اینو حتما بخوانید،خیلی نفع میبرید
ازعزرائیل پرسیدند:
تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟
عزرائیل جواب داد:
یک بارخندیدم،
یک بارگریه کردم
ویک بارترسیدم.
."خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم..
"گریه ام"زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم،او را دربیابانی گرم وبی درخت وآب یافتم که درحال زایمان بود..منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم.."ترسم"زمانی بودکه خداوندبه من امرکردجان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد وزمانی که جانش را می گرفتم ازدرخشش چهره اش وحشت زده شدم..دراین هنگام خدا وندفرمود:
میدانی آن عالم نورانی کیست؟..
او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی.
من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن،موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود..
#عزرائیل
#حکایت
@One_month_left
#حکایت
مردى در برابر لقمان ايستاد و به وى گفت تو لقمانى، تو برده بنى نحاسى؟🧐
لقمان جواب داد آرى.
او گفت پس تو همان چوپان سياهى؟!
لقمان گفت سياهى ام كه واضح است، چه چيزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟😊
آن مرد گفت اِزدحام مردم در خانه تو و جمع شدنشان بر در خانه تو و قبول كردن گفته هاى تو🙄
لقمان گفت برادرزاده، اگر كارهايى كه به تو مى گويم انجام بدهى، تو هم همين گونه مى شوى😁
گفت چه كارى؟
لقمان گفت فرو بستن چشمم👁 نگهدارى زبانم👅 پاكى خوراكم پاکدامنى ام، وفا كردنم به وعده و پايبندى ام به پيمان، مهمان نوازى ام، پاسداشت همسايه ام و رها كردن كارهاى نامربوط✌️🏻
اين، آن چيزى است كه مرا چنين كرد كه تو مى بينى☺️
📚 منابع:
۱. البداية و النهاية، جلد ۲، صفحه ۱۲۴
۲. تفسير ابن كثير، جلد ۶، صفحه ۳۳۷
@One_month_left
هدایت شده از آموزش خط | علی کرباسی
.
#حکایت
#نستعليق
#آموزش_رایگان_نستعلیق
╭─┅─**•°•❤️•°•**─┅─╮
🆔@khat_karbasi
╰─┅─**•°•🌹•°•**─┅─╯
آموزش خوشنویسی کرباسی