💢حکم تجافی (نیم خیز نشستن در نماز جماعت)💢
@Porseman_channel
آیات عظام: امام خمینی، اراکی، نوری همدانی: كسي كه يك ركعت از امام عقب مانده وقتي امام تشهّد ركعت آخر را مي خواند، مي تواند برخيزد و نماز را تمام كند و يا انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام سلام نماز را بگويد و بعد برخيزد.
آیات عظام: گلپايگاني، صافي گلپایگانی: كسي كه يك ركعت از امام عقب مانده بنابراحتياط واجب بايد وقتي امام تشهّد ركعت آخر را مي خواند انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام تشهّد نماز را بگويد و بعد برخيزد و واجب نيست صبر كند تا امام سلام بگويد.
آیات عظام: خوئي، سيستاني، تبريزي: كسي كه يك ركعت از امام عقب مانده بهتر آن است كه وقتي امام تشهّد ركعت آخر را مي خواند انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام سلام نماز را بگويد و بعد برخيزد و اگر در همانجا بخواهد قصد انفراد نمايد مانعي ندارد (خوئي، تبريزي: ولي چنانچه از اول قصد انفراد داشته، محل اشكال است).
آیةالله العظمی فاضل لنکرانی: كسي كه يك ركعت از امام عقب مانده وقتي امام تشهّد ركعت آخر را مي خواند، مي تواند نيّت فرادي كند و برخيزد و نماز را تمام كند و يا انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام سلام نماز را بگويد و بعد برخيزد.
آیةالله العظمی امام خامنه ای: اگر امام جماعت در حال قرائت تشهد باشد و مأموم يک رکعت ديرتر اقتدا کرده باشد، احتياط واجب آن است که به حال تجافى باشد و مىتواند تشهد بخواند و يا تسبيح بگويد.
آیةالله العظمی وحید خراسانی: کسی که یک رکعت از امام عقب مانده وقتی امام تشهّد رکعت آخر را می خواند اگر قصد انفراد نکند بنابراحتیاط واجب انگشتان دست و سینه پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر کند تا امام سلام نماز را بگوید. و بعد برخیزد و اگر در همانجا بخواهد قصد انفراد نماید مانعی ندارد. ولی چنانچه از اول قصد انفراد داشته محل اشکال است.
آیةالله العظمی شبیری زنجاني: كسي كه از امام عقب مانده، وقتي امام تشهّد ركعت آخر را مي خواند اگر در ركعتي باشد كه تشهّد ندارد، تشهّد را با امام مي خواند و بنابراحتياط انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانو ها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام سلام نماز را بگويد و بعد برخيزد و ركعت آخر را بخواند، ولي مي تواند قصد فرادي كرده تشهّد نخوانده برخيزد.
آیةالله العظمی سبحانی: كسي كه يك ركعت از امام عقب مانده وقتي امام تشهّد ركعت آخر را مي خواند، نیم خیز بنشیند و صبرکند تا امام تشهّد نماز را بگوید و بعد برخیزد.
آیةالله العظمی مكارم شیرازی: كسى كه يك ركعت از امام عقب مانده، وقتى امام تشهّد را مى خواند احتياط آن است كه زانوها را از زمين بلند كند و انگشتان دست و سينه پا را بر زمين بگذارد و بنابر احتیاط مستحب همراه او تشهّد بخواند، يا ذكر بگويد و اگر تشهّد آخر است بنابر احتیاط واجب صبر کند تا امام سلام نماز را بگويد و بعد برخيزد و ادامه دهد.
آیةالله العظمی مظاهری: كسي كه يك ركعت از امام عقب مانده وقتي امام تشهّد ركعت آخر را مي خواند مي تواند برخيزد و نماز را تمام كند و مستحبّ است نیم خیز بنشیند تا امام سلام نماز را بگوید و بعد برخیزد.
@Porseman_channel
پرسمان #احکام
💢وجود فضله موش در برنج خیس خورده 💢
@Porseman_channel
اگر به اندازه ای در آب بوده است که نجاست به داخلش نفوذ کرده یا پخته شده باشد خوردن آن حرام است. چون برای پاک شدن باید آب درونش جریان پیدا کند و صرف نمناک شدن کافی نیست، چون صدق غَسل پیدا نمی کند؛ ولی اگر ظاهر آن را آب بکشند پاک است و چیزی را نجس نمی کند. در هر صورت می توان به عنوان خوراک حیوانات از آن استفاده کرد.
@Porseman_channel
پرسمان #احکام
💢تصورات غلط مردم از احكام💢
@Porseman_channel
1- برخي از مردم فكر ميكنند؛موش زنده نجس است.
درحاليكه اگر موش زنده وارد غذا و مواد غذايي شود و زنده بيرون بيايد،آن غذا پاك است.ولي فقط ازنظر بهداشتي آلوده مي باشد.
@Porseman_channel
2- برخي از مردم فكر ميكنند؛با شستن و حمام كردن؛سگ پاك ميشود.
درحاليكه نجاست سگ ذاتي بوده و به هيچ وجه قابل تطهير نيست.
@Porseman_channel
3- برخي از مردم فكر ميكنند؛لباسهايي كه در زمان عادت ماهيانه يا جنابت به تن كرده اند؛نجس و حرام شده است.
درحاليكه تا تماسي با نجاست نداشته باشد؛پاك است و نيازي به شستن و تطهير ندارد.
@Porseman_channel
4- برخي از مردم فكر ميكنند؛ادار كودك شيرخواري كه غذاخور نشده پاك است.
درحاليكه ادرار نوزاد شيرخوار چه دختر و چه پسر؛نجس بوده و نياز به تطهير دارد.
@Porseman_channel
5- برخي از مردم فكر ميكنند؛استفراغ مطلقا نجس است.
درحاليكه اگر در استفراغ خون نباشد؛پاك است و فرقي بين استفراغ كودك و بزرگ وجود ندارد.
@Porseman_channel
💢حکم فراموشي نجاست لباس و بدن 💢
@Porseman_channel
اگر شخصى نجاست لباس يا بدن را فراموش كرده و نماز خوانده باشد، قضا دارد يا خير؟
پاسخ:
همه مراجع (به جزآیت الله سيستانى ): بايد نماز را دوباره بخواند و اگر وقت آن گذشته است، قضا كند.
آيةاللَّه سيستانى: اگر فراموشى او از روى بى اعتنايى باشد، بنابر احتياط واجب دوباره بخواند و اگر وقت گذشته است، قضا كند. در غير اين صورت، لازم نيست نماز را دوباره بخواند.
@Porseman_channel
💢حکم گرفتن کارمزد💢
@Porseman_channel
برخی از مراجع تقلید معتقدند گرفتن کارمزد، اگر واقعاً مزدِ کار باشد نه مجرّد تغییر اسم، اشکال ندارد. اما برخی دیگر اخذ هر گونه زیادی در قرض را ولو در قالب کارمزد جایز نمی دانند، البته در این موضوع، راه هایی را برای جلوگیری از ربا پیشنهاد می کنند، از جمله اینکه:
متقاضى وام می تواند، کارمزد متصدیان بانک یا مؤسسه را در قالب جعاله به ایشان بپردازد. یعنی مبلغ مذکور را در مقابل کسب موافقت سرمایه گذاران جهت پرداخت قرض به وی، که توسط آن مؤسسه صورت می گیرد، قرار دهد.
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):
گرفتن کارمزد، اگر واقعاً مزدِ کار باشد نه مجرّد تغییر اسم، اشکال ندارد.
حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مد ظله العالی):
ممکن است شخص متقاضى، براى کارکنان آن مؤسسه مالی، در مقابل کسب موافقت سرمایه گذاران جهت پرداخت قرض، جُعلی قرار دهد، و این جُعل ممکن است به مقدار کارمزد مورد نظر مؤسسه باشد.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی):
منظور از کارمزد حقّ الزحمه اى است که به کارمندان بانک یا صندوق قرض الحسنه و مانند آن به عنوان حقوق در مقابل زحماتى که جهت حفظ حساب ها و سایر خدمات انجام مى دهند داده مى شود. و چنانچه مبلغ اضافى به همین نیّت گرفته شود، و به عنوان حقوق صرف کارمندان و سایر هزینه هاى بانک گردد، مانعى ندارد. و اضافه بر آن حرام است.
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):
بطور کلی گرفتن اضافه از گیرندگان وام و لو بعنوان کارمزد جایز نیست. سعی شود که قرض الحسنه بمعنای واقعی به اشخاص داده شود تا اجر عظیمی که بر آن وعده داده شده نصیب قرض دهنده شود و بکوشید تا انگیزه های معنوی در بین مردم تقویت گردد خداوند تأیید فرماید.
@Porseman_channel
💢راهکار لذت بردن از نماز💢
@Porseman_channel
براى اينكه از نماز و عبادت لذت ببريم، ابتدا بايد بدانيم كه عبادت چيست، چگونه ارتباطى است و سپس حقيقت عبادت را در خودمان محقق كنيم و به ارتباط خود با خداى متعال عمق ببخشيم و سجاده را به مى عشق حق تعالى رنگين سازيم تا از عبادت و نماز لذت ببريم.
عبادت اظهار عبوديت نسبت به خداى قادر متعال است. نماز براى اين است كه با خداوند به عنوان منبع و معدن قدرت و عشق در هستى پيمان عبادت و اطاعت و عشق ببنديم و با او عهد كنيم كه وقتى نماز به پايان رسيد، تا نماز بعدى تنها او را بپرستيم، تنها او را دوست بداريم و تنها از او كمك بخواهيم.
نه اينكه از كسى از بندگان خداى كمك نخواهيم، و مخلوقات خداوند را دوست نداشته باشيم، بلكه معتقد باشيم كه همه بندگان او هستند، هرگونه عشق و محبتى از خدا است و هر كمكى كه به ما مى رسد يا از ما به ديگران مى رسد، از جانب خداى متعال و به قدرت و رحمت او است.
نماز تنها قول و قرار و عهد و پيمان است، حقيقت نماز بعد از نماز آغاز مى شود. بعد از اينكه نماز تمام شد، تازه شروع مى شود. يعنى پايان نماز آغاز وفا كردن به عهد عبوديت و پيمان عشق ورزى با محبوب عالم است. در زيارت امام حسين (ع) مى خوانيم كه اشهد انك قد اقتمت الصلاه، شهادت مى دهم كه تو نماز را به پاداشتى. اين كه گفته شد همان معناى به پاداشتن نماز و ياد دائم حق تعالى و معناى اين بيت كه شاعر است كه گفته: خوشا آنان كه دائم در نمازند.
اگر بدانى كه نماز و عبادت رابطه تو را با محبوب و قدرت مطلق هستى برقرار مى كند و تنها منبع قدرت تو خداى متعال است و او است كه تمام نيروهاى مورد نيازت را به تو عطا مى كند، با شوق به سوى آن مى روى و با قلبت با او سخن مى گويى و خشوع و خضوع خواهى داشت و از اين رابطه عارفانه لذت ها خواهى برد.
اگر بدانى و ببينى كه چگونه انسان هاى تارك نماز يا كسانى كه اهميتى براى عبادت قايل نيستند، ضعيف مى شوند و در كار خود درمى مانند و نيروى ايمان و اراده كمى دارند و در مقابل هر مشكل و سختى به راحتى مى شكنند و در زندگى كم مى آورند، به اين نتيجه خواهى رسيد كه نيروى ايمان و استقامت مومن از نماز و عبادت است و خدا است كه به ما قدرت تحمل و پيشرفت و آرامش و عظمت مى دهد و زندگى مومن را سامان دهى مى كند.
البته انقباض و انبساط روحى لازمه زندگى دنياست و به هر مقدار انسان در سير به سوى خداوند بيشتر كوتاه باشد و در مقام معنوى سير «من الله الى الخلق فى الخلق الى الله» قرار داشته باشد حالت انقباض و انبساط روحى او بيشتر خواهد بود تا آنجا كه پيامبر اسلام (ص) براى جبران انقباض روحى خود روزانه 25 بار يا 70 بار استغفار داشت و خودش را به اندازه اى در مشقت و سختى قرار مى داد كه آيه نازل شد. «طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى طه قرآن را بر تو فرو نفرستاديم كه خودت را به مشقت و سختى بياندازى»
علاوه بر اين كه حالت انقباض و انبساط، جلوه اى از «وصل و هجران» و «خوف و رجا» مى باشد كه لذت ارتباط با خداوند را دو چندان مى كند و به سير معنوى انسان عمق بيشتر مى دهد به همين جهت گفته شده است «ولاء و بلا» در دنيا براى اوليا خدا قرين همديگر مى باشد.
گفتنى است انسان حالات گوناگونى دارد. در نهجالبلاغه از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده: «ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارا» بنابراين قلب انسان گاه اقبال به خدا و معنويات دارد و گاه پشت مىكند. در اين رابطه فرمودهاند: در هنگام اقبال دل به مستحبات و مندوبات بپردازيد و در صورت ادبار به واجبات اكتفا كنيد. البته هر قدر انسان مجاهده نفس بيشترى كند و با خدا و قرآن و اهلبيت (ع) انس بيشترى گرفته و دل از هواهاى نفسانى تخليه كند به تدريج اقبالش بيشتر شده و به صورت ملكه راسخه در مىآيد. آن گاه است كه در همه حالات به ياد خدا و متوجه اوست و هيچ چيز نمىتواند او را از محبوب حقيقى باز دارد. اين همان حالتى است كه ازآن تعبير به «نماز دائم» شده است:
خوشا آنان كه الله يارشان بى به حمد و قل هوالله كارشان بى
خوشا آنان كه دايم در نمازند بهشت جاودان ماوايشان بى
آرى واقعا گمشده انسان خدا است و تا انسان دريافت درست و حقيقى از مبدأ و معبود خود نداشته باشد، دلش آرام نمىگيرد. انسان به دنبال اين حقيقت است كه به نوعى حضور حق تعالى را در زندگى خويش احساس نمايد و از اين كه مىبيند در بسيارى از موارد قادر نمىباشد كه حضور او را در زندگى خويش ادراك نمايد، به شدت غمگين مىشود و احساس مىكند كه از او غافل و دور افتاده است.
اصلىترين راه رسيدن به احساس حضور خداوند در زندگى، چيزى جز معرفت صحيح و تصور و شناخت حقيقى از حق تعالى كه همان هستى محض، فراگير و يكدانه عالم است، نمىباشد. با ادراك وجود حق تعالى است كه انسان در مىيابد او حقيقت تمامى زندگى است، حقيقت انسان است و حقيقت هر چيزى است كه وجود دارد.
@Porseman_channel
پرسمان #اعتقادی
💢آیا عدد۱۳ نحس است؟💢
@Porseman_channel
🔶یکی از مسائلی که باعث ضربه زدن به ریشه های اعتقادی و فرهنگی ما می شود اعتقاد به مسائل خرافی است.
🔸مثلاً درباره اعداد، از همه مظلوم تر عدد ۱۳ است.
این خرافه فقط مختص ملت ما هم نیست، ملت های به اصطلاح پیشرفته، اروپایی ها و آمریکایی ها بیشتر از ما به این عدد حمله کرده اند. مثلاً سازمان ملل طبقه ۱۳ندارد! در ایتالیا پلاک خانه ها را به جای سیزده، ۱۲+۱ می نویسند! مسیحیان هیچ وقت سیزده نفری سر یک میز غذا نمی خورند! مردم سوئد اگر تعطیلات آخر هفته شان به سیزدهم بیفتد می گویند هفته نحسی در راه دارند! در برخي كشورها درون هواپيماها جاي صندلي شماره ۱۳ را خالي مي گذارند! گويا اگر هواپيما خواست سقوط كند فقط صندلي شماره ۱۳ سقوط مي كند! يا گاه ديده مي شود كه برخي از ورزشكاران از پوشيدن لباس شماره ۱۳خود داري مي كنند!
🔷اعداد و روزها چه جرم و جنایتی مرتکب شده اند که آنها را نحس بدانیم!! اصلاً اختیاری دارند؟!
ما نتیجه ی بدِ افکار و کارهای اشتباه خود را به گردن روزها و اعداد بی گناه انداخته ایم، به جای اینکه مسیولیت کار خود را بپذیریم.
عطسه می کنیم می گوییم صبر آمد! خطای خود را به گردن گربه و کلاغ و جغد بی گناه می اندازیم! با سبزه عید گره زدن از نحسی خارج نخواهیم شد، ۱۳ چه گناهی دارد؟!
اگر سیزده عدد نحسی بود 👈
هجرت پیامبر از مکه به مدینه در سال ۱۳ بعثت نبود، اگر ۱۳ نحس بود خدا حضرت علی با آن همه عظمت را در خانه خدا روز سیزده رجب به دنیا نمی فرستاد.
🔶کلمه نحس در قرآن درباره نزول عذاب بر قوم عاد آمده است. آن روزی که مردم با عمل اشتباه، سرنوشت خود را به تباهی می کشاند، آن روز، روز نحس است.
🔷 این حرفها که ایام را گناهکار بدانیم و برای آنها نحوست قائل شویم، نه تنها فایدهای به حالمان ندارد، بلکه خدا علیه ما اعلام جرم خواهد کرد و در قیامت از ما سوال خواهد کرد که چرا مخلوق بیگناه مرا مجرم دانستید؟
🔶اگر بخواهيم اين مسائل خرافی را ريشه يابي كنيم، مي بينيم كه عدد ۱۳ بر مي گردد به روز ولادت امير المومنين علي(ع).
🔸یا مقدس بودن نعل اسب در برخي مناطق که ريشه آن بر مي گردد به روز عاشورا كه اسبها توسط حرام زادگان يزيد بر پيكر مطهر امام حسين (ع) تاختند.
🔸یااستفاده از اسم امامان معصوم در ضرب المثل هاي منفي و... مثلا: طرف خودش را زده به كوچه علي چپ!
یا اسامی ای كه در مورد چيزهاي بنجول به كار مي برند، مثلاً فلان چيز جواده!
به نظر شما آيا اسم ديگري وجود نداشت كه از اسم امامان معصوم در چنين مواردي استفاده مي شود⁉️
✍️برگرفته از کتاب ده گفتار شهید مطهری
@Porseman_channel
پرسمان #اعتقادی
💢معنای عرش خدا💢
@Porseman_channel
عرش در لغت به معنى چيزى است كه داراى سقف بوده باشد و گاهى به خود سقف نيز عرش گفته مىشود مانند: أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها (مانند كسى كه از كنار قريهاى گذشت در حالى كه آن چنان ويران شده بود كه سقفهايش فرو ريخته و ديوار بر سقفها در غلطيده بود) (بقره آيه 259).
گاهى به معنى تختهاى بلند همانند تخت سلاطين نيز آمده است، چنان كه در داستان سليمان مىخوانيم كه مىگويد: أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها: كداميك از شما مىتوانيد تخت او (بلقيس) را براى من حاضر كنيد (سوره نمل آيه 38).
و نيز به داربستهايى كه براى برپا نگهداشتن بعضى از درختان مىزنند، عرش گفته مىشود: همانطور كه در قرآن مىخوانيم وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ: او كسى است كه باغهايى از درختان داربستدار و بدون داربست آفريد (انعام آيه 141).
ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مىرود و گفته مىشود عرش خدا، منظور از آن مجموعه جهان هستى است كه در حقيقت تخت حكومت پروردگار محسوب مىشود.
اصولا جمله اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ كنايه از تسلط يك زمامدار بر امور كشور خويش است، همانطور كه جمله ثل عرشه (تختش فرو ريخت) به معنى از دست دادن قدرت مىباشد، در فارسى نيز اين تعبير كنايى زياد به كار مىرود، مثلا مىگوئيم در فلان كشور، جمعى شورش كردند و زمامدارشان را از تخت فرو كشيدند، در حالى كه ممكن است اصلا تختى نداشته باشد، يا تفسير نمونه، ج6، ص: 205
جمعى به هواخواهى فلان برخاستند و او را بر تخت نشاندند، همه اينها كنايه از قدرت يافتن يا از قدرت افتادن است.
بنا بر اين در آيه مورد بحث جمله اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ كنايه از احاطه كامل پروردگار و تسلط او بر تدبير امور آسمانها و زمين بعد از خلقت آنها است.
و از اينجا روشن مىشود: آنها كه جمله فوق را دليل بر تجسم خدا گرفتهاند گويا توجه به موارد استعمالات فراوان اين جمله در اين معنى كنايى نكردهاند.
معنى ديگرى براى عرش نيز هست، و آن در مواردى است كه در مقابل كرسى قرار گيرد، در اين گونه موارد كرسى (كه معمولا به تختهاى پايه كوتاه گفته مىشود) ممكن است كنايه از جهان ماده بوده باشد و عرش كنايه از جهان ما فوق ماده (عالم ارواح و فرشتگان) .
بسياري از مفسرين برآنند كه مُراد از «عرش» و «كرسي» خدا، معنايي كنايي است ولي در اينكه منظور از آن معناي كنايي چيست، سخن بسيار گفته اند. گاهي با استناد به حديثي كه حفص ابن غياث از امام صادق (عليه السلام) نقل مي كند كه از امام (عليه السلام) درباره ي تفسير «وسع كرسيه السماوات و الارض» سؤال كردند، فرمود: منظور علم او است. مي گويند مُراد علم بي پايان پروردگار است. و گاه با استناد به آيه ي شريفه «ثم استوي علي العرش» و... به معناي مالكيت و حاكميت خدا دانسته اند و گاه به معناي هر يك از صفات كماليه و جلاليه ي او گرفته اند.
معاصريني چون مرحوم علامه طباطبايي و... گفته اند:
«عرش» و «كرسي» داراي وجودي حقيقي اند، اگر چه از لفظ آن دو معناي كنايي اراده شده، طبق اين نظريه عرش و كرسي در حقيقت امر واحدي هستند كه به حسب اجمال و تفصيل داراي دو مرتبه هستند و اختلافاتشان رتبي است و هر دو از حقايق وجودي هستند، ولي نه آن طور كه عده اي پنداشته اند كه تختي هستند و خداوند را بر آنها حمل مي كنند. بلكه «عرش» مرحله ي اعلاي عالم وجود است كه زمام جميع حوادث و اسمايي كه علّت وجود آن حوادثند و ترتيب و رديف كردن سلسله ي اسباب و علل منتهي به آن مرحله مي باشد و «كرسي» در مرتبه اي پايين تر، مقام ربوبي اي است كه تمامي موجودات آسمان ها و زمين قائم به آن هستند. و روايات زيادي نيز بر صحت همين قول دلالت مي نمايند.
از حضرت صادق (عليه السلام) معناي عرش و كرسي را پرسيده شد فرمود: عرش صفات كثير و مختلفي دارد; در هر جاي قرآن به هر مناسبتي كه اسم عرش برده شده صفات مربوط به همان جهت ذكر شده است. كه عرش در اين روايت در معاني ملك و مشيت و اراده و علم بكار رفته است. و از عرش و كرسي به عنوان دو درب مقرون به هم نام برده شده كه علم عرش، نهان تر از علم كرسي است.
اصلا در خارج چيزي به نام عرش متعارف وجود ندارد و جمله «اَلرَّحمن عَلي العَرش اسْتَوي» طه/5. كنايه از سلطنت و استيلاي علمي و قدرت خدا بر جهان خلقت است؛ يعني آيه «ثُمَّ اسْتَوي عَلَي العَرش» سجده/4.
مثلا در عين حال كه مثالي است، كه احاطه تدبير خدا را در مملكتش ممثل مي سازد، نيز دلالت دارد كه زمام همه امور به دست قدرت و علم بي نهايت خداست. و اوست پروردگار عرش بزرگ: «وَهُوَ رَبُّ العَرش العَظيم». توبه/129.
به نقل كليني (رحمه الله) جاثليق به اميرالمؤمنين(ع) عرض كرد خبر ده مرا از معناي «وَيَحمِل عَرش رَبِّك فَوقَهُم يَومَئِذ ثَمانيه». اميرالمؤمنين(ع) فرمود: مراد از عرش آن علمي است كه
خداوند به حاملان عرش داده و آن نوري است از نور عظمتش... جاثليق پرسيد: خداوند كجاست؟ فرمود: او اين جا، آن جا، پايين، بالا، محيط بر ما و با ماست... بنابراين، حاملان عرش خدا دانشمنداني هستند كه خداوند از علم خود به آنان داده است. (اصول كافي 1/129، ح 1)
علامه طباطبايي و بسياري از دانشمندان معتقدند:
اين كه اميرالمؤمنين فرمودند خدا اين جا، آن جا، بالا، پايين... اين معنا عبارت ديگري از «علم فعلي» خداوند است و در حقيقت عرش و ملكوت يكي است؛ چون عرش مقام اجمال و باطن غيب است.
سدير از امام صادق(ع) پرسيد: معناي عرش و كرسي چيست؟ امام فرمود: عرش، صفات كثير و مختلفي دارد از جمله ملك عظيم، احاطه بر ملك و اين همان علم به كيفيت اشياست. عرش اگر با كرسي ذكر شود معنايش غير معناي كرسي است.... (الميزان 8/165.)
فراواني روايات در اين زمينه موجب قطع مي شود كه معناي محسوس و ظاهري واژههاي عرش و كرسي و مانند آنها مراد نيست.
آية الله جوادي آملي،تفسير موضوعي قرآن ج 5 (معاد در قرآن)
به عبارت ديگر، «عرش»، مرتبهاى از وجود است كه تمام صفات خداوند سبحان، در آن تجلّى كرده است. جايگاه پادشاه كه مقام صدور احكام است، «عرش» نيز همان مقام صدور احكام تفصيل يافته موجودات است؛ يعنى، در آن مقام «وجوه» تمام موجودات و وجودهاى شريف آنها، به طور تفصيلى حضور دارند. از آن جا كه گستره عرش مجرد و مادى را در بر مىگيرد، خود يك موجود مجرد است. ازاينرو، فعليتهاى تمام موجودات مادون، نزد خداوند سبحان و براى او با تمام وجودشان، حضور دارد و به همين جهت عرش از مراتب علم خداوند به شمار مىرود.
از آنجا كه عرش به معناي مقام قدرت و پادشاهي خداوند است منظور از گناهاني كه عرش خدا را مي لرزاند گناهان بزرگ و عظيمي است كه آثار سوء آن در ملكوت و عالم امر و حقيقت به خوبي مشخص و آشكار است و در آنجا بزرگ و عظيم شمرده مي شود و روي هم رفته كنايه از بزرگي و قابل توجه بودن چنين گناه و معصيتي است .
@Porseman_channel
پرسمان #احکام
💢اعلام نجاست به مهمان💢
@Porseman_channel
(مسأله 144) اگر جایی از خانه یا فرش کسی نجس باشد و ببیند بدن یا لباس یا چیز دیگر کسانی که وارد خانهٔ او می شوند1 با رطوبت به جای نجس رسیده است لازم نیست به آنان بگوید2.
1- سبحانی: به اجازه او وارد خانه می شوند...
2- بهجت: مگر اينكه مثل مسأله فوق با آنها معاشرت داشته باشد.
اراكي: بنابر احتياط واجب بايد به آنان بگويد.
گلپايگاني: بنابر احتياط لازم بايد به آنان بگويد.
خوئي، تبريزي: [اگر] در معرض اين باشد كه نجاست به مأكول و مشروب سرايت كند، بايد به آنان بگويد.
سيستاني: چنانچه او موجب اين امر شده باشد، بايد با دو شرطي كه در مسأله پيش گذشت به آنان بگويد.
وحید: در صورتی که او سبب برای این امرباشد و در معرض این باشد که نجاست به مأکول و مشروب سرایت کند باید به آنان بگوید.
صافي: وجوب اعلام به آنان معلوم نيست.
زنجاني: به چهار شرط لازم است به آنان بگويد:
شرط اول: آن كه صاحب خانه آنها را دعوت كرده باشد و يا در مجالسي چون مجلس روضه دعوت عمومي شده باشد؛پس اگر كسي بدون دعوت صاحب خانه وارد شود، بر صاحب خانه لازم نيست نجس شدن لباس يا بدن او را بگويد.
شرط دوم: آن كه جا يا چيز نجس به گونه اي باشد كه تماس بدن يا لباس افراد با رطوبت، با آن متعارف است؛ مثلاً اگر دستمالي كه در كنار دستشويي گذاشته مي شود نجس باشد، بر صاحب خانه لازم است نجس شدن بدن يا لباس ديگران را به آنها بگويد، ولي اگر قسمتي از ديوار اتاق كه معمولاً دست تر به آنها زده نمي شود نجس باشد و بدن يا لباس ديگران با رسيدن به آن نجس شود، لازم نيست به آنها گفته شود.
شرط سوم: آن كه نجاست در معرض آن باشد كه به چيزهاي خوردني و آشاميدني سرايت كند.
شرط چهارم: آن كه احتمال بدهد ميهمانها به گفتهٔ او ترتيب اثر مي دهند.
مکارم: مسأله – هرگاه انسان ببیند کسی بدون اطلاع چیز نجسی را می خورد یا با لباس نجس نماز می خواند لازم نیست به او خبر دهد؛ اما اگر صاحبخانه ببیند میهمان با لباس و بدن تر روی فرش نجسی می نشیند احتیاط آن است که به او اعلام کند.
@Porseman_channel
پرسمان #احکام
آيا خشك بودن اعضاى وضو، قبل از وضو لازم است؟
@Porseman_channel
همه مراجع: خير، لازم نيست؛ مگر جاى مسح كه بايد خشك باشد.
تبصره. اگر رطوبت جاى مسح به گونهاى كم باشد، كه رطوبت كف دست بر آن غلبه كند و بگويند رطوبت مسح تنها از ترى كف دست است، اشكال ندارد.
@Porseman_channel
پرسمان #احکام
💢كثير الشك💢
@Porseman_channel
مسأله 1184 اگر کسی (1) در یک نماز سه مرتبه شک کند، یا در سه نماز پشت سر هم مثلًا در نماز صبح و ظهر و عصر شک کند، کثیر الشک است و چنانچه زیاد شک کردن او از غضب یا ترس یا پریشانی حواس نباشد، به شک خود اعتنا نکند.
(1) (فاضل:) میزان در تشخیص کثیر الشک عُرف است و اگر کسی..
(گلپایگانی:) مسأله اگر برای انسان حالتی پیدا شده باشد که نتواند سه نماز پشت سر هم بدون شک ّ بخواند کثیر الشک است و باید به شک ّ خود اعتنا نکند.
(خوئی، تبریزی:) مسأله کثیر الشک کسی است که عرفاً بگویند زیاد شک می کند یا این که حال او به نحوی باشد که در هر سه نماز لا اقل ّ یک مرتبه شک کند؛ چنین شخصی به شک خود اعتنا نکند.
(تبریزی: و لکن معتبر است زیادی شک ّ از جهت عارضه موقّتی مانند پریشانی خاطر از غضب و ترس نباشد.)
(صافی:) مسأله کثیر الشک کسی است که عرفاً بگویند زیاد شک می کند و بعید نیست کسی هم که نتواند سه نماز پشت سر هم بدون شک بخواند، کثیر الشک باشد، که باید به شک خود اعتنا نکند.
(زنجانی:) مسأله کثیر الشک: کسی است که در هر سه نماز لا اقل یک مرتبه شک می کند، چنین شخصی به شک خود اعتنا نمی کند و کسی که عرفاً بگویند زیاد شک می کند و به این اندازه نباشد، بنا بر احتیاط واجب عمل شک را مانند شخص معمولی انجام داده و اگر شک وی در عدد رکعات باشد نماز را دوباره نیز بخواند.
(سیستانی:) مسأله کثیر الشک کسی است که زیاد شک می کند به این معنی که بیش از معمول شک می کند با مقایسه حال او با حال کسانی که مانند او هستند از جهت بودن یا نبودن اسباب اغتشاش حواس؛ و اختصاص ندارد کثیر الشک به کسی که زیاد شک کردن عادت او باشد، بلکه کافی است که در معرض عادت به کثرت شک باشد.
(مکارم:) مسأله «کثیر الشّک» یعنی کسی که زیاد شک می کند، نباید به شک خود اعتنا کند، خواه در عدد رکعات نماز باشد، یا در اجزای نماز، یا شرایط نماز. کثیر الشک کسی است که بگویند زیاد شک می کند و اگر کسی در یک نماز سه مرتبه شک کند یا در سه نماز پشت سر هم شک کند، «کثیر الشک ّ» است. هر گاه به خاطر یک حالت فوق العاده مانند بیماری، غضب یا مصیبت موقّتاً گرفتار حالت کثرت شک شود، باید به شک ّ خود اعتنا کرده و مطابق احکام آن رفتار کند.
(بهجت:) مسأله کسی که زیاد شک می کند، نباید به شک ّ خود اعتنا کند و کثیر الشک شدن به این است که مردم بگویند تو زیاد شک ّ می کنی؛ و زیاد شک کردن به این صورت محقّق می شود که در یک نماز سه مرتبه شک کند، یا در سه نماز پشت سر هم مثلًا در نماز صبح و ظهر و عصر شک کند.
@Porseman_channel
پرسمان #احکام
💢حکم علوم غریبه💢
@Porseman_channel
تبریزی:
فرا گرفتن علوم غريبه مثل علم رمل و جفر و اسطرلاب حكمش چگونه مىباشد؟
بسمه تعالى
- رمل و جفرى كه امروزه مرسوم است اعتبارى ندارد و شخص نمىتواند به آنها اعتماد كند، و اللّه العالم.
بهجت:
آيا تعليم و تعلم علوم غريبه هم چون جفر، نجوم و رمل، جايز است؟
ج. اشكالى ندارد.
مکارم:
فراگرفتن علوم غريبه، مثل علم رمل و جفر و اسطرلاب، كه هر يك فوائدى دارد، و بعضى از علماى بزرگ نيز رغبت به اين علوم داشتهاند، چگونه است؟
جواب: دستيابى به اين علوم به طور صحيح مشكل است، و چه بهتر كه از صرف وقت در آن بپرهيزيد.
رهبری :
آيا آموختن علم جفر و رمل و زيجها و علوم ديگرى كه از امور غيبى خبر مىدهند، جايز است؟
آنچه از اين علوم در حال حاضر نزد مردم است، غالبا تا اين حد كه موجب يقين و اطمينان به كشف امور غيبى و خبردادن از آنها شوند، قابل اعتماد نيستند، ولى آموختن علومى مانند جفر و رمل بطور صحيح اشكال ندارد به شرطى كه مفسدهاى بر آنها مترتّب نشود.
@Porseman_channel