eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
887 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشـت‌خُشکیــد‌و‌زمیـن‌ سوختُ‌بارانـ نگــرفت •زندگـےبعــد‌تـو‌ بر‌هیچکس‌آسان‌نگرفـت ... '↻'♥️ 『@Oshagh_shohadam
نویسنده:فاطمه رهبر انتشارات_خط مقدم رایگان میزارم براتون به شرط دعا شهادت در حق ادمین های کانال و نویسنده محترم پایین پای پسرش نشسته . پاهایش را دراز کرده و با گوشه ی چادرش ، نم روی سنگ قبر را می گیرد . قطره های باران ، از لای گلبرگ هایی که برده ایم ، چکه چکه می ریزد . لب هایش تکان می خورند و چیزی شنیده نمی شود .پاییز ، همه سوزَش را ریخته توی باران ، و بر سر شهر می ریزد . از پشت پنجره های بزرگ سالن مزار شهدا ، نمای بیرون ، خیس و لرزان است . گردن کج می کنم . پدر ، کمی آن طرف تر از ما تکیه داده به ستون ، زانوها را بغل گرفته و به جایی نا معلوم خیره شده است . مادر ، رد نگاهم را می گیرد : _ روزی که خبر شهادت بابکم رو آوردن ، باباش رفته بوده استخر . صبح ، قبل از سرکار رفتن ، بهم گفت ( رفیقه ، قلبم سنگینه .) نگران شدم ؛ اما به روی خودم نیوردم . گفتم ( حتما دیشب باز فکر و خیال کرده ای ! بری سر کار ، سرت مشغول کار بشه ، یادت می ره .) اما دل خودم هم شور می زد . چند روز بود دز بابک خبری نبود . بهم گفته بود ( زنگ نزدم ، نگران نشی مامان !) اما اورگیم . . . می کوبد به قلبش . صدای ضرباهنگ باران روی سقف ، فضای غریبی به وجود آورده است . * * * پدر تمام ساعت اداری را کار می کند . کار می کند ؛ اما از سنگینی قلبش کاسته نمی شود . عصر که بر می گردد ، حالش بدتر است . نمی خواد آشفتگی اش را به اهل خانه منتقل کند . ساک استخر را بر می دارد و از خانه بیرون می زند بیرون . اولین بار است در نبود بابک قصد کرده برود استخر . چند باری قصد رفت کرده اما منصرف شده بود . وارد سالن می شود . کلید کمد را تحویل می گیرد . پاهایش سست می شود و همان جا روی صندلی می نشیند . کلید کوچک را در دست می چرخاند و به آخرین مکالمه اش با بابک فکر می کند . چند روز پیش ، در حال برگشتن از مشهد بود که گوشی اش زنگ خورده بود . شنیدن صدای بابک ، انگار جانی تازه به کالبدش دمیده بود ؛ دنیا دوباره خوش رنگ و لعاب شده بود . برای بابک از کارش گفته بود ؛ این که شاید منتقل بشود و به مشهد . و بابک چقدر از این خبر خوشحال شده بود . حرف های آخر بابک اما وزنه ی سنگینی روی قلبش گذاشته بود : _بابا ، از دوست های شهیدت بخواه شفاعت من رو بکنن شهید شم . پدر لب به دندان گرفته بود تا بتواند درد این حرف را تحمل کند . . . ادامــہ دارد ـ ـ ـ 🌱بـہ ڪانـاݪ عشاق الـشہدا بـپـیونـدیـد🌱 eitaa.com/Oshagh_shohadam
نویسنده:فاطمه رهبر انتشارات_خط مقدم رایگان میزارم براتون به شرط دعا شهادت در حق ادمین های کانال و نویسنده محترم 🍂 صدای قدم هایی که نزدیکش متوقف می شود ، از فکر و خیال بیرونش می آورد . سربلند می کند . کلید از چرخِش می ایستد . _ حاج محمد ، خوب ای ؟ به سختی می ایستد . به یار دوران جنگش نگاه می کند . قلبش فرو می ریزد : _بابکم شهید شده ؟ * * * پدر ، کمر ازستون جدا می کند . دست می برد توی جیب کتش ، دستمالی بیرون می آورد و می کشد روی چشم های خیسش ، با انگشتش به قلبش اشاره می کند : _ به دلم افتاده بود که . . ‌ . شاخه ی خشکیده ی گلی را در دست گرفته ام . با هر تکانم ، یکی از گلبرگ های خشکش می افتد . نگاه مادر ، به پر پر شدن گل است . نارنجی گل ، توی خیسیِ نگاه مادر رنگ گرفته . مادر به هیچ کس نگفته بود شب چه خوابی دیده . عصر ، بعد از رفتن همسرش ، چادر به سر کشیده و گفته بود می روم خانه ی برادرم روضه . هرسال ، روز شهادت امام رضا علیه السلام، زن برادرش رضه داشت . سال ها با بابک همراه کاروان دختر دایی اش راهی مشهد می شد تا روز شهادت امام هشتم ، آنجا باشند . امسال ، نبود . بابک ، دل و دماغ سف را از همه گرفته بود . کنج خانه ی برادر می نشیند . دانه های سبز تسبیح ، بین انگشتانش می گردد . لبان نازکش ، به ذکر صلواتی که نذر کرده ، می لرزد . هر از گاهی ، گوشی را از زیر چادرش می کشد بیرون ، و نگاهی به صفحه ی خاموشش می اندازد . در انتظار زنگ بابک است . زن ها ، غریبه و آشنا ، وارد می شوند . رفیقه خانم ، چشم به راه خواهرش است تا بیاید و خواب دیشبش را برای او بگوید . رقیه وارد می شود و به سمت خواهر می آید . می گوید : باجی ، امید گلیپدی . تسبیح رد مشت می گیرد و به سختی پای دردناکش را جمع می کند و بلند می شود . می گوید : امید ؟ الان خونه بود که ! چی کارم داره ؟ چشم از خواهر می گیرد و راهش را کج می کند به سمت آشپزخانه . به سمت در حیاط می رود . کسی نیست صدای گریه ی خفه ای از پار‌کینگ می آید . به زنی راه می دهد تا وارد خانه شود . به سمت صدا قدم بر می دارد . اُمید ، همراه زن دایی اش به سمتش می آید . چشمان سرخ پسر ، مادر را هراسان می کند : نه الوپدی، بالا؟¹ امید می گوید : هیچی نشده . _یالان دمه ، امید !² _نه، بابا ! چه دروغی آخه ؟! فقط خبر دادن بابک به دستش تیر خورده . چنگ کشیده می شود روی صورتش . صدای گریه ، حیاط را پر کرده ، خواهر بزرگ سمتش می آید و در آغوش می گیردش . مادر یادش می آید دیشب در خواب ، انگشتری طلا با یک نگین بزرگ در انگشتش کردند و گفتند بابک برایت خریده . باران همچنان می بارد . ضربه هایش ، دل شیشه را می لرزاند . پدر ، بی صدا اشک می ریزد . لبان مادر می لرزد ؛ اما چشمانش ، مثل خودش صبورند . می گوید : گدخ ، بالا ! ³ بلند می شویم . شانه های مرد و زن ، موازی هم است . یکی، یعقوب وار در حال سوختن است ، و دیگری ، مثل کوه استواری می کند . بابک تکیه اش را داده به درخت . گردن کج کردا و رفتن مان را نگاه می کند . پایان ـ ـ ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ¹چی شده ، بچه ؟ ²دروغ نگو ! ³بریم ، عزیزم ! 🌱بــہ ڪانـاݪ عشـاق الـشہدا بـپیونـدیـد🌱 eitaa.com/Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است ……ڪہ آسمانیت مےڪند.…… 🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱 دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد. دلــ‌ها را راهےڪربلاے جبــ‌هہ‌ها مےڪنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هــــــداء" مےنشینیم...|♥️ 🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ 🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻 🌾 @Oshagh_shohadam
Salim Moazenzade - Zeinab Zeinab (320).mp3
10.57M
موافقید ⁉️ با هم مداحی مورد علاقہ شہید نوری رو گوش کنیم 🎧 eitaa.com/Oshagh_shohadam
15.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چـادࢪت‌را‌بتڪان . . روزی‌مـا‌رابفـرسـت . . ای‌ڪه‌روزی‌دو‌عـالم . . همه‌ا‌ز‌چـادر‌تـوست🍃🌼 🌿 @Oshagh_shohadam
• . داشتم‌ بـھ این فڪر میکردم.. مگـھ چند سال دیگـھ زنده‌ام؟!🧐 خدا خودش داره تو قرآن میگـھ دنیا لھو و لعبِ... حالا کل کیفایِ دنیا رو هم بردم بعد تھش میرم تو قبر توشـھ‌ام چیـھ؟!🚶🏿‍♂ ول بودن تو اینستا و ایتا و همـھ‌اش سرم تو گوشـے باشـھ چـے بھم اضافـھ میشہ؟ - کاری‌باساعتای‌مفیدش‌ندارم🙅🏻‍♂ - البتـھ قبول دارم اوقات فراغتم نیازه‌ها.. روزی چند دقیقہ بـھ خودسازی پرداختم؟! @Oshagh_shohadam
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
-
این‌روزهانفس‌زدنت‌مختصرشده ؛ یعنۍ‌که‌ماندنِ‌توبه‌اما؛اگرشده...💔
این روزها زیاد بگویید : [ السلام علیک یا امیرالمؤمنین...🖤] این روزها در مدینه کسے سلامش که نمیکند هیچ جواب سلامش را هم نمیدهند...💔 🏴 @Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است ……ڪہ آسمانیت مےڪند.…… 🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱 دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد. دلــ‌ها را راهےڪربلاے جبــ‌هہ‌ها مےڪنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هــــــداء" مےنشینیم...|♥️ 🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ 🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻 🌾 @Oshagh_shohadam
جمعه باشه...♥️ باشه...🥀 نفس گرفته باشه...😞 اما آقامون نباشه💔😭 حواسمون هست...!؟ پسری مانده ازتبارِ علی؛🕊 اوکه قرن هاست به دنبالِ ۳۱۳یاور همچون،عباسِ بن علی میگردد؟؟ وای برما...😞 @Oshagh_shohadam
گُفـت‌پیـرشُـدم‌‌توبـه‌میکنم... ولی!' نِمےدونست‌کُلـی‌جوون‌زیـرخاکَـن که‌آرزوشونـہ‌برگردن‌‌وتوبـھ‌ڪننـ💔! +وقتت‌روغنیمت‌بشماررفیق‌‌ الان‌‌وقتشـہ‌هاا :) @Oshagh_shohadam
شهـید حسین‌ معز غلامی : "طوری تلاش‌ ڪنید کہ‌ اگر روز؎ . . . امام‌ زمان (عج) فرمودند یڪ‌ سرباز متخصص‌ میخواهم بفرمایند، فلانـی‌ بیاید . . . سرباز؎ کہ‌ هیچ‌ ڪارایی‌ نداشته‌ باشہ، بدرد آقا نمی‌خوره ..!" @Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غروب جمعه دلت گرفته از این فرصت فوق العاده استفاده کن مولا جان این جمعه هم گذشت 😭💔 @Oshagh_shohadam
‌‌‌‌ 💥 میگفت‌ که: مواظب‌ چشمات‌ باش" نکنھ‌‌ بہ‌ چیز؎‌ نگاه‌ کنۍ ‌ کھ‌ اون‌ دنیا‌ بگۍ اے ڪاش‌ کور‌ بودم:)🚶‍♂ 🖐🏻 @Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه‌مشتےمیگفت: خیلیام‌انقدر‌خوبن‌ڪه اون‌دنیا‌توصفِ‌شهدا‌هستن :) +شهادت‌تنها‌راه‌نیست ... @Oshagh_shohadam
رفقا، پاشین هندزفری هاتون روبیارید.دلارو راهی کنیم.💔
Mehdi Rasooli - Madare Ghamkhar (128).mp3
3.99M
چرا برات نگران نباشم که نفست گاهی برنمیگرده😭💔 نگرانم من واسه این زخمات نگرانم چون خونیه نفسات مظلوم مادر💔 بی کس مادر💔 
Mehdi Rasooli - Ye Kami Harf Bezan (320).mp3
9.13M
پاشـو‌اینجورۍمنـو‌نده‌عذاب‌ڪلمینے برۍ‌از‌پیشـم‌میشم‌خونہ‌خراب‌ڪلمینے