📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/8402
بیسمیلا
چقدر دراماتیک.
خیلی خفن بود مدیا واقعا خفن بودد فقط کاش ازدواج نمی کردن😭😭😭
#mahya
#دایگو
~~~
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/8404
ازدواج که از اول قرار بود ازدواج کنن اون هیچی. (اصلا اول بخش ازدواج تو ذهنم شکل گرفت بعد گذشته اشون. هرچند آره با اینکه پسره خییلی عاشق دختره بود ولی دختره حسی ورای عشق ازدواجی بهش داشت یه جورایی کلا زندگی اش رو خلاصه تو پسره میدید (میگم خیلی شخصیتا جا نیفتادن چون کل داستان تو یه ساعت ساخته شده😂))
دختره هم اون اولای داستان که خب چون ۱۴ سالش که نیست واقعا برای خودمون حساب کنی ۷۰ سالشه ولی شبیه ۱۴ ساله ها به نظر میاد (۵ برابر آدمای عادی عمر میکنه) و خب اون اولا یه شخصیت سرد و خشک و درونگرا داره. پسره ارو که میبینه تازه لبخند زدنشو میبینیم که وقتی داره شمردن رو به پسره یاد میده باهاش میخنده و لذت میبره. بعدش که از پسره جداش میکنن خشم و وحشی گری اش رو میبینیم
#دایگو
📪 پیام جدید
که در تین حال که خشمگینه و میخواد به بقیه صدمه بزنه با غضب خودش رو کنترل میکنه و از مردم فرار میکنه. بعد از ازدواجش هم غم و افسردگی و درموندگی رو میبینیم که خودش میدونه قراره به یه هیولا تبدیل بشه و حتی به عزیزانش هم آسیب بزنه.
و صددرصد قویه. یه نیمه اهریمن که جادو با گوشت و خونش آمیخته شده. و کسی که با وجود داشتن خون اهریمنی تا لحظه آخری که عقلشو از دست بده خوب موند و باعث مرگ کسی نشد.
#little_M
#دایگو
~~~
من اینا حالیم نمیشه یا از اول نباید رابطه شون اون شکلی میشد یا هم اصلا نباید ازدواج میکردن😭 (نویسنده تویی اصلا به من ربط نداره ولی خب)
خوبه خوبه زن قدرتمند دوست
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/8405
اگر یکی اشون مثل مامانش میشد صد درصد باید تهش میمیرد. و این یه تراژدی تکراریه. خودم ترجیح میدم اینجوری بهش نگاه کنم. اون دوتا تو دوازده سیزده سالگی یتیم شدن. فرزندان دوک شمال که در سن پایین به مقام بالایی رسیده بود و برخلاف انتظار اشراف زاده ها با یه دختر که اصل و نصبش معلوم نبود ازدواجج کرد. خیلی ها آرزوی ازدواج با دوک شمال رو در سر میپروروندن و طمعشو داشتن. حالا دو حالت برای سرنوشت دوقلو ها وجود داره.
یا اشراف دیگه با دست درازی هاشون دوک نشین شمال رو نابود میکنن و دوقلوها مجبور میشن فرار کنن و سر از خیابون در میارن و به جایی که مامان و باباشون ازش اومدن بر میگردن. که خودش میتونه ماجراهای زیادی داشته باشه که چجوری تو خیابون زندگی میکنن چجوری از هم مراقب
#دایگو
📪 پیام جدید
میکنن (از کارای مورد علاقه ام که همیشه تو این مدل داستانا میکنم اینه که یه بیماری بین مردم عادی رواج میدم و خواهره ارو مبتلا میکنم. حالا برادره باید پول دواهای خواهرشو جور کنه و ازش مراقبت کنه و هر دفعه از خرابه محل اقامتشون میره بیرون با دلشوره اینکه نکنه خواهرش در غیاب اون بمیره دست و پنجه نرم کنه. سادیسم دارم میدونم🤡) و اینکه آیا دنبال انتقام میرن؟ برای خودشون یه جامعه گدایان تشکیل میدن و بچه گداهارو دور هم جمع میکنن و شورش میکنن؟ به کشور همسایه فرار میکنن؟ با کیا آشنا میشن؟ هزارتا احتمال وجود داره.
و راه دوم اینکه با وجود سن کمشون در مقابل همه دست درازی های اشراف وایمیستن و دوک نشین رو اداره میکنن. چجوری دوک نشین رو حفظ میکنن؟ آیا خواهره زیر بار ازدواج اجباری بخاطر حفظ دوک نشین میره؟
#دایگو
📪 پیام جدید
آیا سعی میکنن با قصر ارتباط برقرار کنن و جای پاشونو محکم کنن؟ پسره مجبور به انجام چه جنایت های پشت پرده ای برای نگه داشتن دوک نشین و محافظت از خودش و خواهرش میشه؟ کدومشون به عنوان دوک جدید شمال بار همه مسئولیت هارو رو شونه میذاره و هدف همه اتهام ها قرار میگیره؟ آیا سیاست های بی رحمانه اشراف باعث میشه از هم دور شن و با هم به اختلاف بخورن؟ آیا راهشونو از هم جدا میکنن؟ ممکنه یکی اشون راه نجات رو در ارتباط با قصر ببینه و دیگری در خیانت و پیوستن به امپراطوری همسایه؟ کلی احتمال وجود داره
(تازه کلی خودمو نگه داشتم بیشتر نگم...)
#little_M
#دایگو
~~~
میتونن یکیشون مثل مامانش بشه بعد اون یکی تمام تلاششو کنه خوبش کنه و در آخر اون طور که ما انتظار داریم اون شبیه مامانه نمیره و اون یکی جونشو فدا کنه تا اونی که شببه مامانشه زنده بمونه.
من نمیتونم بنویسم اینو بقیهتون بنویسید من وقت ندارممم
اصلا خودت بنویسسس