📖 #غزلهای_ناب
رفتی... ولی کجا؟ که به دل جا گرفتهای
دل جای توست، گرچه دل از ما گرفتهای
ای نخل من که برگ و بَرَت شد ز دیگران
دانی کز آب دیدهی من پا گرفتهای؟
ترسم به عهد خویش نپایی و بشکنی
-این دل که از مَنَش به تمنّا گرفتهای
ای روشنیّ دیده! ببین اشک روشنم
تصمیم اگر به دیدن دریا گرفتهای
بگذار تا ببینمش اکنون که میرود
ای اشک! از چه راه تماشا گرفتهای؟
خارم به دل فرو مکن ای گل به نیشخند
اکنون که روی سینهی او جا گرفتهای
گفتی صبور باش به هجرانم، «اطهری!»
آخر تو صبر زاین دل شیدا گرفتهای...
🔻#علی_اطهری_کرمانی
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 #حرف_دل
هرشب که می خواهم بخوابم
یاد تو می آید سراغم
با خود می اندیشم چرا اشک؟
با یاد زیبایت چرا غم؟!
انگار سر بر سینه ات دارم که
دائم
سر می نهم آرام بر سنگ صبوری
در تاری شب های تلخ بی تو
بودن
بر سفره ی غم می نشینم تا سحوری
از خوردن غم روزها پرهیز دارم
در پیش روی چشم این نامرد مردم
هر چند می ترسم مبادا
،
غم در میان غفلت مردم شود گم
گاهی هم از بی طاقتی راهی
ندارم
جز آنکه سر در دامن صحرا
گذارم
تا از دل چشمان خود در چشم صحرا
تصویری از طوفان یک دریا
گذارم
از این و آن بسیار بد دیدم
ولیکن
چون سنگ تیپا خورده ای سرد و خموشم
برداشتم جز بار غم هایی که
دادی
بار شکایتهای دیگر را ز دوشم
امروز دیگر با کسی کاری ندارم
خوب است یا بد حال سنجیدن ندارم
آنقدر مشغول توام کز دشمن و دوست
یک لحظه فرصت بهر رنجیدن ندارم
🔺#ع_ف
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 #ترانههای_ناب
تو حصار بغلت
زندگی به کاممه
همه چیت مال منه
سندش به ناممه
─┤ ♩♬♫♪♭ ├─
وقتی میخندی برام
خونه آفتابی میشه
گلدونا گل میکنن
آسمون آبی میشه
🎼آهنگ: #دیوونه
🎤خواننده: #محسن_چاوشی
🔻 #ارسالی_شما
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 #تک_بیتهای_ناب
ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻦ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺗﺎﺏ ﺧﻨﺪﻩٔ ﺻﺒﺢ
ﺯ ﺍﺷﮏ ﺩﺍﺩ ﭼﻮ ﺷﺒﻨﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺧﻨﺪﻩٔ ﺻﺒﺢ
🔸#بیدل_دهلوی
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 #جالب_دیدنی
🔻 شاهكار معماري ايراني در ساليان دور وقتي هنوز خبري از تكنولوژي و فناوري در عصر حاضر نبود .
با مشاهده اين ويدئو خواهيد ديد كه چگونه در محوطه شاهنشين ارگ بم مردمان حدود سه هزار سال قبل در ايران باستان با اصول خاص امواج صوتي آشنا بودند و تعجب و حيرت زماني بيشتر ميشود كه بدانيم اين تالار بدون سقف است.
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 #غزلهای_ناب
نازنین خاتونِ من! به به! صفا آورده ای
ای عجب که بعدِ عمری رو به ما آورده ای
گرچه دیر اما چه خوشحالم که با این آمدن
رسمِ دیرینِ محبت را به جا آورده ای
ذوق و شوقِ رقص در سبکِ و سیاقِ ساقِ توست
خوش خرامان، سینه لرزان، عشوه ها آورده ای
گیسوانت برگِ زیتون، چشمهایت شابلوط
اینهمه زیبا شدن را از کجا آورده ای؟
ماهِ ناز و غرقِ راز و دلنواز و عشوه ساز
روی و موی و بوی و خویِ دلربا آورده ای
با خبر از شورِ فرهادت هوایِ عشق را
شوخ و شیرین لهجه و شیرین ادا آورده ای
تا شوم پروانه و دورت بگردم بیشتر
در کفِ دستت گُلِ سرخِ حنا آورده ای
آتشِ صحرایِ "سینا" نسخه یِ نایابِ توست
طبقِ "قانون"، قرصِ ماهت را "شفا" آورده ای
در خیالم بی ملالم خوش به حالم که چنین
بر سرم ای خوش قد و بالا بلا آورده ای
ابن سیرین را خبر کن، خواب نابی دیده ام
این که امشب رو به این خلوتسرا آورده ای
رفته ای و صبحِ باغم غرقِ شیراز است و شعر
چون که "حافظ" را پس از نامِ "خدا" آورده ای...
🔻#شهراد_میدری
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 #رباعیهای_ناب
این یک دو سه روز
نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و
چون باد به دشت
هرگز غم دو روز
مرا یاد نگشت
روزی که نیامده ست و
روزی که گذشت
🔺#حکیم_عمر_خیام
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 #اشعار_ناب
🎀#مدح_سعدی
همراه آفتاب جوانی٬
وقتی جوانه می زد در من نهال عشق٬
دست دلم به دامن شعرش رسیده بود.
میخانهٴ غزل !
شعری که عشق٬
ــ گرم و درخشان ــ چو آفتاب٬
از مشرق طلایی آن سرکشیده بود.
شعری که آن زمان و، همیشه
در چشم من «ز رحمت محض آفریده» بود.
پر می کشید روح پر التهاب من
از تشنگی به سوی غزل های او، نخست
در مکتب محبّت او٬ حرف عشق را
تا درس پاک سوختن٬ آموختم درست.
در دفتر ستایش نیکویی٬
در نامه پرستش زیبایی٬
آموختم چگونه به محبوب بنگرم!
آموختم چگونه به سودای یک نگاه
از جان و مال و زندگی خویش بگذرم.
آموختم چگونه
در پیش او بمیرم و دم بر نیاورم !
آموختم چگونه بر اندام واژه ها
از سوز آرزو
آتش درافکنم
آموختم که
شور درون را
شیرین، بیان کنم
همراه آفتاب جوانی٬
آن عاشقانه های دلاویز،
آرام ، چون نسیم،
در تار و پود جان و دل من
وزیده بود.
زان پس که هرچه قول و غزل داشت٬ همچو جان٬
در پرده های حافظه در خاطرم نشست؛
راه مرا به بوی «گلستان» خویش بست!
چندی در آن بهشت طربناک٬ مست مست٬
چون او برفت دامنم از بوی گل ز دست.
دریایی از لطافت و دنیایی از هنر
آمیخته به آن سخنان گزیده بود.
اما٬ تمام عمر٬
من بودم و هوای خوش «بوستان» او
روشنترین ستاره
در کهکشان او
«آرام جان و انس دل و نور دیده» بود.
در نغمه های بر شده از ساز جان او،
آیین رستگاری انسان، دین جهان٬
گلبانگ آدمیت٬
قانون مردمی٬
راه رهایی بشریت.
دنیای آرمانی٬
در شأن آدمی٬
گفتی مگر کلام و پیام پیمبران
در گوهر زبان و بیانش دمیده بود
او پادشاه ملک سخن بود٬
بی گمان.
«روی زمین گرفته به تیغ سخنوری»
با منکرش بگو که بیا روبرو کنیم!
با مدعی بگو٬ بنشیند به داوری.
حیران بی نیازی اویم
که با نیاز
«وجه کفاف»بود اگر نامعینش
«سیمرغ» بود و «قاف قناعت» نشیمنش
با «دست سلطنت» که بر اقلیم شعر داشت؛
«پای ریاضتش همه در قید دامنش»!
می گفت با غرور:
«اگر گویی ام که سوزنی از سفله ای بخواه،
چون خارپشت بر بدنم موی سوزن است !
صد ملک سلطنت به بهای جوی هنر٬
منت برآنکه می دهد و حیف بر من است»!
روحی بزرگ ٬در تن او٬ آرمیده بود
طبعی بلند، پاک
آزاده،
همتای آفتاب ٬و لیکن
افتاده٬ همچو خاک!
هرگز کسی نبود چو او در سخن دلیر،
حق گوی و حق پذیر.
می گفت شاه را
در پردهء نصیحت و مهر و فروتنی ــ
بخت تو هم بلند٬ که هم عصر با منی
آن شاعر رونده ی بیدار ره شناس
تنها همین نه راهبر نوجوانی ام.
همواره و هنوز و همیشه
آموزگار٬ در سفر زندگانی ام.
بانگ بلند اوست٬
از پشت قرن ها:
«دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی
زنهار بد مکن که نکرده ست عاقلی»
بانگ بلند اوست که اینک جهانیان
هرجا به احترام ازو نام می برند:
فرزندان یک پدر و مادرند خلق
اعضای یک تن اند٬ که یک پیکرند خلق
از یک تبار و یک گهرند و برابرند
از یکدیگر نه هیچ فروتر نه برترند.
در روزگار ما که «بنی آدم»- ای دریغ-
چون گرگ یکدگر را
هر روز میدرند؛
بر من چو آفتاب جهانتاب روشن است
دنیا به این تباهی و درماندگی نبود٬
یک بار اگر نصیحت او را شنیده بود!
🔺#فریدون_مشیری
🔻#عشق_سعدی
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 #غزلهای_ناب
ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺩﺭ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﺁﻳﯽ ﺑﺪﻳﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﻭ ﺯﻳﺒﺎﻳﯽ
ﺩﺭﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻠﻖ ﺑﮕﺸﺎﻳﯽ
ﻣﻼﻣﺘﮕﻮﯼ ﺑﯽ ﺣﺎﺻﻞ ﺗﺮﻧﺞ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺸﻨﺎﺳﺪ
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻌﺮﺽ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﻳﻮﺳﻒ ﺟﻤﺎﻝ ﺍﺯ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﻨﻤﺎﻳﯽ
ﺑﻪ ﺯﻳﻮﺭﻫﺎ ﺑﻴﺎﺭﺍﻳﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺑﺮﻭﻳﺎﻥ ﺭﺍ
ﺗﻮ ﺳﻴﻤﻴﻦ ﺗﻦ ﭼﻨﺎﻥ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﺯﻳﻮﺭﻫﺎ ﺑﻴﺎﺭﺍﻳﯽ
ﭼﻮ ﺑﻠﺒﻞ ﺭﻭﯼ ﮔﻞ ﺑﻴﻨﺪ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺩﺭ ﺣﺪﻳﺚ ﺁﻳﺪ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﻳﺖ ﺍﺯ ﺣﻴﺮﺕ ﻓﺮﻭﺑﺴﺘﻪ ﺳﺖ ﮔﻮﻳﺎﻳﯽ
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺴﻦ ﻧﺘﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺍﺯ ﺧﻠﻖ ﺩﺭﭘﻮﺷﯽ
ﮐﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺍﺯ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺣﻮﺭ ﺍﺯ ﺟﺎﻣﻪ ﭘﻴﺪﺍﻳﯽ
ﺗﻮ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻨﺼﺒﯽ ﺟﺎﻧﺎ ﺯ ﻣﺴﮑﻴﻨﺎﻥ ﻧﻴﻨﺪﻳﺸﯽ
ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﺮ ﭼﺸﻢ ﺑﻴﺪﺍﺭﺍﻥ ﻧﺒﺨﺸﺎﻳﯽ
ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺳﺮﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺀ ﻣﻬﻴﻦ ﺯﺍﺩﯼ
ﻣﮑﻦ ﺑﻴﮕﺎﻧﮕﯽ ﺑﺎ ﻣﺎ ﭼﻮ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﻳﯽ
ﺩﻋﺎﻳﯽ ﮔﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﻳﯽ ﺑﻪ ﺩﺷﻨﺎﻣﯽ ﻋﺰﻳﺰﻡ ﮐﻦ
ﮐﻪ ﮔﺮ ﺗﻠﺨﺴﺖ ﺷﻴﺮﻳﻨﺴﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺐ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻓﺮﻣﺎﻳﯽ
ﮔﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭﻳﺎ ﺗﺎ ﮐﻤﺮ ﺑﺎﺷﺪ
ﭼﻮ ﭘﺎﻳﺎﻧﻢ ﺑﺮﻓﺖ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﻳﺎﻳﯽ
ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺁﺳﺘﻴﻦ ﺍﻓﺸﺎﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﻭﯼ ﺩﺭﻫﻢ ﮐﺶ
ﻣﮕﺲ ﺟﺎﻳﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﮐﺎﻥ ﺣﻠﻮﺍﻳﯽ
ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺳﻌﺪﯼ ﺑﺪﻳﻦ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ
ﻣﺴﻠﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﻃﻮﻃﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﺎﻣﺖ ﺷﮑﺮﺧﺎﻳﯽ
🔺#سعدی
🔻#سلطان_سخن_سعدی
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 #تک_بیتهای_ناب
چیست در گردش جادویی چشمت
که هنوز
قلم فرشچیان
دور خودش می چرخد
🔺#حسن_دلبری
🔻 #استاد_فرشچیان تابلوی آفرینش
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 #تک_بیتهای_ناب
هرجا سخن از جلوه آن ماه پری بود
کار من سودا زده، دیوانه گری بود
🔺#فرخی_یزدی
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 #حدیث_روز
امام سجّاد عليه السلام:
إنَّ اللّينَ يُؤنِسُ الوَحشَةَ، وإنَّ الغِلَظَ يوحِشُ مَوضِعَ الاُنسِ
ملایمت، گریزان را آرام میکند و خشونت، آرام را گریزان میکند.
🔹#امام_سجاد_علیهالسلام
🔸#تحفالعقول صفحه269
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