فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وظایف منتظران ظهور...؟
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
#به_نام_ایزد_یکتا #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_بیست_و_هشتم وليعهد برگزار ميشد و جوايز هم توسط او اهداء ش
#به_نام_ایزد_یکتا
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_بیست_و_نهم
همينطور کــه حرف ميزد بلندگو اعلام کرد: کشــتی نيمه نهائی وزن 74
کيلو آقايان هادی و تهراني.
ابراهيم نگاهي به ســمت تشــک انداخت و نگاهي به سمت ما. چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک.
ما هم حسابي داد ميزديم و تشويق ميکرديم .
مربــي ابراهيم مرتب داد ميزد و ميگفت كه چه کاری بکن. ولي ابراهيم فقط دفاع ميکرد. نيــم نگاهی هم به ما می انداخت. مربی که خيلی عصبانی شده بود داد زد: ابرام چرا کشتی نميگيري؟ بزن ديگه.
ابراهيــم هم با يك فن زيبــا حريف را از روی زمين بلند کرد. بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشك کوبيد. هنوز كشتي تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد.
آن روز از دست ما خيلي عصباني بود. فکر کردم از اينکه تعقيبش کرديم ناراحت شده، وقتي در راه برگشت صحبت ميکرديم گفت: آدم بايد ورزش را براي قوي شدن انجام بده، نه قهرمان شدن.
من هم اگه تو مسابقات شركت ميكنم ميخوام فنون مختلف رو ياد بگيرم.
هدف ديگه ای هم ندارم.
گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟!
بعد از چند لحظه سکوت گفت: هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهمتر اينه که آدم بشيم.
آن روز ابراهيم به فينال رســيد. اما قبل از مســابقه نهائــی، همراه ما به خانه
برگشت! او عملا ثابت کرد که رتبه و مقام برايش اهميت ندارد. ابراهيم هميشه
جمله معروف امام راحل را ميگفت: «ورزش نبايد هدف زندگي شود.»
#نشر_شهید_ابراهیم_هادی
@Oshagh_shohadam
شُمـٰایۍڪِههَمـشاَزرُتـبہڪُنڪور
اُلگوهـٰآ؎ِاونـوَرِآبـۍتَعریـفمۍڪنۍ!
چَـندسـٰالِتبـودفَھـمید؎
شَـھیدمَھد؎زِیـنُالدین
رُتـبہچـَھـٰارُمِڪُنڪورِرشـتہ؎ِتَجـربۍ
روڪَسبڪَردِھبـودَن؟..(:🌱'!
‹ #شُھَدآتـوهیـچجِبھِاےڪَمنمۍزآشتـَن ›🖐🏾
@Oshagh_shohadam
- ولیحقیقتادلموناونجایی
غنجرفتکهحضرتآقافرمودند :
جوانهایانقلابیامروزازجوان
هایانقلابیدیروزبهترند :)))
ــ حضرتآقا ! 💙 ــ
#رهبرانه
@Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 راهپیمایی اربعین و غبطه رهبری 😭
رفقا
خیلیاتون میرین کربلا!
خیلیام نمیتونن بیان
حالا به هر دلیلی!
اما دلشون اونجاس ...
بین بهشت نجف و کربلا!
هرکسی روزیش شد و رفت
از سر مرام و معرفت
از طرف اونایی که نیومدن
برای اومدن مولاي غريبمون
فرج آقا و سرورمون
ظهور پدرمون
دعای فرج بخونه!
اصلا یه بخش از دعاهاتون
به نیت جامونده ها باشه!
دمتون گرم رفقای راه...
بخوان دعای فرج را به نیت دل آنکه
خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد
#اربعین
#امام_حسین
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
#به_نام_ایزد_یکتا #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_بیست_و_نهم همينطور کــه حرف ميزد بلندگو اعلام کرد: کشــتی
#به_نام_ایزد_یکتا
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_سی_ام
قهرمان
مسابقات قهرمانی 74 کيلو باشگاه ها بود. ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب تمرين کرده بود. اکثر حريف ها را با اقتدار شکست داد.
اگر اين مســابقه را ميزد حتما در فينال قهرمان ميشــد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد!
آن ســال ابراهيم مقام سوم را کســب کرد. اما سال ها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائی ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند.
آن آقــا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکــرد. همه ما هم گوش ميکرديم.
تا اينکه رســيد به ماجرای آشــنائی خودش با ابراهيم و گفت: آشنائی ما بر مي گردد به نيمه نهائی کشتی باشگاه ها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم کشتي بگيرم.
اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض می کرد!
آخر هم نگذاشــت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم:
اگه ميشه قضيه کشتی خودتان را تعريف کنيد.
او هم نگاهي به من کرد. نََفس عميقي کشــيد وگفت: آن سال من در نيمه نهائی حريف ابراهيم شدم. اما يکی از پاهايم شديدًا آسيب ديد.
#نشر_شهید_ابراهیم_هادی
@Oshagh_shohadam
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
#به_نام_ایزد_یکتا #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_سی_ام قهرمان مسابقات قهرمانی 74 کيلو باشگاه ها بود. ابرا
#به_نام_ایزد_یکتا
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_سی_و_یکم
به ابراهيم که تا آن موقع نمی شــناختمش گفتم: رفيق، اين پاي من آســيب ديده. هواي ما رو داشته باش.
َ ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چشم.
بازی های او را ديده بودم. توی كشــتی اســتاد بود. با اينکه شــگرد ابراهيم فنهائی بود که روي پا ميزد. اما اصلا به پاي من نزديک نشد!
ولي من، در کمال نامردی يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزی به فينال رفتم.
ابراهيم با اينکه راحت ميتونســت من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولی اين کار رو نکرد.
بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاری كرد كه من برنده بشــم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرمانی برای او تعريف ديگه ای داشت.
ولی من خوشــحال بودم. خوشحالی من بيشتر از اين بود که حريف فينال،
بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن.
اما توي فينال با اينکه قبل از مســابقه به دوســتم گفته بودم که پايم آسيب
ديده، اما دقيقًا با اولين حرکت همان پای آســيب ديــده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روی زمين و بالاخره من ضربه شدم.
آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهيم قهرماني بود.
از آن روز تــا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبی هم از او ديدهام. خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده.
صحبت هايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبت هايش فکر ميکردم.
يادم افتاد در مقر ســپاه گيلان غرب روی يكی از ديوار ها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند:
«ابراهيم هادی رزمندهای با خصائص پوريای ولی »
#نشر_شهید_ابراهیم_هادی
@Oshagh_shohadam