eitaa logo
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
991 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
83 فایل
❏بِسـم‌ِرَب‌ِّنآمَــت‌ْڪِھ‌اِعجٰآزمیڪُنَد•• ❍چِہ‌میشَۅدبـٰاآمَدَنت‌این‌ پـٰآییزرابَھـٰارکُنۍآقـٰاۍقَلبَم +شرط؟! _اگربرای‌خداست‌چراشرط...؟:)🔗🌿 @alaahasan_na !.....آیدی‌جهت‌تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
بریک: خانم عباسی شما برید ایران من قول میدم ایلیا و پسرتون رو سالم به شما برگردونم. فاطمه: یعنی شما نمی‌دونید این مصیبت کار کیه!؟ لوکاس: کار الکس، اون ضربه خورده فکر می‌کردیم برا انتقام میاد سراغ من یا بریک، نه شما. بریک: نمی‌تونه از آمریکا خارج شده باشه، همین الان من دستور دادم تمام جاهایی که ممکنه الکس اونجا باشه رو برن بگردن. فاطمه: من فقط با همسر و فرزندم ایران برمی‌گردم، فقط سه روز بهتون وقت می‌دم، وگرنه مجبورم از دولت ایران برا این کار کمک بگیرم. بریک: خانم عباسی، اجازه بدید ما این مشکل رو حل می‌کنیم. فاطمه: همین که گفتم. لوکاس: خانم عباسی منم با شما موافقم؛ هرچند ورود ایران به این قضیه برا دولت آمریکا گرون تموم میشه ولی اگر اتفاقی بدتر بیافته اون وقت بهای سنگین‌تری بدیم. هوا روبه تاریکی می‌رفت، سجاده‌ام رو پهن کردم و با خدا خلوت کردم. خدایا خودت گفتی لایکلف الله نفسا الا وسعها؛ من وسع این همه مصیبت رو ندارم، من دووم نمی‌آرم، لطفا منو اینطوری امتحان نکن. بریک: مگه دستم به اون یهودی زاده نرسه. لوکاس: ما اشتباه کردیم، نباید اونا رو وارد بازی می‌کردیم. بریک: اگر بلایی سر ایلیا و اون بچه بیاد بهاش رو با جونش میده. لوکاس: الان داری چی‌کار می‌کنی؟ بریک: دارم به اسرائیل نامه میزنم، اونا باید بدونن الکس چه غلطی کرده، اگر باعث خلل در منافعشون بشه قطعا جلوش رو می‌گیرن. ماکان: آقا، آقا ..... بریک: چیه!؟ چی شده؟ ماکان: الکس، الکس ... بریک: الکس چی؟ الکس: جمعتون جمع، پشت اون صندلی جات خوبه؟ بریک: خیلی رذلی الکس. الکس: اومدم تبریک بگم، براتون هدیه‌ای هم آوردم، امیدوارم خوشتون بیاد. لوکاس: الکس تمومش کن. الکس: بفرمایید، ببخشید خیلی ناچیزه. بریک: تو، تو چه غلطی کردی، اون بچه... بچه کجاست؟ اونو پس بده حداقل. الکس: براتون روز‌های خوبی رو آرزو مندم، فقط خواستم بگم تو آمریکا دنبالشون نگرد، اونا اسرائیل هستن، ایلیا نفس‌های آخرش رو همونجا داره می‌کشه. نیمه‌های شب بود؛ همه جا تو سکوت فرو رفته، صدای جای خالی بچه‌ام فضا رو پر کرده بود. یهو متوجه شدم اس ام اس به گوشیم اومد، فورا سمت کیفم رفتم و گوشیم رو نگاه انداختم. در کمال تعجب پیام از طرف خانم سلیمانی بود. فورا باهاشون تماس گرفتم. فاطمه: الو، استاد... استاد: دخترم بی‌سر و صدا بیا خونه منتظرتم. چادر سر کردم و فورا راه افتادم سمت خونه استاد، اینقدر ذهنم درگیر بود که متوجه نشدم استاد چطوره فهمیده من آمریکا هستم!؟ من که چندبار اونجا رفتم ولی کسی ازشون خبری نداشت پس حالا.... ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~