#محبوبم_حسین
.
تا مینویسم آب قلم گریه میکند
خشکیده چشم من که دلم گریه میکند
در کوفه و به یاد غریبی کوچه ها
با " هل اتی" قدم به قدم گریه میکند
ای ماهتاب ، زخم تنت را شماره نیست
بغض فلک که ریخت به هم گریه میکند
این بیرقی که سرخ به دیوار تکیه هاست
دل خون شده، به یاد علم گریه میکند
بیچاره شاعری که غمش تازه میشود
دلتنگ رو به عکس حرم گریه میکند
تا میرسم کنار تن سرد واژه ها
هر حرف و نقطه کنج دلم گریه میکند
🌼#مهساایمانی_ماه
@shaeranehowzavi
در سرای شعر،جای شعرتون خالیه👇
https://eitaa.com/PoetryHall
نکات شعری🍃
در غزل🌼
غزل در لغت به معنی «سخن گفتن با معشوق و عشقورزی با او، حکایت از جوانی و حدیث صحبت و عشق» است. در ادبیات، غزل یک قالب شعری است که پنج تا دوازده بیت دارد. البته شاعرانی نیز هستند که غزلیاتی بیشتر از دوازده بیت دارند. اما معمول است که شعری با تعداد ابیات کمتر از پنج تا را غزل نمیشماریم. لازم به ذکر است که تعداد ابیات غزل به سلیقه سراینده بستگی دارد. مثلاً میتوان گفت تقریباً غزلهای حافظ یکی دو بیت کوتاهتر از غزلهای سعدی هستند
ابیات غزل هموزن هستند و قافیه و ردیف مصراعهای زوج با قافیه و ردیف مصراع اولِ بیت اول همخوانی دارند.
بیت اول غزل را مَطلَع (به معنی آغاز کلام) مینامند. مطلع باید صراحت داشته باشد و معنا و مفهوم کاملی را به شنونده منتقل کند. غزلیاتی با دو یا سه بیت مطلع نیز وجود دارند که قافیه همه مصرعهای این ابیات با هم همخوانی دارد.
در غزل زیر از بیدل دهلوی یک بیت اول مطلع است.
در راه عشق توشه امنی نبردهام
از دیر تا به کعبه همین سنگ خوردهام
هستی جنون معامله صبح و شبنم است
اشکی چکیده تا رگ آهی فشردهام
محمل کش تصور خلد انتظار کیست
گامیست آرزو که به راهی سپردهام
پیری هزار رنگ ملالم ز مو دماند
تا روشنت شود چقدر سالخوردهام
امروز نامهام ز بر یار میرسد
من گام قاصد از تپش دل شمردهام
در یاد جلوهای که بهشت تصور است
آهی نکرد گل که به باغش نبردهام
اجزای من قلمرو نیرنگ ناز اوست
نقاش خامه گیر ز موی ستردهام
خجلت چو شمع کشته ز داغم نمیرود
آیینه زنگ بسته ز وضع فسردهام
گامی به جلوه آی و ز رنگم برآرگرد
از خویش رفتنی به خرامت سپردهام
در خاک تربتم نفسی میزند غبار
بیدل هنوز زنده عشقم، نمردهام
در سرای شعر،جای شعرتون خالیه👇
https://eitaa.com/PoetryHall
﷽
🖤یا زینب کبری قهرمان دشت کربلا🖤
می رساند قدمش را به بلندی از دور
می شود قامتِ او خم که نمانده جانی
چشم او پر شده از اشک و تنش می لرزد
ناگهان کُلِّ جهان شد به دو چشمش فانی
عاقبت سِبطِ نبی رفت ، به گودال افتاد
وای از لحظه ی آخر که گُلی پر پر شد
خواهری دید که آن لحظه برادر تنهاست
زیرِ دستانِ پلیدی تنِ او بی سر شد
گفت ای شاهِ جهان بین هزاران دشمن
دور تا دورِ تو جمع اند و تویی بی لشکر
می شود بارِ دگر صورت ماهت بوسم!؟
یا که لب بر رگ گردن بنهم ای بی سر!؟
آتشی در دل خواهر شده برپا از غم
زیرلب زمزمه دارد که چه آمد بر سر!؟
یک طرف داغ برادر به دلش چنگ زده
یک طرف قاسم و عون است و علی اصغر
تا مدینه که رساند خبر از اهلِ حرم!؟
مادری چشم به راه پسرانش مانده ست
در دلِ اُمِّ بنین شور و هیاهو ست به پا
او ندارد خبر از ماه ، زمین افتاده ست!
باز هم گوش فلک پر شده از این غوغا
خواهری مضطر و نالان و پریشان امشب
می زند بر سر خویش و دل او بیتاب است
گِرد او حلقه زده خیلِ یتیمان امشب
ای فلک روضه بخوان دُختِ علی نالان است
بعدِ این واقعه ی تلخ مرا یاری نیست
می رود پایِ من امّا ، دلِ من جا مانده ست
غیرِ سجاد مرا قافله سالاری نیست.
#نسترن_داودی🕊
🔖🕊🖊@ttaas
@goharshadqom
در سرای شعر،جای شعرتون خالیه👇
https://eitaa.com/PoetryHall
شب که میشود
ستارهها از طاقچهی دل
سرک میکشند و
آرام...زمزمه میکنند که
غمگین مباش
دلت بزرگ است ؛به وسعت آسمان...
ماه را به آغوش بکش
و درگوش فرشته نجوا کن
آرام می شوی....
مطمئن باش!
شبت زیبا🌼
طاهره_موحدی(مهدا)
https://eitaa.com/PoetryHall
نه کسی دیده دلی بی سر و سامان تر از این
نه شنیده است کسی دیده ی گریان تر از این
دیده ی ابری یعقوب و دل سوخته اش
نه بیابان تر از این بوده، نه باران تر از این
ای جگر گوشه، چنان بی تو خرابم که دلی
نیست خونین جگر اینگونه و ویران تر از این
"زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم"
مپسندم که شوم بی تو پریشان تر از این
"اَشبَهُ النّاس" تویی "خَلقاً" و "خُلقاً" به رسول
یک نفر نیست بگوید که مسلمان تر از این؟
تو رجز خواندی و در یاد ندارد جنگی
که سپرها شده باشند هراسان تر از این
هیچ کس چون تو نرفته است سراپا با شوق
جانب مرگ خودش با لبِ خندان تر از این
بی تو از حال دل سوخته ام پرسیدند
خیمه ی شعله وری گفت که سوزان تر از این
تکه های دل من ریخته هر سو در دشت
چه کسی دیده کجا داغ فراوان تر از این؟
#سیده_تکتم_حسینی
@goharshadqom
در سرای شعر،جای شعرتون خالیه👇
https://eitaa.com/PoetryHall
بیچاره شود هر که محارب باشد
رو کم کنی اش بر همه واجب باشد
لاتی بکند ترامپ و ما بنشینیم؟
خونش هدر است پس مراقب باشد
#طاهره_ابراهیم_نژاد_آکردی
#با_رهبرم_تا_پای_جان
@shaeranehowzavi
https://eitaa.com/PoetryHall
غزل_عاشورایی
ای خون اصیلت به شتکها ز غدیران
افشانده شرفها به بلندای دلیران
جاری شده از کرب و بلا آمده و آنگاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران
تو اختر سرخی که به انگیزه تکثیر
ترکید بر آیینه خورشید ضمیران
ای جوهر سرداری سرهای بریده
وی اصل نمیرندگی نسل نمیران
خرگاه تو میسوخت در اندیشه تاریخ
هر بار که آتشزده شد بیشه شیران
آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب
نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران؟
و آن روز که با بیرقی از یک سر بی تن
تا شام شدی قافلهسالار اسیران
تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند
باید که ز خون تو بنوشند کویران
تا اندکی از حق سخن را بگزارند
باید که به خونت بنگارند دبیران
حد تو رثا نیست عزای تو حماسهست
ای کاسته شان تو از این معرکهگیران
🌼حسین منزوی
در سرای شعر،جای شعرتون خالیه👇
https://eitaa.com/PoetryHall
#شعر_محرم
من روضههای مادرت را دوست دارم
چادرسیاهِ خواهرت را دوست دارم
گویند عباس است آن شیر دلاور
جنگاوری اکبرت را دوست دارم
بوسید پیغمبر گلویت را وَ من هم
آن بوسهها بر حنجرت را دوست دارم
گلها به صحرا میشوند آغشته در خون
آن لالههای پرپرت را دوست دارم
🌼مرضیه تقیپور
در سرای شعر،جای شعرتون خالیه👇
https://eitaa.com/PoetryHall
🔹🔸تقدیم به قمر مُنیر بنیهاشم علیهالسلام🔸🔹
کسی نکرده چنین لطف بیحساب به آب
چنان که داده تلألو، شراب ناب به آب!
نشست و سایهی او روی موجها افتاد
گذارِ آینهی صبحِ آفتاب به آب
به گوش رود مگر بغض آفتاب چه گفت؟
که رشک میبرد اندیشهی حباب به آب...
شبیه زل زدن آینه در آینهای
نگاه کرد نجیب و زلال، آب به آب...
"مرا بنوش!" صدای فرات را که شنید؛
نداد غیر سکوت و عطش، جواب به آب
_چرا چنین متلاطم شدهست رود فرات؟
چه گفته است مگر حضرت سحاب به آب!؟_
به این روش که به لب بردهای و لب نزدی،
نخواندهای به جز از آیهی عذاب به آب!
اگر که لایق بوسیدنت نباشد رود،
شرف نداشته باشد چرا سراب به آب...
چکید اشک تو و رود را معطر کرد،
به رسم شبنم و گل، دادهای گلاب به آب!
بگو به آب که تا روز حشر، مدیونی
شبیه رود به باران و آسیاب به آب...
🌼 زهرا علیدوستی
@qompoz
در سرای شعر،جای شعرتون خالیه👇
https://eitaa.com/PoetryHall
نکات شعری🍃
«در شعر آئینی»
بیش از 80 درصد از منظومههای شعر فارسی از سده سوم تا زمان حال، شامل مقولههایی از ادب آیینی بوده است.
جایگاه امروز شعر مذهبی و آیینی به عنوان یک هنر ناب دینی، بسیار برجسته است. شعر آیینی شعری است که از جان و دل شاعر متعهد ریشه میگیرد. اگر کسی ناشناخته وارد این حیطه شود، آسیبپذیر خواهد بود، حالا عدهای كه بدون پشتوانه شناخت و معرفت، دست به خلق شعر میزنند، ماندگاری چندانی ندارد. شاعر باید برای سرودن شعر آیینی، با دو بال حرکت کند، احساس و اندیشه.
شعر آیینی و مذهبی، جایگاه ویژهای در میان مخاطبان دارد. شعر آیینی وصف حال تاریخ دین و بزرگان دین است و نمونه آن را میتوانیم در اشعار عاشورایی جستوجو کنیم.
البته باید آسیبها را از اشعار آیینی دور نگه داشت:
۱.فقدان پالایش حوادث تاریخی و در نتیجه، درآمیختن تاریخ به تحریف
۲.فقدان توجه همهسونگرانه به فرهنگ آیینی، مثلاً پرداختن به سوگ و مرثیه بدون توجه به ارزشهای دینی.
حال مهمانیم به اشعار محتشم کاشانی و آن ترکیببند مشهور👇
💔💔💔
باز اين چه شورش است که در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز اين چه رستخيز عظيم است کز زمين
بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
اين صبح تيره باز دميد از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گويا طلوع ميکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامي ذرات عالم است
گرخوانمش قيامت دنيا بعيد نيست
اين رستخيز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جاي ملال نيست
سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است
جن و ملک بر آدميان نوحه مي کنند
گويا عزاي اشرف اولاد آدم است
خورشيد آسمان و زمين، نور مشرقين
پرورده ي کنار رسول خدا، حسين
کشتي شکست خورده ي طوفان کربلا
در خاک و خون طپيده ميدان کربلا
گر چشم روزگار به رو زار مي گريست
خون مي گذشت از سر ايوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابيبه غير اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضايقه کردندکوفيان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند ديو و دد همه سيراب و مي مکند
خاتم ز قحط آب سليمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عيوق ميرسد
فرياد العطش ز بيابان کربلا
آه از دمي که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خيمه ي سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غيرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدي
وين خرگه بلند ستون بيستون شدي
کاش آن زمان در آمدي از کوه تا به کوه
سيل سيه که روي زمين قيرگون شدي
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بيت
يک شعله ي برق خرمن گردون دون شدي
کاش آن زمان که اين حرکت کرد آسمان
سيماب وار گوي زمين بي سکون شدي
کاش آن زمان که پيکر او شد درون خاک
جان جهانيان همه از تن برون شدي
کاش آن زمانکه کشتي آل نبي شکست
عالم تمام غرقه درياي خون شدي
آن انتقام گر نفتادي به روزحشر
با اين عمل معامله ي دهر چون شدي
در سرای شعر،جای شعرتون خالیه👇
https://eitaa.com/PoetryHall