eitaa logo
👥 پُرسمان شیعه ⁉️
146 دنبال‌کننده
16 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🍃 ﷽ 🍃 📋 هدف ما بیان شبهات و پاسخگویی به آنها و به پرسش‌های شـما در مسائل دینی أعم از اعتقادی، اخلاقی و ... می‌باشد. ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia راه ارتباطی با ما 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 سلمان اهل جندی شاپور بود. با پسر حاکم وقت رفاقت و دوستى محکمی داشت، روزى با هم براى صید به صحرا رفتند، ناگاه چشم آنها به راهبى افتاد که به خواندن کتابى مشغول بود، از او راجع به کتاب مزبور سؤالاتى کردند، راهب در پاسخ گفت: کتابى است که از جانب خدا نازل شده و در آن فرمان به اطاعت خدا داده و نهى از معصیت و نافرمانى او کرده است، این همان «انجیل» است که بر عیسى مسیح (علیه السلام) نازل شده. گفتار راهب در دل آنان اثر گذاشت، و پس از تحقیق بیشتر به دین او گرویدند. راهب به آنها دستور داد: گوشت گوسفندانى که مردم این سرزمین ذبح مى کنند حرام است، از آن نخورند. سلمان و فرزند حاکم وقت، روزها همچنان از او مطالب مذهبى مى آموختند روز عیدى پیش آمد. حاکم، مجلس میهمانى ترتیب داد و از اشراف و بزرگان شهر دعوت کرد، در ضمن از پسرش نیز خواست که در این مهمانى شرکت کند، ولى او نپذیرفت. در این باره به او زیاد اصرار نمودند، اما پسر اعلام کرد که غذاى آنها بر او حرام است، پرسیدند: این دستور را چه کسى به تو داده است؟ او راهب مزبور را معرفى کرد. حاکم راهب را احضار نموده به او گفت: چون اعدام در نظر ما گران و کار بسیار بدى است تو را نمى کشیم ولى از محیط ما بیرون برو! سلمان و دوستش در این موقع راهب را ملاقات کردند و وعده ملاقات در «دیر موصل» گذاشته شد. پس از حرکت راهب، سلمان چند روزى منتظر دوست با وفایش بود، تا آماده حرکت گردد، او هم همچنان سرگرم تهیه مقدمات سفر بود ولى سلمان طاقت نیاورده، تنها به راه افتاد. سلمان در «دیر موصل» بسیار عبادت مى کرد، راهب مذکور که سرپرست این دیر بود او را از عبادت زیاد بر حذر داشت، مبادا از کار بیفتد، ولى سلمان پرسید: آیا عبادت فراوان فضیلتش بیشتر است یا کم عبادت کردن؟ در پاسخ گفت: البته عبادت بیشتر، اجر بیشتر دارد. عالم دیر، پس از مدتى به قصد بیت المقدس حرکت کرد و سلمان را با خود به همراه برد. در آنجا به سلمان دستور داد: روزها در جلسه درس علماى نصارى که در آن مسجد منعقد مى شد حضور یابد، و کسب دانش کند. روزى سلمان را محزون یافت، علت را جویا شد، سلمان در پاسخ گفت: تمام خوبى ها نصیب گذشتگان شده که در خدمت پیامبران خدا بوده اند. عالم دیر به او بشارت داد: در همین ایام در میان ملت عرب پیامبرى ظهور خواهد کرد که از تمام انبیاء برتر است، عالم مزبور اضافه کرد: من پیر شده ام، خیال نمى کنم او را درک نمایم، ولى تو جوانى امیدوارم او را درک کنى ولى این را نیز بدان که این پیامبر نشانه هائى دارد از جمله، نشانه خاصى بر شانه او است، او صدقه نمى گیرد، اما هدیه را قبول مى کند. در بازگشت آنها به سوى «موصل»، در اثر جریان ناگوارى که پیش آمد، سلمان عالم