eitaa logo
آقای‌اباعبــداللّٰــہ...
1.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
0 فایل
‹بِسـم‌ِ‌رَب‌الحُسِـین› ‌مشکلات‌من‌فقط‌ڪنج‌حـرم‌حل‌می‌شود؛ دعوتم‌کن‌کربلا‌خیلی‌گرفتارم‌حسین :)!... شرایط‌کپی‌وَلِف؟‌: دعایِ‌شهادتمون🙂🚶🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
با صدای بابا از فکر بیرون آمدم -حسناااا بابا کجایی دوساعته دارم صدات میکنم - رسیدیم خونه پیاده شو که مامانت منتظرته - از ماشین پیاده شدم در و برام باز کردن -وارد خونه شدم با دیدن مامان که با لبخند داره منو نگا میکنه بهش سلام دادم -سلام مامان جونم خوبی ،سلام دختر قشنگم خوش آمدی - مرسی مامان جونم فاطمه خوبه علی داداش کجاست دلم براش تنگ شده بود - رفته مدرسه الاناست که تعطیل بشه بیاد خونه - من برم بالا لباسامو عوض کنم میام پیشتون - رفتم بالا تو اتاق لباسای بیرونمو با لباسای خونگی عوض کردم به فکر محسن بودم که الان کجاست چند روزه زنگ نزده بهم - رفتم پایین مامانو صدا زدم ماماننننن کجایی - تو اشپز خونه ام دارم ناهار درست میکنم - خوب دخترم واسه بچه اسم انتخاب کردین ؟... -نه مامان قرار شود اگه دختر بود اسمشو بزاریم زینب اگه پسر بود اسمشو بزاریم حسین...
- از فاطمه چهخبر ؟...، اونم با نامزدش رفتن بیرون بگردن ، امیر علی رو واسه شام دعوت کردم بیاد - صدای باز شدن در اومد علی با ذوق به سمتم دوید و گفت: سلام آبجی حسناااا ، سلام عزیز دلم خسته نباشی -علی روبه مامان کرد سلام مامان جونم خسته نباشی ناهار چی داریم - سلام پسرگلم خسته نباشید ناهار قیمه داریم _ آخ جوووون قیمه با سیب زمینی سرخ کرده ... مامان خندید و گفت از دست تو برو فعلا دست و صورتت رو یه اب بزن علی اقا.... - علی با ذوق رفت بالا و گفت چشم مامان جونم، راستی مامان یعنی آبجی حسنا قرار پیشمون بمونه؟ _ بلههههه قرارِ یه هفته پیشمون بمونه .... - از اشپز خونه اومدم بیرون خنده ای کردم اما از نبودن و دوری محسن نای خنده واقعی روی لب اوردن نداشتم... رفتم و لپ علی رو کشیدم و گفتم _حالا واقعاً از اینکه من قرارِ کنارت باشم خوشحالی یا اینکه هی اذیتم کنی هااا راستشو بگو :)) بلند خندید و گفت _ اه تو دوباره فهمیدی من چه نقشه ای تو ذهنم ریخته بودم برات... زدم تو شونش و گفتم _بچه پرو بزار محسن بیاد درستت میکنم دستاشو به نشونه تسلیم بالا اورد و گفت _باشه باشه ببخشید اصلا ما کی باشیم شما رو اذیت کنیم شما چشم مایی مامان از پایین گفت _علی بسه دیگه برو دستاتو بشور بیا انقدرم بچمو اذیتش نکن... علی شونه ای بالا انداخت و رفت سمت سرویس.. نگاهی به مامان کردم و گفتم _ مامان من میرم یکم استراحت کنم مامان لبخند گرمی بهم زد و گفت _اره مادر برو یکم استراحت کن واسه خودت و بچه خوب نیست انقدر غصه بخوریا محسن مگه کجا رفته دفعه اولشم نیست که برو عزیزم حداقل به اون طفل معصوم رحم کن ... لبخندی مصنوعی زدم و گفتم _چشم مامان غصه نمیخورم که خیالتون راحت رفتم سمت اتاقی که توش کلی خاطره داشتم - رو تختم دراز کشیدم گوشیمو روشن کردم به محسن پیام دادم -سلام عزیزم کی بر میگردی ؟ بالای اسمش زده بود آخرین بازدید یه هفته پیش ... پوفی کشیدم و با دلی غصه دار از اینکه یه هفته ای خبری از جگر گوشه ام نداشتم داشت گلومو خفه میکرد با زور بغض چشمامو بستم....
- چشمامو باز کردم چشمم به ساعت گوشیم افتاد ساعت نزدیکای اذان بود به‌سختی از رو تخت بلند شدم رفتم پایین وضو گرفتم و رفتم سجادمو پهن کردم تا یکم با خدا حرف بزم بلکه دل اشوب و بی قرارم کمی آروم بگیره... صفحه اول قران رو رو به سقف اتاقم کردم و گفتم خداجونم حالا که خودم از محسنم خبری ندارم و دستم کوتاه تر از این حرفاس که بخوام خبری ازش پیدا کنم خدایا خودت یه خبری از محسنم بده خیلی بی قرارشم... با تک تک بی قراری هایی که از دوری محسن داشتم بچم هم با من همراهی میکرد و انگار که اونم آروم و قرار نداشت... اخه محسن همه وجود منه جونم به جونش بنده قلبم به قلبش بنده بدون محسنم نمیتونم زندگی کنم خدایا زندگیمو ازم نگیر خدایا این حجم دلشوره و بی قراری رو ازم بگیر اما فقط محسنمو بهم برگردون.... چشمامو بستم و آروم مزه شور روی لب هامو پاک کردم و قرآن رو باز کردم... - صفحه قران که باز شد با دیدن آیه بدنم لرزید با خوندن این آیه توی حجمی از سیل اشک هایم غرق شدم .. تپش قلبم بالا رفت و حس کردم دنیا رو سرم خراب شد اتاقم دور سرم میچرخید و بدنم یخ کرد... -(و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لاتشعرون(169 آل‌عمران) و گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند ، مردگانی هستند، بلکه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند. شهید همواره زنده است و مرگ او در واقع انتقال از حیات جاری در سطح طبیعت به حیات پشت پرده آن می باشد بعد از قرآن خوندن در اتاق باز شد مامان اومد سمتم گفت : چیشده قربونت برم الهی چرا اینجوری میکنی با خودت مامان رو که دیدم پریدم توی آغوشش و بلند بلند هق هق کردم مامان هم کنارم نشست و اونم با من اشک ریخت هر کاری کرد آروم نگرفتم انقدر گریه کردم تا یک آن جلوی چشمام سیاه شد...
_چشامو که باز کردم با اولین چیزی که رو به رو شدم سفیدی سقف بود 👁 همه جا رو خوب نگاه کردم چشم چرخوندم با قران خوندن کسی شوکه شدم _محسنو دیدم کنار تخت نشسته و برام قران میخونه با دیدن من سر صحبتو باز کرد .... قربون صدقه ام می رفت _سلامممم خانومم خوبی قشنگم حالت خوبه خانوم خونم دختر قشنگ بابا چه طوره .؟ اذیتت که نمیکنه دستمو که تکون دادم با سوزش دستم تصویر محسن از جلو روم محو شد چشام تر شد که چه‌قدر دلم برای محبتش مهربونیاش خانومم گفتناش تنگ شده - با باز شدن در فکر کردم محسنمه با دیدن مامان که با روی خوشی به سمتم میاد . -سلام یکی یه دونه مامان خوبی دخترم ؟ - بهترم مامان جان . منو چرا اوردین بیمارستان _ نزدیک زایمانت نگران شدم تو خواب از درد هزیون میگفتی _مامان محسنم زنگ نزد ؟ گوشیم گوشیم کجاست بده یه زنگ به محسنم بزنم -خیلی خوب آروم باش تو دراز بکش الان گوشیتم میرم میارم _با رفتن مامان تو دلم آشوبی برپا شد نکنه برا محسنم اتفاقی افتاده باشه نکنه خدا ازم گرفتتش واییییییییییی نه من بدون محسنم میمیرم _ اولین چیزی که به ذهنم رسید پیام دادن به محسنم بود _سلام ‌ آقای خونم کجایی چرا نمیای قرار بود آخر این هفته بچمون به دنیا بیاد باهم ببریم خونه مراقبش باشیم _ محسنم:آخرین بازدید ۳ هفته پیش ساعت ۱۲:۰۰ _با دیدن آخرین بازدید چشمام تر شد تو ی این روزا دلتنگی چه سخته برای منی که سالها با مرد زندگیم زندگی کردم
_ داشتم با خدا رازو نیاز میکردم درد دلم شروع شد قران از دست افتاد مامان که کنار تخت نشسته بود فهمیده بود وقت زایمان رفت پرستار صدا بزنه -پرستاررررر پرستار بچم بچم داره از درد به خودش میپیچه تروخدا بیاید بچم داره میمره _پرستار با چند تا از دکترای سفید پوش آمدن بالای سرم دکتر گفت وقت زایمانشه انتقالش بدین اتاق عمل دردم هی می‌گرفت هی ول میکرد _ همزمان با برگشتن محسنم قرار بود فردا زایمان کنم خدایا خودت کمکم کن بچه ام صحیح و سالم به دنیا بیاد _ باتزریق آمپول بیهوشی همه جا تیره و تار شد دیگه چیزی ندیدم - با صدای بچه از خواب بیدار شدم به صورتش که نگاه کردم یاد محسنم افتادم قیافش کپی محسنم بود - مامانم با چشمای گریون بالا سرم وایستاده بود -مامان چرا گریه میکنی گریه شوقه ؟ _آره دخترم گریه شوقه -چشامو بستم بعد ۹ نه ماه یکم استراحت لازم داشتم بیمارستان بقیه الله ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه بعد ظهر .... - توی خواب یه مردی شبیه محسنم بود صداش زدم اما برنگشت دیدم همون رفیق شهیدی که بعد عقدم رفتیم سر مزارش گفتم شما اینجا چیکار میکنین ؟ -از محسن خبر دارین ؟ میدونین کجاست جواب پیامای منو نمیده خیلی دلم میخواست بدونم الان چیکار میکنه .؟ -رفیق شهید محسنم برگشت و گفت : آقا محسن جاش خوبه یه چند ماه دیگه مهمون ما میشه .. شما نگرانش نباش -همین که میخواستم حرفی بزنم از خواب بیدار شدم حرف اون شهید ترسی به دلم انداخت واییییییییییی نکنه محسنم شهید شده - پرستار با بچه آمد ، گفت ,:مامان خوشگله نمیخوای به بچتون شیر بدی -پرستار بچه رو داد بغلم بچه رو شیر بدم .... -بچه که خوابید دادم دست پرستار بزار رو تختش -به آسمون ابی و پر از پرستو که در حال کوچ کردن بودن🕊 رو نگاهم رو جلب کرد از روی تخت به آرومی بلند شدم کنار پنجره رفتم هوا هوای سرد زمستونی بود برگ همه‌ی درختان ریخته بود -غروب آفتابی که به دلم نوای می‌داد نوای دلتنگی ، گفتم دل تنگی دلم برای محسنم مرد زندگیم تنگ شده بود. - به‌سمت تخت رفتم و دراز کشیدم چشمام از دلتنگ بودن خسته شده بود چشمامو بستم .، خوابیدم -صبح ساعتای ۹ ونیم بود دکتر مرخصم کرد برم خونه .. -مامان هر چی اصرار کرد گفتم نه مادر من میرم خونه خودم خاله هم بهم کمک میکنه ... -باشه پس من میرم فردا صبح که بابات میره سرکار سرراه منم میاره اینجا
10پارت خدمتتون...
قَصدِ‌مَن‌اَزحَیآت‌تَماشایِ‌چِشمِ‌توست اِی‌جان‌فَدایِ‌چِشمِ‌تو؛باقَصدِ‌جآن‌بیا..
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ضرورت حفظ حجاب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
توضیح‌نمازشب﹞ ↲🌱نمازشب‌۱۱‌رڪعت‌است: 𝟏.چهارتانمازدورڪعتی؛به‌نیت‌نافله‌شب‌ -مانندنمازصبح! 𝟐.دورڪعت‌نمازبه‌نیت‌‌شفع -رڪعت‌اول:سوره‌حمد،توحیدوناس -رڪعت‌دوم:سوره‌حمد،توحیدوفلق 𝟑.یڪ‌رڪعت‌نمازبه‌نیت‌وتر -حمد،توحید«۳بار»،فلق‌وناس ↲🌱ودرقنوت‌نمازوترمی‌خوانید: -۷۰مرتبه‌،«استغفرالله‌ربی‌واتوب‌الیه» -استغفاربرای‌۴۰‌مومن«اللهم‌اغفر...نام‌مومن» -۳۰۰مرتبه‌،«الهی‌العفو» -۷مرتبه،«اللهم‌هذامقام‌العائذ‌بڪ‌من‌النار» ↲🌱وسپس‌بگویید: «رَبّ‌اغْفِرْلي‌وَارْحَمْني‌وَتُبْ‌عَلَيَّ‌اِنَّكَ‌اَنْتَ‌التّوابُ اَلْغَفُورُالرّحيم» ↲🌱تسبیحات‌حضرت‌زهراسلام‌الله‌علیها؛ ﹝نڪته✍🏻﹞ -اگروقت‌ڪم‌باشدمی‌توانیدتنهاشفع‌ووتررابخوانید واگرڪمتروقت‌داشته‌باشید‌تنهاوتررابخوانید. -ازنیمه‌شب‌شرعی‌به‌بعدمیتوانیدبخوانید. -چون‌نمازمستحب‌است‌میتوانیدنشسته‌بخوانید. -ازاذڪارقنوت‌نمازوترمیتوانیدبه‌دلخواه‌کم‌وزیاد ڪنید! التماس دعا 🙏🏻🌼
اعمال‌قبل‌از‌خواب (: (ص‌)فرمودند: پیش‌ از خواب..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا