eitaa logo
نامیرا
34 دنبال‌کننده
73 عکس
30 ویدیو
5 فایل
با نوشتن نامیرا می‌شوی ادمین @Rahmani
مشاهده در ایتا
دانلود
در حالی که علم موفقیت کاملاً معطوف به تسلط بر دنیای خارجی است باید به دنبال چیرگی و دنیای درون هم باشید در واقع مغز انسان به نحوی طراحی نشده است که ما را شاد سازد بلکه در فرایند تکامل به جایی رسیده است که به ما کمک کند تا زنده بمانیم و حذف نشویم برای خشنود بودن و شاد زیستن باید مغزتان را به سمتی هدایت کنید که از اندیشه خطرات و تهدیدات و مشکلات رها شود و در مقابل در جستجوی چیزهای فوق‌العاده‌ای باشید که همواره در گوشه و کنار زندگی برای شاد بودن پیدا می شود همواره از خود عهد و پیمان بگیرید که من به شاد زیستن متعهدم هر چه بادا باد زندگی کوتاهتر از مجال دادن به رنجهاست برای این منظور ؛ (۱) به عنوان یک انسان به طور مداوم باید در حال رشد باشید چرا که در این زندگی هر چیز یا رشد می کند یا می میرد اگر پیشرفت و نداشته باشید هرگز خوشنود نخواهید بود (۲) به فکر جامعه باشید تا کمکی شادونه ذکر و بی‌نظیری به آن بکنید 📚 کتاب تالیف 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
حقیقتی مهم درباره پول که نمیدانیم انسانها را عوض نمیکند صرفاً آنچه هستند را برجسته می‌کند ؛ اگر پول زیادی دارید و انسان بدذاتی هستید پس برای بد ذات بودن امکانات بیشتری دارید ؛ اگر سخاوتمند هستید و پول زیادی دارید پس برای بخشندگی توان بالاتری دارید. 📚 کتاب تالیف 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
. اتمام فیشهای کتاب تالیف .
فیشهای کتاب موضوع : چگونه هوشمندانه‌تر خرج کنیم نویسندگان : و
درباره کتاب در سال ۱۹۷۵ باب ایوبانکس مسابقه تلویزیونی «دیاموند هدگیمز» را میزبانی می کرد در این مسابقه شرکت کنندگان وارد اتاقکهای شیشه می شدند که ناگهان به تونل بادی مملو از پول های رقصان در هوا تبدیل می‌شد اسکناس ها در هوا می چرخیدند و شرکت کنندگان باید تلاش می‌کردند پیش از تمام شدن وقت تا می توانستند اسکناس جمع کنند شرکت کنندگان بعد از تقلای بسیار و چنگ انداختن به پول ها به مرز جنون می رسیدند سرگرمی جالبی بود ، در آن ۱۵ ثانیه انگار هیچ چیز برایشان مهمتر از پول نبود به روایتی همه ما مشغول همین بازی هستیم و در گردبادی از پول زندگی میکنیم فقط کمی ملایمتر و نامحسوس تر در در این کتاب دن آریلی اقتصاددانان برجسته جهان با همکاری طنزپرداز و نویسنده حوزه مالی جف کرایسلر نشان می‌دهند که چقدر فهم ما از پول اشتباه است آن دو در قالب داستان های جذاب ما را متوجه اشتباهاتمان می کنند و به ما کمک می کنند در خرج کردن و پس‌انداز کردن هوشمندانه‌تر عمل کنیم و در نهایت در تمام زمینه های زندگی تصمیم های بهتری بگیریم. 📚 کتاب تالیف و 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
آشنایی با حقیقت پول واقعیت این است که نمیدانی پول دقیقا چیست و مهمتر از آن نمی دانیم با ما چه می کند آیا تعریف دقیقی از پول داریم؟ پول برای ما چی می کند و مهمتر از آن چه بر سر ما می آورد؟ به ندرت به این پرسش ها فکر می‌کنیم اما این پرسش‌ها نقطه شروع خوبی برای درک بهتر ماهیت پول است پول نماد ارزش است اما خود پول ذاتا ارزشمند نیست بلکه صرفاً بیانگر ارزش دیگر چیزهایی است که با آن می شود خرید پول کار ما را آسان کرده است به وسیله آن می توان ارزش دیگر کالاها و خدمات را تعیین کرد پول ویژگیهای خوبی دارد ؛ عمومی است تقسیم پذیر است تعویض پذیر است ذخیره میشود 📚 کتاب تالیف و 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
قانون ارزیابی مبتنی بر لذت پول دو رو دارد ویژگی های خوب پول گاهی هم دردسر ساز است شکی نیست که قدرت مبادله پول با تقریباً همه چیز مزیت مهم و شگرفی است اما همین قدرت شگرف تصمیم‌گیری درباره پول را بینهایت پیچیده میکند برخلاف این گفته قدیمی که نمی‌توان سیب و پرتقال را با هم مقایسه کرد انتخاب بین این دو خیلی هم آسان است هیچ وقت پیش نمی‌آید که حیران و سرگردان روزها در مقابل بشقاب بایستید و فکر کنید که سیب بخورید یا پرتقال بلکه صرفاً در چند ثانیه با توجه به اینکه میلتان به کدام است انتخاب می کنید این نوع مقایسه «ارزیابی مبتنی بر لذت» می گویند اما مقایسه بین سیب و پرتقال زمانی سخت می‌شود که پای پول به میان می‌آید فرض کنید سیب ۱۰۰۰ تومان و پرتقال ۷۵۰ تومان باشد هر گاه پول را وارد تصمیم‌گیری کنیم انتخاب پیچیده میشود به این ترتیب یکی از راه‌کارهای مفید در تصمیم‌گیری مالی این است که بعضاً پول را در نظر نگیریم یا هزینه فرصت تصمیماتمان را در نظر بگیریم در این صورت شاید بهتر باشد به جای خرید لباس چند تا از وسایل منزل را تعمیر کنیم و یا چند روز مرخصی بدون حقوق بگیریم و استراحت کنیم اگر ذهنیتمان را تغییر دهیم و به جای مقایسه کالاها و خدمات با پول آنها را با کالاها و خدمات دیگر مقایسه کنیم مبنای تصمیم‌گیری‌های ما تغییر می کند نمی خواهم بگویم این روش لزوماً بهتر یا عاقلانه تر است آن هم در وضعیتی که با آن قدر زمان نداریم که بخواهیم هر خریدی را به محصولات و خدمات دیگر مقایسه کنیم فقط می خواهم بگویم این روش تمرین خوبی برای افزایش توان تصمیم گیری است. 📚 کتاب تالیف و 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
قانون از دست رفته با پول تقریباً هر کاری می‌توانیم بکنیم اما نه به این معنا که میتوانیم همه کارها را با هم انجام دهیم بلکه باید انتخاب کنیم در واقع باید انتخاب کنیم چه کارهایی را قرار نیست انجام دهیم و این یعنی در نظر گرفتن هزینه فرصت هزینه فرصت ها در در واقع گزینه هایی است که در ازای انتخاب‌هایمان از دست می دهیم وقتی برای خرید کالایی هزینه می‌کنیم آن مقدار پول را برای هیچ چیز دیگری در هیچ زمانی نمی توانیم دوباره خرج کنیم تصور کنید هر دوشنبه پانصد هزار تومان به حساب شما واریز میشود و در طول هفته فقط می توانید همین پول را خرج کنید ابتدای هفته ممکن است چندان با توجه عواقب هزینه هایتان نباشید اما اگر جمعه فقط ۳۰ هزار تومان در حسابتان باقی مانده باشد متوجه هزینه فرصت های از دست رفته می شوید حال باید بین خرید روزنامه و دونات یکی را انتخاب کنید بنابراین پیش از خرج کردند باید به هزینه فرصت های از دست رفته فکر کنیم نادیده گرفتن هزینه فرصت ها بزرگترین و رایج ترین اشتباه ما در امور مالی است 📚 کتاب تالیف و 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
نکته جالب این است که شیوه خرج کردن ما به احساساتمان نسبت به پول نیز بستگی دارد ما معمولاً پولی را که برای بدست آوردنش زحمت کشیده‌ایم صرف هزینه های ضروری زندگی مثل پرداخت قبوض و اجاره خانه می کنیم اما پول‌های بادآورده خرج کار هایی چون تفریح و سرگرمی می شود یافته های و حاکی از آن است که اگر به پولی که به دستمان می رسد احساس خوبی داشته باشیم مثل پولی که از یکی از عزیزانمان به ارث برده ایم آن را با فراغ بال علاقه‌مندی‌های خود می کنیم ، اما اگر احساس خوبی به آن نداشته باشیم با آن کتاب درسی میخریم یا به موسسه خیریه می بخشیم. اگر افراد از شیوه کسب دارایی شان عذاب وجدان داشته باشند بخشی از آن را به خیریه اهدا می‌کنند تا احساس بدشان را از بین ببرند این رفتار نوعی است در واقع ما پول را نه سر منطق بلکه به شکلی خرج می کنیم که حس خوبی به ما بدهد. 📚 کتاب تالیف و 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
درد پول دادن این مفهوم را نخستین بار و مطرح کردند و همانطور که از نامش پیداست بر این موضوع دلالت دارد که هر وقت پولی پرداخت میکنید در ذهنمان تیر میکشد و انگار درد میگیرد دلیل اصلی این درد صرف پول دادن نیست ، بلکه فکر کردن به پول دادن است هرچه به آن بیشتر فکر کنیم دردش هم بیشتر میشود به این ترتیب اگر در زمان استفاده از محصولی خاص به پرداخت هزینه اش فکر کنیم درد پول دادن بر تجربه ما تاثیر می گذارد و لذتش را به کاممان تلخ میکند جالب است بدانید که این مفهوم در ابتدا فقط استعاره‌ای بود برای احساس رنج و ناخرسندی ناشی از پرداخت پول اما پس از مدتی دانشمندان با استفاده از تصویر تصویربرداری عصبی نشان دادند پول دادن دقیقاً بخش هایی از مغز را تحت تاثیر قرار می دهد که در پردازش دردهای جسمی دخیلند و همانطور که میدانید غریزی‌ترین واکنش ما انسان ها به درد این است که راهی برای خلاصی از آن پیدا کنیم خودمان را عقب بکشیم ، جاخالی بدهیم و به هر ترفندی خود را از چنگش نجات دهیم اگر دقت کنید میبینید اغلب با درد پول دادن هم همین کار را می کنیم اما متاسفانه شیوه هایی را که برای فرار از این درد انتخاب کرده‌ایم در بلند مدت مشکلات بیشتری به وجود می آورد ابزارهایی مانند استفاده از کارت های اعتباری ، کیف پول الکترونیک ، خدمات پرداخت خودکار قبوض و ... خوب است بدانیم درد پول دادن از دو عامل به کلی متمایز نشأت می گیرد ؛ اولین عامل فاصله میان لحظه پرداخت پول و لحظه مصرف کالایی است که برایش پول دادیم دومین عامل میزان توجه ما به عمل پول دادن است بنابراین معادله درد پول دادن از دو عامل زمان و توجه تشکیل می شود برای خلاصی از درد پول دادن از سوی فاصله پرداخت پول و مصرف کالا را زیاد می کنیم و از سوی دیگر هنگام پول دادن توجهی به آن نمی کنیم 📚 کتاب تالیف و 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
. درد پول دادن را اضافه کنیم یا کم کنیم؟ بستگی دارد ، برخی از تجربه ها مانند رفتن به یک بار در زندگی اتفاق می افتد بنابراین بهتر است تا می توانیم از تمام کنیم تا خاطره‌ای به غایت خوش از آغاز زندگی مشترک مان بسازیم , اما وقتی در زندگی روزمره کاری را بارها و بارها انجام می دهیم بهتر است درد پول دادنش را بیشتر کنیم کارهایی مثل خرید مجلات زرد از سوپرمارکت یا خرید نوشیدنی های انرژی زای پر از قند و کالری اینها چیزهایی هستند که باید هرچه سریعتر در موردشان تجدید نظر کنیم به طور کلی سازمان برای پرداخت هزینه های کالا و خدمات پیش روی ماست، پیش از آنکه لذتش را بچشیم ، در حین مصرف یا بعد از آن. وقتی هزینه ها را به خرید می پردازیم تقریباً لذت مصرف را از بین میبریم ، اما اگر هزینه ها را از قبل پرداخت کرده باشیم هم لذت بیشتری میبریم بیشتر مصرف می کنیم ؛ شرکت های بسیاری از این الگو برای توسعه کسب و کارشان استفاده کردند یکی از آن شرکت هاست. اگر برای اشتراک ویژه و سالانه آمازون ۹۹ دلار هزینه کنید به مدت یک سال هزینه ارسال هر کالایی که بخرید رایگان است درست است که در واقع هزینه ارسال رایگان نیست و ۹۹ دلار پرداخت کرده اید اما در طول سال با در نظر گرفتن همه خریدها دیگر درد پرداخت هزینه اضافی ارسال را تحمل نمی کند و در عوض هر بار با دیدن بسته خریدتان که با برچسب روی آن نوشته شده است «ارسال ۲ روزه رایگان برای مشترکان ویژه» حس می‌کنید باید بیشتر خرید کنید چون هر قدر خرید کنید ارسالش برایتان رایگان است و بیشتر سود می کنید. 📚 کتاب تالیف و 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
کو آن کسی که کار برای خدا کند؟ بر جای بی‌وفایی مردم وفا کند هر چند خلق سنگ ملامت بر او زنند بر جای سنگ نیمه‌ شب‌ها دعا کند حاج مرشد چلویی
پرداخت اعتباری این موضوع دقیقا راهبرد ابداع کارت های اعتباری است این کارت‌ها به وجود آمده اند تا میان زمان مصرف و زمان پرداخت فاصله بیندازند و درد پول دادن را کم کنند بانک‌ها و موسسات مالی از آرزوی ما برای فرار از درد پول دادن سود می‌برند آنها ما را در برابر هزینه کردن کرخت می کنند تا راحت تر خرید کنیم با استفاده از کارت های اعتباری حتی قیمت کالا و زمان پرداخت هزینه آنها را به یاد نمی آوریم این کارت ها مانند هکرهای حافظه در فیلم های تخیلی حافظه ما را هنگام پرداخت هزینه خرید پاک میکنند جالب است بدانید حتی دیدن برچسب امکان پرداخت با کارت های اعتباری روی شیشه فروشگاه ها ناگهان ما را به موجودات دست و دلبازی تبدیل می کند که بیشتر و سریعتر و بی‌قیدتر خرید می‌کنند تحقیقات نشان داده است هنگام خرید با کارت های اعتباری ذهنمان بیشتر به جنبه‌های مثبت خرید می‌پردازد و برعکس در خرید نقدی بیشتر به جنبه‌های منفی خرید توجه می‌کنیم اگر کارت اعتباری دستمان باشد فکر میکنیم این همبرگر چقدر خوشمزه است اما اگر پول نقد پرداخت کنیم به این فکر می کنی که وای خدای من این همبرگر چقدر چرب چاق کننده است به خصوص با آن همه پنیری که رویش گذاشته اند ساندویچ همان ساندویچ است و قیمت هم همان اما ارزش آن در ذهن ما به نحوه پرداخت آن بستگی دارد. 📚 کتاب تالیف و 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
خرید با یک کلیک روزگاری آمازون با ابداع شیوه خرید با یک کلیک شهرت جهانی پیدا کرد آنها با کم کردن درد پول دادن به موفقیت‌های چشمگیری رسیدند اما امروزه فناوری های جدید پرداخت آنقدر آسان شده که حتی متوجه پول دادن هم نمیشویم به این ترتیب که هزینه‌های قبوض ، اقساط و عوارض به صورت خودکار و بدون نیاز به حتی یک کلیک از حساب ما کم میشود کیف دوستان پولهای الکترونیک و هم نمونه های دیگری از این شیوه پرداخت است به احتمال زیاد به زودی پرداخت با اسکن چشم در سطح دنیا رایج می‌شود این پیشرفت‌ها ، پرداخت را روزبه‌روز آسان تر و بی دردسرتر می‌کند بنابراین اگر اصلا متوجه نشویم چه اتفاقی می افتد آیا چیزی احساس می کنیم؟ شاید در فیلم های جنایی دیده باشید تبهکاران کسی را می دزدند و کلیه اش را می فروشند او حداقل وقتی به هوش می‌آید می فهمد چه بلایی سرش آورده اند اما در شیوه های پرداخت جدید همه چیز طوری طراحی شده تا بروز سیاه ننشینیم متوجه چیزی نمی شویم. 📚 کتاب تالیف و 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
کرختی در برابر درد اگر بدانیم چیزی رایگان است درد پول دادن را احساس نمی کنیم و حس بسیار خوبی داریم اما آیا در بلند مدت اوضاع به همین منوال است؟ جنس رایگان ماجرای خیلی عجیبی دارد فرض کنید در در حالیکه رژیم دارید برای خرید ناهار به طرف چند مینی‌ون سیار فروش غذا می روید از بخت خوبتان یکی از ون‌ها ساندویچ های سالم با سبزیجات تازه و سس کچاپ و نان سبوس دار می فروشد اما به محض اینکه می‌خواهید دست به جیب شوید و ساندویچ سالم دلخواهتان را بخرید می بینید در ون کناری جشنی برپاست و ساندیچ های چرب و چیلی با پنیر اضافه رایگان میدهند با اینکه هیچ وقت از این ساندویچ ها خوشتان نمی‌آمده و با پنیر هم میانه خوبی ندارید اما چه کنید که رایگان است اگر شما هم مثل اکثر مردم باشید از خیر خرید ساندویچ سالم می‌گذرید و غذای رایگان پرچرب را انتخاب می کنید این وسوسه بارها در موضوعات مختلف در زندگی ما آشکار می شود برای مثال فرض کنید باید بین دو کارت اعتباری که ۱۲ درصد بازپرداخت سالانه دارد اما هزینه‌هایش رایگان است و کارت دیگری که پرداخت سالیانه ۸ درصد است اما سالانه ۱۰۰ دلار هزینه خدمات می گیرد یکی را انتخاب کنید اکثر مردم کارت اعتباری اول را انتخاب می‌کنند چون ۱۰۰ دلار به نظرشان هزینه زیادی است و ۱۲ درصد نرخ بازگشت را ترجیح می دهند در واقع اکثر مردم کارتی را انتخاب می‌کنند که در بلند مدت هزینه بیشتری دارد اما این هزینه احساس نمیشود از طرفی اگر کالایی را یکبار رایگان به دست بیاوریم دیگر سخت می‌شود که برای آن پول بپردازیم فرض کنید نرم افزاری روی گوشی همراهتان دارید که اسم هر آهنگی را تشخیص می دهد و شما که عاشق پیدا کردن آهنگ های جدید هستید هر جا آهنگ میشنوید فوراً با نرم افزارتان آن را پیدا می‌کنید حال تصور کنید که این دفعه نرم افزار را باز می‌کنید و می‌بینید که برای استفاده از آن باید ۹۹ سنت بپردازید یعنی مبلغی کمتر از یک دلار چه میکنید؟ آیا حاضرید برای کار دلخواهتان این هزینه ناچیز را بپردازید یا به دنبال نرم افزار رایگان مشابه می‌روید که حتی ممکن است با آن خوبی نباشد اما در عوض رایگان است؟ مسلما هزینه کمتر از یک دلار در مقایسه با هزینه‌هایی که هر روز صرف خرید قهوه یا گرفتن تاکسی و خوراکی می کنیم بسیار بسیار ناچیز است اما نکته مهم این است که آیا ارزش دارد برای نرم افزاری که تا امروز رایگان بوده پول بدهیم؟ 📚 کتاب تالیف و 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
تقسیم درد در تفریحات گروهی حالتی وجود دارد که تا درد پول دادن را کمتر احساس کنیم و از همراهی با هم بیشتر لذت ببریم ، معمولاً هنگام بیرون رفتن با همکاران و دوستان مرسوم است که هرکس هزینه سفارش های خودش را پرداخت کند و شیوه پرداخت همان اول اعلام می شود تا همه برای سفارش دادن خوراکی های دلخواه شان آزاد باشند اما این شیوه به هیچ وجه درد پول دادن را کم نمی‌کند و لذت بیشتری هم به به ما نمی‌دهد بنابراین بهترین شیوه پرداخت صورتحساب برای کم کردن درد پرداخت این است که هر بار یک نفر نوبتی صورتحساب را پرداخت کند اما چرا این شیوه پرداخت را پیشنهاد می‌کنیم؟ چون اگر هر کس فقط سهم خودش را پرداخت کند هر کسی سهمی از درد را متحمل می‌شود برعکس اگر یک نفر کل هزینه‌ها را پرداخت کند کل درد را متحمل می‌شود اما این کل درد از مجموع سهم افراد از درد در حالت اول کمتر است واقعیت این است که درد پرداخت برای آنکه آن یک نفر که کل هزینه را می‌پردازد چندان بیشتر از زمانی نیست که فقط سهم خودش را می دهد این گزاره به این معناست که شدت درد تحمل شده با مبلغ پول پرداخت شده تناظر یک به یک ندارد وقتی فقط پول غذای خودمان را می‌دهیم حس بدی داریم اما وقتی پول غذای خودمان با سه نفر دیگر از دوستانمان را پرداخت می کنیم حالمان چهار برابر بدتر نمی‌شود بهترین مزیت این روش این است که هر وقت دور هم جمع می‌شویم همه درد پول دادن را تجربه نمی کنیم و از طرفی فردی که نوبتش بوده تا صورتحساب را پرداخت کند از اینکه به نوعی دوستانش را مهمان کرده است حس خوبی هم پیدا میکند 📚 کتاب تالیف و 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
حواستان به لنگر انداختن باشد همه ما به خودمان بیش از هرکسی اعتماد داریم که البته همیشه هم خوب نیست اما معمولاً هر بار بخواهیم ارزش چیزی را برآورد کنیم به ذهن خودمان رجوع میکنیم حتی با وجود اینکه ممکن است در آن زمینه تجربه هم نداشته باشیم. اعتماد به خودمان وقتی بیش از همیشه خودش را نشان میدهد و کار را خراب میکند که به اولین برداشتمان اعتماد میکنیم آن موقع است که بیش از همیشه آماده لنگر انداختنیم. به این معناست که بر اساس چیزی نتیجه گیری کنیم که هیچ ارتباطی به تصمیم ما ندارد به بیان دیگر اجازه دهیم اطلاعات غیر مرتبط در فرایند تصمیم گیری زمان تاثیر بگذارد متاسفانه بیشتر وقت ها تمام تصمیمات بعدی‌مان بر مبنای تصمیمات سست اولیه‌مان گرفته میشود جالب ترین آزمایش ها در زمینه تاثیر لنگر انداختن را و انجام داده اند آنها در یکی از آزمایش های‌شان فهرستی از کالاهای شامل موس ، کیبورد و شکلات را به گروهی از دانشجویان دانشگاه ام‌آی‌تی نشان دادند و از آنها پرسیدند بابت این کالاها حاضرند چقدر پول بپردازند آنها پیش از اینکه قیمت پیشنهادی دانشجویان را بپرسند از هر کدامشان خواستن دو رقم آخر شماره بیمه خود را روی کاغذ بنویسند در این مرحله برای مثال اگر دو رقم آخر شماره بیمه یک نفر ۴ و ۵ بود از او می‌پرسند آیا حاضر است کیبورد ، موس و شکلات را ۵۴ دلار بخرد یا نه در مرحله بعد از همه دانشجویان می خواستند بیشترین قیمتی را که حاضرند برای هر کالا بپردازند روبه‌روی نام کالا در فهرست بنویسند جالب است بدانید بر اساس نتایج این آزمون قیمت‌های پیشنهادی هر دانشجو به نحوی با دو رقم آخر شماره بیمه مرتبط بود و هرقدر آن دو رقم بزرگتر بود قیمت‌های پیشنهادی دانشجویان بیشتر بود یا برعکس ، ما می‌دانیم که شماره بیمه هیچ ربطی به ارزش واقعی کالاها ندارد اما ناخودآگاه بر برآورده ذهنی دانشجویان از ارزش کالا تاثیر گذاشته بود حتی برای تاکید پژوهشگران از دانشجویان پرسیدند آیا به نظرشان دو رقم آخر شماره بیمه تاثیری بر قیمت‌های پیشنهادی دارد یا نه؟ پاسخ همه منفی بود این آزمایش نمونه جالب و عملی از لنگر انداختن را نشان می‌داد قیمتی که در ذهن ما لنگر می اندازد ممکن است هر عددی باشد فقط کافیست این عدد یک بار با اولین تصمیم ما گره بخورد و وارد ذهنمان شود از آن پس به عنوان اولین تصمیم قدرت می‌گیرد و بر همه تصمیم های بعدی ما اثر می گذارد اما باید بدانیم که ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود نکته دیگر آزمایش این بود که به محض توافق افراد بر سر قیمت یک کالا آن قیمت لنگری برای ارزیابی قیمت دیگر کالاها تبدیل می شد نمونه های بیشماری از تاثیر لنگر انداختن وجود دارد به عنوان مثال وقتی اولین بار از رونمایی کرد قیمت آن را ۹۹۹ دلار اعلام کرد و اذعان کرد تمام متخصصان گفتنه اند ارزش محصول همین است و مدتی این قیمت را حفظ کرد و دست آخر قیمت را به ۴۹۹ دلار تغییر داد با اینکه قیمت جدید در واقع قیمت اصلی محصول بود اما به محض اعلام همه گفتند به‌به چه قیمت مناسبی و با این کار در آن زمان زمان غوغایی برپا کرد مثال دیگر درباره گشت و گذار در یک مرکز خرید بزرگ است جایی که به صورت اتفاقی یک فروشگاه فروش کیف و کفش می‌رسید و ناگهان یک جفت کفش براق چشمتان را میگیرد در واقع اگر بخواهیم درست‌تر بگوییم برچسب قیمتش توجه‌تان را جلب کند ۲۵۰۰ دلار برای یک کفش؟ باورتان نمیشود به هر حال وارد فروشگاه می‌شود تا ببینید قضیه از چه قرار است چند دقیقه بعد در حالی از فروشگاه بیرون می آید که یک کفش ۵۰۰ دلاری در دست دارید که نباید آن را میخریدید چون به آن احتیاج نداشتید و حتی نمیدانید برای کدام لباس مناسب است اما به خودتان برای خرید آن حق می دهید چون در فروشگاهی که قیمت کفش ۲۵۰۰ دلار است یک کفش ۵۰۰ دلاری مجانی به نظر می‌رسد تاثیر لنگر انداختن قیمت‌ها بر زمین را می توان در هنگام مشاهده منوی رستوران ها هم ببینید برای مثال اگر اولین غذایی که میبینید کباب گوساله اعلا با قیمت ۱۲۵ باشد با اینکه قرار نیست این غذا را سفارش دهید این عدد در ذهنتان چون لنگری عمل میکند و ارزش بقیه غذاها را با آن می سنجید به همین دلیل قیمت بقیه غذا ها به نظرتان کاملاً ارزان میرسد. 📚 کتاب تالیف و 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
اثر مالکیت ارزش یکی از در واقع تابعی از سودمندی و فرصت‌های هزینه شده. اما در دنیای واقعی وقتی چیزی در اختیارمان هست و از موهبت آن برخورداریم به آن وابستگی پیدا می‌کنیم و برای آن ارزش بیشتری قائل هستیم ، در اقتصاد به این موضوع «اثر مالکیت» گفته می‌شود که به شیوه های مختلفی شکل می گیرد یکی از این شیوه ها که احساس مالکیت را در ما تقویت می کند تلاش کردن است اگر برای بدست آوردن چیزی تلاش کنیم یا بخشی از کارش را خودمان انجام بدهیم و احساس کنیم که در به وجود آوردنش سهمی داریم علاقه ما به آن بیشتر می شود و ارزش بیشتری برای قائل می‌شویم و بالاتر اینکه اشیای ملموس بیشتر از دیگر چیزها در معرض اثر مالکیت هستند برای مثال پژوهشگران دانشگاه و در تحقیق خود به بررسی اهمیت تماس مستقیم در به وجود آمدن احساس مالکیت پرداختند و نتیجه گرفتند ؛ کسانی که در یک فروشگاه فنجان قهوه خوری را بیش از ۳۰ ثانیه در دستش نگه می‌داشتند بیشتر از کسانی که آن را کمتر از ۱۰ ثانیه در دست داشتند به خریدش تمایل پیدا می‌کردند واقعاً عجیب است برای اینکه انسان خودش مالک چیزی بداند و ارزشش در ذهنش بیشتر شود فقط کافیست ۳۰ ثانیه آن را در دست بگیرد. کسب و کارهای مختلفی در استراتژی های بازاریابی و فروش خود از این ترفند استفاده می کنند برای مثال شرکت‌هایی را در نظر بگیرید که برای خرید اولین اشتراک تخفیف زیادی به مشتری می دهند یا بخشی از اشتراک را رایگان عرضه می‌کنند مانند مجله‌ای که برای نخستین اشتراک سه ماهه خود ماهانه یک دلار حق اشتراک می گیرد یا یک شبکه خصوصی تلویزیونی که برای اشتراک یکسال اول ماهانه ۶۰ دلار می گیرد و علاوه بر آن چندین بسته اینترنت و مکالمه رایگان نیز به کاربر هدیه می‌دهد اما در دوره‌های بعد همه قیمت ها به مرور زیاد می‌شود اشتراک مجله ماهانه ۲۰ دلار می‌شود و شبکه تلویزیونی برای عرضه برنامه‌هایش ماهانه ۷۰ دلار دریافت می‌کند در هر دوی اینها ما هر وقت که دلمان بخواهد می‌توانیم اشتراک‌ خود را لغو کنیم اما این کار را نمی کنیم چون نسبت به آنها حس مالکیت می‌کنیم و می‌خواهیم هر طور شده آنها را حفظ کنیم. حالت دیگر این است که حتی وقتی ما هنوز مالکی چیزی نشده ایم شروع میکنیم به داشتن حس مالکیت ، آیا تا به حال در یک مزایده آنلاین شرکت کرده اید صبح دوشنبه شما قیمت پیشنهادی خود را برای یک ساعت مچی بر روی وبسایت مجری مزایده ثبت می کنید و تا آن هنگام قیمت پیشنهادی شما بالاترین قیمت است وقتی که شب دوباره این صفحه رو چک می کنید میبینید که هنوز قیمتی بالاتر از قیمت پیشنهادی شما درج نشده است فردا شب هم همینطور آرام آرام شروع میکنید به فکر کردن در مورد آن ساعت آن را روی مچ دست خود مجسم می کنید نگاه های تحسین آمیز و تعاریف دیگران را در خیال خود مرور می کنید و بعد یک ساعت قبل از پایان مزایده دوباره آنلاین می شود اما ای دل غافل می بینید که یک از خدا بیخبری روی دست شما بلند شده و قیمت بالاتری پیشنهاد کرده است حالا ساعت شما قرار است روی دست یک نفر دیگ جلوه‌گری کند در نتیجه پیشنهاد خودتان را بالاتر می برید بالاتر از حدی که در ابتدا قصد داشتید برای آن ساعت مچی خرج کنید چون به آن وابستگی پیدا کرده اید و برای آن ارزش بیشتری قائل هستید. یکی از اصلی‌ترین قوای محرکه صنعت تبلیغات است. ما یک زوج شاد و خوشحال را می‌بینیم که در BMV با سقف تاشو در سواحل کالیفرنیا در حال رانندگی هستند و خودمان را در همان موقعیت تصور می‌کنیم یا یک کاتالوگ از لباس‌های مخصوص پیاده‌روی از پاتاگونیا به دست ما میرسد و یک پلیور پشم پلی‌استر چشممان را می گیرد و ای خدا دیگران پولیور را مال خود می پنداریم ، دام پهن شده است ما با اختیار خود پا در آن میگذاریم. ما حتی تا پیش از اینکه صاحب چیزی شده باشیم مالک نصفه‌‌و‌نیمه آن می شویم. 📚 کتاب تالیف و 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
هزینه های هدر رفته در اقتصاد منظور از هزینه هدر رفته این است که وقتی در کاری سرمایه گذاری می کنیم دیگر نمی توانیم از آن دست بکشیم و به همین دلیل به سرمایه‌گذاری ادامه می دهیم در واقع ما برای نجات پولی که تا اینجای کار هزینه کرده ایم باز هم پول خرج میکنیم. تصور کنید مدیر عامل یک شرکت خودروسازی برای طراحی تولید خودروی جدید ۱۰۰ میلیون دلار بودجه در نظر گرفته است و تا اینجای کار ۹۰ میلیون دلار از آن بودجه خرج شده است ناگهان متوجه می شود شرکت دیگری خودرویی به مراتب بهتر از آنها تولید کرده است سوال اینجاست که باید بیخیال طرح و برنامه‌هایش شود یا ۱۰ میلیون دلار باقی مانده را هم خرج کند به امید اینکه کسی آن بیرون هست که به جای خودروی رقیب خواستار محصول آنها باشد. حال فرض کنید اگر در موقعیت مشابه اما این بار هزینه طراحی فقط ۱۰ میلیون دلار باشد و ما تا این لحظه پولی خرج نکرده باشیم و خبر تولید خودرو رقیب را بشنویم آیا اینبار حاضر به سرمایه‌گذاری هستیم؟ هر دو موقعیت کاملاً یکسان هستند و جواب در هر دو مورد باید یکی باشد اما متاسفانه این گونه نیست. هزینه در رفته در زندگی ما ریشه دوانده است دیگر مال ماست و هرگز نمی توانیم رهایش کنیم تنها پول اهمیت ندارد بلکه تلاشی که کرده ایم و امید و آرزوهایی که پای آنها هدر دادیم باعث سنگینی این تصمیم‌ها می‌شود و از آنجایی که بیش از حد برای آنها ارزش قائلیم دست کشیدن از آنها سخت تر است. 📚 کتاب تالیف و 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
فیش های کتاب موضوع کتاب : آموزه های فراتر از زمان در باب ، حرص و نویسنده:
معرفی و چکیده کتاب با ۱۰۰ دلار شروع کرد و آن را به بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار رساند این موضوع به این معنی است که رسیدن به ثروت و داشتن سرمایه گذاری موفق نه با پول کلان که با آموختن رفتار مناسب به دست می آید ، اساس کتاب روانشناسی پول بر این فرض استوار است که مدیریت صحیح پول ربط چندانی به هوش و ذکاوت شما ندارد و بیشتر به چگونگی رفتار شما مربوط می شود ؛ نابغه ای که کنترل عواطف و احساساتش را از دست می دهد می‌تواند از نظر مالی شکست خورده ای مفلوک به حساب آید ، عکس آن هم صتدق است انسان های معمولی که هیچ آموزش مالی ندیده اند چنانچه از چند مهارت رفتاری برخوردار باشند که ظاهراً هیچ ربطی هم به سنجه های قراردادی هوش و ذکاوت ندارد می توانند ثروتمند شوند ؛ در حقیقت موفقیت مالی در دسته علوم سخت قرار نمی‌گیرد مهارتی نرم است که در آن رفتارتان مهمتر از دانشی است که در اختیار دارید. مورگان هاوزل این مهارت نرم را روانشناسی پول می گوید. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
مقدمه مسائل مالی در دو دهه اخیر بهترین محصلین دانشگاههای برتر را به خود جذب کرده است در دهه گذشته محبوب ترین رشته دانشکده مهندسی بود آیا مدرکی وجود ندارد که نشان دهد آنچه آموخته اند توانسته است از ما سرمایه‌گذاران بهتری ساخته باشد دریغ از ذره ای تغییر. طی سالیان متمادی با توسل به آزمون و خطای جمعی آموختیم که چگونه کشاورزانی بهتر ، لوله کش های ماهرتر و شیمیدان هایی عالی باشیم اما آیا آزمون خطا چگونگی مدیریت بهتر امور مالی را به ما آموخته است؟ آیا احتمال آن که خودمان را زیر بار بدهی ببریم کمتر شده است؟ آیا احتمال پس انداز برای روز مبادا بیشتر شده است؟ آیا برای بازنشستگی خود فکری کرده ایم؟ آیا درباره نقش پول بر خوشبختی دیدگاهی واقع گرایانه داریم؟ شواهد چشمگیری دارد بر صحت آن ندیده ام. به عقیده من مهمترین دلیل آن هم این است که نگاه ما به پول و آنچه به ما آموخته اند بسیار شبیه فیزیک است و به اندازه کافی درباره جنبه روانشناختی آن چیزی نمی دانیم برای اینکه بفهمید چرا مردم خودشان را زیر بار بدهی می برند نیازی نیست نرخ‌های بهره را بررسی کنید بلکه باید در تاریخچه طمع ، ناامنی و خوشبینی تعمقی داشته باشید اگر می خواهید بدانید چرا سرمایه‌گذاران در شرایط کسادی بازار همه چیز را می فروشند نیازی نیست بروید حساب و کتاب سودهای آتی را دربیاورید کافی است به این بیندیشید که از دیدن خانواده تان و تصور آن که سرمایه‌گذاری شما ممکن است آینده‌شان را به خطر بیندازد ممکن است چه رنجی بکشید. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
هیچکس احمق نیست انسانها کارهای احمقانه ای با پول انجام می‌دهند اما هیچکس احمق نیست مسئله این است که درآمد و ارزش های خانواده هایی که در آن بزرگ شده ایم با یکدیگر متفاوت است ما در بخش های مختلف جهان و در شرایط اقتصادی گوناگون زندگی میکنیم بازار کار متفاوتی را با انگیزه های متفاوت و فرصت‌های مختلف تجربه میکنیم و درس‌های بسیار متفاوتی می آموزیم هر فرد تجربه ای منحصر بفرد از ساز و کار جهان دارد می‌توانم درباره بحران بزرگ اقتصادی دهه ۳۰ چیزهایی بخوانم اما هیچ گاه نمی توانم صدمات روحی ناشی از آن را مانند کسانی که آن را تجربه کرده اند درک کنم و کسی که در آن دوران زندگی کرده باشد نمی تواند درک کند که چرا من باید از داشتن سهام راضی و خوشحال باشم . م جهان را از دریچه متفاوت می بینیم. مثالی ساده را در نظر بگیرید بلیت های بخت آزمایی پولی که آمریکایی‌ها صرف خرید این بلیت‌ها میکنند از مجموعه هزینه‌ای که صرف فیلم , بازی های ویدیویی ، موسیقی ، رویدادهای ورزشی و کتاب می کنند بیشتر است. چه کسانی این بلیت‌ها را می خرند؟ اکثراً فقرا کم درآمدترین خانوارهای آمریکایی سالانه به طور میانگین ۴۱۲ دلار صرف خرید بلیت‌های بخت آزمایی می کنند که این مقدار ۴ برابر بیشتر از پولی است که خانوارهای پردرآمد صرف خرید این بلیت‌ها می‌کنند ؛ ۴۰ درصد از آمریکایی ها نمی توانند در صورت بروز شرایط اضطراری ۴۰۰ دلار پول جور کنند و این به معنای آن است که کسانی که ۴۰۰ دلار صرف خرید بلیت بخت آزمایی می کنند به طور کلی همان کسانی هستند که می‌گویند در شرایط اضطراری از عهده تامین ۴۰۰ دلار برنمی‌آیند آنها ذخیره روز مبادایشان را بر روی چیزی می گذارند که یک در میلیون شانس برد دارد. به نظر من احمقانه می آید احتمالا شما هم آن را احمقانه می‌دانید اما من به قشر کم درآمد تعلق ندارم شما هم احتمالا در این دسته قرار نمی‌گیرید بنابراین برای بسیاری از ما دشوار است بتوانیم منطق ناخودآگاه خریداران کم درآمد بلیت‌های بخت آزمایی را درک کنیم اما کمی به خودتان فشار بیاورید آن‌گاه می توانید تصور کنید که شاید استدلالشان اینگونه باشد ؛ ما که هشتمان گرو نهمان است و چشم انتظار آخر برجیم بنابراین پس انداز برای ما رویاست احتمال افزایش حقوق هم که ناچیز است و از عهده تعطیلات خوب ، ماشین جدید ، بیمه درمان ، خرید منزل در محل‌ ای امن هم که بر نمی آییم ، نمی توانیم بدون آن که زیر بار بدهی هنگفت برویم فرزندانمان را به دانشگاه بفرستیم . شماهایی که کتاب های مالی را می خوانید اکنون صاحب چیزهایی هستید یا احتمال به دست آوردنش برایتان زیاد است ولی ما که هیچکدام را نداریم تنها زمانی می توانیم رویای همه چیزهایی را که شما دارید و قدرش را نمی دانید در سر بپرورانیم و لمس کنیم که بلیت بخت آزمایی میخریم ما بهای یک رویا را می‌پردازیم و شما ممکن است درکی از آن نداشته باشید زیرا همین حالا در رویای ما زندگی می کند به همین دلیل ما نسبت به شما بلیط بیشتری می خریم. نکته مهم دیگری وجود دارد که علت دشواری تصمیمات مربوط به پول را شرح می‌دهد و می‌گوید چرا تا این اندازه رفتارهای نامناسب در این زمینه وجود دارند و آن هم دانستن این امر است که این موضوعات تازگی دارند. مدت زیادی است که استفاده از پول در مبادلات اقتصادی جریان دارد گفته می‌شود البات پادشاهی لیدیه که اکنون بخشی از ترکیه است نخستین واحد رسمی پول را درسال ۶۰۰ پیش از میلاد ابداع نمود اما بنیان مدرن تصمیمات مربوط به پول ، پس‌انداز و سرمایه‌گذاری بر پایه مفاهیمی نوپا است. شاکله ساز و کار پس انداز بازنشستگی آمریکا تا سال ۱۹۷۸ شکل نگرفته بود صندوق بازنشستگی هم تا سال ۱۹۹۸ وجود نداشت اگر این صندوق را انسان در نظر میگرفتیم احتمالاً تازه به سن قانونی رسیده بود. تعجبی هم ندارد که بسیاری از ما در پس انداز و سرمایه گذاری برای بازنشستگی مان تا این اندازه بد عمل میکنیم ما احمق نیستیم فقط تازه کاریم. این مسئله برای موضوعی که تا این اندازه تحت تاثیر عواطف قرار دارد مشکل ساز است و می گوید چرا در مورد پول معمولاً کاری را که لازم است انجام نمی دهیم؟ همه ما با پول کارهای احمقانه انجام می دهیم زیرا در این وادی نوپاییم و آنچه برای شما احمقانه به نظر می‌آید ممکن است از نظر منطقی باشد اما هیچکس احمق نیست تصمیمات همه ما در شرایطی مشخص بر اساس تجربه منحصر بفردمان منطقی به نظر می رسد. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
اقبال و بد اقبالی اقبال و بد اقبالی قرابت دارند هر دو نشان می دهند که هر پیامدی در زندگی توسط نیروهای به جز تلاش فردی هدایت شده یا می شوند به عنوان مثال به یکی از معدوده دبیرستان هایی رفت که دارای کامپیوتر بود ، در سال ۱۹۶۸ زمانی که گیتس ۱۳ سال داشت با همکلاسیش ملاقات کرد آلن نیز شیفته کامپیوتر مدرسه بود و اینگونه شد که با هم دوست شدند کامپیوتر «مدرسه لیک ساید» بخشی از دوره های عمومی مدرسه نبود برنامه مطالعات آزاد بود که بیل و پل می توانستند در اوقات فراغت خود پس از مدرسه ، آخر شب ها و آخر هفته ها با کامپیوتر سرگرم شوند و خلاقیت خود را شکوفا کنند چیزی نگذشت که هردو در آن تخصص یافتند. از هر یک میلیون دانش‌آموز دبیرستانی یکی توانسته بود به دبیرستانی بپیوندد که توانایی خرید کامپیوتر داشت و همان‌قدر آینده نگر بود که این کار را بکند و بیل گیتس یکی از آنها بود. گیتس به طرز حیرت آوری باهوش و بسیار سخت کوش بود و به عنوان یک نوجوان چشم اندازی در مورد کامپیوترها داشت که حتی مجربترین مدیران نیز از درک آن عاجز بودند اما او با رفتن به مدرسه لیک ساید بختی داشت که از هر یک میلیون نفر رسیده یک نفر میشود. قالب گذارید از دوست گیتس به نام کنت ایوانز برای شما بگویم او نیز به همان اندازه تجربه ای قدرتمند از خویشاوند نزدیک اقبال یعنی بد اقبالی داشت. در کلاس هشتم بیل و کنت دوستان نزدیک شدند به گفته گیتس ایوانز بهترین شاگرد کلاس بود ، کنت می‌توانست در کنار بیل و آلن یکی از بنیانگذاران مایکروسافت باشد اما هیچگاه چنین اتفاقی افتاد کنت پیش از فارغ التحصیلی از دبیرستان در حادثه‌ای در کوه کشته شد احتمال کشته شدن در کوه در دوران دبیرستان کود یک در میلیون است. جلد محل تجلیل از سرمایه‌گذاران ثروتمندی است که تصمیماتی درست و جسورانه گرفتند و بخت هم یارشان بود اما از سرمایه‌گذاران فقیری که تصمیماتی بجا گرفتند اما از بخت بد روی نحس ریسک را تجربه کردند چیزی نمی گوید هر دو همان سکه را به آسمان انداختند اما برای هر کدام یک روی سکه آمد. بزرگترین سرمایه گذاری جهان درباره ثروتی که از راه و به دست آورده بود چین می گوید : «بخت و اقبال یا تصمیمی بی نهایت زیرکانه آیا میتوان در میانشان تفاوتی قایل شد؟» کار آسانی نیست. به نظر همه ما نابغه است زیرا پیشنهاد یک میلیارد دلاری یاهو را برای خرید شرکت در سال ۲۰۰۶ را رد کرد او آینده را میدید و بر سر حرفش ماند و از موضعش کوتاه نیامد اما مردم با همان شدت یاهو را سرزنش می کنند که پیشنهاد عالی مایکروسافت را برای خرید شرکت نپذیرفت مردم می‌گویند آن احمق ها باید وقتی می توانستند و امکانش را داشتند سرمایه خود را نقد می‌کردند . خوب کارآفرینان از این ماجراها چه درسی می توانند بیاموزند؟ هیچ نظری ندارم زیرا تشخیص بخت و بد اقبالی در این میان بسیار دشوار است. مرز میان شجاعتی الهام‌بخش و حماقتی جسورانه میتواند بسیار باریک باشد و تنها با بصیرت و ادراک قابل تشخیص است اما دو چیز می‌تواند شما را به مسیری بهتر راهنمایی می کند ؛ حواستان باشد که چه کسی را می‌ستاید ، حواستان باشد که چه کسی را کوچک می شمارید و مراقبید که مانند او نشوید. برخی انسان ها در خانواده‌هایی متولد می‌شوند که به تحصیلات بها می‌دهند برخی دیگر خلاف آن عمل می کنند برخی در اقتصادهایی شکوفا متولد می شوند که مشوق کارآفرینی هستند و بعضی در جنگ و فقر به دنیا می آیند دلم میخواهد موفق باشید و برایش تلاش کنید اما این را بدانید که همه موفقیت‌ها نتیجه تلاش نیستند و همه فقر و تهیدستی‌ها هم پیامد تنبلی و کاهلی نیست در هنگام قضاوت دیگران و خودتان این را در ذهن داشته باشید. بنابراین کمتر توجه خود را بر فرد خاص یا مطالعات موردی معطوف نمایید و بیشتر الگوهای گسترده را ببینید. بررسی یک فرد خاص می تواند خطرناک باشد زیرا میرویم سراغ بررسی موارد خاص ، میلیاردرها ، مدیران یا آدمهای ناکامی که در صدر اخبارند و موارد خاص با توجه به پیچیدگی خود قابل تعمیم به شرایط دیگر نیستند هر چه نتیجه غیر متعارف‌تر و افراطی‌تر باشد احتمال الگوگیری از آموزه های آن کمتر است زیرا در چنین مواردی احتمال تاثیر زیاد شانس یا بد اقبالی نیز بیشتر است. نکته مهم آن است که به اندازه‌ای که نقش بخت و اقبال را در موفقیت تشخیص می دهیم درک نقش بداقبالی نیز به معنای آن است که باید خودمان را ببخشیم و در هنگام قضاوت در مورد شکست و ناکامی شرایط را درک کنیم ، هیچ چیز به همان بدی یا به همان خوبی که به نظر می‌رسد نیست. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
دلیلی ندارد که آنچه دارید و آنچه را بدان نیاز دارید به خطر بیندازید برای به دست آوردن چیزی که ندارید و نیازی هم به آن ندارید. درصد قابل توجهی از مردم در برهه ای از زندگی خود حقوقی خواهند داشت، یا آنقدر پس انداز خواهند کرد که بتوانند نیازهای معقول خود و بسیاری از آنچه را که می خواهند برآورده کنند یا این کار را نمی کنند اگر شما هم جزو این افراد به حساب می آید چند نکته را به خاطر بسپارید ۱. دشوارترین مهارت مالی تغییر ندادن ملاکها است وقتی کسب چیزهای بیشتر «پول بیشتر قدرت بیشتر اعتبار بیشتر» زیر زبان مزه می کند و باعث می شود بلند پروازی ما از رضایتمان پیشی بگیرد اوضاع خطرناک میشود در چنین شرایطی هر گامی که به اهدافتان نزدیک تر می شوید ملاک هایتان بزرگ تر و بیشتر می‌شود حس می‌کنید عقب می مانید و تنها راه برای رسیدن به اهدافتان پذیرش خطرات بزرگ تر و بیشتر است سرمایه داری نوین در دو چیز تخصص دارد تولید ثروت و تولید حسادت شاید هم این دو شانه به شانه هم حرکت میکنند و ارتباط مستقیم با هم دارند میل به پیش گرفتن از همکارانتان لازمه سخت‌کوشی است اما زندگی بدون حس قناعت لطفی ندارد ۲. مقایسه اجتماعی دردسر است یک بازیکن تازه کار بیس بال را در نظر بگیرید که سالانه ۵۰۰ هزار دلار درآمد دارد هر طور هم فکر می کنید باز هم اون ثروتمند به حساب می آید اما این را در نظر بگیرید که هم تیمی است که قراردادی ۱۲ ساله به ارزش ۴۳۰ میلیون دلار دارد ؛ این بازیکن تازه کار در مقایسه با تروت آس و پاس و بی پول به حساب می آید اما حالا برویم سراغ مایک تروت ؛ ۳۶ میلیون دلار در سال رقمی عجیب و غریب است اما در سال ۲۰۱۸ برای آن که میان ۱۰ تن از پردرآمدترین مدیران صندوق سرمایه گذاری قرار بگیرید باید سالانه دست‌کم ۳۴۰ میلیون دلار درآمد داشتید افرادی مانند تروت ممکن است درآمد خودشان را با اینگونه آدم ها مقایسه کنند و مدیر صندوق سرمایه گذاری که سالانه ۳۴۰ میلیون دلار درآمد دارد خودش را با پنج نفری که در صدر این فهرست قرار دارند و در سال ۲۰۱۸ دست‌کم ۷۷۰ میلیون دلار درآمد داشتند می سنجد مدیران سر صدرنشین هم می توانند به افرادی مانند بافت نگاه کنند که در سال ۲۰۱۸ ثروتش به ۳ میلیارد و پانصد هزار دلار رسید و فردی مانند بافت می تواند به فردی بالاتر از خودش مانند جف بزوس بنگرد که دارایی خالص در سال ۲۰۱۸ به ۲۴ میلیارد دلار رسید این یعنی درآمد یک بازیکن ثروتمند بیس بال که در یک سال به دست می آورد بزوس در یک ساعت به دست می‌آورد. نکته این است که سقف مقایسه اجتماعی چنان بلند است که دست هیچ کس با آن نمی رسد و این بدان معناست که این نبرد برنده ای ندارد تنها راه برنده شدن در آن پرهیز از ورود در آن است و پذیرش اینکه بقدر کفایت در اختیار دارید حتی اگر کمتر از دارایی افراد دور و برتان باشد. ۳‌. قناعت به معنای کم بودن نیست ممکن است گمان کنید انسانهای قانع امکان استفاده از فرصت‌ها و احتمالات را در نظر نمی‌گیرند به نظر من که اینگونه نمی‌آید قناعت به معنای درک این امر است که متضاد آن یعنی اشتهای سیری ناپذیری برای درآمد بیشتر برای شما پشیمانی به بار خواهد آورد تنها راه برای درک ظرفیت غذا خوردن آن است که آنقدر غذا بخورید که حالتان بد شود افراد اندکی به این آزمون تن می دهند زیرا عذاب استفراغ بیشتر از لذت هر غذای است بنا به دلایلی نمی توان از همین منطق در کسب و کار و سرمایه گذاری بهره گرفت بسیارند کسانی که تنها زمانی که از هم می‌پاشند ناچار به توقف می شوند از تقلا برای کسب هر چه بیشتر دست میکشند. ۴. برخی چیزها را نمیتوان به خطر انداخت حتی اگر منفعتی بزرگ به دنبال داشته باشد شهرت ارزشمند است آزادی و استقلال ارزشمند است بر روی خانواده و دوستان نمی توان قیمت گذاشت دریافت عشق از سوی کسانی که می خواهید دوستتان داشته باشند گرانبهاست شادی مغتنم است و بهترین عمل برای حفظ این چیزهای ارزشمند آن است که بدانید چه زمانی باید دست از خطر کردن بکشید تا آسیبی به آنها نرسد و دیگر اینکه بدانید چه زمانی به قدر کفایت دارید. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed