✨ خورشیدنیایش ✨
(قسمت سی و دوم)
#داستان
📎 لینک قسمت سی و یکم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/7226
چیزی به دلم افتاده که جرأتِ به زبان آوردنش را ندارم! 😶
هیجانِ درون قلبم، ریتم نفسهایم را تغییر داده.
ضربانم هم انگار طور دیگری شده.
دلم یک جوری است!
توضیح دادنی نیست...
فقط آنهایی که دلشان یک جوری هست، میفهمند! 💖
ترکیبی از شوق و اضطراب و ابهام و محبت و شادی و نگرانی را که توی ظرف دل بریزی، چه طوری میشود؟!
دل من الآن همان طوری است!
مثل وقتی که توی آسانسور هستی و شتاب میگیرد!
دلت میریزد؛ خندهات میگیرد؛ شاید کمی هم بترسی...
🌸 @Negahynov
دستهایم را بردم توی آب حوض و کمی آب به صورتم پاشیدم. 💦
بعد دوباره چشم دوختم به گنبد؛ دل را به دریا زدم و با تردید و بریده بریده گفتم:
«عالم آل محمد، تو که نمیخوای من فقط از روی احساس تصمیم بگیرم؛ درسته؟ 🙄
اون آقای روحانی چند دقیقه پیش داشت میگفت: علم، آگاهی، فکر؛ درسته؟
یعنی همین چیزایی که من رو از دین زرتشت دور کرد، ممکنه من رو به دین و خدا و... شما نزدیک کنه؛ درسته؟»
یک دفعه چیزی مثل برق از ذهنم گذشت و اضطرابم را ده برابر کرد! 😰
با جملههای کوتاهی که آخرشان را میکشیدم، گفتم:
«اگه من رفتم قرآن رو با ترجمههای مختلفش خوندم،
اگه کتابای دینی مسلمونا رو خوندم، 📚
اگه سؤالا و اشکالهام رو از موبدها... نه ببخشید، از روحانیهای مسلمونا پرسیدم،
اگه قانع نشدم،
اون وقت...
اون وقت بازم رابطه ما سر جاش هست دیگه؟
آخه من همیشه گفتم: امام رضا که فقط مال مسلمونا نیست.
درست گفتم دیگه؟...»
🌸 @Negahynov
سکوت کردم... سنگین و طولانی و پر از اضطراب... 😶
انگار کنار حوض صحن آزادی، منجمد شدهام!
ذهنم مثل کسی که دنبال جواب سؤالهای امتحان میگردد، دارد با عجله، همه خاطرات را ورق میزند؛ همه خاطراتی که نشانی از امام رضا دارد... 📖
خاطراتی که دست زمان، زورش نرسیده تا روی آنها غبار فراموشی بپاشد؛ آنقدر پررنگ و زنده هستند که گویا همین الآن دارند دوباره اتفاق میافتند...
انگار همین الآن من پنج ساله هستم و برای اولین بار قدم به حرم گذاشتهام. 👧🏻
طعم ترش و شیرین شکلاتی که در آن سفر دیگر، از دست خادمی گرفتم، همین الآن زیر زبانم است. 😋
گویا همین حالا کلاس اول راهنمایی هستم و با مامان و زنعمو داریم از بازار رضا عطر میخریم. 💐
با فائزه انگار همین حالا مثل خواهرهای دوقلو با چادرهایی پر از گل و پروانه و رنگ وارد حرم شدیم. 🦋
گویا در همین لحظه کنار مامان بزرگ نشستهام و آن خادم مشهدی دارد با پسر جوانی میگوید:
«امام رضایه دیگه بابا جان. مثل مو و شما که نیست! اصلاً از اسمش معلومه دِگه؛ زود راضی مِرِه (۷۳).
به قول شاعر، با کریمان کارها دشوار نیست. 👌
وَخِه (۷۴) یَره، وَخه یاعلی رِه بگو؛ خودش کمک میکنه. اصلنم بد به دلت راه نده...» 😇
🌸 @Negahynov
📚 پ ن:
۷۳- میشه
۷۴- برخیز، پاشو
ادامه دارد...
#زرتشت #اوستا
#علم #قرآن
#امام_رضا (ع)
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
هدایت شده از نگاهی نو
نماینده اسبق مجلس فرانسه از رابطه قرآن و علم میگوید. 😇
#قرآن
#علم
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دیدن این کلیپ را از دست ندهید!
ببینید ایرانیان خارج از کشور از مردم چه درخواستی دارند!
گول منوتو و رسانههای غربی را نخورید...
📣 کمپین #نه_به_سوریه_سازی_ایران توسط فعال زرتشتی مقیم کانادا راهاندازی شده است.
#ایران
#سوریه
#غرب
🌸 @Negahynov
✨ خورشیدنیایش ✨
(قسمت سی و سوم)
#داستان
📎 لینک قسمت سی و دوم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/7243
به همان سرعتی که حالم بد شده بود، خوب شدم! 😌
انگار دوباره خون درون رگهایم جریان پیدا کرد...
با لبخند رضایت و خیال راحت، چشم چرخاندم و اطرافم را نگاه کردم.
بعد، مستقیم راه افتادم به سمت خادم میانسالی که سمت راست صحن، کنار ایوان لاجوَردی رنگ ایستاده است. ایوانی که به بست شیخ حر عاملی راه دارد.
به طرف ایوان که میروم، انگار راهیِ آسمان هستم. نقش و نگارهای آبی و فیروزهای که چراغهای سبز و آبی رنگ، روی آنها نور میپاشند... ✨
لابد ورودیِ بهشت، شبیه یکی از همین ایوانهاست! 😇
به ایوان که رسیدم، دقیقهای را به تماشای زیباییِ کمنظیرش گذراندم... شاید کمی هم داشتم دلدل میکردم که به سراغ آن خادم بروم یا نه... و اگر رفتم، چه بگویم و چه طور شروع کنم؟! 🤔
🌸 @Negahynov
بالاخره بعد از یک دقیقه، چشم از آسمانِ ایوان گرفتم و چند قدمی به سمت خادم رفتم.
با تردید گفتم: «ببخشید آقا...»
خادم شاید با همان مهربانی که دخترش را صدا میزند، جواب داد: «بفرمایید دخترم» 🙂
گفتم: «اگر یه نفر سؤال دینی داشته باشه، اینجا کسی هست جواب بده؟»
پرسید: «منظورتون سؤال شرعیه؟»
مکثی کردم و گفتم: «نمیدونم! یعنی... مثلاً درباره اسلام و قرآن و این جور چیزا». 🙄
گفت: «آهان، سؤال اعتقادی. بله ما چند تا واحد پاسخگویی به سؤالات دینی داریم. اتفاقاً یکیشون توی همین صحن آزادیه...»
و با اشاره دست، محلی را که باید میرفتم، نشانم داد. 👈
از راهنماییاش تشکر کردم و به طرف واحد پاسخگویی رفتم.
🌸 @Negahynov
در واحد پاسخگویی به سؤالات دینی، دو خانم نشستهاند.
ساعت روی دیوار، یک و پنجاه دقیقه بامداد را نشان میدهد! ⏰
چشمم به ساعت بود که یکی از خانمها گفت: «بفرمایید عزیزم».
همان طور که دم در ایستاده بودم، گفتم: «ببخشید من... یعنی یه نفری... چند تا سؤال دینی داره! شما میتونید بهش جواب بدید؟» 🙄
آن یکی خانم با لبخند گفت: «بفرمایید بشینید. در خدمتتون هستیم.» 🌷
جلو رفتم و روی صندلی نشستم.
گفتم: «یه نفری هست که قبلاً یه دین دیگه داشته؛ حالا میخواد در مورد اسلام تحقیق کنه.
میخواد قرآن رو خودش بخونه و هرجا اشکالی به نظرش رسید، از یکی بپرسه. ضمناً...
ضمناً داره میره خارج!
شما منبعی رو میشناسید که بهش معرفی کنم؟
یا کسی که باهاش در تماس باشه و سؤالاشو بپرسه؟» 🤔
ادامه دارد...
#زرتشت #اوستا
#علم #قرآن
#امام_رضا (ع)
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
هدایت شده از نگاهی نو
اگر فرزندِ مرده به دنیا بیاوری و تشنه باشی... 😢
#مجازات #اعدام
#احکام #زرتشت
#زن_در_آئین_زرتشت
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282