فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موعظه
🔺 نزول بلا در جامعه ای که فرهنگ بی تفاوتی رواج داشته باشد
🎥 دکتر رفیعی رفیعی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و هشتاد و هفت 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﻋﻤﺮﻭ ﮔﻔﺖ: ﻗﺴﻢ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: چهارصد و هشتاد و هشت
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﻧﺼﺮ ﺑﻦ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﺹ 229 ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻋﻤﺮﻭ ﺭﺍ ﺷﻤﺎﺗﺖ ﻣﻲﻛﺮﺩ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﻣﻲﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﻣﻲﺧﻨﺪﻳﺪ ﻭ ﻋﻤﺮﻭ ﻫﻢ ﻣﻌﺬﻭﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﻋﻠﻲ ﭘﻴﺶ ﻣﻲﻛﺸﻴﺪ، ﺭﻭﺯﻱ ﺑﺎﺯ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺷﻤﺎﺗﺖ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﺯﺭﻭﻱ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﺨﻦ ﻣﻲﮔﻮﻳﻢ: ﻣﻦ ﺑﺎ ﺳﻌﻴﺪ ﺑﻦ ﻗﻴﺲ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻳﺪ، ﺗﻮ ﺍﻱ ﻋﻤﺮ! ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺗﺮﺳﻮ ﻫﺴﺖ! ﻋﻤﺮﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺧﺸﻤﻨﺎﻙ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﺍﻱ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ، ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻋﻠﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲﮔﺮﻓﺘﻲ، ﺟﺮﺍﺕ ﺩﺭ ﺁﻣﻴﺨﺘﻦ ﻋﻠﻲ، ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﻮ! ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩ: ﺗﻮﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺳﻌﻴﺪ، ﭘﺴﺮ ﺫﻱ ﺑﺰﻥ ﭘﻴﺶ ﻣﻲﺭﻭﻱ، ﻭﻟﻲ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻤﺒﺎﺭﺯﻩ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻭﺍ ﻣﻲﮔﺬﺍﺭﻱ. ﺁﻳﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺴﻮﻱ ﻋﻠﻲ ﻣﻲﺭﻓﺘﻲ، ﭼﻪ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺕ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﺪ. ﺍﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﺮﺩ ﻭﻟﻲ ﭘﺎﺳﺦ ﻧﺪﺍﺩﻱ.
[جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ 300]
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺍﻭ ﻣﻲﺭﻓﺘﻲ، ﺩﭼﺎﺭ ﺧﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﻣﻲﺷﺪﻱ. ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﺮﺩ، ﺗﻮ ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﻮﺩﻱ. ﺁﺭﺯﻧﻴﺖ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻛﺎﺷﻚ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﻋﻮﺕ ﺗﻮ ﻟﺐ ﻓﺮﻭ ﺑﻨﺪﺩ. ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺍﺑﻴﺎﺕ ﻛﻪ ﻣﺸﺘﻤﻞ ﺑﺮ ﺗﻮﺑﻴﺦ ﻭ ﻧﻜﻮﻫﺶ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺍﺳﺖ. ﻣﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﺎﺹ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﻧﺼﺮ
ﺑﻦ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺩﺭﺱ 140. ﻛﺘﺎﺏ "ﺻﻔﻴﻦ"، ﻭ ﺟﺰ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﺧﻴﻦ ﺫﻛﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ، ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻄﺎﻟﺐ ﺭﻭﺯ ﺟﻨﮓ ﺻﻔﻴﻦ، ﺑﻴﻦ ﺩﻭ ﺻﻒ ﻟﺸﻜﺮ ﺑﭙﺎ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺭﺍ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻨﺎﻡ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻋﻠﻲ ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ ﭼﻪ ﻣﻲﺧﻮﺍﻫﺪ؟ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ (ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﻦ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﻳﻚ ﺳﺨﻦ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﮕﻮﻳﻢ. ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻪ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﺎﺹ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺑﻮﺩ، ﻫﻤﻴﻨﻜﻪ ﺑﻬﻢ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪﻧﺪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﻋﻤﺮﻭ ﺍﻋﺘﻨﺎﺋﻲ ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﮔﻔﺖ ﻭﺍﻱ ﺑﺮ ﺕ! ﺍﻳﻦ ﺑﺮ ﭼﻪ ﻣﺒﻨﺎﺋﻲ ﻣﻲﺟﻨﮕﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﻫﻢ ﻣﻲﺯﻧﻨﺪ؟ ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺑﭙﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻤﺎﺭﺯﻩ ﻛﻨﻴﻢ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﺎﻧﻴﺪ، ﻏﻠﺒﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﺪ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۴۹ و ۵۰ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی 🔹شمه اى از داست
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۴۹ و ۵۰
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ آیه بعد، این پرهیزکاران را چنین معرفى مى کند: آنها کسانى هستند که از پروردگارشان در غیب و نهان مى ترسند (الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ).
و از روز رستاخیز، بیم دارند (وَ هُمْ مِنَ السّاعَةِ مُشْفِقُونَ).
کلمه غَیْب در اینجا، دو تفسیر دارد: نخست این که: اشاره به ذات پاک پروردگار است، یعنى با این که خدا از دیده ها پنهان است آنها به دلیل عقل، به او ایمان آورده اند، و در برابر ذات پاکش، احساس مسئولیت مى کنند.
دیگر این که: پرهیزکاران تنها در اجتماع و میان جامعه، ترس از خدا ندارند، بلکه در خلوتگاه ها نیز او را حاضر و ناظر مى دانند.
قابل توجه این که: در برابر خداوند، تعبیر به خشیت ، و در مورد قیامت تعبیر به اشفاق شده، این دو واژه گر چه هر دو به معنى ترس است، ولى به گفته راغب در کتاب مفردات ، خشیت در جائى گفته مى شود که ترس آمیخته با احترام و تعظیم باشد، همانند ترسى که یک فرزند، از پدر بزرگوارش دارد، بنابراین پرهیزکاران، ترسشان از خدا توأم با معرفت است.
و اما واژه اشفاق به معنى توجه و علاقه توأم با بیم است، مثلاً این تعبیر، گاه در مورد فرزندان یا دوستانى به کار مى رود که انسان به آنها علاقه دارد ولى در عین حال از این که در معرض آفات و گزند هستند بیمناک است.
در واقع پرهیزکاران به روز قیامت بسیار علاقمندند، چون کانون پاداش و رحمت الهى است اما با این حال از حساب و کتاب خدا نیز بیمناکند.
البته گاهى این دو کلمه به یک معنى نیز استعمال شده است.
* * *
آخرین آیه مورد بحث، قرآن را در مقایسه با کتب پیشین قرار داده، مى گوید: این ذکر مبارکى است که ما بر شما نازل کردیم (وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ).
آیا شما آن را انکار مى کنید (أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ).
انکار چرا؟ این که ذکر است و مایه بیدارى، آگاهى و یادآورى شما است، این که کانون برکت است، خیر دنیا و آخرت در آن است، و سرچشمه همه پیروزى ها و خوشبختى ها است.
آیا چنین کتابى، جاى انکار دارد؟ دلائل حقانیتش در خودش نهفته، نورانیتش آشکار است، و رهروان راهش سعادتمند و پیروز.
براى این که: بدانیم تا چه حدّ این قرآن موجب آگاهى و مایه برکت است کافى است، حال ساکنان جزیره عرب را قبل از نزول قرآن، که در توحّش، جهل، فقر، بدبختى و پراکندگى زندگى مى کردند، با وضعشان بعد از نزول قرآن، که اسوه و الگوئى براى دیگران شدند در نظر بگیریم، همچنین وضع اقوام دیگر را قبل و بعد از ورود قرآن در میان آنها.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۹۷ ✅ بهترين عطرها: ↩️ به هر حال امام(عليه السلام) در گفتار حكيمانه مورد بحث، د
📝 ترجمه و شرح حکمت ۳۹۸
🔹 یاد مرگ و دوری از فخر و تکبر
❌ رداى فخر و تكبر را بيفكن!
جمعى از شارحان نهج البلاغه در اين جا به شرح اين كلام نورانى نپرداخته اند و جمع ديگرى اصلاً آن را ذكر نكرده اند شايد به اين دليل كه عين اين كلام در لابه لاى خطبه 153 آمده و به شرحى كه در آن جا داده اند قناعت كرده اند و مى دانيم مرحوم سيد رضى گاهى جمله هايى را از خطبه هاى مفصل برمى گزيده و به عنوان كلمات قصار مى آورده است. به هر حال امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه سه دستور مهم مى دهد كه هركس به آن ها عمل كند رستگار خواهد بود.
نخست مى فرمايد: «فخرفروشى خود را كنار بگذار»; (ضَعْ فَخْرَكَ).
ممكن است انسان امتيازاتى داشته باشد كه مايه افتخار است چه ازنظر علم و دانش و چه ازنظر موقعيت اجتماعى و حسن ظاهر و صفات برجسته اخلاقى. اين ها واقعيت است ولى آنچه نكوهيده است اين است كه انسان افتخارات خود را ذكر كرده و به آن ها افتخار كند و خود را به اين وسيله از ديگران برتر بشمارد. از آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه اين كار يكى از زشت ترين كارهاست. در قرآن مجيد در ضمن نصايح لقمان مى خوانيم: «(وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلاَ تَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَال فَخُور); (پسرم!) با بى اعتنايى از مردم روى مگردان، و مغرورانه بر زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبر مغرورِ خيال پردازى را دوست ندارد».[1]
اين موضوع به قدرى اهميت دارد كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حديثى كه مرحوم صدوق در كتاب خصال از آن حضرت نقل كرده، مى فرمايد: «أَهْلَكَ النَّاسَ اثْنَانِ خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ; مردم را دو چيز هلاك كرده است: ترس از فقر (كه موجب دست زدن به كارهاى خلاف مى شود) و فخرفروشى».[2]
در حديث ديگرى از امام زين العابدين(عليه السلام) مى خوانيم كه در ضمن دعاى مكارم الاخلاق از خداوند چنين تقاضا مى كند: «وَهَبْ لِى مَعَالِى الاَْخْلاَقِ، وَاعْصِمْنِى مِنَ الْفَخْرِ; خداوندا! اخلاق برجسته را به من ارزانى كن و از فخرفروشى مرا مصون دار».[3]
سپس امام(عليه السلام) در دومين دستور مى فرمايد: «كبر خود را فرو ريز»; (وَاحْطُطْ كِبْرَكَ).
ممكن است كسى فخرفروشى نكند و سخنى از امتيازات واقعى يا خيالى خود به زبان نياورد ولى برخورد او با مردم متكبرانه و حتى راه رفتن و ساير حركاتش آميخته با كبر و غرور باشد زيرا حقيقت كبر آن است كه انسان براى خود برترى خاصى نسبت به ديگران قائل باشد خواه اين برترى واقعى باشد يا پندارى و خيالى، معنوى باشد يا مادى، اين چيزى است كه اسلام و تمام مكاتب اخلاقى آن را نمى پذيرند و در قرآن مجيد علاوه بر آنچه در سوره لقمان ضمن نصايح آن مرد حكيم آمده است در جاى ديگر مى فرمايد: «(وَلاَ تَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الاَْرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولا); در روى زمين متكبرانه راه مرو زيرا تو نه زمين را مى توانى زير پاى خود پاره كنى و نه قامت خود را به بلنداى كوه ها برسانى».[4]
✍ پی نوشت:
[1]. لقمان، آيه 18.
[2]. خصال، ج 1، ص 68.
[3]. بايد توجه داشت كه فخر به معناى مصدرى، همان فخرفروختن است و به معناى اسم مصدرى افتخاراتى است كه نصيب انسان مى شود هرچند به رخ ديگران نكشد.
[4]. اسراء، آيه 37.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🎙شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه 🔷 حکمت های: ۳۹۴ و ۳۹۵ @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_حکمت_۳۹۶_و_۳۹۷.mp3
5.44M
🎙شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
🔷 حکمت های: ۳۹۶ و ۳۹۷
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
☀️ امام صادق علیه السلام فرمودند:
🍃کسی که زمان خوابیدن صد مرتبه
استغفار کند گناهانش همچون برگ درختان فرو میریزد وصبح که بلند شودگناهی برایش نماند.
📖 مکارم الاخلاق، ص ۶۱۰
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موعظه
✅ مطیع امام
🎙دکتر رفیعی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و هشتاد و هشت 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﻧﺼﺮ ﺑﻦ ﻣﺰﺍﺣﻢ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: چهارصد و هشتاد و نه
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻋﻤﺮﻭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﺻﻠﺎﺡ ﻫﺴﺖ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻛﻨﻢ؟ ﻋﻤﺮﻭ ﮔﻔﺖ، ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﭙﺬﻳﺮﻱ، ﺑﺎﻋﺚ ﺑﺪﻧﺎﻣﻲ ﺗﻮ ﻭ ﻧﺴﻞ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﻭﻣﺎﺩﺍﻡ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻋﺮﺏ ﺩﺭ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ. ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﻋﻤﺮ! ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﻨﻲ، ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺶ ﻓﺮﻳﺐ ﻧﻤﻲ ﺧﻮﺭ! ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﺨﺪﺍ، ﻛﻪ ﭘﺴﺮﺍﻧﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﺑﺎ ﻛﺴﻲ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﺑﺎ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺮ ﻧﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ
ﺧﻮﻥ ﺍﻭ ﺳﻴﺮﺍﺏ ﻧﻤﻮﺩ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺻﻒ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻋﻘﺐ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﻋﻤﺮﻭ ﻫﻢ ﻫﻤﺮﺍﻫﻴﺶ ﻣﻲﻛﺮﺩ. ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﺭﻭﺯﻱ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﺟﻨﮓ ﺻﻔﻴﻦ ﺍﺯ ﺳﭙﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﺟﺪﺍ ﺷﺪ، ﻭ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﺎﻟﻚ ﺍﺷﺘﺮ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﻲ ﻗﺪﻡ ﻣﻲﺯﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﻣﺮﺗﻔﻌﻲ ﺑﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﻴﺮﻧﺪ.
[ جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ 301]
ﻋﻠﻲ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﻲﺧﻮﺍﻧﺪ: ﺍﻧﻲ ﻋﻠﻲ ﻓﺴﻠﻮﺍ ﻳﺘﺤﺒﺮﻭﺍ ﺛﻢ ﺍﺑﺮﺯﻭﺍ ﺍﻟﻲ ﺍﻭﻏﺎ ﻭ ﺍﺩﺑﺮﻭﺍ ﺳﻴﻔﻲ ﺣﺴﺎﻡ ﻭ ﺳﻨﺎﺗﻲ ﺍﺯﻫﺮ ﻣﺒﺎ ﺍﻟﻨﺒﻲ ﺍﻟﻄﻴﺐ ﺍﻟﻤﻄﻬﺮ ﻭ ﺣﻤﺰﻩ ﺍﺧﻴﺮ ﻭ ﻣﻨﺎ ﺟﻌﻔﺮ ﻟﻪ ﺟﻨﺎﺡ ﻓﻲ ﺍﻟﺠﻨﺎﻥ ﺍﺧﻀﺮ ﺫﺍ ﺍﺳﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﻓﻴﻪ ﻣﻔﺨﺮ ﻫﺬﺍ ﺑﻬﺪﺍ ﻭ ﺍﺑﻦ ﻫﻨﺪ ﻣﺤﺠﺮ ﻣﺬﺑﺬﺏ ﻣﻄﺮ ﻣﻮﺧﺮ ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻣﻦ ﻋﻠﻲ ﻫﺴﺘﻢ، ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ ﺗﺎ ﺁﮔﺎﻩ ﺷﻮﻳﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩﺍﻡ ﺑﻴﺎﺋﻴﺪ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺸﺖ ﻛﻨﻴﺪ. ﺷﻤﺸﻴﺮﻡ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻛﻨﻨﺪﻩ (ﻇﺎﻟﻤﻴﻦ) ﺍﺳﺖ،
ﻭ ﻧﻴﺰﻩﺍﻡ ﺩﺭﺧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﭘﺎﻙ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ، ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺖ ﺣﻤﺰﻩ ﻧﻴﻜﻮ ﻣﻨﺶ ﻭ ﺟﻌﻔﺮ، ﻛﻪ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺑﺎﻝ ﺳﺒﺰ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺟﺎﻭﺩﺍﻥ ﺍﺳﺖ. ﺍﻳﻨﺴﺖ ﺷﻴﺮ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﻓﺨﺮ ﻭ ﻣﺒﺎﻫﺎﺕ. ﻭ ﺁﻧﺴﺖ ﭘﺴﺮ ﻫﻨﺪ ﻣﺮﺩﻭﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﻭ ﭘﺴﺖ ﻭ ﻧﺎﻣﻴﻤﻮﻥ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ، ﻧﺎﮔﺎﻩ ﺑﺴﺮ ﺑﻦ ﺍﺭﻃﺎﻩ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺯﺭﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻧﻤﻲ ﺷﺪ، ﻇﺎﻫﺮ ﮔﺮﺩﻳﺪ، ﻧﺪﺍ ﺩﺍﺩ: ﺍﻱ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﺎﻣﻦ ﺑﺮ ﺧﻲ! ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎ ﻛﻤﺎﻝ ﺗﺎﻧﻲ ﺍﺯ ﺗﭙﻪ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪ ﻫﻤﻴﻨﻜﻪ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺍﻭ ﺷﺪ ﺑﺎ ﻧﻴﺰﻩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺯﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺰﻣﻴﻦ ﺍﻓﻜﻨﺪ ﻭﻟﻲ ﺯﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﺎﻧﻊ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﺮﺳﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﺑﺴﺮ ﺧﻮﺍﺳﺖ (ﭼﻮﻥ ﻋﻤﺮﻭ) ﻛﺸﻒ ﻋﻮﺭﺕ ﻛﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺣﻤﻠﻪ ﻋﻠﻲ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﻋﻠﻲ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺭﻭﻱ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﻭﻗﺘﻴﻜﻪ ﺑﺴﺮ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﻣﺎﻟﻚ ﺍﺷﺘﺮ ﺍﻭﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ ﻳﺎ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺍﻳﻦ ﺑﺴﺮ ﺑﻦ ﺍﺭﻃﺎﻩ، ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﺧﺪﺍ ﻭﺗﻮ ﺍﺳﺖ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
۞ وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ
ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم. و از (شایستگى) او آگاه بودیم،
(انبیاء/51)
***
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَٰذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ
آن هنگام که به پدرش [= سرپرستش که در آن زمان عمویش آزر بود] و قوم او گفت: «این مجسمه ها (ى بى روح) چیست که شما همواره آنها را پرستش مى کنید؟!»
(انبیاء/52)
*
قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ
گفتند: «ما پدران خود را یافتیم که آنها را عبادت مى کنند.»
(انبیاء/53)
*
قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ
گفت: «به یقین شما و پدرانتان، در گمراهى آشکارى بوده اید.»
(انبیاء/54)
*
قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ
گفتند: «آیا مطلب حقّى براى ما آورده اى، یا ما را به بازى گرفته اى؟!»
(انبیاء/55)
*
قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَىٰ ذَٰلِكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ
گفت: «بلکه (حق آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را آفریده. و من بر این امر، از گواهانم.
(انبیاء/56)
*
وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ
و به خدا سوگند، در غیاب شما، نقشه اى براى نابودى بتهایتان مى کشم!»
(انبیاء/57)
*
فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ
سرانجام (با استفاده از یک فرصت مناسب)، همه بتها ـ جز بت بزرگشان ـ را قطعه قطعه کرد. شاید سراغ او بیایند.
(انبیاء/58)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۴۹ و ۵۰ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ آیه بعد، این
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۵۱ و ۵۸
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
✅ ابراهیم (علیه السلام) نقشه نابودى بت ها را مى کشد.
گفتیم در این سوره، همان گونه که از نامش پیدا است، فرازهاى بسیارى از حالات انبیاء (شانزده پیامبر) آمده است، در آیات گذشته، اشاره کوتاهى به رسالت موسى(علیه السلام) و هارون(علیه السلام) شده بود، و در آیات مورد بحث و قسمتى از آیات آینده بخش مهمى از زندگى و مبارزات ابراهیم(علیه السلام) با بت پرستان، انعکاس یافته.
نخست مى فرماید: ما وسیله رشد و هدایت را از قبل در اختیار ابراهیم گذاردیم، و به شایستگى او آگاه بودیم (وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا بِهِ عالِمِینَ).
رُشْد در اصل، به معنى راه یافتن به مقصد است و در اینجا ممکن است اشاره به حقیقت توحید باشد که ابراهیم(علیه السلام) از سنین کودکى از آن آگاه شده بود، و ممکن است، اشاره به هر گونه خیر و صلاح به معنى وسیع کلمه، بوده باشد.
تعبیر به مِنْ قَبْلُ اشاره به قبل از موسى و هارون(علیهما السلام) است.
جمله کُنّا بِهِ عالِمِینَ اشاره به شایستگى هاى ابراهیم(علیه السلام) براى کسب این مواهب است، در حقیقت خدا هیچ موهبتى را به کسى بدون دلیل، نمى دهد، این شایستگى هاست که آمادگى براى پذیرش مواهب الهى را همراه دارد، هر چند مقام نبوت یک مقام موهبتى است.
* * *
پس از آن به یکى از مهم ترین برنامه هاى ابراهیم(علیه السلام) اشاره کرده، مى گوید: این رشد و رشادت ابراهیم آنگاه ظاهر شد که به پدرش (اشاره به عمویش آزر است، زیرا عرب گاه به عمو أَب مى گوید) و قوم او گفت: این تمثال هائى را که شما دل به آن بسته اید، و شب و روز گرد آن مى چرخید و دست از آن بر نمى دارید چیست ؟ (إِذْ قالَ لاَِبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ).
ابراهیم با این تعبیر، بت هائى را که در نظر آنها فوق العاده عظمت داشت شدیداً تحقیر کرد.
اولاً: با تعبیر: ما هذِهِ: اینها چیست؟ .(۱)
ثانیاً: با تعبیر به تَمْاثِیل ، زیرا تماثیل جمع تمثال به معنى عکس یا مجسمه بى روح است (تاریخچه بت پرستى مى گوید: این مجسمه ها و عکس ها در آغاز جنبه یادبود پیامبران و علماء داشته، ولى، تدریجاً صورت قداست به خود گرفته و معبود واقع شده است).
جمله أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ با توجه به معنى عُکُوف که به معنى ملازمت توأم با احترام است نشان مى دهد آنها آن چنان دلبستگى به این بت ها پیدا کرده بودند و سر بر آستانشان مى سائیدند و بر گردشان مى چرخیدند که گوئى همواره ملازم آنها بودند.
این گفتار ابراهیم(علیه السلام) در حقیقت استدلال روشنى است براى ابطال بت پرستى; زیرا آنچه از بت ها مى بینیم همین مجسمه و تمثال است، بقیه تخیل است و توهم و پندار، کدام انسان عاقل به خود اجازه مى دهد، براى یک مشت سنگ و چوب این همه عظمت، احترام و قدرت قائل باشد؟
چرا انسانى که خود اشرف مخلوقات است در برابر مصنوع خویش، این چنین خضوع و کرنش کند، و حل مشکلات خود را از آن بخواهد؟!
* * *
ولى بت پرستان در حقیقت هیچ گونه جوابى در برابر این منطق گویا نداشتند جز این که مطلب را از خود ردّ کنند و به نیاکانشان ارتباط دهند، لذا گفتند: ما پدران و نیاکان خویش را دیدیم که اینها را پرستش مى کنند و ما به سنت نیاکانمان وفاداریم (قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِینَ).
* * *
از آنجا که تنها سنت و روش نیاکان بودن، هیچ مشکلى را حل نمى کند، و هیچ دلیلى نداریم که نیاکان عاقل تر و عالم تر از نسل هاى بعد باشند، بلکه غالباً قضیه به عکس است، چون با گذشت زمان، علم و دانش ها گسترده تر مى شود، ابراهیم(علیه السلام) بلافاصله به آنها چنین پاسخ گفت: هم شما و هم پدرانتان به طور قطع در گمراهى آشکار بودید (قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلال مُبِین).
* * *
این تعبیر توأم با انواع تأکیدها و حاکى از قاطعیت تمام، سبب شد که بت پرستان کمى به خود آمده، در صدد تحقیق برآیند، رو به سوى ابراهیم(علیه السلام)کرده:
گفتند: آیا به راستى تو مطلب حقى را آورده اى یا شوخى مى کنى ؟ (قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاّعِبِینَ).
زیرا آنها که به پرستش بت ها عادت کرده بودند و آن را یک واقعیت قطعى مى پنداشتند باور نمى کردند، کسى جدا با بت پرستى مخالفت کند، لذا از روى تعجب از ابراهیم(علیه السلام) این سؤال را کردند.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
21.Anbiya.051-53.mp3
3.19M
🎙 تفسیر صوتی آیات ۵۱ الی ۵۸ سوره مبارکه انبیاء
مفسّر : حجتالاسلاموالمسلمین قرائتی
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر خطبه ۹۸ 👹 ظلم و ستم بنی امیه ↩️ در دومين فاجعه اى که آنها براى مسلمين به وجود مى آور
📝 شرح و تفسیر خطبه ۹۸
👹 ظلم و ستم بنی امیه
↩️ در پايان اصحاب و يارانش خود را در برابر حوادث دردناکى که در پيش دارند با اين جمله دلدارى مى دهد; مى فرمايد: «اگر خداوند براى شما عافيت و سلامت پيش آورد (و از اين امواج خطرناک در امان بوديد، اين نعمت الهى را) بپذيريد (و خدا را شکر گوييد) و اگر (طوفان حوادث شما را گرفت و) به رنج و ناراحتى گرفتار شديد، شکيبا باشيد! که «سرانجام نيک براى پرهيزکاران است!» (فَإِنْ أَتَاکُمُ اللهُ بِعَافِيَة فَاقْبَلُوا، وَ إِنْ ابْتُلِيتُمْ فَاصْبِرُوا، فَإِنَّ «الْعَاقَبَةَ لِلْمُتَّقِينَ»).
از اين تعبير استفاده مى شود که اگر چه در حکومت بنى اميّه اکثريت عظيم مردم در رنج و فشار و تعب بودند، ولى گروه اندکى از امواج اين حوادث بر کنار بودند و امام(عليه السلام) به هر دو گروه نصيحت مى کند; گروه اوّل را به صبر و شکيبايى و انتظار فرج و گروه دوم را به شکرگزارى در برابر حق!
***
نکته ها:
1. فجايع بى سابقه بنى اميّه!
پيش بينى عجيبى که امام(عليه السلام) در اين خطبه از فجايع فراگير بنى اميّه فرموده است - به گواهى تاريخ اسلام - همه بدون استثناء، به وقوع پيوست و اين حکومت ظالم و جبّار و بيدادگر جاهلى، از هيچ ظلم و ستمى فروگذار نکرد و براى تحکيم پايه هاى قدرت خود، خون هاى زيادى ريخت و بى گناهان بسيارى را به زندان افکند و چنان وحشت و اضطراب بر مردم حاکم شد که حتّى در درون خانواده ها، گاه خويشاوندان نزديک از هم مى ترسيدند.
مرحوم «علاّمه امينى» در کتاب نفيس «الغدير» با ذکر اسناد و مدارک روشن فجايعى را که شخص معاويه انجام داد، جمع آورى کرده است; در اينجا فهرست آن از نظر خوانندگان عزيز مى گذرد و شرح و تفصيل منابع آن را مى توانند در «الغدير» جلد يازدهم مطالعه کنند.
اين مرد محقّق مى نويسد:
«نخستين کسى که آشکارا به شرب خمر و خريدن آن اقدام کرد، معاويه بود.
نخستين کسى که در محيط اسلام فحشا را اشاعه داد، معاويه بود.
نخستين کسى که ربا را حلال شمرد، معاويه بود.
نخستين کسى که ازدواج با دو خواهر را در يک زمان اجازه داد، معاويه بود.
نخستين کسى که سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در باب ديات تغيير داد، معاويه بود.
نخستين کسى که لبّيک را (در مراسم زيارت خانه خدا) ترک کرد، معاويه بود.
نخستين کسى که از اجراى حدود الهى سر باز زد، معاويه بود.
نخستين کسى که اموالى رابراى جعل حديث اختصاص داد، معاويه بود.
نخستين کسى که به هنگام بيعت با مردم بيزارى از على(عليه السلام) را شرط مى کرد، معاويه بود.
نخستين کسى که سرِ يکى از اصحاب پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) (عمروبن حَمِق) را جدا کرد و در شهرها گردش داد، معاويه بود.
نخستين کسى که خلافت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به سلطنت مبدّل ساخت، معاويه بود.
نخستين کسى که به دين خدا اهانت کرد و فرزند فاجرش را به خلافت برگزيد، معاويه بود.
نخستين کسى که دستور داد مدينه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را غارت کنند، معاويه بود.
نخستين کسى که سبّ و ناسزاگويى به على(عليه السلام) را رواج داد، معاويه بود.(4)
نخستين کسى که خطبه نماز عيد را (بر خلاف دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله)) بر نماز عيد مقدّم داشت، تا در ضمن آن سبّ على(عليه السلام) کند و مردم متفرّق نشوند، معاويه بود».(5)
اين تنها بخشى از فجايع معاويه در زمينه تغيير احکام الهى و نقض سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و زير پا نهادن دستورات خدا بود و اگر کسى تمام تاريخ زندگانى او و ساير بنى اميّه را بررسى کند، باز هم به نمونه هاى بيشترى دست مى يابد و به راستى اگر حکومت اين ظالمان بيگانه از اسلام ادامه مى يافت، به يقين چيزى از اسلام باقى نمى ماند و اين سخن با مدارک گسترده اى که در دست است، جاى انکار ندارد! و ما تعجّب مى کنيم چرا بعضى اصرار دارند چشم بر هم نهند و با اين همه فجايع، باز معاويه و بنى اميّه را بستايند; براستى شگفت آور است.!!
✍ پی نوشت:
4. اغانى، جلد 22، صفحه 23.
5. همان مدرک، صفحه 22.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2