eitaa logo
کانال پرسمان دینی
882 دنبال‌کننده
45 عکس
13 ویدیو
81 فایل
بحول و قوه الهی؛پاسخگوی شبهات وسوالات دینی در« گروه »و «کانالهای پرسمان» می باشیم. http://eitaa.com/joinchat/2121924619Ce5ff3b4f6e @ebadi_porseman
مشاهده در ایتا
دانلود
💢علت فراموشی غدیر💢 @Porseman_channel سوال این است چرا و چگونه ماجرای غدیر خم با آن عظمت و جلالتی که داشت و عهدی که رسول خاتم ص گرفته بود؛به فراموش سپرده شد؟ در واقع مطلب همین بود وفراموشی غدیر نبود بلکه نادیده گرفتن و به فراموشی سپردن بود... لذا حضرت زهرا س فرمودند: «شگفتا و عجبا! آیا روز غدیر خم را فراموش كرده‌اید؟..» وَا عَجَبَاهْ أَ نَسِيتُمْ يَوْمَ غَدِيرِ خُم.. 📘كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر،ص199 و 📕بحار الأنوار،ج36، ص: 353 در جایی دیگر وقتی انصار خطبه و صحبتهای حضرت زهرا (سلام الله علیها) را شنیدند گفتند: اگر زودتر و قبل از بیعت با ابوبکر سخنانت را می شنیدیم، با علی(علیه السلام) بیعت می کردیم و حضرت در جوابشان فرمودند: «آیا پدرم در روز غدیر برای کسی عذری باقی گذاشت» فَقَالَتْ: وَ هَلْ تَرَكَ أَبِي يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْراً؟! 📙الخصال، ،ج1، ص 173، پس غدیر فراموش نشده بود بلکه با توجه به جو خشن در سقیفه و بیعت فلته بود یعنی بدون تدبر و تانی و مهلت دادن بلکه عجله ای و دفعی شد... همانطور که خود ابوبکر گفت ان بيعتي كانت فلتة وقى اللّه شرها، و خشيت الفتنة، 📚السقيفة و فدك ص 44 هنوز بدن مطهر رسول ص زمین مانده با دست پاچگی تمام در سقیفه بیعت اجباری با رعب و وحشت و تهدید انجام شد و در سطح عمومی اعلام شد مردم فلانی انتخاب شده بیایید بیعت ...وفرصت عرض اندام و احتجاج برای امیرمومنان ع داده نشد... @Porseman_channel 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ازهمه دوستانی که شرکت کردند کمال تشکر را داریم🌷 فقط گزینه یک صحیح می باشد... 👇👇👇👇👇 وپاسخ صحیح را فقط یک نفر از دوستان ارسال کردند که هدیه شارژتقدیم شد... کاربر م.مهرانپور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسمان 💢معیار تشخیص حق از باطل💢 چگونه ميتوان حق و باطل را از هم تشخيص داد؟ @Porseman_channel برای تشخيص حق و باطل ملاک ها و معيارهايی وجود دارد که به سه محور اساسی و عمده آن اشاره می کنيم ؛ 1. علم و آگاهی ؛ علم و آگاهی زير بنای اصلی شناخت و تشخيص امور را تشکيل می دهدکه بدون آن انسان گرفتار گمراهی و انحراف خواهد شد .برای تشخيص حق و باطل نقطه آغازين کسب علم و شناخت حق و باطل و به تعبير ديگر شناخت سره از ناسره است بدون علم و آگاهی انسان قادر به رسيدن به شناخت صحيح نخواهد بود و چه زيبا حضرت علی عليه السلام می فرمايند « لا تری الجاهل الا مفرطا او مفرّطا» « انسان نادان را نمی بينی مگر اينکه در ميان افراط ( زياده روی ) و تفريط( کند روی) ( نهج البلاغه , حکمت , 70) حرکت در مسير اعتدال و مصون ماندن از زياده روی و کند روی که انحراف را به دنبال خواهد داشت , در گرو کسب علم و معرفت است . به ويژه تشخيص حق و باطل در دين , نيازمند شناخت و آگاهی کامل نسبت به مبانی و اصول دينی از منابع اصيل و کارشناسان متعهدعلوم دينی است چه در غير اين صورت خطر افتادن در ورطه خطا و گمراهی وجود دارد . 2. معيار قرار دادن حق و سنجش افراد بر اساس آن ؛ يکی از معيارهای مهم تشخيص حق و باطل , شناخت حق و باطل و سنجش افراد بر اساس آن است نه اينکه افراد ملاک و معيار سنجش حق و باطل قرار بگيرند حضرت علی عليه السلام می فرمايند :«انّ الحق لا يعرف بالرجال اعرف الحق تعرف اهله » همانا حق به شخصيتها شناخته نمی شود , خود حق را بشناس تا پيروان آن را بشناسی » ( محمدی ری شهری , محمد , ميزان الحکمه , قم, دار الحديث , 1377, ج 3, ص 1238) همچنين فرمودند« ان دين الله لايعرف بالرجال بل بآيه الحق , فاعرف الحق تعرف اهله »« همانا دين خدا با موقعيت اشخاص شناخته نمی شود بلکه با معيار و نشانه حق شناخته می گردد , پس حق را بشناس تا