#خبر_گزاری
💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷
┈••✾•🦋 ﷽ 🦋•✾••┈
🌀 گزارشی از سخنرانی دکتر پاکتچی در نشست «آگاهیهای مربوط به ادیان ایران باستان در قرآن» که در تاریخ ۲۹ اردیبهشتماه در انجمن علمی ادیان و عرفان برگزار گردید.
🗓 ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۱
🔻 تشابه قرآن و متون دینی ایران پیش از اسلام نشانه چیست؟
🔹 بحثم را با یک مقدمه شروع میکنم. در مورد ارتباط بین قرآن و ادیان ابراهیمی تا به حال کارهای زیادی انجام شده است. انبوهی از مطالعات را داریم که به ارتباط بین آموزههای قرآن با دین یهود و دین مسیحیت پرداختند. نمیخواهم بگویم در این زمینه کار انجامنشده وجود ندارد ولی حوزهای است که تا حدی گامهایی در آن برداشته شده است. زمینهای که در آن به شدت با خلا مواجه هستیم حوزه ادیان ایران باستان خصوصا دین زردشتی است. البته ادیان ایران باستان محدود به زردشتی نیست و میتوان دین مانوی و آیین میترایی را هم در بر بگیرد. ما مطالعات مهمی در ارتباط با قرآن و دین زردشتی مشاهده نمیکنیم. البته کسانی سعی کردند به ارتباط اسلام با دین زردشتی بپردازند به خصوص تلاش کردند ثابت کنند پیروان دین زردشتی اهل کتاب هستند. از این بابت آثاری وجود دارد ولی اینکه به طور خاص ذرهبین خود را روی سطور قرآن بگذاریم و در آیات قرآن دنبال اطلاعاتی بگردیم که به این دین ارتباط دارد با خلا زیادی مواجه هستیم. از سوی دیگر چون در ایران زندگی میکنیم و ایرانی هستیم و سوابق فرهنگی کشورمان برای ما مهم است این مسئله خیلی اهمیت دارد. شاید دین زردشتی برای مستشرقین اولویت اول نبود ولی برای ما میتواند به عنوان اولویت مطرح باشد لذا موضوع ارتباط بین آموزههای قرآن و آموزههای ادیان ایران باستان همیشه برای من موضوعی مورد توجه بوده است؛ این مقدمه بحثم بود.
🔻 پیام مهم مشابهت میان متون زردشتی و قرآن
🔹 یک قدم جلوتر برویم باید بپرسیم آگاهیهای مربوط به ادیان چه گرهی از کار ما باز میکند و چه کمکی به ما میکند؟ گاهی اوقات دنبال ارضای کنجکاوی هستیم ولی مسئله من فقط ارضای کنجکاوی نبود و صورت مسئلههای مهمتر داشتم. حداقل دو مسئله مهم پیش روی ماست. نکته اول این است که ما میدانیم از لحاظ ترتیب تاریخی، اسلام زمانی ظهور کرده است که مدتها از وجود دین زردشتی میگذشته و این یک امر واضحی است. به همان اندازه که دین یهود و مسیح پیش از اسلام وجود داشتند دین زردشتی هم پیش از اسلام وجود داشته است. دین مانوی هم دویست سال قبل از اسلام وجود داشته است. اگر با آموزههایی مواجه شویم که به عنوان آموزه اسلامی مطرح شده و این آموزهها در دین زردشتی و دین مانوی هم وجود دارند به شدت برای ما پیام دارد و آن اینکه اگر آنچه قرآن به ما میآموزد در متون دینی ایران پیش از اسلام وجود داشته باشد به هیچ نمیتوانیم این ادیان را به کلی کنار بگذاریم. برای فردی که مومن است یک راه وجود دارد و آن اینکه معتقد شود این متون ریشه در وحی دارند و کسی که مومن نیست بگوید مطالب قرآن وام گرفتهشده از این متون است؛ این صورت مسئله اول بود.
🔹 نکته دوم این است که خیلی مواقع مانند هر متن دیگری در ارتباط با قرآن دچار پیچیدگیهایی در متن هستیم. گاهی در قرآن عباراتی وجود دارد که فهمش ثقیل است و نیاز به اطلاعات بیشتری دارد یعنی با اطلاعات متعارف متوجه نمیشویم این آیه درباره چه صحبت میکند. اینجا هم مقایسه سطور قرآن با اطلاعاتی که از ادیان پیش از اسلام داریم میتواند در راستای فهم عمیقتر کمک کند یعنی از یک مطالعه مقایسهای بین متن قرآن و متون بازمانده از ایران پیش از اسلام در راستای گرهگشایی و تفسیر بهتر از بعضی آیات کمک بگیریم؛ این هم مقدمه دوم من بود که روشن شود دنبال چه هستیم.
