🕊 همای رحمت 🕊
(قسمت سی و هفتم)
#داستان
📎لینک قسمت سی و ششم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9405
داشتم به افرادی که در صف نانوایی بودند نگاه میکردم که چشمم به یک پسره افتاد سینهاش را بیرون داده بود و ماسک هم نزده بود و با گوشی خودش سرگرم بود.📱
یکدفعه انگار مطلبی دیده بود و توی جو چیزی که خوانده بود با صدای بلند گفت:
*یعنی چی دهه محرم⁉️ آخه عرب پرستی تا کی⁉️ حالا که دیگه کرونا هم هست و هیئت و دهه گرفتن چه صیغهایه⁉️
بین جمعیتی که تو صف بودند همهمه شد و مردم هر کسی چیزی میگفت. یکی طرفداری میکرد و یکی ایراد میگرفت و ناراحت شده بود.😠
🌸 @Negahynov
من بعد از اینکه سعی کردم همه را ساکت کنم گفتم: برادرِ من، شما هیئت تشریف بیاری کرونا میگیری؟! اما الان بدون ماسک اینجا و بدون رعایت فاصله کرونا نمیگیری⁉️
همه شروع کردند به خندیدن و ایول گفتن.
پسره که دید خیلی ضایع شده گفت: نه دیگه نشد، سینه و بازو رو ببین💪
اشاره کرد به قفسه سینهاش و بازوهاشو بالا آورد و ادامه داد: تبر نمیزنه اونوقت یه ویروس کوچیک میخواد منو از پا در بیاره⁉️
گفتم: خب پس اگر این بر و بازو رو تبر نمیزنه و کرونا بهش کارساز نیست پس توی هیئت هم بهش کارساز نیست نگران چی هستی⁉️ البته داداشِ من، احتیاط شرط عقل هست. شما ماسک رو بزن.😷 فرعون با اون فرعون بودنش یه پشه از پا درآوردش.😉
🌸 @Negahynov
همه شروع به دست زدن کردند. پسره که دید اوضاع به نفعش نیست از صف خارج شد و به سمت ماشینش رفت.🚶 من که نوبتم شده بود سریع کارت را کشیدم و نان را گرفتم و رفتم به سمت پسره به شانهاش زدم و گفتم:
داداشم بدون نون نرو بفرما این نون شما، اما ماسک بزن برای سلامتی خودته.😷
در حالی که انگار شرمنده شده بود دستی به شانهام زد و به حالت لوتیها گفت:
با وجود اینکه این قد و هیکل ریزه میزه رو داری، زبونت حسابی درازه،😏 مارو با خاک یکسان کردی. اما مرامت رو عشقه؛ دستت بیبلا میرم یه جا دیگه نون میگیرم.🥖
گفتم: این صبحانه مهمون من، نوش جان. ماسک فراموش نشه😷
#محرم
#کرونا
#اسلام
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
🕊 همای رحمت🕊
(قسمت سی و هشتم)
#داستان
📎لینک قسمت سی و هفتم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9416
نان را با اصرار به او دادم و برگشتم آخر صف اما کسانی که در صف بودند گفتند چون مرام نشون دادی الان برو اول صف و نون بگیر و برو.😊
خودمم فکر نمیکردم از من این رفتار سر بزند فکر کنم بخاطر رفاقت با حاج آقا باشه.😉
این شعر واقعا راسته که میگه:
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که بودم👌
بعد از اینکه این همه ماجرا را سپری کردم و نان گرفتم. به خانه رفتم، مادرم چایی دم کرده بود و بساط صبحانه را آماده کرده بود. ☕️ این مدتی که کرونا آمده بود و ما خانه نشین شده بودیم فضای خانه هم بیحال و بدون انگیزه شده بود؛😞 اما این مدت کوتاه که با حاج آقا آشنا شده بودیم، هوای خانه که هیچ، هوای خودمان هم عوض شده بود.😊 حتی بهتر از قبل از دوران کرونا، انگیزه پیدا کرده بودیم.
🌸 @Negahynov
بعد از صبحانه به مسجد رفتم؛ ساعت حدود هشت بود و به محض اینکه جلوی درب مسجد رسیدم، همزمان ماشین صندلیها هم رسید. بعد از اینکه با حاج آقا سلام و احوالپرسی کردیم، با چند نفر از رفقا مشغول پایین آوردن صندلیها از ماشین شدیم، حاجی و چند نفر دیگه هم صندلیها را داخل مسجد میبردند. بعد از اتمام کار وارد مسجد شدیم و شروع به چیدن صندلیها کردیم و بقیه صندلیها را به خانه ننه سلطان بردیم.🚶
جلوی در خانه ننه سلطان که رسیدم در زدم. (هنوز کلونهای قدیمی درب سر جای خودش بود، من هم با همان کلون ضخیمتر در زدم. درب چوبی و قدیمی که روز اولی که جلوی آن ظاهر شدم از آن میترسیدم و فکر میکردم شبیه به خانهی جادوگرها است.) در همین افکار بودم و به خودم میخندیدم که حاج آقا صدایم کرد:
آقا حمید کجایی داداش من⁉️ دیره دست بجنبان
دوباره کلون را به صدا در آوردم، بعد از اینکه خانمهای داخل خانه اجازه دادند یا الله گفتیم و وارد خانه شدیم.🚶
#کرونا
#محرم
#هیئت
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
شفای بانوی زرتشتی با توسل به امام حسین (ع) 😇
#توسل
#زرتشتیان
#امام_حسین (ع)
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
رمز جاودانگی امام حسین (ع) از زبان موبد زرتشتی 🌿
#محرم
#زرتشتیان
#امام_حسین (ع)
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
جشن مهرگان زرتشتیان به حرمت ماه محرم، در یزد برگزار نشد. 👌
(خبرگزاری ایرنا، ۱۱ مهر ۱۳۹۶)
#زرتشتیان
#مهرگان
#محرم
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
🕊 همای رحمت🕊
(قسمت سی و نهم)
#داستان
📎لینک قسمت سی و هشتم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9451
صندلیها را که در حیاط گذاشتیم، مادرم و سمیرا گفتند:
خودمون با کمک بقیه خانمها صندلیها رو میچینیم شما برید به بقیه کارهاتون برسید. 👌
حاج آقا تشکری کرد و سریع به سمت درب حیاط رفت. من هم به دنبال حاجی راه افتادم.
حاج آقا: حمید جان یک لطفی کن همراه علی آقا برو به این آدرس چند تا گونی برنج هست بگیر و بیار خونه ننه سلطان
-چشم حاج آقا دیگه امری نیست؟
حاج آقا: دستت درد نکنه این رو انجام بده ان شاءالله بقیه کارا واسه عصر. الان ساعت ده و نیم هست تا بری و برگردی ساعت یک هست اذان ظهره. برو به سلامت 🙂
به همراه علی آقا به آدرسی که حاجی داده بود رفتیم. یک انبار یا چیزی شبیه به سوله بزرگ، از نگهبان جلوی در سوال کردیم حاج کریم کجا هستند؟ به یک اتاق تقریبا آخرهای سوله اشاره کرد و گفت: اونجا ولی شما کی باشید؟ 🤔
🌸 @Negahynov
علی: ما از طرف حاج آقا مسعود امیری اومدیم.
نگهبان دولا و راستی شد و گفت: بفرمایید حاج کریم خیلی وقته منتظره.
به سمت آخر سوله که میرفتیم با تعجب به خودم گفتم: حاج آقا انقدر حرفش برو داره؟ بهش نمیاد! 🧐
به اتاق رسیدیم و در زدیم، حاج کریم داشت با تلفن صحبت میکرد با دست از پشت پنجره شیشهای اتاق اشاره کرد که داخل برویم.
حاج کریم: ببین داداشم برنج ها آماده است عصر پسره رو بفرست بیاد بار بزنه بره. 📞
تلفنش را سریع تمام کرد و رو به ما گفت: بفرمایید؟ امری داشتید؟
علی: ما از طرف حاج آقا مسعود امیری اومدیم.
حاج کریم از جایش بلند شد و با علی آقا و من دست داد و احوالپرسی گرمی کرد. 🤓
حاج کریم: پسر دو تا چایی بیار ☕️
علی: تشکر اگر لطف کنید گونی برنجها رو بدید ما ببریم ممنون میشیم. حاجی منتظره
حاج کریم: نگران نباشید الان میسپارم بچهها برنج ها رو بار ماشین کنن.
#کرونا
#محرم
#هیئت
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
تصاویری که باستانگرایان نمیبینند❗️😑
#هیئت #محرم #نظم
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
🕊 همای رحمت🕊
(قسمت چهلم)
#داستان
📎لینک قسمت سی و نهم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9462
همان موقع آبدارچی با یک سینی چای وارد اتاق شد. ☕️
حاج کریم: تا شما چایی بخورید، بچهها برنجها رو بار ماشین زدن. 👌
به آبدارچی اشاره کرد و گفت: پسر! به غلام و سعید بگو برنجهایی که اون گوشه انبار گذاشتم، ببرن بار اون ماشین آبی رنگه که جلوی در هست، بکنن. بجنب!
تعارف زد تا چایی برداریم بعد از این که چایی خوردیم و برنجها را بار زدند، ما آماده رفتن شدیم، که حاج کریم گفت: سلام ما رو مخصوص به حاجی برسون بگو کریم گفت حسابی التماس دعا. 🤲
🌸 @Negahynov
با حاج کریم دست دادیم و خداحافظی کردیم و به سمت ماشین رفتیم. در همین حین آن پسر ورزشکار که صبح دیده بودم را گوشه انبار دیدم. بیتفاوت رد شدم و سوار ماشین شدیم و به سمت خانه ننه سلطان حرکت کردیم. 🚶🏻♂
برنجها را داخل خانه بردیم و برای نماز ظهر به طرف مسجد رفتیم. کنار حوض مسجد نشستم و دستهایم را در آب زلال آنجا شستشو دادم وضو گرفتم و به طرف قسمت داخلی مسجد حرکت کردم. 💦
حاجی هنوز نیامده بود و مثل اینکه خودش هم برای انجام کاری رفته باشد. در حال راز و نیاز و خواندن زیارت عاشورا بودم که حاجی از راه رسید.
🌸 @Negahynov
حاج آقا: به به سلام حمید جان قبول باشه، خداقوت. به موقع اومدم تازه داره اذون میگه. ☀️
سلام کردم و خداقوتی گفتم و مشغول نماز شدیم. بعد از نماز به خانه رفتم ناهار خوردم و یک استراحت کوتاه کردم و دوباره به مسجد رفتم.
-سلام حاج آقا خداقوت
حاجی در حال وصل کردن پرچم سیاههای مسجد بود و بلندگوها را چک میکرد. در حالی که حاجی داشت با سیم ها و بلندگوها ور میرفت به طرف او رفتم و گفتم: حاجی یه پیشنهاد داشتم. 🙄
حاج آقا: امر بفرمایید ما گوش به فرمانیم.
-حاجی بیاید امسال یه تکههای کوچیک پارچه مشکی به شکل پرچم درست کنیم و درب تمام خونههای محله نصب کنیم. البته اگر صاحبخونه راضی باشه 🏴
#کرونا
#محرم
#هیئت
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
✍️ حتی غیر مسلمانان هم...
#از_زبان_دیگران
#ایران
#اسلام
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
🕊 همای رحمت 🕊
(قسمت چهل و یکم)
#داستان
📎لینک قسمت چهلم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9478
حاج آقا یک لحظه مکث کرد و گفت:
احسنت حمید جان، گل گفتی.👌 چه پیشنهاد عالیی دادی😃
حدودای عصر بود که حاجی را دیدم که یک پلاستیک دستش است و به سمت خانه ننه سلطان میرود.
- حاج آقا فضولی نباشه! این پلاستیک چیه⁉️
حاج آقا: این پلاستیک پیشنهاد شماست.😉
-پیشنهاد من⁉️
حاج آقا: آره دیگه خودت گفتی درب همه خونههای محله پرچم مشکی بزنیم👌 رفتم پارچه خریدم بدم خانمها پرچم بدوزند.🏴
به خانه ننه سلطان رفتیم حاجی بعد از سفارش پرچم به سمت مسجد رفت و سیمهای بلندگو را تا خانه ننه هدایت کرد. دو روز به اول محرم مانده بود و همه چیز برای مراسم آماده شده بود.👌
🌸 @Negahynov
پرچمهای مشکی را که به خانههای توی محله میدادیم همه استقبال میکردند و تقریبا تمام خانهها یک پرچم سیاه جلوی درب خود داشت.🏴 چقدر محرم امسال متفاوت شده بود
شب، بعد از نماز مغرب حاجی تمام همکاران این همیاری را جمع کرد و یک جلسه برای شروع دهه محرم برگزار کرد.📝
حاج آقا: رفقا ما یکسری تمهیدات برای رعایت بهداشت و پروتکلها باید انجام بدهیم. بخاطر همین من اعضا رو تقسیم کردم که هر کسی در جلسه، چه کاری انجام دهد.😊
حاج آقا یکی را برای درب ورودی مسجد و دادن ماسک و زدن الکل بدست گذاشت و یک نفر را مسئول دود کردن اسپند و یکی برای راهنمایی مهمانها برای نشستن روی صندلیها و اینکه کسی صندلیها را جابجا نکند و خلاصه هر کسی مسئولیتی داشت.😌
🌸 @Negahynov
بعد از تقسیم بندی مسئولیتها به خانه رفتیم و برای فردا شب که شب جمعه بود و دعای کمیل و جلسه اول هیئت، خودمان را آماده کنیم.🙂
در اتاقم دراز کشیده بودم و به سقف خیره شدم. به این فکر میکردم که بعضیا میگفتند: مردم برای پلوی امام حسین (ع) میان برای نذری، کسی واسه امام حسین (ع) به این جلسات نمیاد. آیا امسال که خبری از نذری نیست حتی یک استکان چایی، بازم مردم برای روضه میان⁉️
#محرم
#امام_حسین (ع)
#نذری
#کرونا
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
به رنگ خدا🌹
#شهدا
#بیت_المال
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
*﷽* همراه عزیز سلام
گروه جهادی معین با توکل بر خداوند و استمداد از امام عصر (عج) تصمیم به برگزاری رایگان کارگاه مجازی چگونگی فرآیندهای ثبت نام، اخذ مجوز و تسهیلات در مشاغل خانگی با ظرفیت محدود در ۱۹ مهر را دارد.
لذا از علاقه مندان دعوت می گردد نهایتا تا تاریخ ۱۷مهر به وسیله لینک زیر ثبت نام نمایند.👇👇👇
https://bit.ly/2Ssuah7
کانال گروه جهادی معین در بله:👇👇👇
https://ble.ir/moein_kgs