eitaa logo
پرتو اشراق
784 دنبال‌کننده
25.6هزار عکس
14هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥 كيفر رئيس مغرور ⚔ يكى از سركرده هاى دشمن كه در كربلا براى كشتن (ع) و يارانش حاضر بود، اخنس بن زيد نام داشت، او شخصى مغرور و درنده خو و بى رحم بود!! 🐎 از درنده خوئى او اين بس كه رئيس آن ده نفرى بود كه سوار بر اسبها شده و بر جنازه مقدّس امام حسين (ع) تاختند، و استخوان سينه و پشت آنحضرت را درهم شكستند. ⏳اين نامرد روزگار، از دست انتقام مختار و... در امان ماند تا سنّش به ۹۰ سال رسيد. 🌌 تا اينكه شبى به عنوان ناشناس مهمان يكى از مسلمين و ارادتمندان اهل بيت نبوت بنام سدىّ شد، اينك داستان او را از زبان سدىّ بشنويد: 👴🏿 شبى مردى بر من وارد شد، مقدمش را گرامى داشتم، دوست داشتم شب را با دوستى انسى بگيرم و به پايان رسانم، او اخنس بن زيد بود ولى من او را نمى شناختم، با او از هر درى سخن گفتيم تا اينكه قصه جانگداز به ميان آمد، آهى دردناك از دل بركشيدم، او گفت: چه شد، چرا ناراحت شدى؟ 👳🏻‍♂ گفتم: به ياد مصائبى افتادم كه هر مصيبتى نزد آن آسان است! 👴🏿 گفت: آيا در كربلا بودى؟ 👳🏻‍♂ گفتم: خدا را شكر كه حاضر نبودم! 👴🏿 گفت: اين شكر و سپاس تو براى چيست؟ 👳🏻‍♂✋🏻 گفتم: به خاطر اينكه در خون حسين (ع) شركت ننمودم، مگر نشنيده اى كه پيامبر (ص) فرمود: هر كس در خون حسين (ع) شركت كند او را به عنوان ريختن خون حسين (ع) بازخواست كنند و در قيامت ترازوى اعمالش ‍ سيك است و مگر نشنيده اى كه پيامبر (ص) فرمود: كسى كه پسرم حسين (ع) را بكشد، در جهنّم او را در ميان صندوق پر از آتش جاى مى دهند؟ و مگر نشنيده اى... 👴🏿 اخنس گفت: اين حرفها را تصديق نكن، دروغ است!! 👳🏻‍♂ گفتم: چگونه تصديق نكنم با اينكه پيامبر (ص) فرمود: لا كذبت و لا كذبت: نه دروغ گفته ام و نه به من دروغ گفته شده! 👴🏿اخنس گفت: مى گويند: پيامبر (ص) فرموده: قاتل حسين (ع)، عمر طولانى نمى كند، ولى قسم به جان تو من بيش از نود سال دارم، مگر مرا نمى شناسى؟ 👳🏻‍♂ گفتم: نه!! 👴🏿✋🏿 گفت: من اخنس بن زيد هستم، كه به فرمان عمر سعد اسب بر بدن حسين (ع) راندم و استخوانهاى او را درهم شكستم... ❤️‍🔥 سدىّ مى گويد: بسيار ناراحت شدم و قلبم از شدت اندوه، آتش گرفت، با خود مى گفتم بايد او را به هلاكت برسانم... 🪔 در اين انديشه بودم كه فتيله چراغ، ناموزون شد برخاستم آن را اصلاح كنم، اخنس گفت: 👴🏿 بنشين من اصلاح مى كنم، او به طول عمر و سلامتى وجود خود بسيار مغرور بود... 🔥 برخاست تا فتيله را اصلاح كند آتش فتيله به دست او رسيد و دستش را سوزانيد، هر چه دستش را به خاك ماليد، شعله اش خاموش نشد، و كم كم بازويش را فرا گرفت!! 👴🏿 عاجزانه به من گفت: مرا درياب، سوختم، گرچه با او دشمن بودم، آب آوردم و بر دست او ريختم ولى مفيد واقع نشد و همچنان بر شعله آن مى افزود، برخاست و خود را به نهر آب افكند، ولى آنچنان شعله ور در آتش ‍ بود كه وقتى درون آب مى رفت، شعله آتش از بالاى سر او زبانه مى كشيد، سوگند به خدا آن آتش فرو ننشست تا اخنس را مانند زغال سوزانيد، من به منظره بيچارگى و دريوزگى او نگاه مى كردم: ▪️«فواللّه الّذى لا اله الاّ هو لكم تطفا حتّى صارفحما و سار على وجه الماء»؛ ▪️سوگند به خدواند يكتا، شعله آتش خاموش نشد، تا اينكه به صورت ذغال در آمد و روى آب قرار گرفت. 📗 داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🩸پيشانى حضرت شكست!! 💚 نمونه ای از رأفت پیامبر اسلام نسبت به امت 📚 علامه مجلسى مى فرمايد: 🕋 وقتى كه (صلي الله عليه و آله) به رسالت مبعوث شدند علنا مأمور شد در ميان قريش دعوت نمايد. ⛰ در موسم حج بالاى كوه صفا تشريف بردند و به صداى بلند صدا زدند: ✋🏻 اى مردم منم رسول خدا و فرستاده خلاق عالميان. 🩸ابوجهل همين كه اين كلام را از آن حضرت شنيد سنگى به جانب او انداخت كه پيشانى حضرت شكست، ساير كفار هم جسارتها كردند، عاقبت حضرت به كوه ابو قبيس پناهنده شدند. ⛰ از آن طرف به حضرت امير (عليه السلام) و حضرت خديجه (عليها السلام) خبر رسيد، ظرف آبى و سفره نانى را برداشتند و به سراغ پيامبر بالاى كوه آمدند، اميرمومنان (عليه السلام) فرياد مى زد: ⁉️ يا رسول الله! جانم فداى شما آيا در كدام مكان تشنه و گرسنه مانده اى و مرا با خود نبرده اى؟! 🌺 خديجه (سلام الله عليها) فرياد مى كرد: پيامبر برگزيده و رنج كشيده در راه خدا را، نشان دهيد! ⚜ جبرئيل بر رسول خدا نازل شد وقتى كه چشم حضرت به جبرئيل افتاد فرمود: 🌹ببين امت با من چه كردند، مرا تكذب كردند و پيشانى مرا به سنگ جفا شكستند؟! ⚔ بعد از آن ملائكه فوج فوج و گروه گروه به يارى آن حضرت به طرف حضرت - جهت عذاب مشرکین - مى آمدند ولى رسول اكرم اجازه نداد، فرمود: 🌹اينها امت من هستند. ⚜ جبرئيل عرض كرد يا رسول الله! على و خديجه را طلب كن كه به سوى شما مى آيند. ⛰ پيامبر(ص) آنها را صدا زد بالاى كوه آمدند... 🩸وقتى كه نزد حضرت آمدند ديدند خون از پيشانى نورانى حضرت جارى است، حضرت خون ها را مى گرفت و به جانب آسمان مى پاشيد و قطره اى بر زمین بر نمى گشت!! 🌺 حضرت خديجه عرض كرد: يا رسول الله! چرا نمى گذارى اين خونها به زمين بريزد؟!! 🌹حضرت فرمودند: مى ترسم عذاب بر اين امت نازل شود و همه هلاك شوند. (١) ▪️به جلال حق نبرده پى، احدى به حق جلال او ▪️ملكوتيان، جبروتيان، شده محو و مات جمال ▪️او چو وراى عقل بشر شود درجات عقل و كمال او   ▪️من بى زبان چه بيان كنم حسنات خلق وخصال او (٢) 📚 پی نوشت ها: ۱. ثمرات، ص ۱۹۰ - حيوه القلوب. ۲. اشعار برگزيده، ص ۱۶. 📗 قصص الرسول يا داستانهايى از رسول خدا (ص)، (جلد اول و دوم)، قاسم ميرخلف زاده 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🩸شهادت فرجامى شايسته 🏛 سياست خردمندانه عليه السلام و جايگاه والاى او در ميان امّت، معاويه را واداشت تا در قدرت خويش نسبت به مخالفت با آن حضرت و ناشايستگى اش در تكيه زدن بر مسند خلافت به ترديد افتد، زيرا او گامى مخالف با مصالح خدا يا امّت بر نمى داشت مگر آنكه امام حسن علیه السلام و در پى او امّت اسلامى بر وى اعتراض مى كردند. 🔥 از اين رو كوشش هاى معاويه با شكست مواجه شده و آرزوهايش به تباهى گراييده بود. 💭 بنابراين در پى يافتن چاره اى بر آمد كه او را تا اندازه بسيارى موفّق گرداند. 🩸اين چاره، ريختن خون امام حسن علیه السلام از طريق زهرى بود كه براى همسر امام فرستاده بود. 🔥 در منطق معاويه، ارتكاب هر جنايتى توجيه شده به شمار مى آمد. 🍯 بنابر تعبير سخيف وى، خداوند سپاهيانى در عسل داشت. هرگاه كه او از كسى ناخشنود مى شد مقدارى از عسل را به زهر مى آميخت و وى را بدين حيله از ميان بر مى داشت. 🍶 معاويه اين حيله را چند بار عليه امام حسن عليه السلام نيز آزمايش كرد، امّا اين زهر در آن حضرت كارگر نيفتاد و كوشش معاويه با شكست مواجه شد. 📜 از اين رو معاويه به پادشاه روم نامه اى نوشت و از وى درخواست كرد كه زهرى كشنده برايش ارسال دارد. ✝ پادشاه روم در پاسخ معاويه گفت: در آيين ما روا نيست در كشتن كسى كه با ما سر ستيز ندارد، همكارى كنيم. 📜 معاويه در پاسخ به او پيغام داد. اين مرد (امام حسن)، فرزند كسى است كه در ديار تهامه خروج كرد (۱) و خواستار سرزمين پدرت شد. من مى خواهم او را با زهر از ميان بردارم تا مردم و كشور را از شرّ او آسوده سازم. 🍶 پادشاه روم آن زهر كشنده را براى معاويه فرستاد و معاويه نيز آن را به وسيله جعده، همسر خيانتكار امام حسن عليه السلام، كه به خاندانى بدكار انتساب داشت، (۲) به آن حضرت نوشانيد! ⏳ چهل يا شصت روز از نوشيدن زهر گذشت وقتى آن حضرت تمام وصاياى خود را به برادرش امام حسين باز گفت و دانست كه مرگش فرا رسيده است، با خداوند به راز و نياز پرداخت و گفت: 🤲🏻 «بار خدايا من خود را در بارگاه تو مى پندارم. اين گرانترين حالت بر من است كه تاكنون به مانند آن دچار نيامده ام. ▪️خداوندا مرگم را با من مأنوس گردان و تنهايى ام را در آرامگاهم با من انس ده. ▪️شربت او - معاويه - در من اثر گذاشت به خدا سوگند او به وعده اى كه داده بود وفا نكرد و آنچه را كه گفته بود، راست نبود». 🦋 آنگاه تا هنگام پيوستن به «رفيق اعلى» آياتى از قرآن مجيد را زمزمه كرد. 📚 پی نوشت ها: ۱. مقصود معاويه، پيامبر اسلام بوده است. ۲. پدر جعده در قتل اميرمؤمنان و برادرش در قتل امام حسين مشاركت داشتند. 📗 زندگانى كريم اهل بيت حضرت حسن بن على (ع)، هدايتگران راه نور، سيد محمد تقي مدرسی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🗡 امام را بايد ترور كرد... ❓اما چگونه؟ مأمون اگر مى خواست او را عيناً به قتل برساند با موج خروشان احساسات علويان و شيعيان چه در خراسان يا در ساير نقاط مواجه مى شد و اين خود فرصتى بود براى آنان كه مى خواستند نظام مأمونی را سرنگون سازند. پس اين كار هرگز به صلاح وى نبود. از اين رو خود را مجبور يافت كه به حيله هاى پنهانى دست يازد. ⛲️ داستان حمام سرخس: 🩸نخست تصميم مأمون بر آن بود كه امام (ع) و فضل بن سهل را يكجا طى توطئه اى در حمام سرخس به قتل برساند. ولى هوشيارى امام مانع از آن شد كه خود را در دام مامون گرفتار سازد و به رغم اصرار مامون، از ورود به حمام سرخس خوددارى كرد. 🗡 امام سرانجام نيمى از توطئه مأمون با موفقيت به پايان رسيد، يعنى فضل بيچاره به تنهايى به دام وى افتاد و جانش را در حمام به نيرنگ مأمون از كف باخت. در اينجا عباسيان از مامون خشنود شدند و بعد هم با كشتن قاتلان فضل، رضايت حسن بن سهل و خراسانيان را نيز جلب نمود. 👌🏻اجمال قضيه فضل بدين قرار بود كه مأمون توجه كرد كه در بغداد عصبانيت مردم از دست وى بدان جهت است كه خلافت را با وليعهدى امام به خاندان على منتقل كرده و علت اين رويداد را هم كوششهاى فضل مى دانستند. بنابراين تا فضل كشته نمى شد فتنه همچنان برپا بود. از سوى ديگر او را هم نمى شد علنا به قتل رسانيد چه برادرش حسن بن سهل موقعيتى بس با نفوذ داشت. از اينرو عده اى را پنهانى گمارد تا توطئه قتل وى را عملى سازند. 👥👤👥 كسانى كه در اين قتل دست داشتند پنج نفر از خدمه مأمون بودند ولى سپس آنها را دستگير كرد. متهمان در محاكمه به صراحت به مأمون گفتند كه تو خود ما را بدين كار امر كردى. مأمون منكر شده گفت اگر بر مدعاى خويش شاهدى داريد بياوريد، وگرنه همه شما را به خاطر اقرار به قتل فضل خواهم كشت!! 🩸سپس گردن هر پنج نفر را زد و سرهايشان را نزد حسن بن سهل فرستاد. (۱) ⚔ البته كشتن وزرا يكى از پديده هاى رايج در زندگى خلفاى عباسى به شمار مى رفت. مقام وزارت به گونه اى مخاطره آميز شده بود كه پس از قتل فضل، احمد بن ابى خالد با آنكه تصدى كارهاى وزارت مى نمود، ولى هرگز حاضر نشد عنوان (وزير) را بپذيرد. 🗡با آنكه توطئه قتل (ع) در حمام سرخس با شكست مواجه شد ولى مامون نوميد نگشت و درباره چگونگى قتل امام به تدبير و انديشه پرداخت. اين بار لازم بود كه با احتياط بيشترى گام بردارد. چه تجربه قتل فضل به او آموخته بود كه طورى برنامه خود را اجرا كند كه قاتلان در پيش ‍ رويش به صراحت نگويند كه تو خود دستور اين قتل را صادر كردى. چه در آن صورت اين خطر وجود داشت كه ارتش همين را بهانه قرار داده، بر ضدش بشورند. 🍇 بالاخره، بهترين و كم خطرترين وسيله را همان يافت كه معاويه از پيش ‍ تجربه كرده بود. يعنى آنكه با انگور يا آب انار امام را مسموم و شهيد كند. 🩸بدينگونه به زندگى دو تن از كسانى كه مورد نفرت بغداد بودند خاتمه داده شد و ديگر عاملى براى تيرگى روابط مأمون و خويشان پدريش باقى نمانده بود. 📜 لذا توانست قلم به دست گيرد و طى نامه اى برايشان اين مطالب را بنويسد: 🪶 ... چيزهايى كه بر من خرده مى گرفتيد همه از ميان برفت. شما بر من وليعهدى على بن موسى الرضا را عيب مى شمرديد ولى حالا او ديگر درگذشته است. پس برگرديد و فرمانبردار من باشيد، چه ولايتعهدى را در اولاد عباس خواهم نهاد...‌‌ (۲) 🏰 عباسیان نيز به سوى مأمون بازگشتند و مأمون پس از آنكه بغداد را به اطاعت خويش درآورد فاتحانه به پايتخت ورود كرد. اكنون او كسى را كه بغداد را به وحشت مى انداخت كشته است. بغداد نيز به پاس اين خدمت، جنايت برادركشى وى را بخشيد!!! 🔥 آرى، مأمون به بغداد بازگشت، به نزد فرزندان پدر خود آمد، چه بازگشتش ضرورى مى نمود تا از يك سو اعتبار و حيثيتشان را باز گرداند، و از سوى ديگر آنان نيز پاسدار و حامى قدرت و حكومت وى بشوند. 📚 پی نوشت ها: ۱- الاداب السلطانية، ص ۲۱۸. ۲- رجوع كنيد به: طبرى / ۱۱ / ص ۱۰۳۰. 📗 زندگى سياسى هشتمين امام حضرت على بن موسى الرضا (ع)، جعفر مرتضى حسينى، مترجم: دكتر سيد خليل خليليان 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🛌 على عليه السلام بر جاى پيامبر (صلى الله عليه و آله) 🌌 به مناسبت شب 🕋 كفار قريش چون متوجه شدند كه مردم مدينه با (صلى الله عليه و آله) عهد بستند كه از تن و جان حضرتش حفاظت كنند، بر كيد و كينه آنها نسبت به پيامبر (صلى الله عليه و آله) افزوده شد، و با شورائى كه انجام دادند، تصميم گرفتند كه: 🗡 از هر قبيله مردى دلاور با شمشيرى برنده، همگى شبى (اول ماه ) كمين كنند چون پيامبر (صلى الله عليه و آله) به خواب رود، بر او وارد و سرش را از تن جدا كنند. ✨ خداوند پيامبرش را از اين قضيه آگاه كرد. 🌹پيامبر (صلى الله عليه و آله) اميرالمؤمنين عليه السلام را فرمود: 🔅«مشركين امشب قصد دارند من را به قتل برسانند و خداوند امر به هجرت كرده؛ تو در جاى من بخواب تا آنكه ندانند من هجرت كرده ام، تو چه مى گويى؟» ✋🏻 عرض كرد: يا نبى الله آيا شما به سلامت خواهى ماند؟ 🌹فرمود: بلى! 🌷 اميرالمؤمنين خندان شد و سجده شكر به جاى آورد... بعد گفت: ✋🏻 شما به هر سو كه خدا تو را مأمور گردانيده است برويد، جانم فداى تو باد، و هر چه خواهى امر فرما كه به جاى شما قبول كنم و از خدا توفيق مى طلبم. 🫂 پيامبر (صلى الله عليه و آله) على عليه السلام را در بغل گرفت و بسيار گريست و او را به خدا سپرد. ⛰ جبرئيل دست پيامبر (صلى الله عليه و آله) را گرفت و از خانه بيرون آورد، و به غار ثور تشريف بردند امير عليه السلام در جاى پيامبر صلى الله عليه و آله خوابيد و رداء (روپوش، عبا) حضرتش را پوشيد. 👥👥 كفار خواستند شبانه هجوم بياورند كه ابولهب يكى از آنان بود گفت: شب اطفال و زنان خوابيده اند بگذاريد صبح شود، چون صبح شد ريختند در خانه پيامبر (صلى الله عليه و آله)... 🛏 يك مرتبه على عليه السلام از رختخواب مقابل ايشان برخاست و صدا زد. ⁉️ آنها گفتند: يا على (عليه السلام) محمد (صلى الله عليه و آله) كجاست؟! 🌷فرمود: شما او را به من سپرده بوديد؟ خواستيد او را بيرون كنيد او خود بيرون رفت!! 🌌 پس دست از على عليه السلام برداشته و به جستجوى پيامبر (صلى الله عليه و آله) شتافتند. (۱) 🌟 و در حقيقت با اين ايثار على عليه السلام جان پيامبر (صلى الله عليه و آله) به سلامت ماند و خداوند اين آيه را در شأن على عليه السلام نازل كرد: 🔅«از مردم كسانى هستند نفس خويش در راه خشنودى خدا مى فروشند و خداوند به بندگانش مهربان است». (۲) 📚 پی نوشت ها: ۱. پيامبر سه روز در غار ثور بود و چهارم ربیع الاول روانه مدينه شد و روز ۱۲ ربيع الاول سال ۱۳ بعثت وارد مدينه شد و مبداء تاريخ مسلمانان از اين هجرت شروع شد. ۲- «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»، سوره بقره، آیه ۲۰۷. 📔 يكصد موضوع ۵۰۰ داستان، سيد على اكبر صداقت 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🔥 بيست سال معصيت 🤲🏻 به مناسبت ، شب نزول رحمت و مغفرت 📿 📚 در كتاب ثمراة الحيوة جلد سوم صفحه سيصدو هفتاد و هفت نوشته: 🧔🏻 جوانى در بنى اسرائيل زندگى مى كرد و به عبادت حق تعالى مشغول بود روزها را به روزه و شبها را به نماز و طاعت، تا بيست سال كارش همين بود تا كه يك روز فريب خورده و كم كم از خدا كناره گرفت و عبادتها را تبديل به معصيت و گناه كرد و از جمله گنه كاران قرار گرفت... 🪞و در اين كار بيست سال باقى ماند يك روز آمد جلو آئينه خود را ببيند، نگاه كرد ديد موهايش سفيد شده از معصيتهاى خود بدش ‍ آمد واز كرده هاى خود سخت پشيمان گرديد. 🤲🏻 گفت: خدايا بيست سال عبادت و بيست سال معصيت كردم اگر برگردم بسوى تو آيا قبولم مى كنى؟! 👂🏻صدائى شنيد كه مى فرمايد: 🔅اجبتنا فاحببناك تركتنا فتركناك و عصيتنا فامهلناك و ان رجعت الينا قبلنا: 🔅تا آن وقتى كه ما را دوست داشتى پس ما هم تو را دوست داشتيم، ترك ما كردى پس ما هم تو را ترك كرديم، معصيت ما را كردى ترا مهلت داديم. پس اگر برگردى بجانب ما، تو را قبول مى كنيم. 📿 پس توبه نمود و يكى از عبّاد قرار گرفت. 🌹از اين مرحمتها از خدا نسبت به همه گنه كاران بوده و هست. 🔅بازآ بازآ هر آنچه هستى باز آى 🔅گر كافر و گبر و بت پرستى باز آى 🔅اين درگه ما درگه ناميدى نيست 🔅صد بار اگر توبه شكستى بازآى 📗 قصص التوابين يا داستان توبه كنندگان، على ميرخلف زاده 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
⚜ امام صادق علیه‌السلام از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) روایت می‌کند: 🔆«هر کس در تعقیب نماز ظهر (جمعه) سه بار بگوید: 🔅اللَّهُمَّ اجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَ صَلَوَاتِ مَلَائِكَتِكَ وَ رُسُلِكَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ این ذکر مایه امنیت و آرامش او خواهد بود تا جمعه بعد و همچنین هر کس در تعقیب نماز ظهر جمعه هفت بار بگوید: اللَّهُمَّ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ از یاران حضرت قائم علیه‌السلام خواهد بود». 📗 اعلام الدین، ص۳۶۶. 🌸 صلوات، رمز یاری حضرت مهدی علیه‌السلام 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
💚 امام زمان (عج) به یاد ما 🌤 امروز، احساس كردي كه بيماري ات سبك شده. ⛲️ با خودت گفتي غسل مي كنم و نماز را پشت سر امام مي خوانم. ⚡️همين كار را هم كردي، ولي بين خطبه ها، بيماري ات دوباره شدت گرفت. 👂🏻رُميله از شنيدن مو به موي شرح حالش از زبان امام تعجب كرده بود. ‼️ تعجبش وقتي بيشتر شد كه امام، به او فرمود: ☝️🏻«هيچ زن و مرد مؤمنى بيمار نمى شود مگر اين كه ما هم به خاطر او بيمار مى شويم. و اندوهى به او نمى رسد جز اين كه ما هم اندوهگين مى شويم. 🔅و هيچ دعايى نمى كند مگر اين كه ما آمين مى گوييم. وقتي هم كه سکوت کند ما برايش دست به دعا برمی داریم». ❓رميله پرسيد: فقط با اهالی این شهر اينطوريد؟ 🌷 امير اهل ايمان، علی بن ابیطالب علیه السلام جواب فرمود كه: 🌍 «هيچ زن و مرد مؤمنى در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نيست، مگر اين كه او با ماست و ما با اوييم». (۱) 📚 پی نوشت: ۱. مکیال المکارم، ج ۱، ص ۵۰۳، بحارالانوار،ج ۵۱، ص ۱۴۰. 📗 صاحب لواء: روایت هایی داستانی پیرامون وجود مقدس امام عصر سلام الله علیها با نگاهی به کتاب شریف مکیال المکارم 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌹 اولین مخلوق در بیان حضرت رسول الله (ص) 👳🏻‍♂ جابر بن عبدالله نقل کرده که به (ص) گفتم: ✋🏻 اول چیزی که خداوند آفرید چه بود؟ 🌹فرمودند: 🔅«نور پیامبرت که از آن، تمام خیرها و خوبی ها را آفرید؛ بعد آن، نور را در مقام قُرب خود هر چه خواست نگه داشت، سپس به چند قسمت تقسیم نمود؛ 🔅از یک قسمت «قلم» و از قسمت دیگر «لوح» و از قسمت دیگر «بهشت» را آفرید و قسمت چهارم را در مقام «خوف» نگه داشت تا زمانی که می خواست. 🔅سپس آن را به چهار قسمت تقسیم نمود و «ملائکه» را از یک قسمت و «خورشید» را از قسمت دیگر و «ماه» و «ستارگان» را از قسمت سوم آفرید و قسمت چهارم را در مقام «رجاء» قرار داد تا هنگامی که می خواست. 🔅آنگاه آن را در چهار قسمت کرد؛ «عقل» را از یک قسمت، «علم» و «حلم» را از قسمت دیگر و «عصمت» و «توفیق» را از قسمت سوم آفرید و قسمت چهارم را در مقام «حیا» قرار داد تا موقعی که می خواست. 💧سپس با دیده هیبت بر او نگریست، آن نور به صورت قطرات درآمد و یکصد و بیست و چهار هزار قطره شد که از هر قطره ای روح پیامبر و رسولی را آفرید. سپس ارواح انبیاء تنفسی کردند و از تنفس آنها ارواح اولیاء و شهداء و صالحان را آفرید». 📔 کتاب «ولایت ولی الله» اثر اسماعیل شفیعی سروستانی از مجموعه حریم یار 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🦋 مدینه، شام، کربلا، همه جا دشت بلای «بنت الحسین» هاست. 🌴 کربلا: ☀️ ماجرای نیمروز سکینه های حرم، آن وداع تلخ روز واقعه. و حسین که به زیر باران چشمان سکینه می سراید: ▪️سَيَطُولُ بَعْدِي يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِي؛ مِنْكِ اَلْبُكَاءُ إِذَا اَلْحَمَامُ دَهَانِي ▪️لاَ تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً؛ مَا دَامَ مِنِّي اَلرُّوحُ فِي جُثْمَانِي ▪️وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِي ؛ تَأْتِينَهُ يَا خَيْرَةَ اَلنِّسْوَانِ [۱] ▪️ای سکینه! بدان که بعد از من گریه زیادی در پیش خواهی داشت. ▪️تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان. ▪️ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو برای گریه سزاوارتری. 🚩 به وقت شام: 🐪🐪 کاروان اسیران آل محمد، رستاخیز سرها و قلب شکسته اسیرها، چشمان بی حیا و دوباره قصه معصومیت از دست رفته بنت الحسین ها؛ خدایا مبادا! 👳🏼‍♂جوانمردی از راه می رسد. ❓بانو شما کیستید؟ 🌹سکینه دختر حسین! 👳🏼‍♂✋🏻 من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده و سخن او را شنیده‌ام. آیا از من کاری ساخته است؟ 🌹«ای سهل اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما دور کنند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده کمتر به حرم رسول خدا(ص) نگاه کنند». [۲] 🌴 اینک مدینه: 🌷 یادش بخیر، حسین(ع) می فرمود: «به جانت سوگند! خانه‌ای را که سکینه و رباب در آن باشند دوست دارم». [۳] 🏴 خانه همان خانه مهر است. اما بدون حسین. شام، مدینه، کربلا... همه جا دشت بلای «بنت الحسین» هاست. 📚 پی نوشت ها: ۱. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۴، ص ۱۰۹. ۲. خوارزمی، مقتل الحسین علیه‌السلام، ۱۴۱۸ ق، ص ۶۰- ۶۱. ۳. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج ۱۱ ص ۵۲۰ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗡 شجاع تر از پسر على عليه السلام! 🚩 در جنگ جمل، حضرت على عليه السلام فرزندش محمد حنفيه را طلبيد و نيزه خود را به او داد و فرمود: - با اين نيزه به سپاه دشمن حمله كن! 🛡محمد حنيفه نيزه را گرفت و به دشمن حمله كرد، گروهى از سپاه دشمن جلوى او را گرفتند، او نتوانست پيش روى كند، به عقب برگشت و به خدمت پدر رسيد. 🌷 در اين هنگام، عليه السلام نيزه را گرفت و به سوى دشمن شتافت. 🩸پس از مدتى، با نيزه اى خون آلود نزد پدر آمد. 💧هنگامى كه محمد حنفيه آن شجاعت را از امام عليه السلام مشاهده كرد، بر اثر احساس شكست، سرخ و سرافكنده شد. 🌹حضرت على عليه السلام به او فرمود: - ناراحت نباش! او پسر پيامبر و تو پسر على هستى! (١) 📚 پی نوشت: ۱. بحار، ج ۴۳، ص ۳۴۵. 📗 داستانهاى بحارالانوار، جلد اول، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🦋 حضور نيازمندان بیگانه و غیر مسلمان در محضر امام حسن عسكرى (ع) 🧔🏻‍♂ محمد بن على مى گويد: تهى دست شديم زندگى بر ما خيلى سخت شد، پدرم به من گفت: 👳🏼‍♂ برويم نزد امام عسکرى عليه السلام مى گويند مرد بخشنده است! 🧔🏻‍♂ گفتم: او را مى شناسى؟ 👳🏼‍♂ پدرم گفت: نه او را مى شناسم و نه تا به حال وى را ديده ام. 🧔🏻‍♂👳🏼‍♂ با هم به سوى خانه آن حضرت حركت كرديم، پدرم در بين راه به من گفت: + پانصد درهم نيازمنديم كاش امام مى داد، دويست درهم براى خريد لباس، دويست درهم براى خريد آرد و صد درهمش را براى مخارج ديگر زندگى مى رسانيم. 🧔🏻‍♂ محمد بن على مى گويد: من با خود گفتم: 💭 اى كاش سيصد درهم نيز به من بدهد كه صد درهم براى خريد يك درازگوش و صد درهم براى مخارج و صد درهم نيز براى خريد لباس باشد، تا به جبل (قسمتهاى كوهستانى غرب ايران تا همدان و قزوين) بروم. 🌴 هنگامى كه به خانه امام عليه السلام رسيديم غلام آن حضرت بيرون آمد و گفت: 🧔🏽 على بن ابراهيم و پسرش وارد شوند. 🧔🏻‍♂👳🏼‍♂ چون وارد شديم و سلام كرديم امام عليه السلام به پدرم فرمود: 🌹اى على! چرا تاكنون نزد ما نيامدى؟ ✋🏻 پدرم گفت: سرورم! خجالت مى كشيدم با اين وضع شما را ديدار كنم! 🧔🏽 چون از محضر امام بيرون آمديم، غلام آن حضرت به دنبال ما آمد و يك كيسه پول به پدرم داد و گفت: 💰اين پانصد درهم است! دويست درهم براى خريد لباس، دويست درهم براى خريد آرد و صد درهم براى ساير مخارج!! 💰آنگاه كيسه ديگرى به من داد و گفت: اين سيصد درهم است! با صد درهم آن درازگوش بخر! و با صد درهم آن لباس تهيه كن! و صد درهمش براى مخارج ديگر تو باشد. 🧔🏽 سپس گفت: به ايران نرو بلكه به سورا (شهرى در عراق يا محلى در بغداد بوده) برو محمد بن على نيز به سورا رفت و در آنجا با زنى ازدواج نمود و روزانه چهار هزار دينار درآمد داشت. 🔥 متاسفانه در عقيده واقفی مذهب باقی ماند. (يعنى هفت امامى است و عقيده دارد موسى بن جعفر عليه السلام نمرده و او امام قائم است!!!) (۱) 👈🏻 محمد بن ابراهيم گويد: به او گفتم: واى بر تو! مگر دليلى روشن‌تر از اين می‌خواهى‌ بر امامت امام عسکری علیه السلام؟! 🧔🏻‍♂ او گفت: اين امری‌ست كه بدان عادت كرده‌ايم، (يعنى كيش و مذهب خانوادگى ماست!!!) 📚 پی نوشت: ۱. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۷۸. 📔 داستانهاى بحارالانوار، جلد سوم، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌟 يك داستان جالب از امام زمان (عج) 👳🏻‍♂ احمد پسر ابى روح مى گويد: زنى از اهل دينور مرا خواست، چون نزد او رفتم گفت: 🧕🏻اى پسر ابى روح! تو از لحاظ دين و تقوى از همه مورد اطمينان تر هستى مى خواهم امانتى به تو بسپارم كه آن را به عهده گرفته و به صاحبش ‍ برسانى! 👳🏻‍♂ گفتم: به خواست خداوند انجام مى دهم. 🧕🏻گفت: مبلغى پول در اين كيسه مهر كرده است، آن را باز مكن! و نگاه ننما! تا آن كه به كسى بدهى كه پيش از باز كردن، آنچه در آن هست به تو بگويد و اين همه گوشواره من كه ده دينار ارزش دارد و سه دانه مرواريد نيز در آن است كه معادل با ده دينار مى باشد و من حاجتى به امام زمان دارم مايلم پيش از آن كه از او بپرسم به من خبر دهد. ✋🏻 گفتم: حاجت تو چيست؟ 🧕🏻 گفت: مادرم ده دينار در عروسى من وام گرفته، اكنون نمى دانم از چه كسى گرفته و بايد به كى پرداخت كنم؟ اگر امام زمان عليه السلام خبر آن را به تو داد، هر كس را كه حضرت به تو نشان داد اين كيسه را به او بده! 💭 با خود گفتم: اگر جعفر بن على (جعفر كذاب پسر امام على النقى كه آن روزها ادعاى امامت مى كرد) آن را از من بخواهد چه بگويم؟ سپس گفتم: اين خود يك نوع آزمايش است بين من و جعفر (اگر او امام زمان باشد ناگفته مى داند نياز به گفتن من ندارد). 💰احمد پسر ابى روح مى گويد: آن مال را برداشتم و در بغداد نزد حاجز پسر يزيد وشاء (وكيل امام زمان) رفتم، سلام كردم و نشستم. 👳🏼‍♂ حاجز پرسيد: كارى دارى؟ 🧔🏻‍♂ گفتم: مقدار مال نزد من است، آن را وقتى به شما مى دهم كه از طرف امام زمان خبر دهى، مقدار آن چقدر است و چه كسى آن را به من داده است، اگر خبر دهى به شما تسليم مى كنم! 👳🏼‍♂ حاجز گفت: اى احمد! اين مال را به سامرا ببر! ✋🏻 گفتم: لا اله الله! چه كار بزرگى را به عهده گرفته ام. 🐪 از آنجا بيرون آمدم خود را به سامرا رساندم، با خود گفتم: 💭اول سرى به جعفر كذاب مى زنم، سپس گفتم: نه، نخست به خانه امام حسن عسكرى مى روم، چنانچه به وسيله امام زمان آزمايش درست درآمد كه هيچ وگرنه به نزد جعفر خواهم رفت. 🌴وقتى به خانه امام حسن عسكرى نزديك شدم، خادمى از خانه بيرون آمد و گفت: 👨🏽‍🦱 تو احمد پسر ابى روح هستى؟ 🧔🏻‍♂ گفتم: آرى! 👨🏽‍🦱 گفت: اين نامه را بخوان! 📜 نامه را گرفتم و خواندم ديدم نوشته است: به نام خداوند بخشنده و مهربان، اى پسر ابى روح! عاتكه دختر ديرانى كيسه اى به عنوان امانت به شما داده، هزار درهم در آن است تو امانت را خوب به جايش ‍ رساندى، نه كيسه را باز كردى و نه دانستى چه در آن هست. ولى بدان در كيسه هزار درهم و پنجاه دينار موجود است و نيز آن زن گوشواره اى به تو داده گمان مى كند معادل با ده دينار است. 🔅گمانش درست است. اما با دو نگينى كه در كيسه مى باشد و نيز سه دانه مرواريد در آن كيسه است كه او مرواريدها را به ده دينار خريده ولى ارزشآنها بيش از ده دينار است. آن گوشواره را به فلان خدمتكار ما بده كه به او بخشيديم و به بغداد برو و پولها را به حاجز بده و مقدارى از آن پول براى مخارج راهت به تو مى دهد، بگير! 🔅و اما ده دينار كه زن مى گويد مادرش در عروسى وى وام گرفته و اكنون نمى داند از كى گرفته است؟ بدان كه او مى داند مادرش وام را از كلثوم دختر احمد گرفته كه او زن ناصبى (دشمن اهل بيت) است. ولى براى عاتكه گران بود كه آن پول را به آن زن ناصبى بدهد، اگر او از ما اجازه بخواهد آن ده دينار را در ميان برادران خود تقسيم كند ما اجازه مى دهيم ولى آن را به خواهران تهى دست بدهد. 🔅اى پسر ابى روح لازم نيست نزد جعفر بروى و او را آزمايش كنى، زودتر به وطن برگرد كه عمويت از دنيا رفته و خداوند زندگى او را به تو قسمت نموده است! 🐪 من به بغداد آمدم و كيسه پول را به حاجز دادم. حاجز پولها را شمرد، همان مقدار بود كه امام نوشته بود. 👳🏼‍♂ حاجز سى دينار از آن پول به من داد و گفت: امام دستور داده اين مقدار را براى مخارج راه به تو بدهم. من نيز سى دينار را گرفتم و به منزلى كه در بغداد گرفته بودم برگشتم، در آنجا خبر رسيد عمويم فوت كرده و خويشان مرا خواسته اند نزد آنها برگردم، من به وطن برگشتم و از عمويم مبلغ سه هزار دينار و صد هزار درهم به من ارث رسيد. (۱) 📚 پی نوشت: ۱-  بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۲۹۵. 📔 داستانهاى بحارالانوار، جلد چهارم، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
💞 ازدواج فرخنده‏ ⏳روزها گذشت. پيامبر جوانى برومند شد و پيشه شبانى شايسته كسى‏ به سن و سال او نبود. 🐪 از اين رو به بازرگانى روى آورد. او نيز مانند ديگر تجّار مكّه كه مالى از خديجه، زن ثروتمند مكى، مى‏گرفتند و با آن به‏ تجارت مى‏پرداختند و سود حاصل از آن را ميان خود و خديجه تقسيم‏ مى‏كردند، مالى از خديجه گرفت و به تجارت پرداخت. 🐪🐫🐪 هنگامى كه محمد صلى الله عليه وآله با مال خديجه به تجارت روى آورد، كاروان‏تجارى او موفق‏ترين كاروانهايى شد كه تا آن وقت با مال خديجه تجارت‏كرده بودند. 🌟 در اين سفرهاى تجارى، معجزات فراوانى از پيامبر صادر شده بود كه‏ چون آنها را براى خديجه بازگو كردند، وى به ازدواج با محمّد تمايل‏فراوان پيدا كرد. 💕 پيامبر پيشنهاد خديجه را پذيرفت و عمويش، ابوطالب نيز با اين‏ پيوند موافقت كرد. اين پيوند فرخنده در بيست و پنجمين سال از زندگى‏‌ آن‏ حضرت، صورت پذيرفت. اين پيوند تحولات‏ اجتماعى‏ بزرگى‏ در زندگى‏ پيامبر پديد آورد. زيرا از اين پس پيامبر تنها صاحبِ خانه و فرزند نبود، بلكه علاوه بر اينها ثروتى سرشار و فراوان نيز به دست مى‏آورد. پيامبر از خديجه صاحب شش فرزند به نامهاى زينب، ام كلثوم،فاطمه، رقيّه، قاسم و طاهر شد. 💖 بهترين پيوندها 🌹در واقع اين پيوند مناسب‏ترين ازدواج صدر اسلام به شمار مى‏رود. با اين ازدواج عنوان سرور بانوان جهان و مادر بزرگ مسلمانان را به خود اختصاص داد و با اشرف مخلوقات جهان ازدواج كرد. 💎 پيامبر نيز با ازدواج با خديجه از مواهب و مزاياى ويژه‏اى برخوردارشد. خديجه نخستين كسى بود كه به دعوت پيامبر پاسخ گفت و او را يارى‏ داد و مال و جاه و فكر خود را در راه رسالت مقدّس پيامبر و گسترش آن‏هديه كرد. از اين رو پيامبر همواره و تا واپسين دم حياتش به نيكويى از خديجه ياد مى‏كرد. 📔 هدايتگران راه نور، زندگانى پيامبر گرامى حضرت محمّد مصطفى صلى الله عليه وآله 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🛌 حکایت دلنشین حضور امام على عليه السلام در بالين حارث همدانى ❤️ يكى از دوستان و ارادتمندان مخلص حضرت على بود، و مقام ارجمندى در نزد امام داشت حارث مريض شد، حضرت على عليه السلام به عيادت او رفت و پس از احوالپرسى به او فرمود: ✋🏻 اى حارث! به تو بشارت مى دهم كه در وقت مرگ و هنگام عبور از پل صراط، و در كنار حوض كوثر، و موقع (مقاسمه) مرا مى بينى و مى شناسى! 🛌 حارث عرض كرد: مقاسمه چيست؟ 🌹حضرت فرمود: 🔥 مقاسمه، با آتش انجام مى گيرد. روز قيامت من با آتش جهنم مردم را تقسيم مى كنم، به آتش مى گويم: 👈🏻 اى آتش! اين دوست من است او را رها كن! و اين دشمن من است او را بگير! 🤝 آنگاه حضرت دست حارث را گرفت و فرمود: اى حارث! همين طور كه دست تو را گرفته ام، پيامبر (صلى الله عليه و آله) دست مرا گرفته بود، در آن وقت من از حسد قريش و منافقين به آن حضرت شكايت نمودم، به من فرمود: 🔅هنگامى كه روز قيامت برپا مى شود من ريسمان محكم خدا را مى گيرم، و تو اى على! دامن مرا مى گيرى و شيعيان دامن تو را مى گيرند... 🌹سپس سه بار فرمود: 🔅اى حارث تو با آن كسى كه دوستش دارى خواهى بود و همراه كردارت مى باشى. 🛏 حارث برخاست و از شدت خوشحالى عباى خود را مى كشانيد و مى گفت: بعد از اين، باكى ندارم كه من به سوى مرگ روم، يا مرگ به سوى من آيد. 🔻همين حديث را شاعر اهلبيت (سيد حميرى) چنين به شعر در آورده است: (۱) 🔅اى حارث همدانى هر كس كه بميرد مرا رخ به رخ خواهد ديد مؤمن باشد يا منافق. 🔅چشمان او به من مى نگرد و من او را با تمام صفات و نام و عمل مى شناسم. 🔅و تو، اى حارث! روى پل صراط مرا خواهى ديد و خواهى شناخت. 🔅بنابراين از لغزش و لرزش نترس. من آب خنك در آن تشنگى سوزان آنجا به تو مى نوشانم، كه از شدت شيرينى پندارى كه عسل است. 🔅در اين هنگام كه تو را در مقام عرض و حساب متوقف سازند، من به آتش ‍ مى گويم: او را رها كن و به اين مرد نزديك نشو! 🔅او را رها كن و ابدا كنار او نيا! و به او نزديك نشو! زيرا دست او به ريسمان محكم است كه از آن ريسمان به ريسمان ولايت وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله (يعنى على عليه السلام) پيوند دارد. (۱) 📚 پی نوشت ها: ۱- يا حار همدانى من يمت يرنى من مؤمن او منافق قبلا يعرفنى طرفه و اعرف بنعته و اسمه و ما عملا و انت عند الصراط تعرفنى فلا تخف عثرة و لا زللا اسيقك من بارد على ظماء تخاله فى الحلاوة العسلا اقول للنار حين توقف للعرض دعيه لا تقربى الرجلا دعيه لا تقربيه ان له حبلا بحبل الوصى متصلا ۲- بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۷۹. 📚 داستانهاى بحارالانوار، جلد پنجم، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
💚 مزاح گويي پیامبر اکرم (ص) 1⃣ پيرزني به حضور پيامبر گرامي اسلام (ص) رسيد و عرض کرد: ✋🏻 اي رسول خدا! در صورت امکان مرا از عاقبت و جايگاهم در قيامت آگاه ساز!! 🌹 حضرت فرمود: پيرزن به بهشت نمي رود. 💔 زن ناراحت و دلگير شد و از حضور آن جناب خارج شد. در مسير راه، با بلال حبشي مواجه شد در حالي که پيرزن گريان بود. 🧔🏿‍♂ بلال از او پرسيد: پيرزن! چرا غمزده و نگران هستي؟ ✋🏻 جريان را براي وي بازگو نمود. بلال از سخن پيامبر (ص) تعجب نمود!! 🌴🕌 با يکديگر به محضر رسول گرامي اسلام (ص) رسيدند. 🧔🏿‍♂✋🏿 بلال، موضوع را با حضرت در ميان گذارد. 🌹حضرت فرمود: آري درست است نه پيرزن به بهشت مي رود و نه سياه!! 💔 بلال نيز افسرده خاطر گرديد و از نزد پيامبر (ص) خارج شدند. 👳🏻‍♂ در راه، ابن عباس - يکي از اصحاب (ص) - را ديدند و جريان را به اطلاع وي رساندند. ابن عباس گفت: رسول خدا (ص) با شما مزاح کرده است. منظور حضرت اين است که پيرزن، جوان مي شود و سياه نيز سفيد مي گردد و سپس وارد بهشت مي شوند نه آنکه با حالت پيري و با رخساري سياه روانه بهشت شوند. 🌟 آنان با شنيدن اين سخن، خوشحال گشته و از خوشحالي در پوست خويش نمي گنجيدند و از اينکه پيامبر (ص) با آن جايگاه و موقعيت والاي اجتماعي، آنان را طرف مزاح خويش قرار داده است، بسي مسرور و خشنود گرديدند. [۱] 2⃣ عمه آن حضرت - صفيه دختر عبدالمطلب - نيز که پير و فرتوت شده بود، از آن حضرت خواست که برايش دعا کند تا به بهشت برود. 🌹حضرت عين سخن فوق را فرمودند و او دلگير شد. سپس حضرت، مزاح خويش را به آیه کريمه قرآني «إنّا أنشاءناهنّ إنشاء فجعلناهنّ أبکاراً» مستند ساختند که مي فرمايد: «ما آنان را به صورت دوشيزگان وارد بهشت مي کنيم». [۲] 3⃣ البته نظاير اين رفتار در لابلاي برگهاي تاريخ به گونه هاي مختلف آمده است که از جمله آنها شوخي حضرت با کودکان خردسال است. 🌹او گاهي آنان را «ذو الاُذنين» صدا مي کرد و مي فرمود: «اي دو گوش» و بدين ترتيب، موجبات شادي خاطر و لبخند کودکان را به وجود مي آورد. گاهي نيز با اصحاب و ياران خويش، به تفريح و سرگرمي مي پرداخت و يا مسابقه دو و کشتي برگزار مي کرد. [۳] 👌🏻تأمل و درنگ در اين سيره رفتاري حضرت چه با حسن و حسينش علیهم السلام، چه با ديگر خردسالان و يا با ياران و اصحابش، گوياي آنست که جايگاه فردي و اجتماعي شخص، از رهگذرِ رياست جامعه و حکومت، و يا برخورداري از دانش و بينش برتر نبايد مانع و حجابي فراروي گفتگوي صميمي، دوستانه و يا مزاح گويي و تبسم وي در کانون گرم خانواده، جمع دوستان و يا در ميان ديگر آحاد جامعه گردد. 🪑 از اين رو، مقوله هايي چون برخورداري فرد از مسئوليت اجتماعي و پست اجرايي، تکيه بر کرسي تدريس در مراکز علمي آموزشي، قرار گرفتن در جمع نخبگان و چهره هاي موفق جامعه، و يا برخورداري از ثروت و امکانات انبوه اقتصادي و... در نقش راهزني شيطاني براي آدمي جلوه مي کنند تا وي را از همزيستي متوازن و برقراري مناسبات انساني سالم - متناسب با شرايط و سنين گوناگون انسانها - بازدارند. 📚 تأمل و کاويدن در سيره پيامبر اعظم (ص) و الگوگيري از روش و منشِ آن حضرت، در تضعيفِ شکل گيري و سامان يابيِ چنين راهزني هايي، تأثير بسزا خواهد داشت. در واقع، دين مبين اسلام، ديني جامع و رهبرانِ معنوي آن - رسول گرامي اسلام (ص) و امامان معصوم عليهم السلام - رهبراني پاسخگو به نيازهاي طبيعي بشر و پيام آوران و مبلغان مشي متعادل و ميانه براي آحاد انسانها بوده و هستند. از اين رو، همواره از ارائه دستوراتي يک سويه، خشک و غير قابل انعطاف پرهيز داشتند، و در معرفي آييني همسو با طبع بشري و همخوان با عقل و خرد آدمي سعي وافر به خرج داده، و همگان را به دوري از افراط و تفريط سفارش و توصيه مي نمودند. 🌹 پيامبر رحمت (ص) در سخني، يکي از صفات مؤمنان راستين را شوخي و انعطاف پذيري بر شمرده و در مقابل، انسان هاي منافق را داراي روحياتي خشن و چهره اي در هم کشيده معرفي نموده اند. 🌹 ايشان مي فرمايند: 🔅«انسان مؤمن، شوخ و شنگ است و فرد منافق، اخمو و خشمگين است». [۳] 💖 بدون ترديد، انسانهاي وارسته و پرهيزگار در تأسي به پيامبر اعظم (ص) و الگوي حيات بخش زندگاني بشر، نشاط و شادابي اشان در چهره آنان نمودار است. آنها در عين توأم ساختن جدّيت، قاطعيت و تلاش و کوشش خستگي ناپذير در عرصه حيات اجتماعي، در مناسبات انسانيِ خويش، از سرِ انعطاف، رحمت و نرمخويي همراه با شوخي و مزاح تعامل مي کنند. 📚 پی نوشت ها: ۱. بحراللئالي، صفحه ۱۷۱. ۲. سوره واقعه، آيه ۳۴. ۳. خزائن، صفحه ۳۹۶. ۴. المؤمن دَعِب لَعِب، و المنافق قَطِب غَضِب، تحف العقول، ص ۴۹. 📗 سيره پيامبر اعظم (ص)، على اصغر عطاران طوسى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
👤 ابوحنيفه در محضر امام صادق عليه السلام 🌹پاسخ های کوبنده امام صادق علیه السلام به مخالف اهلبیت علیهم السلام 👳🏼‍♂ پيشواى فرقه حنفى مى گويد: روزى به خانه عليه السلام رفتم كه آن حضرت را ملاقات كنم. اجازه ملاقات خواستم، امام عليه السلام اجازه نداد!! 👥👤 در اين وقت عده اى از مردم كوفه آمدند. امام عليه السلام به آنها اجازه ملاقات داد. من هم با آنها داخل خانه شدم. 👳🏼‍♂ چون به محضرش رسيدم، گفتم: - فرزند رسول خدا! بهتر است كسى را به كوفه بفرستيد تا مردم را از دشنام اصحاب حضرت محمد (صلى الله عليه و آله) باز داريد. من بيش از ده هزار نفر را مى دانم كه به ياران و اصحاب پيغمبر خدا (صلى الله عليه و آله) دشنام مى دهند. 🌹 حضرت فرمود: مردم از من قبول نمى كنند. ✋🏻 گفتم: چه كسى از شما نمى پذيرد، شما فرزند پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) هستيد. 🌹امام عليه السلام فرمود: 🔅تو يكى از آنها هستى كه حرفهاى مرا نمى پذيرى. اكنون بدون اجازه داخل خانه من شدى و بدون اجازه من نشستى و بدون اجازه من شروع به سخن نمودى... 🌹سپس فرمود: - شنيدم تو بر مبناى قياس فتوا مى دهى؟ (۱) ✋🏻 گفتم: آرى! 🌹حضرت فرمود: - واى بر تو! نخستين كسى كه در مقابل فرمان خداوند به قياس گرفتار شد، شيطان بود. آن گاه كه خداوند به او دستور داد به آدم سجده كند. 🔥 گفت: من سجده نمى كنم. زيرا كه مرا از آتش آفريدى و آدم را از گل و آتش برتر است. بنابراين با قياس نمى توان حق را پيدا كرد. براى اينكه مطلب را خوب بفهمى از تو مى پرسم: - اى ابوحنيفه! به نظر شما كشتن كسى به ناحق مهمتر است يا زنا؟ ✋🏻 گفتم: كشتن كسى به ناحق! 🌹 فرمود: - پس چرا براى اثبات قتل، خداوند دو شاهد قرار داده و در زنا چهار شاهد؟ آيا اين دو تا را به يكديگر مى توان قياس نمود؟ ✋🏻گفتم: نه! 🌹فرمود: بول كثيف تر است يا منى؟ ✋🏻 گفتم: بول! 🌹فرمود: پس چرا خداوند در بول دستور مى دهد وضو بگيريد و در منى غسل كنيد؟ آيا اين دو را مى توان به يكديگر قياس كرد؟ ✋🏻 گفتم: نه! 🌹 فرمود: آيا نماز مهمتر است يا روزه؟ ✋🏻 گفتم: نماز. 🌹فرمود: پس چرا بر زن حائض قضاى روزه واجب است ولى قضاى نماز واجب نيست؟ آيا اينها را به يكديگر مى توان قياس نمود؟ ✋🏻 گفتم: نه! 🌹فرمود: آيا زن ضعيف تر است يا مرد؟ ✋🏻 گفتم: زن! 🌹فرمود: پس چرا خداوند در ارث براى مرد دو سهم قرار داده و براى زن يك سهم؟ آيا اين حكم با قياس درست مى شود؟ ✋🏻 گفتم: نه! 🌹فرمود: چرا خداوند دستور داده است كه اگر كسى ده درهم دزدى كند بايد دست او قطع شود ولى اگر كسى دست كسى را قطع كند، ديه آن پانصد درهم است؟ آيا اين حكم با قياس سازگار است؟ ✋🏻 گفتم: نه! 🌹 فرمود: شنيده ام در تفسير اين آيه كه خداوند مى فرمايد: - «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»، يعنى روز قيامت درباره نعمتها از شما پرسيده خواهد شد. گفته ايد منظور از نعمتها، غذاهاى لذيذ و آبهاى خنك در تابستان مى خورند، مى باشد؟! ✋🏻 گفتم: آرى! من اينطور معنى كرده ام! 🌹 فرمود: اگر كسى تو را دعوت كند و غذاى لذيذ و گوارا در اختيار تو بگذارد، پس از آن بر تو منت گذارد، درباره چنين آدمى چگونه قضاوت مى كنى؟ ✋🏻 گفتم: مى گويم آدم بخيلى است. 🌹 فرمود: آيا خداوند بخيل است (در روز قيامت راجع به غذاها و آبهايى كه به ما داده، مورد سوال قرار دهد؟) ✋🏻 گفتم: پس مقصود از نعمتهايى كه خداوند مى فرمايد انسان درباره آن مورد سؤ ال قرار مى گيرد چيست؟ 🌹فرمود: مقصود نعمت دوستى و محبت ما خاندان پيامبر است. 📚 پی نوشت: ۱- قياس آن است كه خداند حكمى را در موردى بيان كند و بدون درك حكمت آن، در مورد دوم در آن مورد نيز جارى گردد. 📗 داستانهاى بحارالانوار، جلد دوم، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌹 گوشه‌ای از اخلاق عظیم رضَوی 📚 به سند عالی و معتبر شده از یاسر خادم که علیه السلام هرگاه فراغت می‌یافت، تمام خدم و حشم از کوچک و بزرگ را جمع می‌کرد و با آنها صحبت می‌نمود و با آنها همدمی می‌کرد. 🍲 و هرگاه بر سر سفره می‌نشست هیچ کوچک و بزرگی را از قلم نمی‌انداخت مگر اینکه همراهش بر سر سفره‌اش می‌نشانید حتی حجامت کار و سرپرست حیوانات را! 🌹و می‌فرمود: 🔅«زمانی که مشغول خوردن غذا هستید، حتی اگر من بالای سر شما حاضر شوم، از جای خود برنخیزید!» 🍪 و چه بسا پیش می‌آمد که امام علیه‌السلام با ما کاری داشت و به او گفته می‌شد که آنان مشغول خوردن‌اند. 🌹می‌فرمود: کاری به کارشان نداشته باشید تا غذایشان را تمام کنند. 📚 و در حدیثی دیگر، یک راوی بلخی می‌گوید: 🐪🐫 یک روز در مسافرت امام رضا به خراسان فرمود سفره‌ای آوردند و تمام خادمانش از سیاهان و سائرین را بر سر سفره جمع کرد! 👳🏻‍♂✋🏻 من عرض کردم: قربانت گردم، کاش یک سفره‌ای در کناری برای اینها جدا کنی!! 🌹فرمود: «ساکت باش! البته خدای ما تبارک و تعالی یکی است و مادرمان هم یکی و پدرمان هم یکی است، و جزاء نیز به کردار است». 📚 منابع: 📚 عیون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۱٥۹. 📚 الکافي، ج ٦، ص ۲۹۸. 📚 الکافي، ج ۸، ص۲۳۰. 🌺 «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا، الَّذِي ارْتَضَيْتَهُ وَ رَضَّيْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ، اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ، وَ قَائِماً بِأَمْرِكَ، وَ نَاصِراً لِدِينِكَ، وَ شَاهِداً عَلَى عِبَادِكَ، وَ كَمَا نَصَحَ لَهُمْ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ، وَ دَعَا إِلَى سَبِيلِكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، إِنَّكَ جَوَادٌ كَرِيمٌ». 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
💧گريه پيامبر (ص) از واگذاری خدا به خود!! 🤲🏻 به مناسبت ، شب نزول رحمت و مغفرت 📿 🌌 رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شبى در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نيمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاريكى مشغول دعا و گريه زارى شد. 🛏 امّ سلمه كه جاى (صلى الله عليه و آله) را در رختخوابش خالى ديد، حركت كرد تا ايشان را بيابد. 🤲🏻 متوجه شد رسول اكرم صلى الله عليه و آله در گوشه خانه، جاى تاريكى ايستاده و دست به سوى آسمان بلند كرده اند. در حال گريه مى فرمود: 🔅خدايا! آن نعمت هايى كه به من مرحمت نموده اى از من نگير! 🔅مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان! 🔅خدايا! مرا به سوى آن بديها و مكروههايى كه از آنها نجاتم داده اى برنگردان! 🔅خدايا! مرا هيچ وقت و هيچ آنى به خودم وامگذار و خودت مرا از همه چيز و از هر گونه آفتى نگهدار! 👣 در اين هنگام، در حالى كه به شدت مى گريست به جاى خود برگشت. 🌹پيامبر صلى الله عليه و آله كه صداى گريه ايشان را شنيدند به طرف وى رفتند و علت گريه را جويا شدند. ✋🏻 امّ سلمه گفت: - يا رسول الله! گريه شما مرا گريان نموده است، چرا مى گرييد؟ وقتى شما با آن مقام و منزلت كه نزد خدا داريد، اين گونه از خدا مى ترسيد و از خدا مى خواهيد لحظه اى حتى به اندازه يك چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد، پس واى بر احوال ما! 🌹رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: - چگونه نترسم و چطور گريه نكنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم، در حالى كه حضرت يونس ‍ عليه السلام را (١) خداوند لحظه اى به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نمى بايست! (٢) 📚 پی نوشت ها: ۱- حضرت يونس به رسالت مبعوث شد و در شهر نينوا به تبليغ قوم خويش پرداخت مردم حقيقت را از او نپذيرفتند. يونس گمان كرد وظيفه اش به پايان رسيده، پيش از آنكه فرمان الهى برسد، خشمگين شهرش را ترك نمود و از ميان قومش بيرون رفت همچنان راه مى پيمود تا به كنار دريا رسيد و در دريا گرفتار شكم ماهى شد يكدفعه به خود آمد كه بايد صبر و تحمل مى كرد و بدون فرمان خداوند از ميان قومش بيرون نمى آمد شايد گوش شنوا و دلى حقيقت پذيرى در ميان ايشان پديد مى آمد از اين جهت در ميان ظلمت ها به مناجات پرداخت و نجاتش را از خداوند منان خواست ، خداوند نيز دعاى يونس را پذيرفت و او را نجات داد. ۲- بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۱۷. 📚 داستانهاى بحارالانوار، جلد اول، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
📜 نوشته اى به خط سبز! 💚 وعده راست امام جعفر صادق علیه السلام به یکی از شیعیان 🕋 مردى از بزرگان جبل هر سال به زيارت مكه مشرف مى شد و هنگام برگشت در مدينه محضر امام صادق (ع) مى رسيد. 🌴 يك بار قبل از تشرف به حج، خدمت امام عليه السلام رسيد و ده هزار درهم به ايشان داد و گفت: - تقاضا دارم با اين مبلغ خانه اى برايم خريدارى نماييد. 🐫🐪 سپس به قصد زيارت مكه معظمه از محضر امام عليه السلام خارج شد 🕋 پس از انجام مراسم حج، خدمت امام صادق (ع) رسيد و حضرت او را در خانه خود جاى داد و نوشته اى به او مرحمت نمود و فرمود: 📜 خانه اى در بهشت برايت خريدم كه حد اول آن به خانه محمد مصطفى صلى الله عليه و آله، حد دومش به خانه على (ع)، حد سوم به خانه حسن مجتبى (ع) و حد چهارم آن به خانه حسين بن على (ع) متصل است. ✋🏻 مرد كه اين سخن را از امام شنيد، قبول كرد. 🐪🐪 حضرت آن مبلغ را ميان فقرا و نيازمندان از فرزندان امام حسن و امام حسين عليهم السلام تقسيم كردند و مرد جبلى به وطن خود بازگشت. 🛌 چون مدتى گذشت، آن مرد مريض شد و بستگان خود را احضار نموده، گفت: - من مى دانم آنچه امام صادق (ع) فرمود، حقيقت دارد. خواهش مى كنم اين نوشته را با من دفن كنيد! 📜 پس از مدت كوتاهى از دنيا رفت و بنابر وصيتش آن نوشته را با او دفن كردند. روز ديگر كه آمدند، ديدند مكتوبى با خط سبز روى قبر اوست كه در آن نوشته شده: 🟢 «به خدا سوگند! جعفر بن محمد به آنچه وعده داده بود وفا نمود!» (۱) 📚 پی نوشت: ۱. بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۱۳۴ 📗 داستانهاى بحارالانوار، جلد اول، محمود ناصرى
تأدیب جوان قانون شكن ☀️ روزى امام علی عليه السلام در شدت گرما بيرون از منزل بود. 🧔🏻‍♂ سعد پسر قيس حضرت را ديد و پرسيد: - يا اميرالمؤ منين! در اين گرماى شديد چرا از خانه بيرون آمديد؟ 🌷 فرمود: - براى اينكه ستمديده اى را يارى كنم، يا سوخته دلى را پناه دهم. 🧕🏻در اين ميان زنى در حالت ترس و اضطراب آمد مقابل امام عليه السلام ايستاد و گفت: - يا اميرالمؤمنين شوهرم به من ستم مى كند و قسم ياد كرده است مرا بزند. ⏳حضرت با شنيدن اين سخن سر فرو افكند و لحظه اى فكر كرد سپس سر برداشت و فرمود: نه به خدا قسم! بدون تاخير بايد حق مظلوم گرفته شود! 🌷 اين سخن را گفت و پرسيد: - منزلت كجاست؟ 🧕🏻 زن منزلش را نشان داد. 🌴 حضرت همراه زن حركت كرد تا در خانه او رسيد. 🌷على عليه السلام در جلوى درب خانه ايستاد و با صداى بلند سلام كرد. 🧔🏻 جوانى با پيراهن رنگين از خانه بيرون آمد 🌷 حضرت به وى فرمود: از خدا بترس! تو همسرت را ترسانيده اى و او را از منزلت بيرون كرده اى. 🧔🏻 جوان در كمال خشم و بى ادبانه گفت: كار همسر من به شما چه ارتباطى دارد. «والله لاحرقنها بالنار لكلامك»؛ بخدا سوگند بخاطر اين سخن شما او را آتش ‍ خواهم زد! 🗡 على عليه السلام از حرف هاى جوان بى ادب و قانون شكن سخت بر آشفت! شمشير از غلاف كشيد و فرمود: من تو را امر به معروف و نهى از منكر مى كنم، فرمان الهى را ابلاغ مى كنم، حال تو به من تمرد كرده از فرمان الهى سر پيچى مى كنى؟ توبه كن والا تو را مى كشم. 👥👤 در اين فاصله كه بين حضرت و آن جوان سخن رد و بدل مى شد، افرادى كه از آنجا عبور مى كردند محضر امام (ع) رسيدند و به عنوان اميرالمؤ منين سلام مى كردند و از ايشان خواستار عفو جوان بودند. 🧔🏻 جوان كه حضرت را تا آن لحظه نشناخته بود از احترام مردم متوجه شد در مقابل رهبر مسلمانان خودسرى مى كند، به خود آمد و با كمال شرمندگى سر را به طرف دست على (ع) فرود آورد و گفت: 🧔🏻✋🏻 يا اميرالمؤمنين از خطاى من درگذر، از فرمانت اطاعت مى كنم و حداكثر تواضع را درباره همسرم رعايت خواهم نمود. 🌷حضرت شمشير را در نيام فرو برد و از تقصيرات جوان گذشت و امر كرد داخل منزل خود شود و به زن نيز توصيه كرد كه با همسرت طورى رفتار كن كه چنين رفتار خشن پيش نيايد. (۱) 📚 پی نوشت: ۱- بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۱۱۳. 📗 داستانهاى بحارالانوار، جلد اول، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🔥 نفهم ترين انسان عليه السلام مى فرمايد: 🔅اگر شرابخوار به خواستگارى آمد نبايد او را پذيرفت، چون صلاحيت ازدواج ندارد، سخنانش را نبايد تصديق نمود، هرگاه براى كسى واسطه شود نبايد او را قبول نمود. و نمى توان به او اعتماد كرد، هر كس به شرابخوار امانتى بسپارد چنانچه از بين برود، خداوند به صاحب امانت پاداشى نمى دهد و امانت از دست رفته او را جبران نمى كند. 💰 سپس فرمود: مايل بودم شخصى را سرمايه بدهم براى تجارت به كشور يمن برود، خدمت پدرم حضرت امام باقر عليه السلام رسيدم و عرض كردم: ❓مى خواهم به فلانى براى تجارت سرمايه بدهم، نظر شما چيست؟ صلاح است يا نه؟ 🌹فرمود: مگر نمى دانى او شراب مى خورد؟ ✋🏻 گفتم: از بعضى از مؤمنين شنيده ام مى گويند او شراب مى خورد. 🌹فرمود: سخنان آنان را تصديق كن! چون خداوند درباره پيامبر مى فرمايد: 🔅پيغمبر به خدا ايمان دارد و مؤمنين را تصديق مى نمايد، بنابراين شما بايد مؤمنين را تصديق كنى. 🌹آنگاه فرمود: اگر سرمايه را در اختيار او بگذارى، سرمايه نابود شود و از بين برود خدا تو را نه اجر مى دهد و نه امانتت را جبران مى كند. ✋🏻 گفتم: براى چه؟ 🌹فرمود: خداوند مى فرمايد: 🔅«لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً...»؛ (۱) 🔅«اموالى را كه خداوند آن را مايه زندگيتان قرار داده به نادانان ندهيد». آيا نادانتر از شرابخوار وجود دارد؟ 🌹پس از آن فرمود: بنده تا شراب نخورده هميشه در پناه خدا است و در سايه لطف او اسرارش ‍ پرده پوش مى شود. هنگامى كه شراب خورد سرش را فاش مى كند و او را در پناه خود نگه نمى دارد. در اين صورت گوش، چشم، دست و پاى چنين شخص، هر كدام شيطان است او را به سوى هر زشتى مى برد و از هر خوبى باز مى دارد. (۲) 📚 پی نوشت ها: ۱. سوره نساء: آيه ۵. ۲- بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۸۴. 📔 داستانهاى بحارالانوار، جلد سوم، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
⚠️ آزمونی که بهلول در آن قبول شد!! 🔥 (هارون الرشيد) خليفه عباسى خواست كسى را براى قضاوت بغداد تعيين نمايد، با اطرافيان خود مشورت كرد، همگى گفتند: 👥👤 براى اين كار جز صلاحيت ندارد. 🏰 بهلول را خواست و قضاوت را به وى پيشنهاد كرد. 👳🏼‍♂✋🏻 بهلول گفت: من صلاحيت و شايستگى براى اين سمت ندارم! 🔥 هارون گفت: تمام اهل بغداد مى گويند جز تو كسى سزاوار نيست، حال تو قبول نمى كنى! ☝️🏻بهلول گفت: من به وضع و شخصيت خود از شما بيشتر اطلاع دارم، و اين سخن من يا راست است يا دروغ، اگر راست باشد شايسته نيست كسى كه صلاحيت منصب قضاوت را ندارد متصدى شود. اگر دروغ است شخص ‍ دروغگو نيز صلاحيت اين مقام را ندارد. 🏰 هارون اصرار كرد كه بايد بپذيرد، و بهلول يك شب مهلت خواست تا فكر كند!! 🌄 فردا صبح خود را به ديوانگى زد و سوار بر چوبى شده و در ميان بازارهاى بغداد مى دويد و صدا مى زد دور شويد، راه بدهيد اسبم شما را لگد نزند!! 👥👥 مردم گفتند: بهلول ديوانه شده است! خبر به هارون الرشيد رساندند و گفتند: بهلول ديوانه شده است!! 🔥 گفت: او ديوانه نشده ولكن دينش را به اين وسيله حفظ و از دست ما فرار نمود تا در حقوق مردم دخالت ننمايد. (۱) 🍗 آرى آزمايش هر كس نوعى مخصوص است نه تنها رياست براى بهلول آماده بود بلكه غذاى خليفه را براى او مى آوردند مى گفت: 👈🏻 غذا را ببريد پيش سگهاى پشت حمام بياندازيد، تازه اگر سگها هم بفهمند از غذاى خليفه نخواهند خورد! 📚 پی نوشت: ۱. پند تاريخ ۱/۱۸۱ - روضات الجنات ص ۳۶ - غرائب الاخبار سيد نعمت الله جزايرى. 📗 يكصد موضوع ۵۰۰ داستان، سيد على اكبر صداقت 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🪱 كرمى درون بينى قاضى! 🤲🏻 به مناسبت ، شب نزول رحمت و مغفرت 📿 🕎 در بين بنى اسرائيل قاضى اى بود كه ميان مردم عادلانه قضاوت مى كرد. 🛌 وقتى كه در بستر مرگ افتاد، به همسرش گفت: - هنگامى كه مُردم، مرا غسل بده و كفن كن و چهره ام را بپوشان و مرا بر روى تخت (تابوت) بگذار، كه به خواست خدا، چيز بد و ناگوار نخواهى ديد. ⚰ وقتى كه مُرد، همسرش طبق وصيت او رفتار كرد. پس از چند دقيقه كه روپوش را از روى صورتش كنار زد، ناگهان كرمى را ديد كه بينى او را قطعه قطعه مى كند. از اين منظره وحشت زده شد! روپوش را به صورتش ‍ افكند، و مردم آمدند و جنازه او را بردند و دفن كردند. 🌌 همان شب در عالم خواب، شوهرش را ديد. شوهرش به او گفت: 👳🏻‍♂ آيا از ديدن كرم وحشت كردى؟ ✋🏻 زن گفت: آرى! 👳🏻‍♂ قاضى گفت: - سوگند به خدا! آن منظره وحشتناك به خاطر جانب دارى من در قضاوت راجع به برادرت بود! روزى برادرت با كسى نزاع داشت و نزد من آمد. وقتى براى قضاوت نزد من نشستند، من پيش خود گفتم: 💭 خدايا حق را با برادر زنم قرار بده! ⚖ وقتى كه به نزاع آنان رسيدگى نمودم، اتفاقا حق با برادر تو بود، و من خوشحال شدم. 🪱 آنچه از كرم ديدى، مكافات انديشه من بود كه چرا مايل بودم حق با برادر زنم باشد و بى طرفى را حتى در خواهش ‍ قلبى ام به خاطر هواى نفس - حفظ نكردم. (۱) 📚 پی نوشت: ۱- بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۴۸۹. 📗 داستانهاى بحارالانوار، جلد اول، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌹 ارشاد با بذل مال! 👈🏻 مدتى بود كه شخصى دايم نزد عليه السلام مى آمد و فحش و ناسزا مى گفت!! 👥👤بعضى از نزديكان حضرت كه قضيه را چنين ديدند، به ايشان عرض كردند: - اجازه بدهيد ما اين فاسق را بكشيم! 🌾🌾 حضرت اجازه ندادند و از مكان و مزرعه او پرسيدند و سپس سوار بر مركبى به مزرعه وى رفتند. آن مرد صدا زد: - از ميان زراعت من نياييد! حاصل مرا پايمال مى كنيد! 🌹حضرت آمدند نزديك ايشان پياده شدند. با لبخندى در كنارش نشستند و سپس فرمودند: - چقدر براى زراعت خرج كرده اى؟ 👳🏻‍♂ گفت: - صد دينار. 🌹فرمود: - چقدر اميد دخل دارى؟ 👳🏻‍♂ گفت: - دويست دينار. 🌹فرمود: - اين سيصد دينار را بگير و مزرعه هم مال خودت باشد. خداوند آنچه را كه اميد دارى به تو مرحمت مى كند. 🫂 مرد پول را گرفت و پيشانى حضرت را بوسيد. حضرت تبسم كرده، برگشت. 🕌 فردا كه امام عليه السلام مسجد آمدند، آن مرد نشسته بود. وقتى كه حضرت را ديد گفت: - الله اعلم حيث يجعل رسالته (۱) 👤 اصحاب پرسيدند ديروز چه مى گفت، امروز چه مى گويد، ديروز فحش ‍ و ناسزا مى گفت، امروز تعريف و تمجيد مى كند؟ 🌹 حضرت به اصحاب فرمودند: - شما گفتيد اجازه بده ما اين مرد را بكشيم و لكن من با مبلغى پول او را اصلاح كردم! (۲) يكى از راه هاى اصلاح حال مردم احسان و بخشش ‍ است. 📚 پی نوشت ها: ۱. خداوند داناتر است به اينكه رسالتش را در كدام خانواده قرار دهد. ۲. بحار، ج ۴۸، ص ۱۰۳. 📔 داستانهاى بحارالانوار، جلد اول، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq