نمیدانم چرا اینقدر بیتوفیق شدهام در این ماه مبارک. روزها را پاس میدهم به شب، به امید خلوت و مناجات؛ شب که میشود سنگینی یک کوه مینشیند پشت پلکهایم. دل، خوش میکنم به سحر و باز روز از نو و تکرار این چرخه معیوب از نو. دلم لک زده برای چند دقیقه سرحال زمزمه کردن سطرهای دعای افتتاح و ابوحمزه. روزها و شبهای مهمانی دارد عین ماهی تازه از آب گرفته شده از دستانم لیز میخورد و میرود...
ما را به دعا کاش نسازند فراموش
رندان سحرخیز که صاحب نفسانند
#ماه_مهمانی
#روایت_زندگی
#درحقهمدعاکنیمرفقا
@Negahe_To