📚 سوز سردی میخورد به صورتم. چشم میدوزم به آسمان قیری. هواپیما بلند میشود. دلم هُرّی میریزد. بلندبلند گریه میکنم. جواد دست میگذارد روی شانهام.
- آروم باش!
+ میخوام ولی نمیتونم.
پارسال کتاب را خریدم. نشد که بخوانمش. انگار یکسال صبر کرده بود تا امروز بخوانمش. همین امروز که داغِ خیلی خاطرهها برایم زنده شد. داغِ تکتک ترورها، داغِ سردار، داغِ شاهچراغ و داغِ هواپیمای اوکراین... اگر تاب و توانِ خواندنِ یک روایتِ واقعی از زبان یک پدرِ جوان از دستداده را دارید، کتابِ تورِ تورنتو را بخوانید.
#چالش_چند_از_چند
#کتاب_تور_تورنتو
#دانشجوی_شهید_حادثه_پرواز_اوکراین
#امیرحسین_قربانی
@Negahe_To