام است[١] و وضو گرفتن و غسل کردن در ظرف طلا و نقره اشکال دارد.[٢]
❓آیا در طلا چه مضرّاتی هست که استعمال آن در این موارد حرام شده است، آیا اسلام با زینت و آراستن مخالف است؟!
✅پاسخ:
خلقت و طبیعت مرد از جهات مختلفی با زن متفاوت است؛ یکی از جهاتی که همهی ما آن را حس میکنیم آن است که نوع زنان از لحاظ عاطفی و سایر خصوصیات طوری آفریده شدهاند که آرایش و زینت برای آنان طبیعی است از اینرو از آنان به جنس لطيف تعبیر میکنیم و در روایات با تعبیر ریحانه (نه قهرمانه) یاد شدهاند، چون زنان علاوه بر وظائف خاصی که دارند وظیفه دیگری هم دارند که عبارت است از جلب عواطف شوهران خود و آرایش و زینت کردن در این مورد بسیار مطلوب و مطبوع است.
🔹ولی مردان چنین نیستند، مردان باید به کار و فعالیّت بیرون خانه بپردازند و عمر خود را در امور تجمّلاتی و آرایش صرف نکنند، چنانکه گفتهاند:««از شیر حمله خوش بود و از غزال رم» و انگهی معلوم است که چقدر از فسادها و گناهان جنسی از این ناحیه دامنگیر اجتماع میشود، هرگاه مردان با طلا و جواهرات خود را زینت دهند.
🔹تجمّلات و تجمّل پرستی یکی از راههایی است که طرق سعادت را به روی انسان مسدود میکند، اسلام برای حفظ شئون مردانگی در مردان، خواسته است که آنان به تجمّل و آرایش مفرط نپردازند و از حالت ظرافت زنانگی به دور باشند.
🔹از طرفی بخش عظیمی از پشتوانهی اقتصاد ممالک؛ طلا است؛ اگر طلاها، ابزار آرایش حتی برای مردان درآیند، این یک نوع احتکاری است که قطعاً به اقتصاد جامعهها آسیب فراوان میرساند انگشترهای گران قیمت غیر طلا هر چقدر هم گران باشند ولی چون از جنس طلا نیست و عنوان پشتوانه ندارد، این آسیب را نمیرسانند.
🔹به علاوه؛ اسلام و عقل و منطق، از تبعیضات و اختلافات طبقاتی به حدی که موجب امتیاز و آقا منشی عدّهای و سر افکندگی عدّهای دیگر شود، مخالف است، برخلاف عدل و احسان است که عدّهای دارای ظروف طلا و نقره باشند ولی عدّهای دیگر، با ظرفهای سفالی بسازند.
🔹نیز باید از نظر دور نداشت که زینت کردن مردها به طلا غالباً موجب تكبّر و خودخواهی و غرور میشود، ولی در مورد زنان چون مطابق طبع آنها است، غروری در آن نیست... و دهها آثاری از این قبیل، ممکن است موجب تشریع این قانون اسلامی شده باشند.
✔️پینوشتها:
[١] توضیح المسائل، مسئله ۲۳۲.
[٢] توضیح المسائل، مسئله ٢٧٨.
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
🔹پرسش و پاسخ اعتقادی🔹
❓سؤال:چرا شیعیان دوازده امامی را شيعه جعفری میگویند، آیا حضرت جعفر صادق(ع) که امام ششم شیعیان است، چه خصوصیّتی داشت که شیعیان دوازده امامی، به عنوان پیروی از او، به جعفری نامیده شدند؟
✅پاسخ:همه امامان ما همچون امام صادق(ع) آمادگی داشتند تا معارف قرآن و اسلام را بیان نمایند ولی با توجّه به سلطهی بنیامیّه و وجود اختناق تا پیش از امام باقر(ع) امامان ما فرصتی برای این منظور پیدا نکردند، تاریخ زندگی آن عزیزان بهترین گواه بر این مطلب است.
دوران کوتاه حکومت امیرالمومنین(ع) صرف مبارزهی با دشمنان داخلی شد و امام مجتبی(ع) برای حفظ اصل دین مجبور به قبول صلح شدند و امام حسین(ع) که آنگونه به شهادت رسیدند و امام سجاد(ع) نیز در دوران اختناق شدید بنیامیّه کاملاً تحت فشار بودند و این برنامه تا اواخر عمر امام باقر(ع) طول کشید، در آن سالها حکومت بنیامیّه رو به ضعف رفت و دیگر مانند گذشته نمیتوانستند فشار بیاورند.
امام پنجم(ع) از این فرصت استفاده کرده شروع کردند به بیان معارف، دیری نپائید که حضرتش همانند پدرانش به شهادت رسید و در زمان امام صادق(ع) فرصت آمادهتر شد و امام توانستند آن دانشگاه عظیم را تأسیس نموده و چهار هزار شاگرد از اطراف و اکناف کشور اسلامی گرد حضرت جمع شدند و بدین ترتیب معارف مکتب امامت در زمان آن حضرت تبیین شد و سرانجام پیروان مکتب اهلبیت(ع) موجودیّت علمی و فرهنگی خود را یافتند و از اقیانوس علوم آل محمّد(ص) توسط امام صادق(ع) سیراب شدند و جعفری مذهب شدند.
🔹همانگونه که در سؤال ذکر کردید؛ شیعیان را به خاطر نام مبارک امام صادق(ع) که جعفر بود، جعفری میگویند، ولی علّت اختصاص این نام برای شیعیان، نیاز به شرح دارد.
انقلاب فرهنگی و تحوّل علمی و آگاهانه، زیربنا و اساس انقلابهای دیگر است؛ و تا زمانی که انقلاب و زمینهسازی در جامعه رخ ندهد، نمیتوان به پیروزیها و تحوّلات تکاملی دست یافت.
🔹امام صادق(ع) از همان آغاز امامت، به چنین انقلابی در سطح وسیع و عمیق دست زد. او در مدینه به تأسیس حوزه علمیّه پرداخت و این حوزه به تدریج، گسترش یافت و طولی نکشید که شاگردان بسیار از اطراف و اکناف، مانند بصره، کوفه، واسط، حجاز و... به گرد شمع وجود آن حضرت حلقه زدند و تعداد آنها به چهار هزار نفر رسید. با توجه به اینکه تجمع چهار هزار نفر، به عنوان شاگرد امام صادق(ع) امام از تبار خاندان پیامبر(ص) در آن عصر اختناق و خفقان بسیار حائز اهمیّت بود.
🔹شیخ طوسی در رجال خود تعداد شاگردان امام صادق(ع) را ۳۱۹۷ مرد و ۱۲ زن نام میبرد که در محضر علمی و مکتب حیاتبخش آن حضرت، استفاده علمی مینمودند.
🔹حسن بن على بن زياد وَشّاء که خود از اساتید حديث و از شاگردان امام رضا(ع) است میگوید: «من در مسجد کوفه، نهصد استاد حدیث را دیدم که از امام صادق(ع) نقل حدیث میکردند.»
از حوزه علمیّه امام صادق(ع) دانشمندان بزرگ مختلفی برخاستند، مانند هشام بن حَکَم، جابر بن حیّان، مفضّل بن عمر، هشام بن سالم، زرارة بن أعين، مؤمن الطاق، هشام بن سالم، ابان بن تغلب و...
🔹کوتاه سخن آنکه: حوزه علمیّه امام صادق(ع) یا به عبارت دیگر دانشگاه جعفری آن حضرت، انقلاب فرهنگی عظیمی بود که به عنوان یک نهضت علمی استوار و ژرف، همه مدارس و خطوط علمی دیگر را تحتالشعاع قرار داد؛ حتی مقامات عالی اهل تسنّن که بعدها خود را به عنوان امام مردم خواندند، از شاگردان امام صادق(ع) بودند، ابوحنيفه رئیس مذهب حنفی، پایههای علمی خود را از محضر امام صادق(ع) تکمیل کرد و خود میگفت:
«لَولا السَّنَتانِ لَهَلَکَ نُعمَانُ»؛
«اگر آن دو سال شاگردی امام صادق(ع) نبود، نعمان هلاک میشد.»
🔹مالک بن انس رئیس مذهب مالکی در شأن امام صادق(ع) میگوید:
«مَا رَأتْ عَيْنٌ، وَ لَا سَمِعَتْ اُذُنٌ، وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ أفْضَلُ مِنْ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ فَضْلاً وَ عِلْماً وَ عِبَادَةً وَ وَرَعاً»؛
«چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به قلب انسانی خطور نکرده، مردی را که از نظر علم و عبادت و تقوا، برتر از امام صادق(ع) باشد.»
🔹ابن حجر هیثمی شافعی مفتی حجاز میگوید: «به اندازهای از امام صادق(ع) علوم مختلف نقل شده که آوازه آن در همه جا پیچیده و بزرگترین پیشوایان علم و حدیث، مانند یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثوری، ابوحنیفه، ایوب سجستانی و سفیان بن عیینه، از او نقل روایت میکنند.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ ⬇️تفسیر سوره مبارکه نساء آیه (۹) 🔹جلب عواطف به سوى یتیمان🔹 ✅قرآن براى برانگیختن عواطف مرد
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه نساء🔹
💡آیه (۱۰)
🔹چهره باطنى اعمال ما🔹
✅در آغاز سوره گفتیم آیات این سوره به منظور پى ریزى یک اجتماع سالم نازل شده، و به همین دلیل، قبلاً رسوبات دوران جاهلیت و خلافکارى هاى آن زمان را که در دل بعضى از تازه مسلمان ها وجود داشت، از میان مى برد تا زمینه براى یک اجتماع سالم فراهم آورد.
چه عمل زشتى بدتر از خوردن مال یتیمان است؟! لذا در آغاز این سوره، تعبیرات شدیدى پیرامون تصرف هاى ناروا در اموال یتیمان دیده مى شود که صریح ترین آنها آیه فوق است.
این آیه مى گوید: کسانى که اموال یتیمان را به نا حق تصرف مى کنند و مى خورند، (در حقیقت) تنها آتش مى خورند 💡(إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً).
نظیر این تعبیر در سراسر قرآن مجید، تنها در یک مورد دیگر دیده مى شود، و آن درباره کسانى است که با کتمان حقایق و تحریف آیات الهى، منافعى به ـ دست مى آورند، که درباره آنها نیز مى فرماید: اِنَّ الَّذِیْنَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیْلاً أُولئِکَ ما یَأکُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ اِلاَّ النّارَ: کسانى که آیات خدا را کتمان مى کنند و به وسیله آن درآمد نا چیزى فراهم مى نمایند، آنها جز آتش چیزى نمى خورند (۱).
🔹سپس در پایان آیه مى فرماید: علاوه بر این که آنها در همین جهان در واقع آتش مى خورند، به زودى در جهان دیگر داخل در آتش برافروخته اى مى شوند که آنها را به شدت مى سوزاند (وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً).
سَیَصْلى در اصل، از ماده صَلْى (بر وزن درد) به معنى داخل شدن در آتش و سوختن است، و سَعِیْر به معنى آتش شعلهور است.
از این آیه چنین استفاده مى شود که اعمال ما علاوه بر چهره ظاهرى خود، یک چهره واقعى نیز دارد که در این جهان از نظر ما پنهان است، این چهره هاى درونى، در جهان دیگر ظاهر مى شوند و مسأله تجسم اعمال را تشکیل مى دهند.
قرآن در این آیه مى گوید: آنها که مال یتیم را مى خورند، گرچه چهره ظاهرى عملشان بهره گیرى از غذاهاى لذیذ و رنگین است، اما چهره واقعى این غذاها آتش سوزان است، و همین چهره است که در قیامت آشکار مى شود.
چهره واقعى عمل، همیشه تناسب خاصى با کیفیت ظاهرى عمل دارد، همان گونه که خوردن مال یتیم و غصب حقوق او، قلب او را مى سوزاند و روح او را آزار مى دهد، چهره واقعى این عمل آتش سوزان است.
توجه به این موضوع (چهره هاى واقعى اعمال) براى کسانى که ایمان به این حقایق دارند، بهترین مانع از انجام کارهاى خلاف است.
آیا کسى پیدا مى شود که با دست خود پاره هاى آتش را برداشته و در میان دهان بگذارد و ببلعد؟
همچنین ممکن نیست افراد با ایمان مال یتیم را به ناحق بخورند.
اگر مى بینیم مردان خدا حتى فکر معصیت به خود راه نمى دادند، یک دلیل آن، همین بوده که آنها بر اثر قدرت علم و ایمان و پرورش هاى اخلاقى، چهره هاى واقعى اعمال را مى دیدند و هرگز فکر انجام کار بد را نمى کردند.
یک کودک نادان و بى اطلاع، ممکن است مجذوب جلوه هاى زیباى یک شعله آتش سوزان شود و دست در آن فرو برد، اما یک انسان فهمیده که سوزندگى آتش را بارها آزموده است، حتى چنین خیالى را نمى کند.
🔹احادیث و روایات در نکوهش تجاوز به اموال یتیمان بسیار زیاد و تکان دهنده است و حتى کمترین تعدى به اموال یتیمان مشمول این حکم معرفى شده.(۲)
💡در حدیثى از امام باقر یا امام صادق(علیهما السلام) نقل شده: کسى سؤال کرد این مجازات آتش درباره چه مقدار از غصب مال یتیم است؟ فرمود: در برابر دو درهم .(۳)
* * *
۱ ـ بقره، آیه ۱۷۴.
۲ ـ براى توضیح بیشتر مى توانید به ابواب مربوط به اکل مال یتیم رجوع فرمائید ( کافى ، جلد ۵،
صفحه ۱۲۸، دار الکتب الاسلامیة ـ وسائل الشیعه ، جلد ۱۷، صفحه ۲۴۴، چاپ آل البیت ـ بحار الانوار ، جلد ۷۶، صفحه ۲۶۶ و...).
۳ ـ تفسیر برهان ، ذیل آیه مورد بحث (جلد ۲، صفحه ۳۱، بنیاد بعثت، چاپ اول، ۱۴۱۵ هـ ق) ـ وسائل الشیعه ، جلد ۱۷، صفحه ۲۶٠، چاپ آل البیت ـ بحار الانوار ، جلد ۷۲، صفحه ۸ ـ تفسیر عیاشى ،
جلد ۱، صفحه ۲۲۳، چاپخانه علمیه تهران، ۱۳۸٠ هـ ق.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ ⬇️ترجمه و شرح نامه های نهجالبلاغه 🔹ادامه نامه ۳۱ بخش دوم🔹 ✅...
✨﴾﷽﴿✨
🔹ادامه ترجمه و شرح نامه (۳۱) نهجالبلاغه بخش دوم
✅اين همان چيزى است که قرآن مجيد بارها بر آن تأکيد نموده از جمله مى فرمايد: «(قُلْ سِيرُوا فِى الاَْرْضِ فَانظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ); بگو در زمين سير کنيد و بنگريد عاقبت کسانى که قبل از شما بودند چگونه بود؟».(8)
نيز مى فرمايد: «(أَفَلَمْ يَسيرُوا فِى الاَْرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الاَْبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ); آيا آنان در زمين سير نکردند تا دلهايى داشته باشند که (حقيقت را) با آن درک کنند; يا گوش هايى که با آن (نداى حق را) بشنوند؟! زيرا (بسيار مى شود که) چشم هاى ظاهر نابينا نمى شود، بلکه دلهايى که در سينه هاست کور مى گردد».(9)
🔹مهم اين است که در گوشه و کنار اين کره خاکى در بسيارى از شهرها و روستاها آثارى از پيشينيان ديده مى شود; آثارى خاموش که گذشت روزگار آنها را به ويرانى کشيده; ولى در عين خاموشى هزار زبان دارند و با ما سخن مى گويند و سرانجام زندگى دنيا را به همه ما نشان مى دهند بسيارى از مردم به ديدن اين آثار مى روند و به آن افتخار مى کنند که اين آثار تاريخى نشانگر تمدن پيشين ماست در حالى که اگر از آنها درس عبرت بگيرند سزاوارتر است آن گونه که خاقانى ها از ديدن کاخ کسرى ها چنان درسى آموختند.
🔹امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن شرح بيشترى بيان کرده مى فرمايد: «هرگاه در وضع آنها بنگرى خواهى ديد آنها از ميان دوستان خود خارج شده در ديار غربت بار انداختند گويا طولى نمى کشد که تو هم يکى از آنها خواهى شد (و در همان مسير به سوى آنها خواهى شتافت)»; (فَإِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الاَْحِبَّةِ، وَحَلُّوا دِيَارَ الْغُرْبَةِ، وَکَأَنَّکَ عَنْ قَلِيل قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِمْ).
🔹آرى در هر چيز ترديد کنيم در اين حقيقت که همه ما بدون استثنا همان مسير پيشينيان را خواهيم پيمود، ترديد نخواهيم کرد. روزى فرا مى رسد که با همسر، فرزند، دوستان، اموال، مقامات و وسايل زندگى وداع خواهيم گفت، همه را مى گذاريم و مى رويم.
***
✔️نکته ها:
1. حيات و آبادى قلب
امام(عليه السلام) در آغاز اين فقره به احياى قلب به وسيله موعظه اشاره فرموده و در فراز قبل به عمران و آبادى قلب. به يقين منظور از قلب در اين عبارات و امثال آن، آن عضو مخصوصى نيست که در درون سينه است و کارش ايجاد گردش خون در تمام اعضاست، بلکه منظور آن روح و عقل آدمى است همان گونه که در منابع لغت نيز آمده است.
🔹اما اين روح انسانى است که بايد به وسيله موعظه و تقوا، احيا و آباد شود، زيرا مى دانيم انسان داراى سه روح و گاه چهار روح است: روح نباتى که اثرش نمو جسم و تغذيه و تکثير مثل است. و روح حيوانى که افزون بر آن اثرش حس و حرکت است; ناخن و موى انسان فقط روح نباتى دارد به همين دليل با چيدن آن هيچ احساسى به انسان دست نمى دهد; ولى گوشت و ماهيچه او علاوه بر روح نباتى، روح حيوانى نيز دارد و کمترين آسيب به آن، انسان را ناراحت مى کند. اما روح انسانى که اثر بارز آن درک و شعور و ابتکار و خلاقيت و تجزيه و تحليل مسائل مختلف است، حقيقتى است اضافه بر روح نباتى و حيوانى. البتّه افرادى هستند که روح چهارمى نيز دارند که از آن به روح القدس تعبير مى شود. حقايقى را درک مى کنند که افراد عادى از آن بى خبرند (روح القدس گاهى اشاره به جبرئيل است و گاهى به فرشته اعظم از او) تعبيرى که در بعضى روايات به «روح الايمان» است، شايد اشاره به همين مرتبه عالى روح انسانى باشد.
در حديث از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «إذا زَنَى الرَّجُلُ فارَقَهُ رُوحُ الإيمانِ; هنگامى که کسى زنا کند روح ايمان از او جدا مى شود (مگر اينکه توبه کند و جبران نمايد)».(10)
در بعضى از روايات روح القدس مرتبه بالاترى از روح ايمان شمرده شده و تعبير به ارواح پنج گانه در آن آمده است.(11)
سخن در روح انسانى است که گاه به اندازه اى قوى مى شود که همه وجود انسان را روشن مى سازد و گاه به قدرى ضعيف مى گردد که به آن مرده مى گويند.
💡امام حسن مجتبى(عليه السلام) مى فرمايد: «التَّفَکُّرُ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ; تفکر موجب زنده شدن قلب بيناست».(12) در حديث ديگرى از آن حضرت مى خوانيم: «عَلَيْکُمْ بِالْفِکْرِ فَإِنَّهُ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ وَمَفَاتِيحُ أَبْوَابِ الحِکْمَةِ; بر شما باد به انديشيدن که موجب حياة قلبِ بينا مى شود و کليد درهاى دانش است».(13)
پی نوشت
8 . روم، آيه 42.
9 . حج، آيه 46.
10 . کافى، ج 2، ص 280، باب الکبائر، ح 11.
11 . همان مدرک، ص 282، باب الکبائر، ح 16.
12 . ميزان الحکمه، ح 17030.
13 . همان مدرک، ح 17031.
@Nahjolbalaghe2
🔹پرسش و پاسخ شرعی🔹
❓سؤال: مکرّر میپرسند: که چرا در نماز ظهر و عصر باید حمد و سوره آهسته خوانده شود، و در نماز مغرب و عشا و صبح بلند خوانده شود؟
✅پاسخ: نماز از عبادات است، همانگونه که از تعبیر عبادت، پیدا است یعنی پرستش و امتثال فرمان خدا، درست است که ما باید در تمام امور از عبادی و غیرعبادی از خداوند اطاعت کنیم، ولی این امور عبادی؛ در ما یک نوع کنترل و مراقبت و خداپرستی به وجود میآورد که در سایه آنها در سایر کارها نیز از خدا اطاعت میکنیم.
به عنوان مثال میپرسند: که چرا، سر را زیر آب بردن، روزه را باطل میکند؟ پاسخ آن که این دستور اگر هیچ مصلحتی پشت پرده نداشته باشد اقلّاً این نتیجه را دارد که انسان را مراقب بار میآورد، انسانی که حتی در حمام در میان آب، مواظب است که سر را زیر آب نبرد؛ ارادهی او قوی میشود، نیروی مراقبت در او به وجود میآید و تمرین مراقبت میکند.
🔹در موضوع نماز هم هرگاه ما تسلیم فرمان حق باشیم که طبق فرمان حق، در نماز ظهر و عصر، حمد و سوره را آهسته بخوانیم، مراقبیم که بلند نخوانیم و در نماز صبح و مغرب و عشا به عکس، همین تصمیم مراقب بودن در هرروز یک نوع تلقین معنوی است که عملاً اراده ما را بارور میکند، در نتیجه مسلمانی هستیم با اراده، نه چون افراد بیارادهای که پیچ زندگیشان به دست مد و محیط و شهوت و فرهنگ غرب باشد که به هر جا چرخید، به همان جا بچرخند.
ما در امور عبادی، صرف نظر از پرستش خدای بزرگ و خضوع در برابر تمام ریزهکاریهای فرمان او، بیش از این، مصلحتی نمیخواهیم.
مثلاً اربابی به غلام خود میگوید: این لیوان (مخصوص) را ببر آب بیاور، اگر غلام با لیوان دیگری آب بیاورد، ارباب معترضانه به غلام میگوید: گفتم با این لیوان آب بیاور، در واقع ارباب از غلامش اطاعت و مراقبت میخواهد، آب آوردن و لیوان، ابزار اطاعت است، با توجه به اینکه اطاعت خدا، موجب سعادت بنده است.
🔹وانگهی همانطوری که در کتاب علل الشرایع و بعضی از کتب حدیث[۱] مذکور است، همین سؤال را از امام رضا(ع) کردند، امام در پاسخ به این مضمون (به توضیح نگارنده) فرمود: «نماز علاوه بر اینکه عبادت است، دارای جنبه تبلیغی هم است.»
🔹پرواضح است که هرگاه در محیطی یا در خانهای نمازخوان باشد؛ دیگران تحت تأثیر قرار میگیرند و به نماز متمایل میشوند، معمولاً نماز صبح و مغرب و عشا در تاریکی واقع میشود، مردم هیئت نمازگزار از رکوع و سجود و قیام او را نمیبینند، برای اینکه نماز، جنبه تبلیغی خود را حفظ کند با بلند خواندن حمد و سوره، مردم میفهمند و متمایل به نماز میشوند، ولی در نماز ظهر و عصر، چون هوا روشن است، جنبه تبلیغی نماز محفوظ است؛ افرادی که در نزدیک نمازگزار هستند، هیئت قیام و رکوع و سجود او را که دیدند، میفهمند که او نماز میخواند؛ در نتیجه اگر آمادگی داشته باشند به یاد خدا میافتند و خود نیز به انجام نماز مبادرت میکنند.
🔹در اینجا ناگزیر باید برای توضیح بیشتر این حقیقت را خاطرنشان سازم: شخصی در بیمارستانی در اطاق پنج تختخوابی بستری شد، چون پابند به دین بود، با اینکه حتی نمیتوانست نشسته نماز بخواند، خوابیده نماز خود را میخواند، پس از چندی روزی؛ بیماران آن اطاق که خود را سالمتر میدیدند، به غیرت آمدند و نماز خود را میخواندند.
یکی از بیماران به آن شخص پابند به دین گفت: فلانی، پیش از آنکه شما به این اطاق بیایید، جای شما شخصی بستری بود، همواره با ساز و آواز رادیو و گرامافون سروکار داشت، اطاق به صورت رقص و دانس درآمده بود، اصلاً نه نمازی نه یاد خدا و نه عبادتی، اینک در این چند روز شما آمدهاید نماز میخوانید، اینها هم نماز میخوانند.
با این واقعه تا حدودی اثر تبلیغی نماز، مجسّم شد؛ برای اینکه این جنبه، در همه نمازها محفوظ شود، حمد و سوره در نماز ظهر و عصر، آهسته، و در نماز مغرب و عشا و صبح بلند خوانده میشود.
در اینجا سؤال میشود که بنابراین در جایی که چراغ پر نوری اطراف نمازگزار را روشن کرده و یا نماز مغرب و عشا و نماز صبح در آن وقتی که هوا روشن شده اگر خوانده شود جنبهی تبلیغی آن حفظ میشود، دیگر لازم نیست، حمد و سورهاش بلند خوانده شود، وانگهی؛ همان بلند خواندن ذكر تشهّد و ذکر سجده و رکوع، جنبهی تبلیغی آن را حفظ خواهد کرد.
🔹پاسخ آنکه: اولاً همین مقدار که در بعضی از موارد، جنبهی تبلیغی خود را حفظ کند برای جعل این قانون کافی است، نهایت اینکه برای اینکه این قانون محفوظ بماند دیگر تبصره نمیخورد، مثلاً در آیین رانندگی میگویند در فلان دایره یا فلان پل گردش و حرکت به چپ قدغن است......⬇️
....⬆️این قانون برای حفظ نظم و عدم تصادف است، حال اگر نصف شب که اصلاً ماشینی نیست و گردش به چپ هیچگونه خللی به نظم وارد نمیآورد و کسی هم نیست تا تصادف واقع شود، رانندهای خواسته باشد گردش به چپ کند، قانون جلو او را میگیرد؛ زیرا حریم قانون باید حفظ گردد که اگر حریم شکسته شد، قانون سست خواهد شد.
🔹اما در مورد ذکر رکوع و سجود و تشهّد، چون بلند خواندن آنها واجب نیست و نمازگزار در همه نمازها تصمیم بر بلند خواندن آنها ندارد، جنبه تبلیغی در همه نمازها حفظ نمیشود.
✔️توضیح بیشتر اینکه: همه عباداتی که خداوند به آن دستور داده، دارای مصالح و فلسفه است، فلسفه بعضی از آنها از زبان امامان(ع) ذکر شده است، به عنوان نمونه از حضرت رضا(ع) نقل شده: اگر بپرسند: چرا خداوند در همه نمازها امر کرده تا سوره حمد خوانده شود، در پاسخ میگوییم: برای اینکه قرآن مهجور و متروک نگردد، همواره نمازگزاران با قرآن ارتباط داشته باشند و آن را از یاد نبرند و انتخاب این سوره از این روست که همه معارف و مفاهیم قرآن، در سوره حمد، جمع است و سوره حمد با محتوای بلند و وسیعی که دارد، همه اصول و ارکان قرآن را درون خود جای داده است...
«فَقَد اِجْتَمَعَ فِيهِ مِنْ جَوَامِعِ اَلْخَيْرِ وَ اَلْحِكْمَةِ مِنْ أَمْرِ اَلْآخِرَةِ وَ الدُّنْيَا، مَا لَا يَجْمَعُهُ شَيْءٌ مِنَ اَلْأَشْيَاءِ» ؛
«در سوره حمد، همه برنامههای کلّی نیک و حکمت، در امور دنیا و آخرت، جمع شده (و این سوره کانون همه ابعاد قرآن شده است) ولی در سورههای دیگر، چنین جامعیّتی وجود ندارد.»[۲]
و یا شخصی در مورد فلسفه نماز جماعت، از امام رضا(ع) سؤال نمود، آن حضرت شش فلسفه برای آن، ذکر کرد که به طور خلاصه عبارتاند از: ۱- آشکار شدن خلوص، توحید، اسلام و عبادت ۲- اتمام حجّت برای عموم مردم ۳- نمایش قدرت و پیروزی مسلمین بر منافقان ۴ - گواهی مردم به اسلام، در حضور اجتماع مسلمانان ۵ ۔ همکاری و مساعدت مسلمین نسبت به همدیگر در پرتو اجتماع و اتّحاد. ۶- همیاری برای انجام کارهای نیک و پاکسازی و بهسازی.[۳]
✔️پینوشتها:
[۱] . بحار، ج ۸۵، ص ۸۳.
[۲] . اقتباس از بحار، ج ۸۵، ص ۵۴. علل الشّرایع، ج ۱، ص ۲۴۷.
[۳] . عیون اخبار الرّضا، ج ۲، ص ۱۰۹.
✨﴾﷽﴿✨
پرسش و پاسخ اعتقادی
❓سؤال:در میان اکثر عوام مرسوم است، هنگامی که میخواهند، کاری انجام دهند، وقتی که کسی عطسه کند، میگویند؛ صبر آمد، مدّتی صبر میکنند، بعد به دنبال آن کار میروند و در میان بعضی مرسوم است وقتی که دو بار عطسه پیدرپی آمد میگویند خوب است و باید در این کار عجله کرد. آیا از نظر شرع این عطسه چنین خاصیّتی دارد؟! و اصولاً عطسه کردن چه رابطهای با صبر و عجله نکردن دارد؟!
✅پاسخ:چنانکه علمای بزرگ و آنان که تمام احادیث چهارده معصوم(ع) را زیر و رو کردهاند میگویند: هیچ اثر و دستوری در شرع دیده نشده که موقع عطسه کردن، انسان صبر کند و به دنبال کارش نرود.
🔹توضیح آنکه: بدن انسان مثلاً بسان «لکوموتیو» قطار است که صداهای مختلف و گازهای گوناگون دارد، کارخانه بدن گاهی عوامل و عوارضی به شُش و ریه وارد میسازد که تولید عطسه میشود، عطسه کردن مانند، سرفه کردن و دهن درّه نمودن و سکسکه و ... از عوارض کارخانه خودکار بدن است، از نظر عقلی و طبیعی، هیچگونه رابطهای با صبر کردن در کار مورد نظر ندارد.
آری اگر پس از عطسه کردن، انسان فال بد بزند، چون با فال بد ذهن تیره میخواهد اقدام به کاری کند، ممکن است اثری بد داشته باشد.
از اینرو در آیین مقدّس اسلام «تفأل» که فال نیک زدن است، مستحب است، ولی «تطیّر» که فال بد زدن است، مکروه میباشد، رمز محبوبیّت تفأل از اینرو است که انسان در حال فال نیک زدن امیدوار به فضل الهی است و به رحمت خدا دلبسته است، ولی در «تطيّر» امیدی به رحمت خدا ندارد بلکه در او سوءظنی به وجود آمده که در انتظار بلا است.
معلوم است کسی که از رحمت خدا مأيوس نباشد یعنی حسن ظن به خدا دارد، خداوند طبق فرمودهاش: «أنَا عِندَ ظَنّ عَبدِیَ المُؤمِنِ»
متوجّه گمان بنده مؤمنش هست، از اینجا است که اثر تفأل و تطيّر، آشکار میگردد، از اینرو در روایات پیشوایان مذهبی سفارش شده که فال بد نزنید و اگر فال بد زدند با توکل به خدا و با صدقه دادن و بیاعتنایی به آن، از آن بگذرید.
💡امام صادق (ع) فرمود:
«اَلطّيَرَةُ عَلَى مَا تَجْعَلُهَا إِنْ هَوَّنَتْهَا تَهَوَّنَتْ وَ إِنْ شَدَّدْتَهَا تَشَدَّدَتْ وَ إِنْ لَمْ تَجْعَلْهَا شَيْئاً لَمْ تَكُنْ شَيْئاً» ؛
فال بد زدن بستگی به فال زن دارد، اگر آن را سهل گرفته، اثر آن سهل است و اگر آن را مشکل و سخت گرفته، اثر آن سخت است و هرگاه برای آن هیچ اثری در ذهن خود قرار نداده بر او چیزی نیست.[۱]
🔹روی این اساس، هرگاه پس از عطسه کردن، فال بدی زده نشود و یا اگر فال بدی زده شد ولی به آن اعتنایی نشود و برای آن هیچگونه ترتیب اثر ندهند؛ هیچگونه اثری ندارد و بسان سرفهای است که از دهان صادر شده است.
اینکه شنیدهایم میگویند، طبق روایاتی «عطسه از رحمان است و دهندرّه از شیطان.» منظور این نیست که عطسه انسان را از بلای آینده خبر میدهد و انسان صبر میکند از اینرو از لطف خدا است، بلکه عطسه علامت صحت و عافیت بدن و نشانه فعالیّت جسم و روح هست، از اینرو از لطف خدا است، ولی دهندرّه، نشانه خواب و چرت و کسالت و عدم فعال بودن بدن است پس از شیطان است.
💡از رسول خدا(ص) روایت شده که عطسه برای تمام بدن نافع است و هرگاه از سه بار بیشتر (پیدرپی) شود نشانه بیماری است.[۲]
✔️پینوشتها:
[۱] . وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۲۶۲.
[۲] . روایات در بعضی از خصوصیّات عطسه بسیار است. در اینباره به کتاب حلية المتقین مراجعه شود مثلاً کسی که عطسه میکنند مستحب است به او بگویند «یَرحَمَکُمُ الله»؛ خدا تو را مشمول رحمتش قرار دهد.
@Nahjolbalaghe2
هدایت شده از 🌺
⬇️تفسیر آیه (۱۱)نساء
✅شأن نزول:
عبد الرحمن بن ثابت انصارى برادر حسان بن ثابت شاعر معروف صدر اسلام، از دنیا رفت، در حالى که یک همسر و پنج برادر از او به یادگار مانده بود.
برادران میراث عبد الرحمن را در میان خود قسمت کردند و به همسر او چیزى ندادند، او جریان را به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرض کرد، و از آنها شکایت نمود، در این هنگام آیات فوق نازل شد و در آن، میراث همسران دقیقاً تعیین گردید.(۱)
و نیز از جابر بن عبداللّه نقل شده که: بیمار شده بودم، پیامبر(صلى الله علیه وآله) از من عیادت کرد، من بى هوش بودم، پیامبر(صلى الله علیه وآله) آبى خواست، با مقدارى از آن وضو گرفت، و بقیه را بر من پاشید، من به هوش آمدم، عرض کردم: اى رسول خدا! تکلیف اموال من بعد از من چه خواهد شد؟
پیامبر(صلى الله علیه وآله) خاموش گشت، چیزى نگذشت که آیات فوق نازل گردید و سهم ورّاث در آن تعیین شد.(۲)
تفسیر:
سهام ارث
همان گونه که در شأن نزول خواندیم، این دو آیه، سهم ورّاث را تعیین مى کند.
در آیه اول، حکم طبقه اول وارثان (فرزندان و پدران و مادران) بیان شده است، و بدیهى است که هیچ رابطه خویشاوندى، نزدیک تر از رابطه فرزند و پدر نمى باشد، لذا قرآن آنها را بر طبقات دیگر ارث مقدم داشته است.
در جمله نخست مى فرماید: خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مى کند که پسران دو برابر سهم دختران ارث مى برند (یُوصیکُمُ اللّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَیَیْنِ).
قابل توجه این که: از نظر جمله بندى و طرز بیان ارث، دختران اصل قرار داده شده، و ارث پسران به صورت فرع و با مقایسه به آن تعیین گردیده; زیرا مى گوید: پسران دو برابر سهم دختران مى برند و این یک نوع تأکید روى ارث بردن دختران و مبارزه با سنت هاى جاهلى است که آنها را به کلى محروم مى کردند (اما فلسفه تفاوت ارث این دو به زودى تشریح خواهد شد).
پس از آن مى فرماید: اگر فرزندان میت، منحصراً دو دختر یا بیشتر باشند، دو ثلث مال از آن آنهاست (فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ).
ولى اگر تنها یک دختر بوده باشد، نصف مجموع مال از آن اوست (وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ).
در اینجا سؤالى پیش مى آید که قرآن در این آیه مى گوید: فَوْقَ اثْنَتَیْنَ یعنى اگر دختران بیش از دو نفر باشند دو سوم مال متعلق به آنهاست، بنابراین، آیه از حکم دو دختر ساکت است، بلکه تنها حکم یک دختر و چند دختر را گفته است.
پاسخ این است:
با توجه به جمله اول آیه، جواب این سؤال روشن مى شود، و آن این است که: سهم دو دختر از جمله لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَیَیْنِ: پسر دو برابر سهم دختر دارد اجمالاً معلوم مى گردد; زیرا اگر بازماندگان شخص مرده فقط یک پسر و یک دختر باشند سهم دختر یک سوم و سهم پسر دو سوم مى گردد. بنابراین سهم دو دختر طبق این جمله دو سوم خواهد بود، و شاید به خاطر همین بوده که در جمله بعد، از سهم دو دختر خوددارى شده و تنها اشاره به سهم چند دختر گردیده، که آن هم از دو سوم تجاوز نمى کند (دقت کنید).
از مراجعه به آخرین آیه سوره نساء نیز این مسأله روشن تر مى شود; زیرا در آن آیه، سهم یک خواهر نصف قرار داده شده (همانند سهم یک دختر) آن گاه مى افزاید: اگر دو خواهر بوده باشند دو سوم مال را مى برند از این حکم مى فهمیم که در مورد دو دختر نیز دو سوم مال در نظر گرفته شده است.
به علاوه، این تعبیر در ادبیات عرب دیده مى شود که گاهى مى گویند: فَوْقَ اثْنَتَیْنِ و منظور اثْنَتانِ وَ ما فَوْقَ است، یعنى دو و بیشتر.
از همه اینها گذشته، حکم مزبور از نظر فقه اسلامى و منابع حدیث مسلّم است، و اگر فرضاً ابهامى در جمله بالا باشد، با توجه به سنت (منابع حدیث) برطرف مى گردد.
اما میراث پدران و مادران که آنها نیز جزء طبقه اول و هم ردیف فرزندان مى باشند، در آیه فوق چنین بیان شده و در آن سه حالت است:
حالت اول: شخص متوفّى، فرزند یا فرزندانى داشته باشد که در این صورت به پدر و مادر او هر کدام یک ششم مى رسد، مى فرماید: و براى هر یک از پدر و مادر یک ششم است اگر (میت) فرزندى داشته باشد (وَ لاَِبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِد مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ).
حالت دوم: فرزندى در میان نباشد و وارث تنها پدر و مادر باشند در این صورت سهم مادر یک سوم مجموع مال است، مى فرماید: اگر فرزندى نداشته باشد و تنها وارث او پدر و مادرش باشند، براى مادرش یک سوم است (فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلاِ ُمِّهِ الثُّلُثُ).
اگر مى بینیم در اینجا سخنى از سهم پدر به میان نیامده، به خاطر این است که سهم او روشن است، یعنى: دو سوم .
به علاوه، گاهى شخص میت ممکن است همسرى داشته باشد، در این صورت سهم همسر از سهم پدر کم مى شود، و بنابراین سهم پدر در حالت دوم متغیر است.
هدایت شده از 🌺
✨﴾﷽﴿✨
❓آیاخاکی که محتوی انواع و اقسام میکربها و وسیله انتقال آنها هست، چگونه میتوان بر آن تیمّم کرد؟
✅پاسخ: قرآن مجید که بزرگترین سند عظمت مسلمانان است، درباره تیمّم میفرماید:
«فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّباً» ؛
بر زمین پاکیزه و تمیز، تیمّم کنید.[١]
و در روایاتی که از ائمه اطهار(ع) به ما رسیده، با صراحت این مطلب را تأکید کردهاند و نهی فرمودهاند که خاک تیمّم را از زمینهایی که مردم روی آنها رفت و آمد میکنند، تهیّه کنند.
اینک این خاک تمیزی که با کثافات، آلوده نشده و به فرموده قرآن، طيّب (پاکیزه و تمیز) است چرا به انواع میکربها و اقسام آنها آلوده باشد، اگر چنین باشد بایستی بگوییم جان تمام کارگرهایی که در بنّاییها همواره با خاک سر و کار دارند و همه بدنشان را هر روز نواری از خاک میگیرد در خطر است، در صورتی که همین کارگرها، خیلی بهتر از پشت میز نشینها، سلامتی دارند و خیلی دیر بیمار میشوند.
از نظر علمی هم؛ آن طور که علوم طبیعی ثابت کرده، خاک تمیز و پاکیزه و خشک، در مقابل میکربها، مصونیّت دارند، بسیاری از میکربها در میان خاک از بین میروند، موجودات جاندار و ذرّهبینی که در میان خاک است، دشمن سرسخت میکربها هستند، از اینرو هنگامی که لاشه و مرداری که سراسر آن را انواع میکربها گرفته است، همین که روی خاک قرار گرفت، پس از مدتی، آن لاشه و مردار متلاشی شده و تمام میکربها معدوم خواهد شد.
روی این اساس، خاک خشک و تمیز، دشمن میکرب است نه مرکز میکرب؛ شاید به همین حکمت باشد که اسلام میگوید، هنگامی که سگ در ظرفی آب خورد آن ظرف نجس میشود، پاک شدن آن به این است که نخست با خاک، آن ظرف را خاکمالی کنیم، بعد آن را با آب بشوییم، حتماً خاک کشنده میکرب است که باید ظرف را خاکمالی کرد.
بسیار بسیار در شگفتم از آن روشنفکرنماها؛ که تیمّم با خاک را مخالف بهداشت و طب میدانند ولی سگ که از نفس دهانش گروه گروه، میکرب بیرون میریزد، آن را به بغل میگیرند و چون فرزند، بلکه از فرزند عزیزتر، آن را میبویند و میبوسند؟! چنانکه در دنیای غرب، رسم است.
انسان وقتی که اینگونه مناظر را میبیند، به یاد مثال مولوی میافتد که میگوید: هندیها، فیلی را به سرزمینی که فیل ندیده بودند، بردند و آن را در خانهای تاریک قرار دادند، مردم یک یک به درون خانه میرفتند دست به آن میمالیدند، پس از بیرون آمدن، آن که دستش به خرطوم فیل رسیده بود، میگفت: فیل به شکل ناودان است، آنکه دستش گوش فیل را لمس کرده بود، میگفت: فیل مانند بادزن است، آنکه دست خود را به پشت فیل مالیده بود، میگفت: فیل مانند تخت است، آن کس که دستش به پای فیل رسیده بود، میگفت: یک استوانه است اینها چرا چنین قضاوت میکردند، چون حدود علم و درکشان ناقص بود.
در کف هر کس اگر شمعی بدی/ اختلاف از گفتشان بیرون شدی
منبع:دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
پینوشتها:
[١] . سوره نساء، آیه ۴۵.
@Nahjolbalaghe2
🔹پرسش و پاسخ اعتقادی🔹
❓علت عدم ازدواج حضرت معصومه(س) چیست؟
✅قهراً هر یک از اولاد ائمه اطهار علیهم السلام به سنن پیامبر(ص) اهتمام وافر داشتند و ازدواج نیز از سننی بوده که در مورد فرزندان ایشان رعایت میشده است اما باید به اوضاع سیاسی آن زمان توجه داشت.
🔺سياست هارون الرشید نسبت به فرزندان امیرالمؤمنین ع و پيروان ایشان اين بود كه نسل آنها را کاملاً از ميان بردارد. هارون دستور ميداد سادات را دسته جمعي سر از تن جدا کنند به طوري كه حميد بن قحطبه طائی، والی خراسان در زمان هارون، در يك شب شصت نفر از سادات را كه در سه اتاق زنداني بودند كشت و جنازه آنها را بههمراه سرهایشان در چاه انداخت.
خود او ميگويد: آخرين آنها پيرمرد سيدي بود. رو به من كرد و گفت: اي مرد بدبخت! فرداي قيامت براي خدا و پيامبرش چه عذري داري که در يك شب شصت نفر از فرزندان پيامبر را كشتي؟ از سخنان او دستم لرزيد. غلام هارون الرشید با عصبانیت به من نگاه كرد و گفت: امر هارون را اطاعت كن. من سر آن سيد را هم زدم و غلام نيز او را به چاه انداخت.[١]
🔹ابوالفرج اصفهانی نیز مينويسد: بعد از شهادت موسي بن جعفر ع ، هارون الرشید يكي از سرداران خود را به نام جلودي به مدينه فرستاد و دستور داد به خانههاي آل ابي طالب حمله كند و لباس زنان را غارت نمايد و براي هر زن فقط يك لباس بماند. جلودي دستور هارون را در مدينه اجرا كرد. امام رضا (ع) همهي زنها را در يك اتاق قرار دادند و در آن اتاق ايستاده و نگذاشتند جلودي وارد شود. اما جلودی اصرار داشت وارد شود و خودش آنان را لخت كند. امام التماس كرد و قسم خورد كه من زيور و لباس زنان را ميآورم، به شرط آن كه جلودي داخل نشود. سرانجام در نتيجهي التماس و ملاطفت امام جلودي قانع شد. امام رضا(ع) هرچه طلا، زيور، لباس و اثاث منزل بود آورد و به جلودي تحويل داد. سپس او همه را پيش هارون الرشيد برد.[٢] این اوضاع تا زمان متوکل ادامه داشت که در آن زمان به اوج خود رسید.
🔹علاوه بر این در وصیتی که امام موسی بن جعفر ع نسبت به دختران بزرگوارشان داشتند فرمودند:« اَوصَیْتُ بها اِلی عَلَیٍّ اِبْنی ... و اِنْ اَرادَ رَجَلٌ مِنْهَم اَنْ یُزَوِّجَ أختَهُ فَلَیْسَ لَهُ اَنْ یُزَوِّجَها الاّ بِاِذْنِهِ وَ اَمْرِهِ ... وَ لا یُزَوِّجَ بَناتی اَحَدٌ مِنْ اِخْوتِهِنَّ وَ مِنْ اُمّهاتِهِنَّ وَ لا سُلْطانٌ وَ لا عَمِلَ لَهُنّ اِلاّ بِرأیِهِ وَ مَشْوَرتهِ ، فَاِنْ فَعْلُوا ذلِکَ فَقَدْ خالَفُوا الله تَعالی وَ رَسُولَهُ»[٣] (این وصیّت من است که به فرزندم علی وصیت کردهام... اگر مردی از شما خواست خواهرش را شوهر دهد، این حق را ندارد، مگر با اجازه و فرمان او (علی)... و دختران من حق ندارند که یکی از خواهران خود را شوهر دهند یا مادران آنها و یا نه سلطانی، و کاری برای آنها انجام ندهد، مگر اینکه با نظر و مشورت او (علی) باشد. اگر بدون اجازه او به چنین کاری اقدام کنند، به راستی با خدا و رسولش مخالفت کرده اند). یعنی امر ازدواج حضرت معصومه س با برادرشان یعنی امام علی بن موسی الرضا ع بود.
🔹بنابراین زمانی که امام رضا ع به مرو آمدند، حضرت معصومه س برای زیارت برادر در سال ٢٠١ هجری قمری به سمت مرو حرکت کردند. در نزدیکی ساوه، ایشان بیمار گشتند. سپس به طرف قم رفته و در منزل موسی بن خزرج، وارد شده و پس از شانزده روز وفات کردند.[٤]
🔹لذا اولاً با توجه به اختناق شدید ، امر ازدواج شیعیان بخصوص دختران امامان ع بسیار سخت و دشوار بود و ثانیاً این امر فقط به دست امام رضا ع بود و ایشان به دیدار برادر در مرو نائل نشدند. بنابراین امر ازدواج حضرت معصومه س محقق نگشت.
✔️پینوشتها:
[١] عیون أخبار الرضا ، ج ١، ص ١١٠ – ١٠٩
[٢] مقاتل الطالبین ، ص ٥٩٩
[٣] عیون أخبار الرضا، همان، ص ٣٥
[٤] سفینه البحار، ج ٧، ص ١٢٤
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن و مطالب متنوع دیگر
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
⬇️تفسیر آیه (۱۱)نساء ✅شأن نزول: عبد الرحمن بن ثابت انصارى برادر حسان بن ثابت شاعر معروف صدر اس
✨﴾﷽﴿✨
🔹ادامه تفسیر آیه (۱۱) سوره مبارکه نساء🔹
✅حالت سوم: این است که وارث تنها پدر و مادر باشند و فرزندى در کار نباشد، ولى شخص متوفى برادرانى (از طرف پدر و مادر، یا تنها از طرف پدر)، داشته باشد، در این صورت سهم مادر از یک سوم به یک ششم تنزل مى یابد، مى فرماید: و اگر او (میت) برادرانى دارد براى مادرش یک سوم است (فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلاِ ُمِّهِ السُّدُسُ).
🔹در واقع، برادران، با این که ارث نمى برند، مانع مقدار اضافى ارث مادر مى شوند و به همین جهت آنها را حاجِب مى نامند.
🔹فلسفه این حکم روشن است; زیرا وجود برادران متعدد موجب سنگینى بار زندگى پدر است، چون پدر باید هزینه آنها را بپردازد تا بزرگ شوند، و حتى پس از بزرگ شدن نیز هزینه هائى براى پدر دارند، و به همین جهت برادرانى موجب تنزل سهم مادر مى شوند، که از ناحیه پدر و مادر و یا تنها از ناحیه پدر باشند، 🔹و اما برادرانى که تنها از ناحیه مادر هستند و هیچگونه سنگینى بر دوش پدر ندارند، حاجب نمى گردند.
سؤال:
🔹در اینجا سؤالى مطرح است که قرآن در این آیه در مورد برادران لفظ جمع به کار برده، مى گوید: فَاِنْ کانَ لَهُ اِخْوَةٌ: اگر آن شخص متوفى برادرانى داشته باشد و مى دانیم که حداقل جمع سه نفر است، در حالى که تمام فقهاى اسلام معتقدند که دو برادر هم مى توانند مانع و موجب تنزل ارث مادر شوند.
✅پاسخ:
جواب این سؤال با مراجعه به آیات دیگر قرآن روشن مى شود، و آن این که: لازم نیست در همه جا لفظ جمع در سه نفر و بیشتر به کار رود، بلکه در پاره اى از موارد بر دو نفر هم اطلاق مى شود مانند آیه ۷۸ سوره انبیاء : وَ کُنّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ: ما گواه حکم آنها بودیم .
🔹آیه مربوط به قضاوت داود و سلیمان است، و قرآن درباره این دو نفر ضمیر جمع (هُمْ) به کار برده است.
از اینجا روشن مى شود که: ممکن است گاهى لفظ جمع در دو نفر به کار رود، ولى این موضوع نیاز به شاهد و قرینه دارد و در آیه مورد بحث، شاهد همان اتفاق مسلمانان و ورود دلیل از پیشوایان اسلام است; زیرا در این مسأله، همه دانشمندان اسلام اعم از شیعه و سنى (به جز ابن عباس) دو برادر را مشمول حکم آیه دانسته اند.(۳)
🔹پس از آن قرآن مى فرماید: وارثان هنگامى مى توانند مال را در میان خود تقسیم کنند که شخص میت وصیتى نکرده باشد، و یا بدهى بر عهده او نباشد، بنابراین، اگر وصیتى کرده یا دیونى دارد باید نخست به آنها عمل کرد، مى فرماید: همه اینها بعد از انجام وصیتى است که کرده و بعد از اداء دین او است (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّة یُوصی بِها أَوْ دَیْن).
✅البته همان طور که در باب وصیت گفته شده، انسان فقط مى تواند درباره یک سوم از مال خود وصیت کند و اگر بیش از آن وصیت کند صحیح نیست، مگر این که ورثه اجازه دهند.
🔹و در جمله بعد مى فرماید: اینها پدران و فرزندان شما هستند، اما شما نمى دانید کدام یک از آنها بیشتر به نفع شما هستند (آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً).
یعنى قانون ارث بر اساس مصالح واقعى بشر استوار شده، و تشخیص این مصالح به دست خداست; زیرا انسان آنچه را مربوط به خیر و صلاح اوست در همه جا نمى تواند تشخیص دهد.
🔹ممکن است بعضى گمان کنند پدران و مادران بیشتر به نیازمندى هاى او پاسخ مى گویند، و بنابراین باید در ارث بر فرزندان مقدم باشند.
و ممکن است جمعى عکس این را فکر کنند.
🔹اگر قانون ارث به دست مردم مى بود هزار گونه هرج و مرج و نزاع و اختلاف در آن واقع مى شد، اما خدا که حقایق امور را آن چنان که هست مى داند، قانون ارث را بر نظام ثابتى که خیر بشر در آن است، قرار داده.
🔹لذا در پایان آیه مى فرماید: این قانونى است که از طرف خدا فرض و واجب شده و او دانا و حکیم است (فَریضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً).
🔹این جمله براى تأکید مطالب گذشته است، تا جاى هیچ گونه چانه زدن براى مردم درباره قوانین مربوط به سهام ارث باقى نماند.
@Nahjolbalaghe2