🔻 نبود سابقه شرک در میان ایرانیان باستان
🔹 بحثم را با مباحث مربوط به خدا آغاز میکنم، نمیخواهم وقت جلسه را با این بحث بگیرم که زردشتیها یکتاپرست هستند. دوگانهپرستی حتی اگر درست هم باشد مربوط به مانویهاست نه زردشتیها و چنین نسبتی به زردشتیها قابل اعتنا کردن نیست. علاوه بر بحث یکتاپرستی که یک فخر برای ایرانیان است و سابقه شرک را در میان ایرانیان نمیبینیم باید عرض کنم گاهی اوقات عباراتی که درباره خدا و معرفی خدا به کار برده میشود آنقدر به هم نزدیکند که انسان را به فکر فرو میبرند. مثلا قرآن میفرماید: «هو الاول و الآخر» یا میفرماید «لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار». من عبارتی از یسنا بخوانم که میگوید: ای مزدا اهورا، هنگامی که دریافتم تویی آغاز و تویی انجام و تویی شایان پرستش... و در ادامه گفته میشود که چشمها او را نمیبینند. بارها در متون دین زردشتی به صراحت این آموزه را میبینیم که خدا با چشم دیده نمیشود در حالی که این موضوع در دوره اسلامی محل بحث و مناقشه میان علما بوده است یعنی گروهی از علمای دینی معتقد بودند با چشم سر میشود خدا را دید، این نشاندهنده فرهیختگی ایرانیان بوده است.
🔹 اگر بخواهم جلوتر بروم موضوع قدرت فراگیر خداوند و اینکه به عنوان قادر متعال معرفی میشود را در یسنا مشاهده میکنیم که تصریح میشود او قادر و قاهر است. گاهی اوقات حتی توضیحاتی درباره هو الاول در عبارات حدیثی ما آمده است که نظیرش را در یسنا میبینیم یعنی توضیحاتی درباره مفهوم هو الاول داده میشود. از این موارد بسیار زیاد است و لیست بلندبالایی جلوی من هست.
🔹 یک مثال دیگری به عنوان آخرین نمونه میآورم که از نمونههای پیچیده است. یکی از موضوعات پیچیده آیه سی و پنج سوره نور است که میفرماید: «الله نور السماوات و الارض مثل نوره کمشکاة ...»، و خدا را به عنوان روشنایی آسمان و زمین معرفی میکند. این آیه، هم به شدت مفسرین را درگیر خودش کرده و هم متکلمان را. من پیشنهاد میکنم باب اول کتاب بندهشن را بخوانید. این از متون دینی کلامی به زبان پهلوی است که یکی از منابع مهم در شناخت فلسفه و کلام زردشتی است. در آغاز این کتاب تبیینی میبینید از اینکه اهورا مزدا را به عنوان روشنایی ازلی معرفی میکند. در آنجا توضیح داده میشود چگونه از اهورا مزدا روشنایی ساطع میشود و روشنیهای عالم به وجود میآید. وقتی ما آیه نور السماوات را نگاه میبینیم تصورمان این است که نور فیزیکی است و خدا مادی نیست لذا باید آیه را به استعاره حمل کنیم ولی در تبیینی که در بندهشن ارائه میشود راجع به یک پدیده مادی صحبت نمیکند بلکه درباره امر فرامادی صحبت میکند و روشناییهای دیگر مخلوق اهورا مزدا هستند.
🔻 اشتراک قرآن و اوستا در معرفی شیطان
🔹 اشاره مختصری هم به شیطان داشته باشم. برخی میگویند دین زردشتی شیطان را یک امر اصیل میداند. واقعا اینطور نیست و در بخشهای مختلف اوستا با این پدیده مواجهیم که شیطان را به عنوان مخلوق خدا معرفی میکند و بحث مهلت دادن به اهریمن توسط اهورا مزدا مطرح میشود و اینکه پس از پایان مهلت، اهریمن وجود نخواهد داشت. پس اهریمن شریک اهورا نیست بلکه مخلوق اوست و توانسته فرصتی از خدا دریافت کند، همانند آنچه در قرآن میبینیم. این یک شباهت ظاهری نیست بلکه یک ارتباط آموزهای بسیار قوی است که بین قرآن و اوستا مشاهده میکنیم.
🔹 حال به بحث باورهای ایران باستان که به نوعی تعریف متفاوتی از خدا ارائه دهد بپردازم. دوستان با پدیده زروان آشنایی دارند. میتوانیم در ادیان ایران مسیری را شناسایی کنیم که ربطی به دین زردشتی ندارد و یک مسیر دینی است که در آن، زمان خدایی میکند. این مسیر دینی اختصاص به ایران ندارد و آن را در دیگر ملتها هم مشاهده میکنیم. در ایران باستان زروان خدای زمان است. البته نسبت زروان با اهورا مزدا میان دینشناسان مورد چالش بوده است. ما نفوذ این جریان را در دین زردشتی هم میبینیم و پژوهشگران نشان دادند کجا رد پای زروانیسم را مشاهده میکنیم. آنچه میخواهم توجه دوستان را به آن جلب کنم ترجمه زروان به زبان عربی به صورت دهر است. دهر به معنای روزگار و زمان است. یک حدیثی داریم که منتسب به پیامبر(ص) است که حضرت میفرمایند: دهر را ناسزا نگویید، الله همان دهر است.
🔹 وقتی شما این عبارت را میخوانید احساس میکنیم تئولوژیسین زروانی این جمله را میگوید. اینکه الله همان دهر است، ترجمهاش این است اهورا مزدا همان زروان است. آیهای در قرآن است که از قول مشرکین میفرماید: «ما یهلکنا الا الدهر» یعنی مشرکینی وجود دارند که باور دارند آنچه ما را هلاک میکند روزگار است. اینجا شما میتوانید زروان را مشاهده کنید که چگونه در عربستان گروهی از مشرکین معتقد به هلاککنندگی روزگار بودند. اینجا میتوانیم صورت مسئله سوم را اضافه کنیم و آن اینکه آیا مخاطبانی با باورهای دینی مربوط به ایران باستان در شبه جزیره زندگی میکردند.
🌀 برای مطالعه این گزارش در سایت اصلی وارد لینک زیر شوید:
🌐 https://iqna.ir/fa/news/4058275
🆔 @ostadpakatchi
#یک_نکته
🌀 توسل به پیامبر(ص)
در حوزۀ حدیث اهل سنت، مهمترین روایت در اینباره حکایت مرد نابینایی است که به حضور پیامبر(ص) آمد و از آن حضرت دربارۀ بازیافتن بیناییاش از خدا، «استشفاع کرد». حضرت نیز دعایی بدو آموختند که این عبارات در آن وجود داشت: «اللٰهم اِنی اسألک و اتوجه الیک بنبیک... یا محمد انی توجهت بک الی ربی...» (نک : احمدبن حنبل، ۴/ ۱۳۸؛ ترمذی، ۵/ ۵۶۹؛ ابن ماجه، ۱/ ۴۴۱؛ ابن خزیمه، ۲/ ۲۲۵؛ حاکم، ۱/ ۴۵۸، ۷۰۰).
🔹در حدیث نبوی دیگر، آمده است که فردی از بادیه نزد پیامبر(ص) آمد و درخواست باران کرد و افزود که «ما از تو نزد خدا استشفاع میکنیم و از خدا نزد تو». پیامبر(ص) فرمود که روا نیست نزد مخلوقی از خدا استشفاع کردن (ابوداوود، ۴/ ۲۳۲؛ بزار، ۸/ ۳۵۴؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ۲/ ۱۲۸؛ ابن ابی عاصم، ۱/ ۲۵۲)؛ اما تلویحاً استشفاع به مخلوق نزد خالق را تأیید کرده است.
🔹بـه سخن خلیفـۀ دوم نیز بـاید اشـاره کرد کـه از تـوسل بـه پیامبر(ص) برای استسقاء در زمان حیات آن حضرت، با همین لفظ «توسل» سخن آورده است (بخاری، ۱/ ۳۴۲، ۳/ ۱۳۶۰؛ ابن سعد، همانجا؛ بیهقی، ۳/ ۳۵۲). گاه نیز از توسل به پیامبر(ص) با تعابیری چون «بحق نبیک» استفاده شده است، بدون آنکه واژۀ توسل به کار رود (نک : ابونعیم، ۳/ ۱۲۱؛ طبرانی، همان، ۲۴/ ۳۵۱). از جمله در تفسیر آیۀ «فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ...»(بقره/ ۲/ ۳۷)، آمده است که ذکر آموخته شده به آدم درخواست بخشش «به حقِ» پیامبر(ص) بوده است (حاکم، ۲/ ۶۷۲؛ طبرانی، المعجم الاوسط، ۶/ ۳۱۳).
🔹عالمانی چون ابوالعباس خطیب در وسیلة الاسلام بالنبی(ص) (چ سلیمان صید، بیروت، ۱۹۸۴م) و شوکانی در الدر النضید (ص ۳-۸) به تفصیل به این احادیث برای جواز استشفاع و توسل به پیامبر(ص) تمسک کردهاند، اما برخی چون ابن عبدالسلام بر این باورند که توسل جز به پیامبر(ص) در احادیث تأیید نشده است، ضمن آنکه دربارۀ صحت اخبار در جواز توسل به شخص پیامبر(ص) نیز تردید کرده است (نک : ص ۱۰۴ بب ؛ شوکانی، ۷؛ مبارکفوری، ۱۰/ ۲۵). در راستای همین اندیشه است که برخی چون شهابالدین تمیمی هرگونه توسل به جز خدا ــ حتـى بـه پیـامبر(ص) ــ را ممنـوع میشمردنـد و همیـن امـر موجب شد تا در ۷۲۵ق/ ۱۳۲۵م وی را از مصر اخراج کنند (حسینی، ۶/ ۱۳۸).
🔹همزمان با وی تقیالدین سبکی (د ۷۴۶ق)، از عالمان شافعی، باب ۸ از کتاب شفاءالسقام را به موضوع توسل به پیامبر(ص) اختصاص داد و ضمن تأکید بر اینکه جواز این توسل نزد همگی متدینان معلوم است و تا پیش از تشکیک ابن تیمیه، در اینباره منکری وجود نداشته است (ص ۱۶۰). وی سپس به دنبال منازعات مطرح شده در اینباره، توسل به پیامبر(ص) را در ۳ مقطع، پیش از خلق آن حضرت، در مدت زندگی آن حضرت، و پس از وفات آن حضرت تقسیم کرده، و ضمن تأکید بر جواز توسل به پیامبر(ص) در هر ۳ مقطع، با نمونههایی از احادیث و روایات به تأیید دیدگاه خود پرداخته است (ص ۱۶۱-۱۶۸). وی کاربردهای اصطلاح توسل به پیامبر(ص) را از حیث معنا نیز بر چند نوع دانسته است: نوع اول به معنای طلب حاجت از خداوند به وجاهت یا برکت کسی یا چیزی، نوع دوم به معنای طلب دعا از فردی وجیه، و نوع سوم خواستن چیزی از پیامبر(ص) به این معنا که او میتواند با شفاعت نزد خداوند سبب برآورده شدن آن حاجت گردد و در تأیید هر نوع نیز به احادیثی استناد کرده است (ص ۱۶۱، ۱۶۹، ۱۷۴). این طبقهبندی سبکی دربارۀ توسل به معنای عام خود نیز میتواند مصداق داشته باشد.
🌀 منبع: دبا (مدخل توبه)
🆔 @OstadPakatchi
#معرفی_مقاله
🌀 عنوان مقاله: نسبت فقه و اخلاق در آموزه های امام رضا علیه السلام
🔹 نویسنده: دکتر احمد پاکتچی
🌀 چکیده ی مقاله:
🔹 نسبت فقه و اخلاق، نه تنها از دیرباز محل تأمل عالمان دینی بوده و ذهن آنان را مشغول ساخته است، بلکه در شرایط امروز، به دلیل تحولات اجتماعی و فرهنگی گسترده در زندگی بشر و تغییرات رخ داده در سبک زندگی، نیاز حس شده به توسعهی فقه و نیاز به پاسداشت از جایگاه اخلاق در حیات اجتماعی، بازنگری در این مسأله ضرورتی افزون یافته است. در میان ائمه ی اطهار (علیهالسلام) چنین مینماید که امام رضا (علیهالسلام) - به سبب شرایط اجتماعی و فرهنگی موجود در عصر آن حضرت - توجهی خاص به فقه و اخلاق مبذول داشته و در سطح گستردهای به جوانب مختلف این مسأله پرداخته شده است. در این راستا میتوان دریافت که نگرش طیفی به الزامهای دینی، توجه به علل الاشرایع و خاستگاههای اخلاقی و انسانی احکام و تکیه بر تأدیب در رفتار دینی و برخی دیگر از شیوههای مواجههی خاص با مسائل شریعت که در احادیث آن حضرت دیده میشود، مبنای استواری برای پیوستگی فقه و اخلاق در آموزههای امام رضا (علیهالسلام) را فراهم آورده است که درک دقایق آن، میتواند الگوئی کارآمد برای بازنگریهای ما در مسائل خود، در عصر حاضر باشد. نسبت فقه و اخلاق از دیرباز محل گفتگو میان عالمان بوده است و این نسبت به خصوص زمانی پیچیده میشود که سخن از اخلاق دینی در میان باشد. هم برای فقه و هم اخلاق دینی سرچشمههای اصلی نصوص دینی عبارت از قرآن و احادیثاند و هر دو دربارهی باید و نبایدها سخن میگویند؛ بنابراین نه از حیث دستوری بودن و نه از حیث منابع، تفاوت معناداری میان آن دو وجود ندارد. شاید بتوان گفت قابل تکیهترین وجه تمایز میان فقه و اخلاق دینی مرزهائی باشد که به طور تعینی در تاریخ علوم اسلامی کشیده شده و این در حالی است که به هنگام سخن گفتن در باب نصوص، تطبیق این مرزبندیها مشکل و گاه ناممکن است. تا آنجا که به قرآن کریم بازمیگردد، کشیدن مرزی روشن میان آیات فقهی (آیات الاحکام) و آیات اخلاقی ممکن نیست و در احادیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اهل بیت (علیهمالسلام) نیز به همان اندازه تفکیک مشکل است. چه بسیارند احادیثی که از نگاه فقیهان، حدیث فقهی تلقی شدند و برای اخلاقیان، مستندی برای استخراج اصول اخلاقی بودند.
فایل کامل مقاله 👇👇👇
🆔 @OstadPakatchi
نسبت فقه و اخلاق در آموزههای امام رضا.pdf
2.16M
#دانلود_مقاله
🌀 عنوان مقاله: نسبت فقه و اخلاق در آموزه های امام رضا علیه السلام
🆔 @OstadPakatchi
#اطلاع_رسانی
💠 همایش «شهر روایتها، روایت شهرها» بصورت حضوری و مجازی برگزار میگردد:
🔹 در این همایش، دکتر احمد پاکتچی با موضوع «روابط جزء و کل در اندام شهر با رویکرد نشانهشناسی فرهنگی» به سخنرانی خواهند پرداخت.
🔹 زمان: چهارشنبه، ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ - ساعت ۱۴ الی ۱۸
🌀 لینک ورود به همایش:
https://b2n.ir/z47316
🆔 @OstadPakatchi
🌀 سین برنامه و زمان سخنرانی اساتید در همایش مذکور...
🆔 @OstadPakatchi
روابط جزء و کل در اندام شهر با رویکرد نشانهشناسی فرهنگی.mp3
9.18M
#سخنرانی
#فایل_صووتی
💠 همایش «شهر روایتها، روایت شهرها»
🔹 سخنران: دکتر احمد پاکتچی
🔹موضوع: «روابط جزء و کل در اندام شهر با رویکرد نشانهشناسی فرهنگی»
🔹 زمان: چهارشنبه، ۲۵ خرداد ۱۴۰۱
🆔 @OstadPakatchi
#اطلاع_رسانی
💠 نشست علمی «God und Human Dignity: Approaches within Ecumenical Dialogues in Christianity and Islam»
(خدا و کرامت انسانی؛ رویکردهای درون گفتمانی میان مسیحیت و اسلام):
🔹 در این نشست، دکتر احمد پاکتچی با موضوع «رKhalifa oder/ und Ebenbild Gottes?: Das Verhältnis der koranischen Theologie zur Bibel» (خلیفه و/یا صورت خدا: نسبت میان الهیات قرآنی و عهدینی) به سخنرانی خواهند پرداخت.
🔹 زمان: دوشنبه، 27 June - ش ۶ تیر ۱۴۰۱ - ساعت ۱۴ الی ۱۵:۳۰ (به وقت آلمان) - ۱۶:۳۰ الی ۱۸ (به وقت ایران)
🔹 مکان: آلمان - دانشگاه پادربورن
🌀 لینک ورود به نشست:
تا کنون لینکی از حضور در این نشست منتشر نگردیده است. اما به محض انتشار و یا دریافت لینک، از طریق کانال اطلاع رسانی خواهد شد.
🆔 @OstadPakatchi
#سخنرانی
🌀 گزارشی از سخنرانی دکتر پاکتچی در برنامه کنفرانس بین المللی "گفتگوی ادیان برای صلح و هماهنگی
🔹زمان: جمعه، 3 ژوئن 2022 - ١٣ خردادماه ١۴٠١ - سفارت قزاقستان در فرانسه
🌀 متن سخنرانی (ترجمه شده از فرانسوی به پارسی)
استادان محترم، خانم ها و آقایان، در این سخنرانی قصد دارم تا به اختصار به موضوع «ادب در روابط اديان»، به عنوان یک ضرورت برای گفتگوی ادیان در جستجوی صلح و هماهنگی بپردازم.
🔹 مسئله ادب و نزاکت در روابط در دهههای اخیر مورد توجه محققان رشتههای مختلفی قرار گرفته است. زبانشناسان موضوع ادب گفتاری را در کاربردشناسی مورد مطالعه قرار میدهند؛ این در حالی است که تنظيم فواصل اجتماعی در حدود نیم قرن است که در علوم اجتماعی مورد مطالعه قرار گرفته است. محققان رشتههای مختلف که ادب در یک جمله يا در گرفتن يک فاصله اجتماعی معين تعریف کردهاند، بر اين نکته اتفاق نظر دارد که قواعد آن در در سراسر جهان از جامعهای به جامعه دیگر متفاوت است.
🔹 به گونهای همسان با نظریه زبانشناختی، از ادب بینالادیانی نیز میتوان سخن گفت که موضوع آن قواعد گفتوگو ميان پيروان اديان و مذاهب گوناگون و برقرار کردن و نگاه داشتن روابط بين اشخاص و جماعتهای دينی مختلف باشد. علاوه بر این، میتوان در آن هماهنگی با قوانین رفتاری مناسب با هر جامعه را لحاظ کرد.
🔹 بر اساس گزارش یونسکو پیرامون گفتوگوی بین ادیان در سال 2007، ناآگاهی از معارف دینی به جهل نسبت به اديان ديگر منجر میگردد و در نتیجه، ناآگاهی انسان از مفاهیم دینی ديگران و ناآشنایی با این موضوعات در ابعاد تاریخی و جامعهشناختی آن میتواند منجر به سوء برداشتها میان افراد و مذاهب مختلف گردد. این گزارش و موارد مشابه آن، به اهمیت آگاهی بینالادیانی اشاره دارد که در دوران اخیر مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است.
🔹 اما من میخواهم یک عامل را در اینجا اضافه کنم. از آنجایی که ادب گفتاری چیزی فراتر از دانش معمول زبان است، میخواهم تأکید کنم که موضوع ادب بینالادیانی نيز عاملی مهم و فراتر از آگاهی بینالادیانی است. در قرآن کریم میبینیم که بايد با پیروان هر دینی -نه تنها با پيروان ادیان توحیدی، بلکه با بت پرستان نیز- باید مؤدبانه رفتار کرد (انعام/108).
🔹 یک خطاب غیر مؤدبانه و استفاده از عناوین دگرخوانده برای پیروان ادیان که مورد پسند آن جماعت نیست، یا اطلاق کلمهای توهینآمیز و حتی واژهای که در بدو امر و به تنهایی نشاندهندۀ معنای خاصی نیست، اما از لحاظ تاریخی بار معنایی منفی دارد همگی مواردی هستند که باید از آن پرهیز کرد. مثلاً در زبان فارسی برای خطاب به پیروان دين يهود سه کلمه وجود دارد: «کلیمی» که مورد پسند خود جماعت است و در قانون اساسی ایران نيز به کار رفته است، «یهودی» که عنوانی خنثی است و «جُهود» که از نظر تاریخی عنوانی مذموم است – با وجود اینکه این واژه از نظر ریشه شناسی دقیقاً شکلی از کلمه یهود است.
🔹 گاه ممکن است پرداختن به مذهب خود، عملی غیر مؤدبانه بوده، نوعی از تفاخر، و تحقیر و خوار شمردن دیگران را به همراه داشته باشد. مثلاً در قانون اساسی پيشين ايران، تشیع دوازده امامی «طريقه حقه» نامیده شده، اما در قانون اساسی جدید برای جلوگیری از نفی ضمنی که در این عبارت نسبت به سایر ادیان و مذاهب وجود دارد، واژه "حقه" حذف شده است.
🔹 به عنوان نتيجهگيری میخواهم اشاره کنم که فراسوی آگاهیها نسبت به محتوای اديان ديگر که با آنها در ارتباط هستيم، ارزشهای ناظر به ادب، از جمله عناوین، عبارات و همچنین آیینها و نمادهای ادیان مختلف، نيز بسيار مهم است. به هر روی، صلح و هماهنگی بین ادیان مختلف، تنها با دانش متقابل که با ادب و نزاکت بینالادیانی تکمیل میشود، تضمین میگردد. به همین دلیل است که باید در آینده مطالعات خود را در این زمینه گسترش دهیم.
🆔 @OstadPakatchi
#سخنرانی
🌀 Rapport du discours du Dr Paktachi en PROGRAMME DE LA CONFERENCE INTERNATIONALE "Dialogue interconfessionnel pour la paix et I'harmonie" dédiée au VII'Congrès des leaders de religions mondiales et traditionnelles
🔹 Le vendredi 3 juin 2022, dans les salons de l'Ambassade du Kazakhstan en France
🌀 Notes de lecture
Les distingués professeurs, les excellences, Mesdames et Messieurs, Je voudrai dans cet exposé discuter en bref le thème de la politesse interconfessionnelle et interreligieuse, comme une nécessité pour le dialogue entre les confessions à la recherche de la paix et l’harmonie.
🔹 La question de la politesse et de l'étiquette a été un sujet de préoccupation pour les chercheurs de plusieurs disciplines au cours des dernières décennies. Les linguistes étudiants la politesse verbale en pragmatique, tandis que la distance humaine est étudiée en sciences sociales pendant plus d'un demi-siècle. Des chercheurs de différentes disciplines ont insisté sur le fait que la politesse d'une phrase ou d'une règle de maintien d'une distance sociale est strictement culturelle et que les conventions à travers le monde varient d'une société à l'autre.
🔹D'une manière similaire à la théorie linguistique, l’étiquette interconfessionnelle peut être employée dans le dialogue entre les adhérentes de différentes communautés pour montrer de la considération envers les sentiments et les désirs des communicateurs, pour créer et maintenir des relations interpersonnelles et également interconfessionnelles. De plus, il peut servir pour se conformer aux règles de ce que chaque communauté considère comme un comportement approprié.
🔹 Selon le rapport de l’UNESCO concernant le dialogue interconfessionnel et interreligieux de l’année 2007, l’ignorance du fait religieux conduit à la méconnaissance et donc à l’intolérance de ce que l’on ne comprend pas et l’absence d’enseignement du fait religieux, dans ses dimensions historiques et sociologiques peut amener à une incompréhension entre individus et groupes de confessions différents. Ce rapport et des enseignements similaires font référence à l'alphabétisation interconfessionnelle qui a fait l'objet d'attention pour les chercheurs ces derniers temps ; mais je voudrais ajouter ici un facteur.
🔹 Comme la politesse linguistique est quelque chose au-delà de la connaissance habituelle de la langue, je veux proposer que la politesse interconfessionnelle soit un facteur important au-delà de l'alphabétisation interreligieuse. Nous trouvons dans le Saint Coran que les adhérents de chaque confession doivent être traités avec politesse, non seulement les religions monothéistes, mais aussi les adorateurs d'idoles.
🔹 Une adresse impolie peut être d'utiliser des exonymes pour une confession qui n'est pas appréciée par cette communauté, soit un titre accusateur, soit un titre neutre qui porte historiquement une connotation négative. Par exemple, dans la langue persane, il y a trois mots pour adresser à un adepte du judaïsme : Kalimi qui est préféré par la communauté elle-même et qui est utilisé dans la constitution iranienne ; Yahudi qui est un titre neutre et Juhud qui est historiquement un titre blâmant, à moins qu'étymologiquement ce soit exactement une forme du mot Yahud. S'adresser à sa propre confession peut aussi être impoli lorsqu'il porte une sorte de fierté, d'humiliation et d'exclusion des autres. Par exemple, dans l'ancienne constitution iranienne, le chiisme duodécimain était intitulé « religion juste », mais dans la nouvelle constitution, le titre est abandonné pour éviter la négation indirecte qu'il incluait.
🔹 En conclusion, je voudrais indiquer qu'au-delà de nos connaissances sur les contenus des autres religions avec lesquelles nous sommes en contact, il est très important de connaître les valeurs de politesse concernant les titres, les expressions, ainsi que les rituels et les symboles. En tout cas, la paix et l'harmonie entre les confessions ne pouvaient être garanties que par la connaissance mutuelle complétée par la politesse interconfessionnelle.C'est pourquoi nous
devons élargir nos études dans ce domaine à l’avenir.
🆔 @OstadPakatchi
#یک_نکته
🌀 تهذيب دينی، اصلاحطلبی و سلفيه
🔹 مبحث تهذیب دینی كه در طی سده اخیر در سرزمینهای مختلف جهان اسلام مورد اعتنای گروههای متنوعی از اهل سنت بوده، ارتباط تنگاتنگی با جریان اصلاحطلبی دارد كه بهدنبال به سازی نهادها و روابط اجتماعی در جوامع اسلامی بوده است. ویژگی ستیز با بدعت و خرافات و رجوع به آموزههای اصیل در برخورد با مسائل دینی كه بهطور مشترك در نمونههای شاخص از اصلاحطلبی متأخر و حركتهای اصلاحی عصرهای پیشین دیده میشود، موجب شده است تا اغلب كسانی كه تاریخ حركتهای اصلاحطلبانه را جستوجو میكنند، همین ویژگی را به عنوان برجستهترین نمود اصلاحطلبی در نظر داشته، نمودهای مهم دیگری را از نظر دور دارند. گاه به اندازه نام اصلاحطلبی در كنار تعبیراتی چون سلفیگری و بنیادگرایی قرار میگیرد، كه جوینده را با سوء تفاهم جدی مواجه میسازد. كم نیست مواردی كه یك سلفی متعصب چون محمد بن عبدالوهاب بهعنوان یك اصلاحطلب معرفی شده (مثلاً عثمان، 1414، ص 73بب؛ زركلی، 1986، ج6، ص 257)، یا نام اصلاحطلبانی متجدد مانند جمالالدین اسدآبادی و خیرالدین تونسی به فهرست سلفیه راه یافته است (مثلاً سامی، 1308، ج3، ص 2073؛ زركلی، 1986، ج6، ص 257؛ نیز Shahin, 1995, p.464; Hashmi, p. 262, 2004). این خلطها موجب شده است تا تهذیب دینی نصگرا كه از ویژگیهای سلفیگری است، به طیف وسیعی از اصلاحطلبان عصر حاضر تعمیم داده شود، حال آنكه تهذیب گرایی شناخته شده از جمالالدین بیشتر عقلگراست (Hourani, 1983, pp. 104-125) و خیرالدین بیشتر به اصلاحات اجتماعی –سیاسی و نه تهذیبگرایی دینی شهرت داشته است.
🔹بهگونه قابل انتظار، برخی از تهذیبگرایان عصر اخیر بهخصوص سلفیه، حركتهای تهذیبی در دورههای پیشین را مورد توجه قرار داده و حركت خود را الهام گرفته از آن حركتها دانستهاند (رشید رضا، بیتا، ج7، صص 144-145؛ Laoust, 1933, 181 ff). البته گذشت كه برخی شعارهای اصلی تهذیبگرایان معاصر مانند بازگشت به كتاب و سنت و مبارزه با بدعت و خرافه، در تاریخ فرهنگ اسلامی امری نوظهور نیست و از صدر اسلام تا عصر حاضر، همواره مدافعانی داشته است. مخالفت با تقلید و فتح باب اجتهاد كه زمینه آن نزد شیخ محمد عبده (د 1323ق) آغاز شده بود، برای رشید رضا به عنوان پیرو سلفی او، زدودن انحطاط از جهان اسلام بود، انحطاطی كه آن را همچون استادش عبده ناشی از تعطیل اجتهاد میدانست (رشید رضا، بیتا، ج1، ص 19، 407، جم: نیز Hashmi, 2004, p. 262). این باور به مقدمه گام نهادن در راستای فتح باب اجتهاد نیز بود كه همچون عموم سلفیه آن را ابزاری برای زدودن پیرایههای فقها بر دین و رسیدن به دین ناب سلف میشمرد (Ahmad, 1967, p.66).
🌀 منبع: سخنرانی «آموزه ها در حوزه تهذیب دینی» - 1392.8.26
🆔 @OstadPakatchi
#یک_نکته
🌀 اندیشه اخوان المسلمین
🔹 اخوان المسلمین گروهی برآمده در دهه 1350ق/ 1930م در مصر، یكی از دو جریان شاخصی است كه به عنوان موج اول بنیادگرایی در جهان اسلام شناخته شده است.
آموزه اخوان المسلمین تا آنجا كه به آرمانهای اجتماعی و سیاسی آنها مربوط میشود، به خوبی توسط حسن البنا (1324- 1368ق) –بنیانگذار – و پیروان او تبیین شده است، اما عوامل مختلفی موجب شده است تا اندیشه آنان در خصوص شیوه مواجهه با نصوص دینی به خوبی تبیین نشده باشد. از سویی محور اصلی آموزه آنان ایدئولوژی حكومت اسلامی با وحدت مسلمانان بود و وجود چنین مركزی مسئله تهذیب را در حاشیه جای میداد و از سوی دیگر آنان بهخوبی میدانستند كه موضعگیری تند در خصوص خوانش مذهب میتوانست بسیاری از پیروان مذاهب را از دو آنان پراكنده سازد. به هر روی، بهطور پراكنده میتوان نشانههایی از موضعگیری در باب تهذیب دینی را نزد اخوان المسلمین بازجست.
🔹 شاید این شروع مناسبی باشد كه گفته شود شخص حسن البنا دارای گرایش صوفیانه بود كه بازتاب آن در نوشتههایش، به خصوص المناجاه دیده می شد (بنا، بیتا، صص 564-568) و از همین جا، جدایی آبشخور افكار او از وهابیه آشكار است. بنا خود در تصویری كلی كه از دعوتش به دست داده، آن را «دعوتی سلفی، طریقتی سنی، حقیقتی صوفیانه و ساختاری سیاسی... » دانسته است (بنا، بیتا، صص 273- 274). زمانی كه تصوف در كنار سلفیگری جای میگیرد، به نظر میرسد بیشتر باید آنگونه از سلفیگری را به خاطر آورد كه در سده پیشین نزد كسانی چون ولی الله دهلوی و آلوسی دیده میشد (پاكتچی، همین مجموعه، بخش تاریخ و رابطه دو مفهوم). وی خود یادآور میشود كه دیدگاه او به دین عاری از تعصب، جزماندیشی و دشمنی با عقل و مدنیت است (بنا، بیتا، صص 368-373) و در مواضع مختلف از نوشتههایش نظریات دینی و از جمله نظریة دولت اسلامی اخوان المسلمین را متكی بر «فهم جوهر اسلام و ویژگیها و اهداف چند بُعدی آن و تكیه بر ضرورت دركی كامل از اسلام» دانسته است (بنا، 1370، ج1، ص 210، ج2، ص16 بب). دیگر بار این همان توجه به روح نصوص است كه نزد آلوسی نیز سابقه دارد و بر این پایه میتوان حسن البنا را در اندیشهاش درباره نصوص، سلفی صوفی مشرب از جنس آن دو دانست.
همچون آلوسی، نزد البنا نیز قرآن نصمحوری و ارتباط با آن مستقیم است؛ افزون بر استفادههای میان سطری از قرآن در خطابههایش (زركلی، 1986، ج2، ص 184) رساله وی با عنوان الاخوان المسلمون تحت رایه القرآن (بنا، بیتا، چ ضمن رسائل، صص 327-351) نشان از این جایگاه محوری دارد. رویاورد بنا به احادیث مانند آنچه در رساله المأثورات دیده میشود (بنا، بیتا، ص 573 بب)، كاملاً محدود و گزینش شده بر اساس همراهی با اهداف ایدئولوژیك اوست.
زدودن پیرایههای تاریخی از اسلام، تكیه بر همان چیزی كه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از سوی خداوند آورده است و تصور اسلام بدون حكومت وجهی ندارد (بنا، 1370، ج1، ص 207، ج2، ص 19؛ بنا، 1984، صص 115، 283، جم).
🔹 وی در مسئلهای مانند توسل كه سلفیان تندرو نسبت به آن حساسیتی ویژه داشتند، با زیركی و بیان اینكه «مسئله توسل اختلافی فرعی مربوط به كیفیت دعا است و مسئله اعتقادی نیست»، فاصله خود از این طیف از تهذیبگرایی را نشان داده است (ممدوح، 1416، ص42). او ضمن آنكه دین را در عقیده واحد میداند، اختلاف در فروع و اختلاف مذاهب را میپذیرد و آن را امری منفی نمیشمارد (بنا، بیتا، صص 126- 127).
درباره همفكر او سید قطب (1324- 1387ق)، اگر چه گفته میشود كه در سلفیگری تندروتر از بنا بوده است (Carre & Shamir, 1995, pp, 181- 194)، اما همچنان ویژگیهای اصلی مشتركی دیده میشود. روی آوردن وی به تفسیر قرآن به قرآن در كتاب معروفش فی ظلال القرآن، بدون آنكه از تفاسیر سنتی و احادیث بهرهای گیرد (قطب، 1386، ج1، ص 12)، نشان از باور وی به خودبسندگی قرآن و رویكرد گسستگرای او به سنت متصل در محافل دینی است؛ این در حالی است كه وی به صراحت، تهذیب مورد نظر خود و راه نجات بشر را «بازگشت به خدا» دانسته و آن را تنها از یك طریق –یعنی از راه درك قرآن- ممكن دانسته است (قطب، 1386، ج1، ص8)، بدون آنكه از احادیث و اقوال سلف سخنی آورد. در این گسستگرایی سید قطب، یكی بدبینی عمیق نسبت به این سنت متصل نهفته است، بخشی از این بدبینی به محور جعل و تحریف و بدفهمی نصوص بازگشت دارد، و بخش دیگر آن نقدی بر تورم علوم دینی است كه روح آن بر نوشتههای قطب سایه افكنده است.
🔹 شاید نقد بر محور تورم علوم دینی، موضعی مشترك میان او با سلفیه تندرو باشد، اما فاصله گرفتن او از اقوال منتسب به سلف در كتب روایی اهل سنت، موجب شده است تا نقدهایی از سوی سلفیان بر او نوشته شود و تفسیر او از سوی سلفیان تندرو مطرود گردد. سلفیگری قطب در یك جمله بازگشت توأمان به قرآن و عقل بود كه زمینههای آن از زمان جمالالدین اسدآبادی دیده میشود (Hourani, 1983, pp. 104-125).
🔹 درباره كلیت اخوان المسلمین گفته شده كه تعصب آنان به شریعت موجود چنان بود كه كمترین اجتهادی را برنمیتافتند و همین امر آنان را در مواجهه با برخی نظریههای اجتماعی و اقتصادی ناتوان ساخته بود (حسینی، 1955، ص 176؛ بیومی، 1979، ص 321)؛ به هر روی، این یك بازتاب روشن از فعالیت اخوان المسلمین است كه آنان نسبت به رویارویی با مذاهب موجود و فتح باب اجتهاد –آنگونه كه نزد سلفیان و طیفی از اصلاحطلبان متجدد دیده میشد – اهتمامی نداشتند.
🌀 منبع: سخنرانی «آموزه ها در حوزه تهذیب دینی» - 1392.8.26
🆔 @OstadPakatchi