سهراب سپهری بهترین شعر خودش بود.
او در نامه ای به خواهرش می گوید که چگونه می توان در دنیایی سراسر زشتی لحظه ای دست از زیبایی بر نداشت.
«دنیا پر از بدی است. و من شقایق تماشا می کنم. روی زمین، میلیونها گرسنه است. کاش نبود. ولی وجود گرسنگی، شقایق را شدیدتر میکند. و تماشای من، ابعاد تازهای به خود می گیرد... وقتی پدرم مرد، نوشتم: پاسبانها همه شاعر بودند. حضور فاجعه، آنی دنیا را تلطیف کرده بود. فاجعه، آن طرف سکه بود. وگرنه من میدانستم و میدانم که پاسبانها، شاعر نیستند. در تاریکی، آن قدر ماندهام که از روشنی حرف بزنم. چیزی در ما نفی نمی گردد... من هزارها گرسنه در خاک هند دیدهام. و هیچ وقت از گرسنگی حرف نزدهام. نه، هیچ وقت. ولی هر وقت رفتهام از گلی حرف بزنم، دهانم گس شده است. گرسنگی هندی، سبک دهانم را عوض کرده است. و من دین خودم را ادا کردهام.»
(از نامههای سهراب سپهری؛ به نقل از: هنوز در سفرم، به کوشش پریدخت سپهری، نشر فرزان)
#بچه_ها_فیلسوف_به_دنیا_می_آیند
#الان_وقتشه_که_از_معنویت_حرف_بزنیم
#تفکر_فلسفی
#فلسفه_برای_کودک
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
👌👌👌 "اگر به کودکان خود نیاموزیم که برای خود فکر کنند، به زودی کسانی پیدا خواهند شد که به جای آنها فکر خواهند کرد." ایمانوئل کانت ☝️☝️☝️
#کودکان_فیلسوف_به_دنیا_می_آیند
#تفکر_فلسفی
#فلسفه_برای_کودک
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA