eitaa logo
نسیم ادب
291 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
256 ویدیو
1 فایل
گلستانی از شعر و ادب و حکمت برای ساختن لحظاتی زیبا تفرجی برای روح و خلوتی برای آرامش پرسه ای در کوچه پس کوچه های ادب و هنر و حکمت و اندرز ارتباط با ادمین: @bigharar9
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 ‏━━━━━━━━━━━━━ ویکتور هوگو می‌نویسه: "مردن که چیزی نیست؛ زندگی نکردن هولناک است!" تا آن‌جا که حافظه‌ام یاری میکنه، این عبارت درخشان رو ژان والژان میگه. این قهرمان دوست داشتنی، در شاهکار مسلّم ویکتور هوگو: بینوایان ○ ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛ ‏━━━━━━━━━━━━━ https://eitaa.com/joinchat/1940455734C44aa2c9c48
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 ‏━━━━━━━━━━━ صبح بی‌تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد بی‌‌تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد بی‌تو می‌گویند تعطیل است کار عشق‌بازی عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد جغد بر ویرانه می‌خواند به انکار تو؛ اما خاک این ویرانه‌ها بویی از آن گنجینه دارد خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد عشق با آزار، خویشاوندی دیرینه دارد روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد در هوای عاشقان پر می‌کشد با بی‌قراری آن کبوترچاهی زخمی که او در سینه دارد ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می‌گشاید آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد ○ ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛ ‏━━━━━━━━━━━ https://eitaa.com/joinchat/1940455734C44aa2c9c48
📖 ‏━━━━━━━━━━━━━ مست ز كامِ تواَم ، مست ز انگور ، نَه طالبِ كويِ تواَم ، طالبِ هر طور ، نَه عارف اگر اينچنين ، گرمِ عبادت شده در طلبِ يار بود ، در طلبِ حور ، نَه وای به زاهد که در گوشه سجاده اش دانه تسبيح بود ، دانه انگور ، نَه در نظرِ يارِ ما ، هر كه مقرّب تر است اهل غم و زاري است ، اهلِ زر و زور ، نَه نيست مرا طاعتي ، غيرِ سرافكندگي عاصىِ شرمنده ام ، عابدِ مغرور ، نَه... ○ ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛ ‏━━━━━━━━━━━━━ https://eitaa.com/joinchat/1940455734C44aa2c9c48
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 ‏━━━━━━━━━━━━ ‌دلیل اینکه آدم‌ها به‌دشواری شاد می‌شوند این است که همواره گذشته را بهتر از آنچه بوده، حال را بدتر از آنچه هست و آینده را نامشخص‌تر از آنچه خواهد بود، می‌بینند ... ✍🏻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛ ‏━━━━━━━━━━━━ https://eitaa.com/joinchat/1940455734C44aa2c9c48
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 ‏━━━━━━━━━━━━━
باور می کنید چند روز بود که زنگ این آهنگ توی گوشم  بود اما نه آهنگش درست به خاطر می اومد نه شعرش و نه خواننده اش.
ولی در اعماق ذهنم از فاصله ای دور گوشم رو غلغلک می داد.
حسابی عطش شنیدنش رو داشتم بی هیچ سر نخی.
و چطور می تونی بدون هیچ معلومی مجهولی رو معلوم کنی؟!
مگر از روی حسن اتفاق یا چیزی که نمی تونم اسمشو بزارم امداد غیب چون ظاهراً امداد غیبی شامل این موارد نمیشه( البته اینطور تو گوشمون خوندن ولی باز گوشمون بدهکار نبود که نبود چون فطرت پاک و طبع سلیم خودشو ترجیح داد به عقل و نقل دیگران.)

بگذریم ، از بس بش فکر کردم سرم درد گرفت 
آهنگی شنیده بودم که منو به یاد اون انداخته بود بی هیچ شباهت قابل استفاده ای در جستجوی این آهنگ.
آخر سر، امشب بالاخره کشفش کردم  اینقدر کشفش لذتبخش  بود که انگار قله ی اورست رو  فتح کرده بودم.
انگار چرا؟!  قله ی اورست رو واقعاً فتح کردم امشب.
بیایید بشنویمش ○ ‏━━━━━━━━━━━━━ روز و شب در حسرت آن بی‌نشان سر می‌شود هر چه می‌جویم نشانش، بی‌نشان‌تر می‌شود روی شـهـرآشـوب مــه را گــر بپوشانـی چـو ابـر آسمــان شب‌نشینـان کـی مکــدر مـی‌شـود؟ هـم قمـر هم زهـره و هـم مشتـری در آسمــان آرزومـنـدنــد و مـی‌خـواهـنــد ســازی بشنـونـد نالـه‌ی عــزال و شهنــاز و سـه‌گـاه و هـم بیــات راسـت از نیـریــز و شـایـد از حجــازی بشنـونـد. ○  ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛ ‏━━━━━━━━━━━━━ https://eitaa.com/joinchat/1940455734C44aa2c9c48
📖 ‏━━━━━━━━━━━━━ راستشو بخواهید می خوام یه اعترافی بکنم: من اونقدر که از عاشقی های سعدی لذت می برم از خود عشق لذت نمی برم .
ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻌﺸﻮﻗﯽ
ﭼﻪ ﻧﺴﺒﺘﺴﺖ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ﻗﺎﺗﻞ ﻭ ﻣﻘﺘﻮﻝ
┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛ ‏━━━━━━━━━━━━━ https://eitaa.com/joinchat/1940455734C44aa2c9c48
📖 ‏━━━━━━━━━━━ غَمت هر لحظه جانی خواهد از مَن چه انصاف است؟ چندین جان که دارد؟ ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛ ‏━━━━━━━━━━━ https://eitaa.com/joinchat/1940455734C44aa2c9c48
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 ‏━━━━━━━━━━━━━ 👌👌👌آهنگ عربی پرطرفدار این روزای فضای مجازی «صوت صفیر البلبلی...» متن و ترجمه آهنگ در دوپست بعدی👇 ○ ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛ ‏━━━━━━━━━━━━━ https://eitaa.com/joinchat/1940455734C44aa2c9c48
📖 ‏━━━━━━━━━━━━━ صـــوت صفیر البلبلی **** هــیـج قلبـی الـثملي صدای اواز بلبل دل سرمست مرا به هیجان اورد. الماء والزهر معا **** مع زهر لحظ المقلی اب و شکوفه ها هم همنوا با گل ها تولد شکوفه ها را جشن گرفتند. وانت یا سید لی **** وسیدی وموللی وتو ای مولای من و اقا و سرور من فكم وكم تیمنی**** جزیل عقیقلی چقدر خوش سعادتی است و چه پاداش گرانبهایی است(که به حضورت رسیده ام) قطفته من وجنة **** من لثم ورد الخجلی ثمره گونه ای استکه گلهای حیا و شرم را نقاب کشیده است. فقال :لا لا لا لا لا **** فقد غدا مهرولی وگفت: نه،نه،نه،نه و نیمه خیز روان رفت. والخود مالت طربا **** من فعل هذا الرجل و از کار این مرد(كارخودش را مي گويد(سرودن اين شعر)) آلات موسیقی طرب انگیز شدند. فولوَلت وولولت **** ولی ولی یا ویللی مویه کنان شروع به ناله کرد وای وای میکرد. فقلت : لا تولولی **** وبیِّنی اللؤلؤ الی پس به وی گفتم ناله مکن درعوض گزیده گوی قالت : له حین كذا **** انهض وجد بالنقلی به وی در ان حالت گفت:پس تو برخیز و کلام زیبا را بیاب. وفتیة سقوننی **** من قهوة كالعسلی دران حال دخترکی قهوه ای شیرین تر از عسل به من تقدیم کرد. شممتها بأنفی **** أزكى من القرنفلی ان را بوییدم و دیدم که از بوی میخک خوشتر است. فی وسط بستان حلی **** بزهرٍ والسرور لی شاداب در میان باغی زیبا مزین به شکوفه هایی زیبا بودم. والعود دندن دنلی **** والطبل طبطب طبلی و عود معطر در کنارم بود و طبل اغاز نواختن کرد. طب طبی طب طب طبی طب طب طبی طب طب طبلی. طبل اوازش طب طب(صدای طبل)بود وشروع به طب طب کرد چه زیبا طب طب میکرد! والسقف سقسق سقلی **** والرقـص قد طـاب الی و دهان به اواز گشودم و رقص را دوای خود دانستم. شوا شوا وشاهش علي ورق سفرجلي از شدت رقص حس ميكرديم كه بر روي برگي قرار داريم كه از درخت در حال افتادن است. و غرد القمري يصيح ملل في مللي و قمری (كه به اواز خواني معروف است)بخاطر رقص و اواز زياد ما فرياد زد كه بس است خسته شدم! ولـو تــــــــــرانی راكـــبا **** عـلى حـــــــمار أهزلـی و اگر مرا سوار بینی بر الاغی ضعیف الجثه. یمشــی عـلى ثــلاثــــة **** كمـشـــــیـة العـرنـجـلی که گویی با سه پا راه میرود و لنگ لنگان راه می رود. والـنـــاس ترجـم جـملی * فی السوق بالقبـقـلـــلی در حالی که مردم شترم را(بخاطر بی ذوقیشان نسبت به شعر من) باکفهایشان در بازار میزنند. والـكـــــــل كــــع كع إكع ** خـــلفـی ومن حـــویللی وهمه انها غرولند کنان **** از کنار و اطرافم میگدشتند. لــــــــكـن مشیتها هاربا **** مـن خــشیـة العـقـنقـلی اما فرارکردم  از ترس مردمان بی ذوق. إلــى لـقــــــــاء مــــلـك **** مـعـضـم مـبــجـــــــــلــی برای دیدن پادشاهی بزرگوار و بلندمرتبه. یأمـــــر لــی بـخــلـعـــة **** حــــــــــمــرا كَـدَمِّ دُمّـلی که به من جامه ای  سرخ گون به مانند خون دمل میدهد. أجـــــــر فــیــها ماشــیا **** مـــبـــغــددا لـــذیـــــلـــی که انرا بدنبال خود میکشانم در حالی که همانند یک دم بود. انا الأدیب الألــــمـــعـی **** من حی أرض الموصلی همانا من همان شاعر بلند اوازه ام که از سرزمین موصل امده ام. نظــــــمت قطعا زخرفت **** یــعجــز عــــنـها الأدبلی قصيده ای اراسته شده سروده ام كه ادیبان از درک ان ناتوانند. أقــــول فــی مطلــعــها **** صـــوت صفــیر البلـبــل که در مطلع ان میگویم صدای اواز بلبلی به گوش می رسد. ○ ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛ ‏━━━━━━━━━━━━━ https://eitaa.com/joinchat/1940455734C44aa2c9c48
📖 ‏━━━━━━━━━━━━━ این شعر متعلق به اصمعی است و داستانش این چنین است : خیلی جالبه حکایت است که دومین خلیفه عباسی(منصور دوانیقی) حافظه ای بسیار قوی داشت.مسابقه ای برگزار کرده بود تحت این عنوان که هر شاعری برایم شعری بخواند که من انرا نشنیده باشم هم وزن شیئی که روی ان شعر نوشته شده به او طلا خواهم داد.خلیفه هر شعری را که شعرا در حضور او می خواندند سریعا حفظ می کرد و به شاعر میگفت که من این شعر را شنیده ام و ان را برای شاعر تکرار میکرد.این خلیفه غلامی داشت که با دوبار شنیدن مطالب انها را حفظ میکرد و کنیزی داشت که  با سه بار شنیدن شعر ان را به حافظه می سپرد.هنگامی که شاعر شعرش را میخواند خلیفه ان را حفظ می کرد.هنگامی که خلیفه تکرار می کرد غلام ان را حفظ میکرد.سپس غلام هم میگفت که من نیز شعر را شنیده ام و ان را تکرار می کرد.کنیز نیز با شنیدن ان برای بار سوم انرا حفظ وتکرار میکرد و به این طریق خلیفه از پرداخت جایزه فرار مي كرد! روزی شاعری_(به نام اصمعی) از کنار جلسه شاعران گذشت و انها را غمگین دید.شاعران نیز جریان را برای او تعریف کردند.او نیز گفت که باید مشکل را با مکر و حیله حل کرد.پس شعری سرود و به پیش خلیفه رفت....) شعر این بود: صوت صفیر بلبلی............ چون شعر سخت بود خلیفه نرسید آن را حفظ کند امير با عصبانيت فرياد زد اي غلام و اي كنيز ايا اين را شنيده بوديد؟جواب دادند كه نشنيده بوديم اين شعر را.خليفه به شاعر گفت چيزي را كه بر ان شعر را نوشته اي بياور.شاعر گفت من تخته شنگي را از پدرم به ارث برده ام كه بر روي ان شعر را نوشته ام. پس به ده سرباز براي حمل ان نياز دارم!خليفه هم وزن تخته شنگ به او طلا داد!!وزير به خليفه گفت كه گمان ميكنم اين شخص اصمعي باشد كه با اين بلاغت شعر خواند.خليفه از شاعر خواست نقاب خود را كنار بزند.ديدند همان اصمعي است.وزير به او گفت اي اصمعي اينكار را با خليفه ميكني؟اصمعي نيز گفت اي خليفه توبا اين كار خود روزي شاعران را قطع كردي.وزير گفت طلا ها را پس بده.اصمعي نپذيرفت.سپس خليفه از او درخواست كرد كه اموال را پس بدهد.اصمعي گفت به يك شرط و ان اينكه حق شعرا را به انها بپردازي.خليفه نيز پذيرفت و جريان مسابقه پايان يافت.   ○ ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛ ‏━━━━━━━━━━━━━ https://eitaa.com/joinchat/1940455734C44aa2c9c48