اهلش را بشناسی »( همان ) در پاره ای موارد انحرافات و کجروی ها به دليل معيار قرار دادن افراد بجای محور قرار دادن حق و باطل و سنجش افراد بر اساس آن است . در اين راستا حضرت علی عليه السلام فرمودند :« وانظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال »« بنگر به آنچه گقته شده نه به گوينده سخن » ( آمدی , عبد الواحد , غرر الحکم , ترجمه محمد علی انصاری , ج 1, ص 394) 3. آگاهی وشناخت نسبت به زمان و مقتضيات و شرايط زمانه ؛ از معيارهای مهم شناخت حق و باطل علم و آگاهی نسبت به احوال و مقتضیات زمان است که بدون توجه به آن نمی توان حق و باطل را در زمان خويش به صورت صحيح تشخيص داد . امام صادق عليه السلام فرمودند:« العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس »« کسی که به زمان خويش آگاه باشد مورد هجوم اشتباهات قرار نمی گيرد .» ( مجلسی , محمد باقر , بحار الانوار , تهران, مکتبه الاسلاميه , ج 78, ص 269) @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسمان 💢حلقه طلا💢 استفاده از طلا براى مردان به مدت كوتاه ـ مانند لحظه عقد ـ چه حكمى دارد؟ @Porseman_channel همه مراجع (به جز مكارم): پوشيدن طلا براى مرد حرام است و بين مدت كم و زياد تفاوتى نمى كند. آيه اللّه  مكارم: [زینت طلا بر مرد حرام است . و خرید و فروش طلای مخصوص مردان اشکال دارد. ولی می توانید از پلاتین که فلز گرانبهایی است استفاده کنید].[امتحان انگشتر طلا هر گاه برای امتحان مثلاً جهت خرید برای همسرش باشد اشکالی ندارد.] @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢پسران پیامبرص💢 @Porseman_channel در ميان همسران پيامبر(ص) فقط دو نفر از آنان بچهدار شدند و غير از اين دو هيچ كدام صاحب بچه نشدند. اين دو نفر عبارتند از خديجه و ماريه. از ماريه ابراهيم به دنيا آمد و ابراهيم پس از يك سال و ده ماه و هشت روز مُرد. ولى از حضرت خديجه فرزندان متعددى به دنيا آمدند. شيخ صدوق در كتاب «خصال» آورده است: از حضرت خديجه براي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) شش فرزند به دنيا آمد: قاسم، عبدالله، ام كلثوم، رقيه، زينب و فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و يك پسر هم از ماريه براي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) به دنيا آمد. (بحار الانوار، ج22 ص151 ح3 چاپ بيروت) در حديث ديگري از خصال آمده است كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) در جواب انتقاد عايشه از خديجه فرمود: او براي من قاسم، عبدالله، فاطمه، رقيه، ام كلثوم و زينب را به دنيا آورد. (بحار الانوار، ج16 ص3 ح6) در كتاب قرب الاسناد هم آمده است كه پيامبر اسلام از حضرت خديجه شش فرزند به نام هاي عبدالله، قاسم، ام كلثوم، رقيه، زينب و فاطمه(س) داشت و يك پسر هم از ماريه داشت. (بحار الانوار، ج22 ص151 ح2) در مناقب هم براي پيامبر هفت فرزند ذكر كرده است كه شش فرزند متعلق به حضرت خديجه (سلام الله عليها) است و يك فرزند هم از ماريه است. (بحار 22 ص152 ح4) بر پايه اين روايات و روايات ديگر، به پيامبر اسلام هفت فرزند نسبت داده شده است: قاسم، عبدالله، ام كلثوم، رقيه، زينب، فاطمه (سلام الله عليها) و ابراهيم. شش نفر از حضرت خديجه و ابراهيم از ماريه. توجه داشته باشيم كه عبدالله را گاهي با لقب طيب و طاهر ياد مي كنند. (بحار 22 ص166 ح25 به نقل از المنتقي) در مناقب و اعلام الوري هم تصريح كرده است كه طيب و طاهر لقب عبدالله است. (بحار 22 ص152 ح4 و ص201 ح20) در اعلام الوري گفته است: آنانكه مي گويند پيامبر از خديجه چهار پسر داشت؛ قاسم، عبدالله، طيب و طاهر، اشتباه كرده اند. پيامبر از خديجه دو پسر داشت؛ قاسم و عبدالله، و طيب و طاهر لقب عبدالله است. (بحار 22 ص201 ح20) بايد گفت: ابراهيم كه از ماريه قبطيه به دنيا آمد پس از يك سال و ده ماه و هشت روز از دنيا رفت. (بحار 22 ص152 ح4 و ص166 ح25) و بر پايه روايت اعلام الوري پس از يك سال و شش ماه و چند روز مرد. (بحار 22 ص201 ح20) قاسم پسر ديگر پيامبر اسلام وقتي به دنيا آمد بيش از هفت شب نماند و از دنيا رفت. (بحار 22 ص152 و ص166) و بر پايه روايت ديگر قاسم يك ساله بود كه چشم از جهان فرو بست. (بحار 22 ص166 ح 25). عبدالله پسر سوم پيامبر هم در كودكي از دنيا رفت. (بحار 22 ص152 ح4) و به روايتي عبد الله هم مثل قاسم بيش از هفت شب نماند. (بحار 22 ص166 ح25) @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسمان 💢حکمت حروف مقطعه قرآن💢 @Porseman_channel این حروف اشاره به این است که این کتاب آسمانی با آن عظمت و اهمیتی که تمام سخنوران عرب و غیر عرب را متحیر ساخته و دانشمندان را از معارضه با آن عاجز نموده است، از نمونه همین حروفی است که در اختیار همگان قرار دارد در عین اینکه قرآن از همان حروف الف باء و کلمات معمولی ترکیب یافته، به قدری کلمات آن موزون است و معانی بزرگی در بر دارد، که در اعماق دل و جان انسان نفوذ می کند، روح را مملو از اعجاب و تحسین می سازد، و افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظیم می نماید، جمله بندیهای مرتب و کلمات آن در بلندترین پایه قرار گرفته و معانی بلند را در قالب زیباترین الفاظ می ریزدکه همانند و نظیر ندارد. 🗯فصاحت و بلاغت قرآن بر کسی پوشیده نیست، این گفته صرف ادعا نمی باشد زیرا آفریدگار جهان همان کسی که این کتاب را بر پیامبر نازل کرده همه انسانها را دعوت به مقابله به مثل نموده است و از آنها خواسته که همانند آن، یا لااقل یک سوره مثل آنرا بیاورند، او دعوت نموده است که عموم جهانیان (جن و انس ) با همکاری و هم فکری اگر می توانند مانند آنرا بیاورند اما همه عاجز و ناتوان ماندند، و این نشان می دهد که مولود فکر آدمی نیست . درست همانطور که خداوند بزرگ از خاک، موجوداتی همچون انسان با آن ساختمان شگفت انگیز، و انواع پرندهگان زیبا، و جانداران متنوع، و گیاهان و گلهای رنگارنگ، می آفریند و ما از آن کاسه و کوزه و مانند آن می سازیم، همچنین خداوند از حروف الفبا و کلمات معمولی، مطالب و معانی بلند را در قالب الفاظ زیبا و کلمات موزون ریخته و اسلوب خاصی در آن بکار برده که همه انگشت حیرت به دندان گرفته اند، آری همین حروف در اختیار انسانها نیز هست ولی توانائی ندارند که ترکیبها و جملهبندیهائی بسان قرآن ابداع کنند. جالب توجه اینکه : 🗯عصر جاهلیت یک عصر طلائی از نظر ادبیات بود همان اعراب بادیه نشین، همان پا برهنه ها و نیمه وحشیها با تمام محرومیتهای اقتصادی و اجتماعی دلهائی سرشار از ذوق ادبی و سخن سنجی داشتند، به طوری که امروز، اشعاری که یادگار آن دوران طلائی است، از اصیلترین و پرمایه ترین اشعار عرب محسوب می شود، و ذخائر گرانبهائی برای علاقمندان ادبیات عربی اصیل است، این خود بهترین دلیل برای نبوغ ادبی و ذوق سخن پروری اعراب در آن دوران می باشد. 🗯عربها در زمان جاهلیت یک بازار بزرگ سال به نام (بازار عکاظ) داشتند که در عین حال یک مجمع مهم ادبی و کنگره سیاسی و قضائی نیز محسوب می باشد. در این بازار علاوه بر فعالیتهای اقتصادی عالیترین نمونه های نظم و نثر عربی از طرف شعراء و سخنسرایان توانا، در این کنگره بزرگ عرضه می گردید، و بهترین آنها به عنوان (شعر سال ) انتخاب می شد که هفت قطعه (یا ده قطعه ) آن به نام (سبعه ) یا (عشره معلقه ) معروف است، و البته موفقیت در این مسابقه بزرگ ادبی افتخار بزرگی برای سراینده آن شعر و قبیله اش بود. 🗯در چنان عصری قرآن آنها را دعوت به مقابله به مثل کرد و همه از آوردن مانند آن اظهار عجز کردند، و در برابر آن زانو زدند . گواه زنده این تفسیر برای حروف مقطعه حدیثی است که از علی بن الحسین علیهماالسلام امام سجاد رسیده است آنجا که می فرماید: «قریش و یهود به قرآن نسبت ناروا دادند گفتند: قرآن سحر است، آن را خودش ساخته و به خدا نسبت داده است، خداوند به آنها اعلام فرمود:(الم ذلک الکتاب ) یعنی ای محمد کتابی که بر تو فرو فرستادیم از همین حروف مقطعة (الف لام م ) و مانند آن است که همان حروف الفبای شما است .» تفسیر برهان جلد 1صفحه 54. 🗯شاهد دیگر: حدیثی است که از امام علی ابن موسی الرضا رسیده است آنجا که می فرماید: «خداوند بزرگ قرآن را نازل فرمود با همین حروفی که جمیع عرب با آن تکلم می کنند، سپس فرمود: بگو اگر انس و جن با هم همکاری کنند که مثل قرآن را بیاورند توانائی بر آن را ندارند ....» توحید صدوق ص 162 نکته دیگری که این نظریه را درباره معنی حروف مقطعه قرآن تائید می کند این است که در 24 مورد از آغاز سوره هائی که با این حروف شروع شده است، بلافاصله سخن از قرآن و عظمت آن به میان امده است این خود نشان می دهد که ارتباطی میان این دو، (حروف مقطعه و عظمت قرآن ) موجود است . مانند(هود: 1 2)، (نمل 1 و 2 )، (لقمان 1 و 2).،(اعراف 1 و 2). 🗯در تمام این موارد و موارد بسیار دیگر از آغاز سوره های قرآن پس از ذکر حروف مقطعه سخن از قرآن به آمده، و از عظمت آن بحث شده است . تفسیر نمونه ج1 ص61 @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢تكرار نماز بدليل عدم حضور قلب💢 @Porseman_channel آیا جایز است نمازی که خواندیم ولی از لحاظ حضور قلب مورد قبولمون نیست رو بلافاصله بعد از اتمام نماز دوباره نیت کنیم و بخونیم؟ پاسخ : آیت الله خامنه ای: در فرض سؤال اعاده نماز گر چه لازم نيست ولى اگر موجب وسواس و امثال آن نشود فى نفسه رجاء مانعى ندارد. آیت الله مکارم شیرازی:‌ عدم حضور قلب دليلي براي تکرار نماز نيست. چرا که با انجام نماز، امر ساقط ميشود. و در اين موارد با تعقيبات و تسبيحات حضرت زهرا(سلام الله عليها) ميتوان آن کاستي را جبران کرد. آیت الله فاضل لنکرانی: اگر نمازی که خوانده شده صحیح باشد، چنانچه دوباره همان نماز را اگر فرادا خوانده با جماعت بخواند اشکال ندارد بلکه مستحب است دوباره باجماعت بخواند ولی اگر فرادا بخواهد دوباره بخواند دلیل برای جواز دوباره خواندن نمازی که صحیح خوانده شده نیست و اشکال دارد،مگر آنکه در صحت نماز خود شک داشته باشد و احتیاطا دوباره بخواند اشکال ندارد. آیت الله شبیری زنجانی: رجاء اشکال ندارد. آیت الله وحید: خیر. آیت الله سیستانی: مامور به نماز دوم نیستید. ——————————- @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسمان 💢موارد جواز غیبت💢 @Porseman_channel ️موارد جواز غیبت عبارت است از: 📌1- دادخواهی: اگر انسان براى دادخواهى نزد کسى که مى تواند حق او را بگیرد از دیگرى که بر او ظلم نموده، تظلّم و دادخواهى کند به گونه اى که مستلزم ذکر نام او باشد اشکال ندارد.قرآن مجید به کسانی که مظلوم واقع شده اند اجازه داده است که فریاد بکشند و حق خود را بگیرند. بنابراین اگرغیبت ظالم ، باعث رفع ظلم شود (شنونده ، قاضی یا شخصی باشد که بتواند مثلا با نصیحت ظالم رفع ظلم کند) اشکال ندارد. 📌2- غیبت کردن از کسى که فسقش آشکار باشد نه پنهانی، مثل این که ظرف شراب را آشکارا در خیابان و بازار به دست گرفته، بیاشامد، همچنین کسى که پرده حیا را انداخته، در حضور مردم از گناه کردن حیا نمى کند، مثلاً کسى که ریش تراش است بگوییم ریش تراش است. قدر مسلّم جواز غیبت، گناهى است که آشکارا به جا مى آورد. امام صادق (ع)می فرماید: هرگاه فاسق به فسق خود تظاهر نماید احترامی ندارد وغیبت او جایز است. 📌3- جرح شاهد یا راوی: هنگامى که انسان ببیند شخص فاسقى در دادگاه بر امرى شهادت مى دهد یا روایتى نقل مى کند، براى حفظ حقوق مسلمانان و احکام شرع باید هر چه درباره او مى داند، بیان کند. 📌4- غیبت در مقام مشورت: هرگاه مسلمانى با کسى در خصوص معامله اى یا شناخت شخص دیگرى مشورت نمود، و طرف مشورت، عیبى از شخص مى داند که اگر نگوید معامله صورت مى گیرد و مسلمان به ضرر مى افتد یا این که امرى تحقق مى شود که مشورت کننده لطمه جبران ناپذیرى مى بیند، ذکر عیب مانعى ندارد. 📌5- غیبت کردن به قصد نهى از منکر، با شرایط آن مانعى ندارد؛ به این معنا که هر گاه منکرى را از مسلمانى ببیند و بداند اگر غیبتش را بکند، آن را ترک مى کند جایز است، ولى اگر احتمال بدهد آن را ترک کرده، ذکر آن جایز نیست. اگر مفسده هتک آبروى مسلمان، بیشتر از مفسده منکرى که مشغول آن است باشد، غیبت کردنش جایز نیست، هر چند یقین داشته باشد که به واسطه غیبت کردن، آن گناه را ترک خواهد کرد. 📌6- ذکر کردن کسى به عیب و نقصى که به آن مشهور و نشانه اش شده است مانند احول (چشم چپ) و اعرج (شل)، لیکن در صورتى که قصد عیب جویى نداشته و فقط به منظور معرفى و شناساندن شخص باشد و طرف از ذکر این القاب ناراحت نباشد. در غیر این صورت باید از این القاب استفاده نکند چون موجب رنجش و آزار برادر دینى مى شود. 📌7- ردّ ادعاى کسى که به دروغ به خود نسبتى مى دهد: رد کردن کسى که به دروغ ادعاى نسبتى کند، زیرا مصلحت حفظ انساب و خانواده ها، مقدّم بر مفسده هتک ادعا کننده است. 📌8- به طور کلى هر موردى که مصلحت غیبت کردن، از مفسده هتک احترام مؤمن بیشتر باشد، مانند شهادت دادن در مواردى که لازم است. @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢دعاى «نادعلى»💢 @Porseman_channel اين دو بيت را كه بر حسب نقل خطاب به حضرت رسول- صلّى الله عليه و آله وسلّم- است، «ميبدى»- از علماى اهل سنّت- در «شرح ديوان»، حرف ميم، و «علّامه مجلسى»- رضى الله عنه- نيز از او در «بحار» در جلد 20 نقل كرده است: بنابراين نمىتوان اعتبار آنرا تأييد نمود؛ ولى احتمال صحّت آن نيز منتفى نيست. بر اين اساس به قصد رجاء- نه به قصد ورود- خواندن و نقل آن مانعى ندارد. @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسمان 💢چرا نام خاص امام زمان ع برده میشود بلند میشویم؟💢 @Porseman_channel بنابر تحقیقی که صورت گرفته مستند برخاستن و دست بر سر گذاشتن، دو روایت زیر است: 1. در روایت معروف دعبل خزاعى شاعر اهل بیت (ع)، آمده است که وقتى قصیده مشهوری را خدمت امام على بن موسى الرضا (ع) مى خواند، هنگامى که به این بیت رسید: خروج امام لامحالة خارج یقوم على اسم اللّه والبرکات ظهور امام (عج) قطعی است که ظهورش با نام خداوند و همراه با خیر و برکات است. امام رضا (ع) دست بر سر نهاد و به عنوان احترام برخاست و از خداوند متعال فرج حضرت ولى عصر (عج) را درخواست نمود. امینی نجفی، عبدالحسین احمد، الغدیر، ج 2، ص361، دارالکتب الاسلامیة، تهران؛ قمی، شیخ عباس، منتهى الآمال، باب چهاردهم، فصل ششم، ص1127، چاپخانه احمدی، چاپ نهم، 1377. 2. درباره فلسفه برخاستن و دست در سر گذاشتن، روایتی ذکر شده است که علت آن را هم بیان می کند، (البته خود این روایت دلیل و منبع برای اصل این کار هم می تواند باشد): از امام صادق (ع) سؤال شد که چرا به هنگام شنیدن نام «قائم» لازم است برخیزیم؟ فرمود: براى آن حضرت غیبت طولانى است و این لقب یادآور دولت حقه آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت او است. لذا آن حضرت از شدّت محبت و مرحمتى که به دوستانش دارد، به هر کسى که حضرتش را با این لقب یاد کند، نگاه محبتآمیز مىکند. از تجلیل و تعظیم آن حضرت است که هر بنده خاضعى در مقابل صاحب (عصر) خود، هنگامى که مولاى بزرگوارش به سوى او بنگرد از جاى برخیزد، پس باید برخیزد و تعجیل در امر فرج مولایش را از خداوند منان مسئلت بنماید. . صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، ص 640، مؤسسة السیدة المعصومة، 1419 قمری. @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیا علم ازلی خداوند با اختیار انسان منافات ندارد؟ @Porseman_channel خداوند از ازل می دانست که فلان جانی در لحظه ای معین دست به حنایت می زند بنابراین هر گاه فرد جنایتکار دست به جنایت نزند در این صورت به اصطلاح علم خداوند خلاف از آب در می آید و به قول خیام: مى خوردن من حق ز ازل مى دانست *** گر مى نخورم علم خداجهل بود. توضیح پرسش: خداوند از «ازل» از آنچه در جهان هستى به تدریج رخ مى دهد، آگاه بوده، او از روز نخست از گردش ستارگان و کهکشان هاى جهان در فضاى بیکران و حرکت مرموز الکترون ها در دل اتم ها و لرزش برگ هاى درختان در باغ ها و جنگل ها و از چین و شکن آب هاى دریا و جنبش ماهیان در زیر اقیانوس ها، مطّلع و با خبربود. خداوند پیش از آن که بشر را خلق کند، از کردار جانیان و جرم مجرمان و میخوارگى میگساران و خونریزى سفّاکان آگاه و مطّلع بود و مى دانست چه شخصى در چه لحظه اى چه کارى را انجام خواهد داد، در این صورت براى هیچ فردى از آن کار و کردارى که از پیش، خدا مى دانست چاره و گریزى نیست و نمى تواند خلاف آن را انجام دهد، زیرا اگر انجام ندهد، علم خداوند برخلاف واقع مى شود و به اصطلاح علم او «جهل» مى گردد. جواب: آنچه در پرسش پیرامون علم خداوند گفته شد کاملا صحیح و منطقى است، یعنى خداوند از ازل از همه چیز آگاه بوده است. ولى نتیجه اى که از آن گرفته شده «پس بشر در انجام هر نوع کار خود مجبور است»، صد درصد باطل و بى پایه مى باشد. در این جا براى روشن شدن این حقیقت بیان دو نکته لازم است: 1- آزادى بشر در اراده و انتخاب هر نوع کارى که مى خواهد انجام دهد، مورد احترام و اتّفاق همه خردمندان جهان است حتّى آنان که سنگ مجبور بودن بشر را به سینه مى زنند و بشر را فاعل جبرى «مختار نما» مى دانند عملا به این اصلاحترام گذارده، خود و دیگران را در قسمتى از کارها، فاعل آزاد و صاحب اختیار مى دانند - و لذا - هر موقع از کسى مثلا سخنان توهین آمیز بشنوند و یا فرزند خود را در انجام وظایف سست و تنبل مشاهده بنمایند، فوراً ناراحت شده و موضوع مجبور بودن توهین کننده یا فرزند را به دست فراموشى سپرده، شروع به داد و فریاد مى کنند و متخلّف را به کیفر کردار خود مى رسانند. بنابراین باید بپذیریم که آن فرد جانى که مثلا با ضربه چاقو انسانى را از پاى در مى آورد و یا میگسارى که جام ها را یکى پس از دیگرى سر مى کشد، با آزادى و اختیار، بدون جبر و فشارى از درون خود یا خارج، دست به این کارها مى زند و هیچ با وجدانى نمى تواند بگوید که آدم کشى و می گسارى، براى این افراد مانند نفس کشیدن و هضم غذا یک امر غیر اختیارى و اجتناب ناپذیر است و چنان که گفته شد، همان افرادى که روى یک سلسله خیال بافى، اصل«آزادى اراده» را منکر شده اند، هنگامى که خود مورد تعدّى و ستم قرار مى گیرند صد در صد تغییر عقیده و روش داده و از مقامات قضایى درخواست مى کنند که ظالم و متعدّى را به کیفر اعمال خود برسانند. 2- علم خداوند همان طور که بیان شده واقع نماست و سرِمویى از واقع تخلّف نمى کند، ولى باید توجّه داشت که علم خداوند به چیزى با آن قید و صفتى که درخارج دارد و با خصوصیّتى که تحقّق پذیرفته است تعلّق مى گیرد. توضیح این که: بشر در طول زندگى مبدا دو نوع کار است; یک دسته از کارها را از روى اراده و اختیار انجام مى دهد و بارزترین ممیّز این قسمت از کارها این است که «کار اختیارى» اوست. دسته دیگر از کارهاى او «افعال غیر ارادى» و به اصطلاح «اضطرارى» او مى باشد، مانند گردش خون در رگ ها و ضربان قلب و فعّالیّت دستگاه گوارش و... و ممیّز روشن این دسته از کارها این است که فعل «غیر اختیارى» اوست. روى اصلمسلّمى که گفته شد - علم خداواقع نماست و سرِسوزنى از واقع تخلّف نمى کند - هریک از افعال ما به آن رنگ و خصوصیّتى که در خارج دارند براى خداوند از «ازل» معلوم بوده است، یعنى خداوند از نخست مى دانست که فعل معیّنى در لحظه خاصّى با کمال اختیار و آزادى از ما سر مى زند و همچنین قسمت دوّم از افعال ما، خداوند از «ازل» مى دانست که فعل خاصّى در یک ساعت معیّن از روى اضطرار از ما صادر مى گردد. با در نظر گرفتن این دو مطلب که اساس پاسخ را تشکیل مى دهند، به توضیح پاسخ توجّه فرمایید: مطلب اوّل ثابت نمود که قسمتى از افعال ما فعل ارادى و اختیارى ماست و در انجام و ترک آنها کمال آزادى را داریم. همچنین مطلب دوّم اثبات کرد، همان طور که خداوند از «اصل کار» ما آگاه است، همچنین از خصوصیّت و رنگ و صفت آن که اختیارى و یا اضطرارى بودن است، آگاه و مطّلع است و به عبارت دیگر: فعل ما با آن مشخّصات و ممیّزاتى که در خارج دارد براى او معلوم مى باشد. روى این دو اصلدرباره افعال اختیارى خود چنین نتیجه مى گیریم که خداوند از ازل مى دانست که فلان جانى در ساعت معیّنى از فلان روز، با کمال آزادى و اختیار با ضربه چاقویى کسى را از پاى در مى آورد.
یک چنین علم پیشین (علم ازلى خدا) هرگز موجب «جبر» و سلب آزادگى از انسان نمى شود و شخص جنایتکار حق ندارد علم ازلى خدارا بهانه قرار داده و خود را در انجام جنایت مجبور و مضطر قلمداد نماید، زیرا درست است که خداوند از ازل مى دانست که جانى دست به جنایت مى زند، ولى او نه تنها از اصلعمل آگاه بود بلکه از این هم آگاه بود که آن شخص، این جنایت را از روى اختیار و با کمال آزادى انجام مى دهد. (دقّت کنید) چنین علمى نه تنها موجب جبر در انسان نیست، بلکه مویّد و روشنگر آزاد بودن اوست؛ زیرا از آن جا که علم خدااز هیچ جهت تخلّف پذیر نیست و از هر نظر واقع نماست، ناچار باید آن شخص عمل خود را از روى اختیار و آزادى انجام دهد و اگر فرض کنیم که او در انجام آن کار مجبور گردد و در انجام آن اختیار و آزادى نداشته باشد، در این صورت علم خدابر طبق واقع نبوده، بلکه جهل خواهد شد. به عبارت دیگر: اگر ما کار خود را - اعم از نیک و بد - به آزادى انجام دهیم، علم خدا مطابق واقع خواهد بود و اگر در کار خود مجبور باشیم، در این صورت علم او برخلاف واقع خواهد گشت. بیان ساده تر: شاید این بیان فلسفى براى بعضى سنگین باشد، در این صورت در رفع اشکال از مثال زیر کمک مى گیریم: کسانى که «علم ازلى خدا» را دستاویز جنایت بزه کاران قرار داده و آنان را در انواع تعدىّ ها و ظلم ها و ارتکاب زشتى ها و بدى ها معذور مى شمارند، آیا حاضرند در مثال زیر نیز چنین داورى بنمایند؟ بسیارى از استادان و دبیران بخوبى مى توانند آینده شاگردان خود را پیش بینى کنند؛ معلّمى که از اندازه کار و کوشش و آمادگى شاگردان براى امتحان آگاهى کامل دارد، مى تواند «قبول» و یا «رفوزه» شدن بسیارى از آنها را پیش بینى کرده و نظر قاطع دهد. فرض کنید استادى از تنبلى و سهل انگارى شاگردى که وقت گرانبهاى خود را صرف کارهاى بیهوده و احیاناً مضر مى نماید، اطلاع دارد و مى بیند که دلسوزى ها و یادآورى هاى وى در روح و روان او اثرى نگذارده و همچنان سرگرم اتلاف وقت در مراکز فساد است؛ در این موقع استاد آگاه از وضع شاگرد، چند هفته پیش از آغاز امتحان بخوبى مى تواند آینده شاگرد خود پیش بینى کرده و بطور قاطع نظر صایب و صد در صد مطابق واقع بدهد، اکنون باید دید عامل شکست وى در امتحان چه بوده است؟ آیا اطّلاع معلّم از وضع وى سبب عدم موفّقیّت وى گردیده؟ بطورى که اگر معلّم با همین وضع بعکس پیش بینى مى کرد، آیا امکان داشت نتیجه غیر این شود و در امتحان پیروز گردد، یا این که شکست وى در امتحال معلول سهل انگارى و تنبلى وى در ایّام تحصیلى بوده که در طول سال اساساً کتاب درس را باز نکرده و جز هوسرانى، گرد هیچ کارى نگشته است؟ هیچ انسانى نمى تواند پیش بینى و علم استاد دلسوز را موجب شکست وى بداند بلکه باید تقصیر را متوجّه خود شاگرد نموده و سهل انگارى او را سبب عدم موفّقیّتش دانست. در این مورد استاد با ذکاوت و دلسوز که با هوشیارى از سرنوشت شاگرد آگاه گردیده چه تقصیرى مى تواند داشته باشد؟ آیا حقیقت جز این است که محصّل سهل انگار با کمال آزادى طرّاح سرنوشت خود بوده است و با اختیار و اراده خویش مقدّمات بدبختى و «رفوزه» شدن خود را فراهم ساخته است؟ گو این که معلّم نیز از نتیجه کار او آگاه بوده و حتّى تذکّرات لازم را هم داده است. آرى میان علم خدابه سرنوشت بندگان و آگاهى استاد از نتیجه امتحان شاگرد، تفاوت هایى هست و علم نامتناهى خداقابل مقایسه با علم محدود معلّم نیست، ولى این تفاوت ها تاثیرى در این پاسخ ندارد و هیچ یک از اطّلاعات پیشین، علّت کار ما نبوده و موجب سلب اختیار و آزادى از ما نیست. خلاصه سخن این که: خداوند بشر را با یک سلسله مواهب طبیعى آفریده و به او عقل و خرد و اراده و اختیار و حرّیّت و آزادى داده و راه سعادت و بدبختى را به او نشان داده است و هر فردى را در انتخاب سرنوشت خود آزاد گذارده است. این ما هستیم که از روى اراده و اختیار سرنوشت خود را تعیین کرده و جز ما کسى طرّاح و سازنده سرنوشت ما نیست و علم و اطّلاع او از آینده ما، کوچکترین لطمه اى به اختیار و آزادى ما نمى زند و آنچه را که در شعر منسوب به «خیّام» دلیل تصوّر شده و علم ازلى خداوند عذر براى گناه و آلودگى معرّفى گردیده آن جا که مى گوید: من مى خورم و هرکه چو من اهل بود *** مى خوردن من به نزد او سهل بود مى خوردن من حق ز ازل مى دانست *** گَر مى نخورم علم خداجهل بود سفسطه اى بیش نیست و علّت رواج این مکتب در غرب جز شکستن مرزها و کسب آزادى مطلق در گناه چیزى نیست و در واقع براى فریب دادن وجدان است. مرحوم خواجه نصیر الدّین طوسى فیلسوف شرق در پاسخ رباعى فوق، رباعى زیر را سروده است: آن کس که گنه به نزد او سهل بود *** این نکته یقین بداند از اهل بود علم ازلى علّت عصیان بودن *** پیش عقلا ز غایت جهل بود. @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسمان 💢رعایت ترتیب در قضای نمازها💢 @Porseman_channel مسأله 1375 قضاى نمازهاى يوميه لازم نيست به ترتيب خوانده شود مثلًا كسى كه يك روز نماز عصر و روز بعد نماز ظهر را نخوانده، لازم نيست اول نماز عصر و بعد از آن نماز ظهر را قضا نمايد. اراكى: مسأله قضاى نمازهاى يوميّه بايد به ترتيب خوانده شود، مثلًا كسى كه يك روز نماز عصر و روز بعد نماز ظهر را نخوانده، بايد اوّل نماز عصر و بعد از آن نماز ظهر را قضا نمايد. گلپايگانى، صافى: مسأله قضاى نمازهاى يوميّه كه اداى آنها بايد به ترتيب خوانده شود، مثل ظهر و عصر از يك روز، يا مغرب و عشاء از يك شب بايد قضاى آنها را نيز به ترتيب بخواند. مثلًا اگر از كسى نماز ظهر و عصر يك روز فوت شود بايد اول قضاى ظهر را بخواند و بعد از آن عصر را، ولى اگر كسى مثلًا يك روز نماز ظهر و روز بعد نماز عصر را نخوانده، مى‌تواند اوّل نماز عصر و بعد از آن نماز ظهر را قضا نمايد و ترتيب در بين آنها لازم نيست هر چند سزاوار است تا ممكن است رعايت ترتيب را بنمايد. خوئى، تبريزى، نورى: مسأله در قضاى نمازهاى يوميه ترتيب لازم نيست، مگر در نمازهايى كه در اداى آنها ترتيب هست، مثل نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا از يك روز اگر چه بهتر (خوئى: در غير آنها نيز) مراعات ترتيب است. زنجانى: مسأله در قضاى نمازهاى يوميه ترتيب لازم نيست بلكه مطابق احتياط استحبابى است؛ مگر در نمازهايى كه در اداى آنها ترتيب لازم است؛ مثل نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا از يك روز، كه در قضاى آنها نيز لازم است. بهجت: مسأله قضاى نمازهاى يوميه در صورتى كه ترتيب آنها معلوم باشد بايد به ترتيب خوانده شود، مثلًا كسى كه يك روز نماز عصر و روز بعد نماز ظهر را نخوانده، بنا بر اظهر و أحوط بايد اول نماز عصر و بعد از آن نماز ظهر را قضا نمايد. فاضل: مسأله احتياط واجب، رعايت ترتيب در قضاء نمازهاى يوميّه است براى كسى كه ترتيب قضا شدن نمازهاى خود را مى‌داند و در نمازهايى كه در اداء آنها ترتيب لازم است، مانند نماز ظهر و عصر، لازم است در قضا ترتيب بين آنها رعايت شود. مكارم: مسأله در نماز قضا ترتيب لازم نيست، جز در ميان قضاى ظهر و عصر و مغرب و عشاء از يك روز. توضيح المسائل مراجع ؛ ج‌1، ص: 750 @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا