فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موعظه
🏴 امان از دل زینب
🎥حجت الاسلام و المسلمین دانشمند
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و هفتاد و نه 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺳﺨ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: چهارصد و هفتاد و نه
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﺍﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ ﺩﺭ ﺝ 6 ﺹ 181 ﺗﺎﺭﻳﺨﺶ ﮔﻮﻳﺪ: ﭼﻮﻥ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﺿﺮﺑﺖ ﺧﻮﺭﺩ، ﺳﻔﻴﺎﻥ ﺑﺸﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻭ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﺎﺹ ﺑﺮﺩ، ﺳﭙﺲ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻤﺮﻭ ﻧﻮﺷﺖ: ﻣﺮﮒ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﻟﻮﻱ ﺑﻦ ﻏﺎﻟﺐ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﻭ ﻭﺳﺎﺋﻞ ﻣﺮﮒ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺍﺳﺖ. ﭘﺲ ﺍﻱ ﻋﻤﺮﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ، ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﻳﺶ ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮﻱ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﻣﺮﺍﺩﻱ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﻜﻪ، ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺑﺨﻮﻥ ﺷﺪ. ﺗﻮ ﻧﺠﺎﺕ ﻳﺎﻓﺘﻲ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺭﺝ ﭼﻮﻥ ﻣﺮﺍﺩﻱ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﻣﻲﺯﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺿﺮﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻫﻮﻱ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﻧﻐﻤﻪ ﺳﺮﺍﺋﻲ ﻣﻲﻛﻨﻲ. ﺍﻳﻨﺴﺖ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ (ﻋﻤﺮﻭ) ﻭ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺍﻣﺮ ﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺳﺘﺪﻱ ﻛﻪ ﺑﺰﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺍﻳﻨﺴﺖ ﺑﻀﺎﻋﺖ ﻧﺎﭼﻴﺰ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﻳﻦ، ﺁﻥ ﻫﻢ ﺩﻳﻨﻲ ﻛﻪ ﻭﺍﻗﻌﻴﺘﺶ ﺟﺰ ﺍﻟﺤﺎﺩ ﻭ ﻛﻔﺮ ﻧﻴﺴﺖ. ﻭ ﺩﺭ ﺩﻟﺸﺎﻥ
ﺟﺰ ﻧﻔﺎﻕ ﻭ ﺩﻭﺩﻟﻲ ﻧﻴﺴﺖ؟ ﺍﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﻭ ﺳﺎﺯﺷﻲ ﻗﺎﻧﻊ ﻧﻤﻲ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺳﺎﺯﺵ ﻭ ﺑﻬﺎﻱ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻲﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ (ﻉ) ﻭ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﻭ ﺧﻮﻳﺸﺎﻭﻧﺪﻱ ﺍﻭ ﺭﺍ (ﺑﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ) ﻣﻲﺩﺍﻧﺴﺖ ﻭ ﻣﻲﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ (ﻉ) ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﻳﺎﺑﺪ، ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻟﻮﺙ ﻭ ﻛﺜﺎﻓﺖ ﺑﺎﻃﻞ، ﭘﺎﻙ ﻭ ﻣﻨﺰﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ، ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﻭ ﻛﻴﻨﻪ ﻣﻲﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﻣﻲﮔﻔﺖ: ﻧﺎﺭﻭﺍﺗﺮ ﻭ ﻧﺎﮔﻮﺍﺭﺗﺮ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﻋﻠﻲ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﻟﻲ ﻗﻴﺎﻡ ﺑﺨﻠﺎﻑ ﺁﻥ ﻣﻲﻧﻤﻮﺩ، ﺍﻭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺻﺎﻟﺢ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺭﺍ ﻣﻲﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﺍﺯ ﻫﻮﺍﻱ ﻧﻔﺲ ﻣﻲﮔﻔﺖ: ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﻳﻢ ﻭ ﺑﺮ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﺒﻨﺎ، ﺩﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻱ ﻧﺎﭼﻴﺰﻱ (ﺍﻣﺎﺭﺕ ﻣﺼﺮ ﻭ ﺗﻮﺍﺑﻊ ﺁﻥ) ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ [ ﺻﻔﺤﻪ 286] ﻓﺮﻭﺧﺖ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻣﺎﻣﻲ ﻭﺍﺩﺍﺭ ﻣﻲﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻃﻬﺎﺭﺕ ﻭ ﭘﺎﻛﻲ ﺍﻭ ﻧﺺ ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻟﻬﻲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻛﺸﺘﻦ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﻣﺴﺮﻭﺭ ﻣﻲﺷﺪ، ﺍﻭ ﺑﺎ ﻛﻤﺎﻝ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻛﺮﺩ. ﺧﺪﺍﻱ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﺳﺎﺯﺷﺶ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﻧﮕﺮﺩﺍﻧﺪ
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ ۖ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ
و پیش از تو (نیز) براى هیچ بشرى جاودانگى قرار ندادیم. آیا اگر تو بمیرى، آنان (که انتظار مرگ تو را مى کشند) جاوید خواهند بود؟!
(انبیاء/34)
***
كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۗ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً ۖ وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ
هر انسانى طعم مرگ را مى چشد. و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش مى کنیم. و به سوى ما بازگردانده مى شوید.
(انبیاء/35)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۳۰ الی ۳۳ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ۲ ـ آسمان سقف
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۳۴ و ۳۵
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
⚫️ همه مى میرند!
در قسمتى از آیات گذشته، خواندیم مشرکان براى تردید در نبوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مسأله انسان بودن او متوسل مى شدند، و معتقد بودند: پیامبر حتماً باید فرشته و خالى از هر گونه عوارض بشرى باشد.
آیات مورد بحث، اشاره اى به بعضى دیگر از ایرادات آنها است: گاه آنها مى گفتند: سر و صدائى که پیامبر ـ و به گفته آنها این شاعر ـ به راه انداخته دوامى ندارد و با مرگش، همه چیز پایان مى یابد چنان که در آیه ۳٠ سوره طور مى خوانیم: أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ .
و گاه چنین مى پنداشتند چون این مرد معتقد است خاتم پیامبران است باید هرگز نمیرد، تا حافظ آئین خویش باشد، بنابراین مرگ او در آینده دلیلى خواهد بود بر بطلان ادعاى او!
قرآن در نخستین آیات فوق، در جمله کوتاهى به آنها پاسخ مى دهد مى گوید: ما براى هیچ بشرى قبل از تو زندگى جاویدان قرار ندادیم (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَر مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ).
این قانون تغییرناپذیر آفرینش است که هیچ کس زندگى جاویدان ندارد.
وانگهى، اینها از مرگ تو هم اکنون شادى مى کنند، اگر تو بمیرى آیا خودشان زندگى جاویدان خواهند داشت ؟! (أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ).
شاید نیاز به توضیح نداشته باشد که بقاى شریعت، دین و آئین نیاز به بقاى آورنده آن ندارد، آئین ابراهیم(علیه السلام) و موسى(علیه السلام) و عیسى(علیه السلام) هر چند جاویدان نبودند ولى قرن ها بعد از وفات این پیامبران بزرگ (و در مورد حضرت مسیح(علیه السلام)بعد از صعود او به آسمان) باقى ماندند.
بنابراین جاودانگى مذهب، نیاز به پاسدارى دائمى پیامبر ندارد، ممکن است جانشینان او خط او را ادامه دهند.
و اما این که: آنها خیال مى کنند با درگذشت پیامبر(صلى الله علیه وآله) همه چیز پایان مى یابد در حقیقت کور خوانده اند; زیرا این سخن در مورد مسائلى صحیح است که قائم به شخص باشد، اسلام نه قائم به شخص پیامبر بود، و نه اصحاب و یارانش، آئینى بود زنده و پویا که بر اساس حرکت درونیش پیش مى رود، و مرزهاى زمان و مکان را مى شکافد و به سیر خود ادامه مى دهد.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
21.Anbiya.032-35.mp3
2.89M
🎙 تفسیر صوتی آیات ۳۲ الی ۳۵ سوره مبارکه انبیاء
مفسّر : حجتالاسلاموالمسلمین قرائتی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۹۵ ✅ قناعت در حد کفایت زندگى ساده قانع كننده است: امام(عليه السلام) در اين گف
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۹۶
🔴 همه میمیرند
🔸مرگ آرى ولى تن دادن به ذلّت هرگز!
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به چهار نكته مهم اشاره مى كند. نخست مى فرمايد: «مرگ آرى اما تن دادن به پستى هرگز»; (الْمَنِيَّةُ وَ لاَ الدَّنِيَّةُ!).
«منية» به معناى مرگ و «دنية» به معناى پستى است. يعنى انسان با شخصيت اگر بر سر دو راهى قرار بگيرد كه يك راه به سوى مرگ و شهادت مى رود و راه ديگر به سوى ذلت و پستى، هرگز دومى را بر اولى ترجيح نمى دهد; با قامتى رسا به سوى خدا مى رود و با قامتى شكسته و پست، زيردست افراد دون همت و پست قرار نمى گيرد. نمونه اين معنا در زندگى بسيارى از اولياء الله و به خصوص معصومين(عليهم السلام) و به ويژه سرور شهيدان كربلا ديده مى شود كه وقتى آن حضرت را بين تسليم شدن و زنده ماندن و سر بر فرمان يزيد نهادن و يا تن به شمشير و نيزه ها سپردن مخير ساختند، فرمود: «أَلاَ وَ إِنَّ الدَّعِى ابْنَ الدَّعِى قَدْ تَرَكَنِى بَينَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَهَيهَاتَ لَهُ ذَلِكَ هَيهَاتَ مِنِّى الذِّلَّةُ أَبَى اللَّهُ ذَلِكَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ جُدُودٌ طَهُرَتْ وَ حُجُورٌ طَابَتْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَام; آگاه باشيد اين مرد ناپاك ناپاك زاده مرا در ميان شمشير و ذلت رها ساخته هيهات كه بتواند چنين كارى را انجام دهد و هيهات كه من تن به ذلت بدهم. خداوند از اين كار ابا دارد و همچنين پيامبرش و مؤمنان و نياكان پاك و دامن هاى پاكيزه (اين ها به ما اجازه نمى دهد) كه اطاعت لئيمان را بر ميدان شهادت كريمان مقدم داريم».[1]
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود در ذيل خطبه 51 جمله زيبايى دارد كه گرچه در شرح آن خطبه آورديم اما تكرار آن در اين جا مناسب به نظر مى رسد. درباره امام حسين(عليه السلام) مى گويد: «سَيِّد أهلِ الإباء الّذى عَلَّم النّاسَ الحَمِيَّةَ والمَوت تحتَ ظِلال السُّيوفِ اختياراً له على الدَّنِيَّةِ أبو عبدِ اللّهِ الحُسَين بن علىّ بن أبى طالب عليهما السّلام عُرِض عليه الأمانُ و أصحابِه فَأنِفَ مِن الذُّلّ; بزرگ و پيشواى ستم ناپذيران جهان كه درس غيرت و برگزيدن مرگ در سايه شمشيرها را در برابر ذلّت و خوارى، به مردم جهان داد، حسين بن على بود، دشمن به او و يارانش امان داد ولى آن ها تن به ذلّت ندادند».[2]
سپس امام(عليه السلام) در جمله دوم مى فرمايد: «قناعت به مقدار كم آرى ولى دست نياز به سوى ديگران دراز كردن نه»; (وَالتَّقَلُّلُ وَ لاَ التَّوَسُّلُ).
«تقلل» به معناى اكتفا به مقدار قليل است. و «توسل» به معناى دست به دامن ديگران زدن مى باشد.
روشن است كه اگر انسان در زندگى قانع باشد هرگز نياز ندارد كه سر در پيش هركس خم كند، تملق بگويد، تعريف و تمجيد بى جا كند و عزت و كرامت خود را پايمال سازد.
ولى اگر قناعت به كنار رفت و انسان زندگى پرزرق و برق را براى خود انتخاب نمود، اداره كردن چنين زندگى اى غالباً با عزت و سربلندى ميسر نيست; يا بايد آلوده به انواع گناهان شود و از طرق مشروع و نامشروع كسب درآمد كند و يا سر در پيش اين و آن خم كند و به تعبير امام(عليه السلام) متوسل به اين و آن شود و اين شيوه آزادگان و رادمردان نيست.
و به گفته شاعر عرب:
أُقسِمُ بِاللّهِ لَمَصُّ النَّوى * وَشُربُ ماءِ القُلُبِ المالِحَه
أحسَنُ بالإنسانِ مِن ذُلِّه * وَمِن سُؤالِ الأوْجُهِ الكالِحَه
فَاستَغْنِ باللّهِ تَكُن ذا غِنىً * مُغتَبِطاً بالصّفَقَةِ الرّابِحَه
فَالزُّهدُ عِزٌّ والتُّقى سُؤْدَدٌ وَذِلَّةُ النّفسِ لَها فاضِحَه
سوگند به خداوند كه مكيدن هسته ها (ى خرما براى سد جوع) و نوشيدن آب چاه هاى شور.
براى انسان بهتر است از تن دادن به ذلت و درخواست از افراد ترش روى.
بنابراين غناى الهى پيشه كن تا غنى و سربلند باشى و مردم با اين تجارت پرسود به تو غبطه خورند.
زهد و قناعت عزت است و تقوا بزرگى و ذلت نفس، رسوايى است.[3]
✍ پی نوشت:
[1]. بحارالانوار، ج 45، ص 83، ح 10.
[2]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 3، ص 249.
[3]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 19، ص 362.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🎙شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه 🔷 حکمت: ۳۹۳ @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_حکمت_۳۹۴_و_۳۹۵.mp3
3.29M
🎙شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
🔷 حکمت های: ۳۹۴ و ۳۹۵
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
☀️ امام حسن عسکری (علیه السلام) :
🌻فروتنی نعمتی است که به آن حسادت نمی شود
📚 تحف العقول ۴۸۹
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موعظه
🌹خواص تربت حضرت سیدالشهدا امام حسین (علیه السلام)
🎥حجت الاسلام فرحزاد
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و هفتاد و نه 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﺍﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ ﺩﺭ ﺝ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: چهارصد و هشتاد
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻋﻤﺮﻭ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺻﻔﻴﻦ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﻧﺎﺑﻐﻪ، ﺩﺭ ﻏﺰﻭﺍﺕ ﻭ ﻧﺒﺮﺩﻫﺎ ﺳﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ، ﻧﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻧﺒﻮﺕ. ﺍﻣﺎ ﺟﻨﮓ ﺻﻔﻴﻦ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺟﺰ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻧﻨﮕﻴﻦ ﻛﺸﻒ ﻋﻮﺭﺗﺶ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ (ﻉ) ﻭ ﻓﺮﺍﺭﺵ ﺍﺯ ﻣﺎﻟﻚ ﺍﺷﺘﺮ، ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻨﮓ ﻭ ﻋﺎﺭ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺛﺒﺖ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻤﺜﻴﻞ ﻭ ﺗﻐﻨﻲ ﺍﻫﻞ ﺣﺠﺎﺯ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ، ﻋﺘﺒﻪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺳﻔﻴﺎﻥ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺭﺳﻮﺍﺋﻲ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺷﻌﺮﺵ ﭼﻨﻴﻦ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ: " ﺳﻮﻱ ﻋﻤﺮﻭ ﻭﻗﺘﻪ ﺧﺼﻴﺘﺎﻩ ﻧﺠﻲ ﻭ ﻟﻘﻠﺒﻪ ﻣﻨﻪ ﻭ ﺟﻴﺐ " ﺗﺮﺟﻤﻪ:... ﺟﺰ ﻋﻤﺮﻭ ﻛﻪ ﺗﺨﻤﻬﺎﻳﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻄﺮ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺟﻬﻪ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺧﻄﺮ ﺩﻟﺶ ﺩﺭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺑﻮﺩ. ﻭ ﺫﻛﺮ ﻋﻤﺮﻭ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺷﻌﺮ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺳﻔﻴﺎﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ: " ﻓﻘﺪ ﻟﺎﻗﻲ ﺍﺑﺎ ﺣﺴﻦ ﻋﻠﻴﺎ ﻓﺎﺏ ﺍﻟﻮﺍﺋﻠﻲ ﻣﺎﺏ ﺧﺎﺯﻱ " " ﻓﻠﻮ ﻟﻢ ﻳﺒﺪ ﻋﻮﺭﺗﻪ ﻟﻠﺎﻗﻲ ﺑﻪ ﻟﻴﺜﺎ ﻳﺬﻟﻞ ﻛﻞ ﻏﺎﺯﻱ "
ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻋﻤﺮﻭ ﺑﺎ ﺍﺑﻮﺍﻟﺤﺴﻦ ﻋﻠﻲ (ﻉ)، ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪ ﻭ ﻋﻤﺮﻭ (ﺁﻧﻜﻪ ﻣﻨﺴﻮﺏ ﺑﻪ ﻭﺍﺋﻞ ﺍﺳﺖ) ﺑﺎ ﺧﺎﺭﻱ ﻭ ﺭﺳﻮﺍﺋﻲ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ. ﺍﮔﺮ ﻋﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻧﺴﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺷﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﺩﺭ ﺭﻭﺑﺮﻭﻳﺶ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺟﻨﮕﺠﻮﺋﻲ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺭ ﻣﻲﻛﻨﺪ. (ﻭ ﻋﻤﺮﻭ) ﺩﺭ ﺷﻌﺮ ﺣﺎﺭﺙ ﺑﻦ ﻧﺼﺮ ﺳﻬﻤﻲ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻜﻮﻫﺶ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ: ﺑﻪ ﻋﻤﺮﻭ ﻭ ﺍﺑﻦ ﺍﺭﻃﺎﻩ ﺑﮕﻮﺋﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﺷﻴﺮﻣﺮﺩ (ﻋﻠﻲ) ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻧﺸﻮﻧﺪ.
[ جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ 287]
ﻭ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﺳﺎﻓﻞ ﺍﻋﻀﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﻭ ﺩﺭ ﺷﻌﺮ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﺑﻲ ﻓﺮﺍﺱ ﭼﻨﻴﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ: ﻭ ﻟﺎ ﺧﻴﺮ ﻓﻲ ﺩﻓﻊ ﺍﻟﺮﺩﻱ ﺑﻤﺬﻟﻪ ﻛﻤﺎ ﺭﺩﻫﺎ ﻳﻮﻣﺎ ﺑﺴﻮﺗﻪ ﻋﻤﺮﻭ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﻛﺮﺩﻥ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﺑﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺭﻱ ﻭ ﭘﺴﺘﻲ ﺧﻴﺮﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﻋﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩ، ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺭﻫﻴﺪ. ﺯﺍﻫﻲ ﺑﻐﺪﺍﺩﻱ ﺩﺭ ﺷﻌﺮﺵ ﭼﻨﻴﻦ ﺁﻭﺭﺩﻩ: ﻋﻠﻲ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﻱ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﺴﺮ ﺭﻭﻱ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﻴﺪ، ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻛﺸﻒ ﻋﻮﺭﺕ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۳۴ و ۳۵ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ⚫️ همه مى میرند
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۳۴ و ۳۵
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ سپس قانون کلى مرگ را درباره همه نفوس، بدون استثناء چنین بازگو مى کند: هر انسانى طعم مرگ را مى چشد (کُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْتِ).
لازم به یادآورى است که واژه نَفْس در قرآن مجید، در معانى مختلفى به کار رفته، نخستین معنى نفس ذات یا خویشتن خویش است، این معنى وسیعى است که حتى بر ذات پاک خداوند اطلاق مى شود، چنان که مى خوانیم: کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ: خداوند رحمت را بر خویش لازم کرده است .(۱)
آنگاه این کلمه در انسان یعنى مجموعه جسم و روح او به کار رفته است مانند: مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْس أَوْ فَساد فِی الاْ َرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً: کسى که انسانى را بدون این که قتلى انجام دهد یا فساد در زمین کرده باشد بکشد گوئى همه انسان ها را کشته است .(۲)
و گاهى در خصوص روح انسان استعمال شده مانند: أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ: فرشتگان قبض ارواح مى گویند: روح خود را خارج کنید .(۳)
پیدا است منظور از نفس در آیات مورد بحث همان معنى دوم است بنابراین منظور بیان قانون کلى مرگ درباره انسان ها است، و به این ترتیب جاى ایرادى در آیه باقى نمى ماند که تعبیر به نفس، شامل خداوند یا فرشتگان هم مى شود چگونه باید آیه را تخصیص زد و اینها را خارج کرد.(۴)
بعد از ذکر قانون عمومى مرگ این سؤال مطرح مى شود: هدف از این حیات ناپایدار چیست؟ و چه فایده اى دارد؟
قرآن در دنباله همین سخن مى گوید: ما شما را با بدى ها و نیکى ها امتحان مى کنیم، و سرانجام به سوى ما باز مى گردید (وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ ).
جایگاه اصلى شما این جهان نیست، بلکه جاى دیگر است شما تنها براى دادن امتحانى در اینجا مى آئید و پس از پایان امتحان و کسب تکامل لازم، به جایگاه اصلى خود که سراى آخرت است خواهید رفت.
قابل توجه این که: در میان مواد امتحانى شرّ مقدم بر خیر ذکر شده و باید هم چنین باشد; زیرا آزمایش الهى هر چند، گاهى با نعمت است و گاهى با بلا، ولى مسلماً آزمایش به وسیله بلاها سخت تر و مشکل تر است.
ذکر این نکته نیز لازم است که شرّ در اینجا به معنى شرّ مطلق نیست; زیرا فرض این است: شرّى که وسیله آزمایش و تکامل مى باشد، بنابراین منظور، شرّ نسبى است، و اصولاً در مجموع عالم هستى با بینش صحیح توحیدى، شرّ مطلق وجود ندارد! (دقت کنید).
لذا در حدیثى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) چنین مى خوانیم: امام بیمار شده بود، جمعى از برادران (و یاران) به عیادتش آمده عرض کردند: کَیْفَ نَجِدُکَ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ قالَ بِالشَّرِّ: حالتان چطور است اى امیر مؤمنان؟ فرمود: شرّ است !!
قالُوا ما هذا کَلامُ مِثْلِکَ: گفتند: این سخن شایسته مثل شما نیست .
فرمود: إِنَّ اللّهَ تَعالى یَقُولُ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً فَالْخَیْرُ الصِّحَّةُ وَ الْغِنا وَ الشَّرُّ الْمَرَضُ وَ الْفَقْرُ:
خداوند متعال مى گوید: ما شما را با شرّ و خیر آزمایش مى کنیم، خیر، تندرستى است و بى نیازى و شرّ بیمارى و فقر است (و این تعبیرى است که من از قرآن مجید انتخاب کرده ام).(۵)
در اینجا سؤال مهمى باقى مى ماند که: خداوند چرا بندگان را آزمایش مى کند؟ و اصولاً آزمایش در مورد خداوند چه مفهومى دارد؟!
پاسخ این سؤال را در جلد اول تفسیر نمونه ، ذیل آیه ۱۵۵ سوره بقره آورده ایم که آزمایش در مورد خداوند به معنى پرورش دادن است (شرح کامل این موضوع را در آنجا مطالعه فرمائید).
✍ پی نوشت:
۱ ـ انعام، آیه ۱۲.
۲ ـ مائده، آیه ۳۲.
۳ ـ انعام، آیه ۹۳.
۴ ـ المیزان ، جلد ۱۴، صفحه ۳۱۲.
۵ ـ بحار الانوار ، جلد ۵، صفحه ۲۱۳.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر خطبه ۹۷ بخش پنجم ✅ گوش به فرمان اهل بیت ↩️ جالب اينکه در خطبه 87 شبيه تعبير بالا درب
📝 شرح و تفسیر خطبه ۹۷ بخش ششم
⚖ مقایسه یاران پیامبر و امام
✅ یاران واقعى پیامبر چنین بودند!
در قسمت آخر اين خطبه، امام(عليه السلام) به سراغ ويژگى هاى گروه خاصّى از ياران پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى رود و آنها را براى اصحابش الگو و سرمشق مى سازد و در عبارت مبسوطى، هفت ويژگى درباره آنها بيان مى کند.
نخست مى فرمايد: «من اصحاب محمّد(صلى الله عليه وآله) را ديده ام، امّا هيچ يک از شما را مانند آنان نمى بينم! آنها موهايى ژوليده و چهره هاى غبارآلود داشتند (زاهد بودند و در فقر و تنگ دستى زندگى مى کردند و خم به ابرو نمى آوردند!)». (لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيهِ و آلِهِ، فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْکُمْ لَقَدْ کَانُوا يُصْبِحُونَ شُعثاً غُبْراً).
در دومين وصف مى فرمايد: «آنها شب تا به صبح در حال سجده و قيام بودند (و هرگز از عبادت خسته نمى شدند) گاه پيشانى و گاه دو طرف صورت را (در پيشگاه خدا) به خاک مى گذاردند». (وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً، يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ).
هر زمان پيشانى آنها خسته مى شد طرف راست را بر زمين مى نهادند و هر زمان طرف راست خسته مى شد طرف چپ را.
در سومين توصيف مى افزايد: «آنها از ترس رستاخيز (و محاسبه اعمال) گويى بر شعله هاى آتش ايستاده بودند و آرام نداشتند». (وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مَعَادِهِمْ). مِنْ ذِکْرِ
آرى آنها عذاب الهى را با تمام وجود خود، احساس مى کردند و به همين دليل آرامش نداشتند.
در چهاردهمين توصيف مى افزايد: «پيشانى آنها از سجده هاى طولانى، پينه بسته بود همچون زانوى گوسفند!» (کَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُکَبَ الْمِعْزَى مِنَ طُولِ سُجُودِهِمْ!).
آرى، لذّت عبادت و عشق به بندگى، آنها را به سجده هاى طولانى در برابر محبوب مطلق وادار مى ساخت و آثارش بر پيشانى آنها مى نشست.
در پنجمين وصف آنها مى فرمايد: «هنگامى که نام خدا برده مى شد، اشک از چشمانشان فرو مى ريخت، آن قدر که گريبانشان تر مى گشت!». (إِذَا ذُکِرَ اللهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ).
گاه از عشق خدا و درد فراق اشک مى ريختند و گاه از خوف عقاب!
و در ششمين و آخرين وصف بار ديگر به چهره ديگرى از ايمان قوى و خوف و رجاء آنها اشاره کرده، مى فرمايد: «آنها همچون درختى که در روز طوفانى از شدت تندباد به خود مى لرزد، از ترس عقاب و عشق به ثواب مى لرزيدند!» (وَ مَادُواکَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ، خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ!).
تشبيه به درخت که در برابر تندباد لرزان مى شود، تشبيه جالبى است که امام(عليه السلام) دليل آن را نيز بيان فرموده، که گاه از ترس عقاب و گاه به اميد ثواب صورت مى گيرد. از يک چشم، اشک شوق ديدار پروردگار مى ريزند و از چشم ديگر، اشک خوف عقاب! و اين است راه و رسم بندگان خالص و مخلص که در ميان خوف و رجاء و بيم و اميد در حرکتند."
نکته ها:
1- ويژگى هاى کوفيان و شاميان
بخش اخير اين خطبه که از يک سو مردم را به پيروى از اهل بيت(عليهم السلام) دعوت مى کند و از سوى ديگر يادآور ويژگى هاى اصحاب خاص رسول الله(صلى الله عليه وآله) مى شود، رابطه لطيفى با بخش هاى نخستين اين خطبه که از مردم عراق و کوفه شديداً نکوهش مى کند، دارد زيرا از يک سو، به آنها مى فهماند که شما هيچ عذرى در پيشگاه خدا نداريد زيرا رهبر شما از اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) است.
از همان کسانى است که رسول الله(صلى الله عليه وآله) سفارش آنها را کرده، که مردم دست از دامنشان برندارند; همان ها که در کنار قرآن قرار دارند و کشتى نجاتند; در حالى که پيشواى مردم شام، مردى است منحرف، ظالم و غارتگر و از بقاياى عصر جاهليّت; لذا از اين نظر حجّت بر شما تمام است.
ديگر اين که، ضعف و زبونى شما نه به دليل عدم قدرت جسمانى است، بلکه از نظر روحانى و معنوى و رابطه با پروردگار ضعيف و ناتوانيد; از اين رو، آنها را به پيروى عملى از اصحاب خاصّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) دعوت کرده که قوى ترين رابطه ها را با خدا داشتند: در پيشگاه او به عبادت بر مى خاستند و به سجود مى پرداختند و پيکرشان از خوف خدا مى لرزيد، آثار سجده در صورت آنها نمايان بود و اشک خوف و شوق بر صورتشان جارى و اين تعبّد و تعهّد رمز اصلى پيروزى آنها بر دشمن بود.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
☀️ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) :
🌹 هر لحظه ای که بر انسان بگذرد و به یاد خدا نباشد، قیامت حسرتش را خواهد خورد.
📚 نهج الفصاحه ، ح۲۶۷۷
@Nahjolbalaghe2