دیر را در بیابان گم کرد. دو مرد عرب از قبیله «بنى کلب» رسیدند، سلمان را اسیر کرده، بر شتر سوار نموده و به «مدینه» بردند و او را به زنى از قبیله «جُهینه» فروختند! سلمان و غلام دیگر آن زن، به نوبت روزها گله او را به چرا مى بردند، سلمان در این مدت، مبلغى پول جمع آورى کرد و انتظار بعثت پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) را مى کشید. در یکى از روزها که مشغول چرانیدن گله بود، رفیقش رسید و گفت: خبر دارى امروز شخصى وارد «مدینه» شده که تصور مى کند پیامبر و فرستاده خدا است؟! سلمان به رفیقش گفت: تو اینجا باش تا من بازگردم، سلمان وارد شهر شد، در جلسه پیامبر حضور پیدا کرد، اطراف پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى چرخید و منتظر بود پیراهن پیامبر کنار برود و نشانه مخصوص را در شانه او مشاهده کند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) متوجه خواسته او شد، لباس را کنار زد، سلمان نشانه مزبور یعنى اولین نشانه را یافت، سپس به بازار رفت، گوسفند و مقدارى نان خرید و خدمت پیامبر آورد. پیامبر فرمود: چیست؟ سلمان پاسخ داد: صدقه است. پیامبر فرمود: من به آنها احتیاج ندارم، به مسلمانان فقیر ده تا مصرف کنند. سلمان بار دیگر به بازار رفت، مقدارى گوشت و نان خرید و خدمت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) آورد. پیامبر پرسید: این چیست؟ سلمان پاسخ داد، هدیه است. پیامبر فرمود: بنشین! پیامبر و تمام حضار از آن هدیه خوردند. مطلب بر سلمان آشکار گشت زیرا هر سه نشانه خود را یافته بود. در این میان سلمان راجع به دوستان و رفیق و راهبان دیر موصل سخن به میان آورد، نماز، روزه و ایمان آنها به پیامبر (صلى الله علیه وآله) و انتظار کشیدن بعثت وى را شرح داد. کسى از حاضران به سلمان گفت: آنها اهل دوزخند! این سخن بر سلمان گران آمد؛ زیرا او یقین داشت اگر آنها پیامبر را درک مى کردند از او پیروى مى نمودند. اینجا بود که آیه مورد بحث بر پیامبر نازل گردید و اعلام داشت: آنها که به ادیان حق، ایمان حقیقى داشته اند و پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را درک نکرده اند، داراى اجر و پاداش مؤمنان خواهند بود! 🌻 📕 تفسیر نمونه، ج۱، ص۳۳۵ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ فال نیک و بد دیدگاه اسلام در مورد فال نیک و بد چیست؟ . . . ⭕ شاید همیشه در میان انسان ها و اقوام مختلف، فال نیک و بد رواج داشته است، امورى را به «فال نیک» مى گرفتند و دلیل بر پیروزى و پیشرفت کار مى دانستند، و امورى را به «فال بد» مى گرفتند و دلیل بر شکست و ناکامى و عدم پیروزى مى پنداشتند. در حالى که هیچ گونه رابطه منطقى در میان پیروزى و شکست با این گونه امور وجود نداشت، و مخصوصاً در قسمت فال بد، غالباً جنبه خرافى و نامعقول داشته و دارد. این دو گر چه اثر طبیعى ندارند، ولى بدون تردید اثر روانى مى توانند داشته باشند، «فال نیک» غالباً مایه امیدوارى و حرکت است ولى «فال بد» موجب یأس و نومیدى و سستى و ناتوانى. شاید به خاطر همین موضوع است که: در روایات اسلامى از «فال نیک» نهى نشده، اما «فال بد» به شدت محکوم گردیده است. در حدیث معروفى که از پیامبر (صلى الله علیه وآله) نقل شده: «تَفَأَّلُوا بِالْخَیْرِ تَجِدُوهُ»؛ (کارها را به فال نیک بگیرید ـ و امیدوار باشید ـ تا به آن برسید) این که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فال نیک را دوست مى داشت، به خاطر آن بود که انسان هر گاه امیدوار به فضل پروردگار باشد در راه خیر گام برمى دارد و هنگامى که امید خود را از پروردگار قطع کند، در راه شرّ خواهد افتاد و فال بد زدن مایه سوء ظن و موجب انتظار بلا و بدبختى کشیدن است. اما از فال بد که عرب آن را «تطیّر» و «طیره» مى نامد، در روایات اسلامى شدیداً مذمت شده، چنان که در قرآن مجید نیز کراراً به آن اشاره گردیده و محکوم شده است. از جمله در حدیثى مى خوانیم: پیغمبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «اَلطِّیَرَةُ شِرْکٌ»؛ (فال بد زدن ـ و آن را مؤثر در سرنوشت آدمى دانستن ـ یک نوع شرک به خدا است) و نیز مى خوانیم: اگر فال بد اثرى داشته باشد، همان اثر روانى است، امام صادق (علیه السلام) فرمود: «الطِّیَرَةُ عَلى ما تَجْعَلُها إِنْ هَوَّنْتَها تَهَوَّنَتْ وَ إِنْ شَدَّدْتَها تَشَدَّدَتْ وَ إِنْ لَمْ تَجْعَلْها شَیْئاً لَمْ تَکُنْ شَیْئاً»؛ (فال بد اثرش به همان اندازه است که آن را مى پذیرى، اگر آن را سبک بگیرى کم اثر خواهد بود، و اگر آن را محکم بگیرى پر اثر، و اگر به آن اعتنا نکنى، هیچ اثرى نخواهد داشت) در اخبار اسلامى از پیامبر (صلى الله علیه وآله) نقل شده است که: راه مبارزه با فال بد، بى اعتنائى است: «ثَلاثٌ لایَسْلَمُ مِنْها أَحَدٌ الطِّیَرَةُ وَ الْحَسَدُ وَ الظَّنُّ. قِیلَ فَما نَصْنَعُ؟ قالَ: إِذا تَطَیَّرْتَ فَامْضِ وَ إِذا حَسَدْتَ فَلاتَبْغِ وَ إِذا ظَنَنْتَ فَلاتُحَقِّق»؛ (سه چیز است که هیچ کس از آن سالم نمى ماند ـ و وسوسه هاى آن در درون قلبِ غالب اشخاص پیدا مى شود ـ فال بد و حسد و سوء ظن. عرض کردند: پس چه کنیم؟ فرمود: هنگامى که فال بد زدى اعتنا مکن و بگذر و هنگامى که حسد در دلت پیدا شد، عملاً کارى بر طبق آن انجام مده و هنگامى که سوء ظن پیدا کردى آن را نادیده بگیر) عجیب این است که: موضوع فال نیک و بد، حتى در کشورهاى پیشرفته صنعتى و در میان افراد به اصطلاح روشن فکر، و حتى نوابغ معروف وجود داشته و دارد، از جمله در میان غربى ها رد شدن از زیر نردبان، افتادن نمکدان و هدیه دادن چاقو به شدت به فال بد گرفته مى شود! البته وجود فال نیک همان طور که گفتیم مسأله مهمى نیست بلکه غالباً اثر مثبت دارد، ولى با عوامل فال بد همیشه باید مبارزه کرد و آنها را از افکار دور ساخت و بهترین راه براى مبارزه با آن تقویت روح توکّل و اعتماد بر خدا در دل ها است، همان طور که در روایات اسلامى نیز به آن اشاره شده است. 🌻 📕 تفسیر نمونه، ج۶، ص۳٧٨ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ گناهان شيعه آیا گناهان افراد شیعه از لحاظ عقوبت مانند گناهان غیر آنان است یا نه؟ بعضی می‌گویند اعمال نیک غیر شيعه مورد قبول درگاه خدا واقع نمی‌شود، و اعمال بد و گناهان شیعه، همه بخشیده شده است. یعنی آن چیزی که هیچ ارزشی ندارد عمل است، نه ارزش مثبت دارد و نه ارزش منفی؛ شرط لازم و کافی برای سعادت و نیکبختی این است که انسان، نام خود را شیعه بگذارد و بس. و بر این ادعا دو استدلال دارند: ١. اگر بنا باشد که گناهان ما و دیگران یکجور مورد محاسبه قرار گیرد پس فرق بین شیعه و غیر شیعه چیست؟ ٢. روایت معروفی است: «حبّ علی بن ابی طالب حسنة لا تضرّ معها سیئة» یعنی محبت علی علیه‌ السلام حسنه‌ای است که هیچ گناهی با وجود آن به آدمی لطمه نمی‌زند. (بحار الأنوار، ج٩، ص۴٠١) . . . ⭕ پاسخ: پاسخ از استدلال اول این است که فرق بین شیعه و غیر شیعه وقتی آشکار می‌گردد که شیعه به برنامه‌ای که رهبرانش به او داده‌اند، عمل کند و غیر شیعه هم به برنامه دینی خودش عمل کند، آنوقت تقدّم شیعه بر غیر شیعه، هم در دنیا و هم در آخرت روشن می‌گردد. فرق را در جانب مثبت باید جستجو کرد نه در جانب منفی. نباید گفت اگر شیعه و غیر شیعه برنامه‌های مذهبی خود را زیر پا بگذارند باید تفاوت داشته باشند، و اگر تفاوتی نباشد پس چه فرقی میان شیعه و غیر شیعه هست؟ این درست مثل آن است که دو بیمار به طبیب مراجعه کنند، یکی به طبیب حاذق مراجعه کند و دومی به طبیب غیر حاذق، ولی وقتی که نسخه را از طبیب دریافت داشتند هیچکدام عمل نکنند؛ آنگاه بیمار اول گلایه کند که فرق بین من و بیماری که به طبیب غیر حاذق مراجعه کرده چیست؟ چرا باید من مریض بمانم همان طوری که او مریض مانده است در حالی که من به طبیب حاذق مراجعه کرده‌ام و او به طبیب غیر حاذق. یکی از اصحاب امام صادق عليه السلام خدمت حضرت عرضه داشت که برخی از شیعیان شما منحرف شده‌اند و حرامها را حلال شمرده و می‌گویند دین تنها معرفت امام است و بس؛ پس چون امام را شناختی هر کاری که می‌خواهی بکن. حضرت فرمود: انّا للّه و انّا الیه راجعون. این کافران آنچه را که نمی‌دانند به اندیشه خویشتن تأویل کرده‌اند. سخن این است که وقتی امام را شناختی، هر چه می‌خواهی کار خیر کن که از تو پذیرفته است، زیرا خدا عمل بدون معرفت را قبول نمی‌فرماید. به خدا قسم که درباره ما بی‌انصافی کردند. ما خودمان مسئول اعمالمان هستیم، چگونه ممکن است از شیعیان ما رفع تکلیف بشود؟! (مستدرک الوسائل، ج١، ص٢۴؛ الکافی، ج٢، ص۴۶۴) اما جواب از استدلال دوم: معنای حدیث این است که اگر محبت امیرالمؤمنین علیه‌ السلام، راستین باشد هیچ گناهی به انسان صدمه نمی‌زند؛ یعنی اگر محبت امیرالمؤمنین علیه‌ السلام که نمونه کامل انسانیت و طاعت و عبودیت و اخلاق است از روی صدق باشد و صرف ادعا و شعار نباشد، مانع ارتکاب گناه می‌گردد؛ مانند واکسنی است که مصونیت ایجاد می‌کند و نمی‌گذارد بیماری در شخص «واکسینه شده» راه یابد. محبت پیشوایی مانند امام علی علیه‌ السلام که مجسّمه عمل و تقوا و پرهیزکاری است آدمی را شیفته رفتار او می‌کند، فکر گناه را از سر او بیرون می‌کند، البته به شرطی که محبتش صادقانه باشد. کسی که امیرالمؤمنین علی علیه‌ السلام را بشناسد، تقوای او را بشناسد، سوز و گداز او را بداند، ناله‌های نیمه شبش را بداند و به چنین کسی عشق بورزد، محال است که خلاف فرمان او که همیشه امر به تقوا و طاعت می‌کرد، عمل کند. هر مُحبّی به خواسته محبوبش احترام می‌گزارد و فرمان او را گرامی می‌دارد. فرمانبرداری از محبوب، لازمه محبّت صادقانه است. دوستان واقعی امیرالمؤمنین علی علیه السلام همواره از گناهان دوری می‌گزیده‌اند؛ ولایت آن حضرت نگاهدارنده از گناه بوده است نه تشویق کننده به آن. امام باقر علیه السلام می‌فرماید: ما تنال ولا یتنا الّا بالعمل و الورع. «به ولایت ما نتوان رسید جز با عمل نیک و پرهیزکاری و دوری از گناه.» (اصول کافی، ج٢، ص۶٠) 🌻 📕 مجموعه آثار شهید مطهری، ج١، ص۳٣٢ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ تقلید در احکام چرا باید تقلید کرد در حالی که تقلید یک نوع تبعیّت بدون دلیل است و عقل و منطق پیروى بدون دلیل را نمى‌پذیرد. . . . ⭕ پاسخ: کلمه تقلید دو معنا دارد، یک معناى معمولى که در عرف عام فهمیده مى شود و لفظ «تقلید» در مکالمات روزمرّه در آن به کار مى رود و یک معناى علمى که در کتاب هاى فقهى و اصولى از آن بحث مى گردد. این ایراد متوجّه معناى اوّل است و معناى دوّم هیچ گونه ارتباطى با معناى اوّل ندارد. توضیح این که: در گفتار روزانه به کارهاى بى رویّه افرادى که چشم و گوش بسته پشت سر دیگران مى افتند و اعمال نادرست آن ها را تکرار مى کنند «تقلید» گفته مى شود. این گونه پیروى کورکورانه افراد بى خبر از بى خبرانى همانند خود، بطور قطع عملى است که نه با منطق سازگار است و نه با روح تعلیمات اسلامى؛ و هیچ آدم با فکرى حاضر نمى شود که چشم و گوش بسته تقلید کند. ولى تقلید در اصطلاح علمى، مفهومى کاملا جدا از این مفهوم دارد و مى توان آن را در جمله «مراجعه افراد غیر متخصّص به افراد متخصّص، در مسائل تخصّصى» خلاصه نمود. یعنى در تمام مسائل علمى که نیاز به تخصّص هایى دارد و آگاهى بر آن در گرو مطالعه و بررسى هاى سالیان دراز است، افرادى که وارد به رشته نیستند - به هنگام نیاز - به دانشمندان و صاحبنظران و متفکّران مورد اعتماد مراجعه کنند و از افکار آنان استفاده بنمایند. این معنا از تقلید که در کتب علمى به آن اشاره شده است و گاهى از آن به مراجعه غیر عالم به عالم تعبیر مى شود، اساس زندگى بشر در تمام مسائل صنعتى و کشاورزى و پزشکى و امثال آن است. اگر یک روز این موضوع از زندگى بشر برداشته شود، یعنى هیچ بیمارى به پزشکى مراجعه نکند، هیچ انسانى به معمار و مهندس رجوع ننماید، هیچ فردى در مسائل حقوقى با حقوقدانان مشورت نکند و هیچ کس به هیچ کارشناس و میکانیک و متخصّصى در مسائل گوناگون بازگشت ننماید، تمام زندگى اجتماعى فرو مى ریزد و هرج و مرج در تمام شؤون آشکار مى شود. مسائل دینى از این قانون مستثنا نیست؛ البتّه در اصول عقاید دینى - یعنى شناختن خدا و پیامبر و جانشینان او و روز رستاخیز - همه مردم باید تحقیق کنند و تحقیق در این مسائل، کار مشکل و پیچیده اى نیست و هرکس مى تواند این چند اصل را با دلیل و منطق به فراخور فهم و معلومات خود دریابد. ولى در مسائل مربوط به احکام اسلامى در باب عبادات، معاملات، سیاسات اسلامى، احکام مربوط به فرد و خانه و اجتماع، نماز، روزه، جهاد، دیات، حدود، قصاص، ازدواج و طلاق و هزاران مسائل مختلف و مربوط به قسمت هاى زندگى انسانها، هرگز همه افراد نمى توانند شخصاً تخصّص پیدا کنند و احکام را از منابع دینى - قرآن، حدیث، دلیل عقل و اجماع - استفاده نمایند. بنابراین، ناچارند در باره این گونه مسائل به دانشمندان و صاحب نظران دلسوز و مورد اعتماد مراجعه نمایند؛ دانشمندانى که سالیان دراز در مسائل اسلامى زحمت کشیده اند و به کتاب آسمانى و سنّت پیامبر و احادیث جانشینان او آشنایى کامل دارند. با توجّه به این بیان، کاملا روشن مى شود که این گونه مراجعه به دانشمندان، پیروى بدون دلیل نیست؛ و اگر هم در آن اشتباه باشد، اشتباهات او محدود است، در حالى که اگر شخص بى اطّلاع بخواهد به میل و عقیده شخصى خود کار کند، اعمال او سرتاسر اشتباه خواهد بود. مثلا، اگر انسان هنگام بیمارى به پزشک مراجعه کند نسخه مى گیرد، البتّه ممکن است که پزشک اشتباه کند ولى بطور قطع اشتباهات او نسبت به نتایج مثبتى که از نسخه او گرفته مى شود، بسیار کمتر است - منظور پزشکان آگاه و متفکّر است - امّا اگر انسان پیروى از پزشک را کنار بگذارد و هر موقع بیمار شد به میل و اراده خود هر دارویى را که به فکرش رسید بخورد، بدون شک جان خود را در این راه به خطر مى اندازد. تنها چیزى که در این جا باقى مى ماند این است که مى گویند: چه مانعى دارد که انسان در مسائل مورد نیاز به دانشمندان مراجعه کند و دلیل هر مسأله را از آنها بپرسد. ولى این سخن همانند آن است که کسى بگوید: چه مانعى دارد که هنگامى که انسان بیمار مى شود، به پزشک مراجعه کند و نسخه اى که مى گیرد، دلایل یک یک داروها و طرز استعمال آن را از او بخواهد، و آیا به فرض این که چنین کارى بکنند، فردى که از علم تشریح و فیزیولوژى و خواصّ داروها و عکس العمل هاى مختلف آن آگاه نیست، از توضیح طبیب مى تواند به خودى خود چیزى را درک کند و شخصاً تصمیم بگیرد؟ کسانى که این سخن را مى گویند نمى دانند که براى فهم تمام جزئیّات قرآن و ده ها هزار حدیث و بررسى احوال رجال مختلفى که در سلسله سند احادیث قرار دارند و شناخت احادیث صحیح از غیر صحیح و درست از نادرست و فهم ریزه کارى هاى آیات و سنّت پیامبر، سالیان درازى وقت لازم است تا انسان در این مسائل به سر حدّ تخصّص برسد. 🌻 📕 پاسخ به پرسش‌های مذهبی، ص۴۲۵ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ صله رحم با گناه کاران در میان بستگان و خویشاوندان ما افرادى هستند که در زندگى خود به موازین دینى مقیّد نیستند و غالباً مقرّرات مذهبى را رعایت نمى کنند؛ رفت و آمد با آنان چگونه است و آیا با این وضع باز مأموریم که وظیفه خطیر «صله رحم» را درباره آنان انجام دهیم؟ . . . ⭕ پاسخ: مى دانیم که خانواده یک اجتماع کوچک است؛ همان طور که استحکام و استوارى پیوندهاى اجتماع بزرگ در پیشرفت انسان در زمینه هاى مادّى و معنوى مؤثّر است، همچنین استحکام پیوندهاى این اجتماع کوچک در این راه تأثیر بسزایى دارد؛ به همین دلیل، اسلام که آیینى اجتماعى است به موضوع «صله رحم» - که همان تقویت پیوندهاى اجتماع خانوادگى و فامیلى مى باشد - اهمّیّت زیادى داده و صله رحم را از واجبات و قطع رحم را از محرّمات و گناهان بزرگ شمرده است. در اهمّیّت این موضوع کافى است که قرآن مجید مکرّر به خصوص در این باره سخن گفته و متذکّر شده است که روز رستاخیز از انجام این فریضه (صله رحم) سؤال خواهد شد و افراد درباره آن مسؤول خواهند بود; آن جا که مى فرماید: «وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى تَسَائَلُونَ بِهِ وَالاَرْحَامَ اِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیِباً»؛ (و از خدایى بپرهیزید که [همگى به عظمت او معترفید و] هنگامى که چیزى از یکدیگر مى خواهید، نام او را مى برید. [و نیز] از [قطع رابطه با] خویشاوندان خود پرهیز کنید! زیرا خداوند مراقب شماست) (نساء، ١) مردى حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب گردید و گفت: «بستگانم مرا ترک گفته و ارتباط خویشاوندى را با من قطع کرده اند تکلیف من درباره آنان چیست؟ آیا من نیز آنان را ترک گویم و رابطه خود را با آنان قطع کنم؟» پيامبر صلى الله علیه وآله فرمود: «اگر تو نیز این کار را انجام دهى خداوند همه شما را ترک مى گوید و همه را از رحمت خود دور مى سازد»، سپس پيامبر (صلى الله علیه وآله) به وى سه دستور مهمّ زیر را تعلیم داد و فرمود: «تَصِلُ مَنْ قَطَعَک»؛ (اگر کسى ارتباط خود را با تو برید، تو برخلاف او رفتار کن و پیوند خویشاوندى و دوستى را فراموش مکن!) «تُعْطِی مَنَ حَرّمک»؛ (کسى که تو را از نعمتى محروم ساخت، تو به او نیکى کن و او را محروم مساز!) «وَتَعْفُو عَمَّن ظَلَمَک»؛ (از کسى که بر تو ستم کرده است در گذر!) (اصول کافى، ج۲، ص۱۵۰) همچنین پیامبر(صلى الله علیه وآله) به اهمّیّت این موضوع در یکى دیگر از سخنان پر ارج خود تصریح فرموده، آن جا که به یاران خود مى گوید: «من شما و همه امّت خود را که تا روز رستاخیز پا به عرصه وجود خواهند گذارد توصیه مى کنم از صله رحم غفلت نورزند؛ و اگر انجام این فریضه الهى در گرو مسافرت به نقطه دورى باشد، رنج سفر را بر خود هموار ساخته و این دین اخلاقى و اجتماعى را ادا نمایند». ولى جاى گفتگو نیست که انجام هر فریضه‌اى مشروط به این است که مسائل مهمتر از آن از بین نرود؛ موضوع صله رحم نیز از این قانون مستثنا نیست. هرگاه ارتباط و رفت و آمد با کسانى که در مسیر زندگى خود مقرّرات مذهبى را رعایت نمى کنند، سبب شود که آنان در وضع زندگى خود تجدید نظر کنند و کم کم به اصول و موازین پایبند شوند و یا لااقل این رفت و آمدها اثر سویى در روحیه خود انسان و وضع خانواده او نگذارد، در این صورت رعایت پیوند خویشاوندى لازم است و باید این فریضه الهى را انجام داد. ولى اگر برعکس به جاى این که انسان در روحیّه آنان اثر بگذارد، معاشرت با آنها سبب شود که انسان تحت تأثیر افکار و روحیّات فاسد و زندگى آلوده آنان قرار گیرد، در این صورت چون سعادت او در خطر است ناچار باید این فریضه را به خاطر یک امر مهمّ تر بطور موقّت ترک گوید. 🌻 📕 پاسخ به پرسش‌های مذهبی، ص۴۶۶ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ عصمت اعطایى افتخار نیست اگر عصمت امرى اعطایى باشد، در این صورت معصوم بودن چه افتخاری دارد؟ . . . ⭕ پاسخ: عصمت اعطایی از آن جهت افتخار است که این لطف در همهٔ شرایط به افراد داده نمى‌شود، بلکه باید زمینه هایى در خود افراد به وجود آید تا لطف الهى شامل حال آنان گردد. بخشى از این زمینه‌ها خارج از اختیار، و بخشى دیگر کاملاً در اختیار فرد معصوم مى باشد. مثلاً بخشى از کمالات روحى که زمینه ساز نزول لطف الهى به نام عصمت است از طریق وراثت به افراد مى رسد و امروزه علم «زیست شناسى» به روشنى ثابت کرده که بخشى از صفات، اعم از خوب و بد از راه وراثت از نسلى به نسلى منتقل مى گردد، و براى همین جهت مى بینیم خاندانهایى که پیامبران در آن متولد مى‌شوند، عموماً خاندان‌هاى پاک و اصیل بودند که با گذشت زمان، کمالات و فضایل روحی برجسته‌ای در آنها متراکم شده، سپس بـه حکم قانون وراثت نسل بـه نسل در این خاندان‌ها جریان داشته است. این تنها «وراثت» نیست که عامل انتقال کمالات روحى مى‌باشد، بلکه قسمتى از فضایل از راه تربیت به افراد منتقل مى‌گردد، از این جهت کمالات و فضایلى که در خاندان‌هاى پیامبران وجود داشت از راه تربیت به پیامبران منتقل مى‌شد و در نتیجه این دو عامل (وراثت و تربیت) مایهٔ کسب کمالات روحى مى‌گردید و از این جهت در خاندان‌هاى آنان افرادى کاملاً با ایمان و امانتدار، با هوش و شجاع و با کمال بار مى‌آمد. این دو عاملِ خارج از اختیار، پدید آرندهٔ یک رشته کمالات روحى بوده و در عین حال زمینه ساز اعطای «عصمت» از جانب پروردگار مى‌باشند؛ ولى باید توجه داشت، تنها این دو عامل، زمینه ساز اعطای«عصمت» از جانب خداوند نیست، بلکه در این مورد یک رشته عوامل اختیاری در اعطای عصمت مؤثر مى‌باشند و در این میان مى توان از دو عامل کاملاً اختیارى نام برد: ۱. مجاهدت‌هاى فردى و اجتماعى پیامبرانى مانند «ابراهیم» و «یوسف» و «موسى» و پیامبر گرامى پیش از بعثت، زمینه را براى اعطای «عصمت» تشدید نموده و لیاقت و شایستگى آنان را براى افاضهٔ لطف آماده کرده است، جهاد آنان با نفس، و چشم پوشى از حرام، و همچنان جهاد آنان با کجی‌ها و بدی‌هاى جامعه، به روشنى ثابت مى‌کند که هرگاه لطفى به نام «عصمت» در اختیار آنان قرار گیرد، از آن در تهذیب فرد و جامعه بهره خواهند گرفت. درست است که ما از وجود چنین سوابقى در تمام پیامبران اطلاع نداریم ولى در عین حال یک چنین شایستگی ها مى‌تواند در افاضهٔ لطف الهى در خصوص این گروه مؤثر باشد. ۲. آگاهى خدا از فعالیت‌هاى ثمر بخش آنان در دوران رسالت و اینکه این گروه پس از ارتقاى به مقام نبوت با استقامت و پشتکار عجیبى دست به اصلاح زده و در راه جهاد فردى واجتماعى سخت کوشش خواهند نمود. این عوامل که برخى اختیارى و برخى دیگر خارج از اختیار مى‌باشند سبب مى‌شودکه فیض الهى به بندگان خاص خود افاضه گردد، و در نتیجه «عصمت» یکى از افتخارات پیامبران محسوب مى شود که بخشى از زمینه هاى آن را خود آنان فراهم ساخته‌اند. 🌻 📕 منشور جاوید، ج۵، ص ۲۴-۲۶ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا