فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ماجرای تشرف ملا مقدس اردبیلی محضر امام زمان
#امام_زمان
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥 قسمت بیستم : جهش معنوي ✔️ راوی : جبار ستوده، حسين الله كرم 🔸در زندگي بسي
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت بیست ویکم : تأثير کلام
✔️راوی: مهدي فريدوند
🔸چند ماه از پيروزي انقلاب گذشت. يکي از دوستان به من گفت: فردا با ابراهيم برويد سازمان تربيت بدني، آقاي داودي با شما کار دارند!
فردا صبح آدرس گرفتيم و رفتيم سازمان. آقاي داودي که معلم دوران #دبيرستان ابراهيم بود خيلي ما را تحويل گرفت.
🔸بعد به همراه چند نفر ديگر وارد سالن شديم. ايشان براي ما صحبت کرد و گفت: شما که افرادي #ورزشکار و انقلابي هستيد، بيائيد در سازمان و مسئوليت قبول کنيد و...
ايشان به من و ابراهيم گفت: مسئوليت بازرسي سازمان را براي شما گذاشت هايم.
🔸ما هم پس از کمي صحبت قبول کرديم. از فرداي آن روزکار ما شروع شد. هر جا که به مشکل برم يخورديم با آقاي داودي هماهنگ ميکرديم.
فراموش نميكنم، صبح يک روز ابراهيم وارد دفتر بازرسي شد و سؤال کرد: چيکار ميکني؟
گفتم: هيچي، دارم حکم انفصال از خدمت ميزنم. پرسيد: براي کي!؟
🔸ادامه دادم: گزارش رسيده رئيس يکي از فدراسيونها با قيافه خيلي زننده به محل كار مياد. برخوردهاي خيلي نامناسب با کارمندها خصوصاً خانمها داره. حتي گفته اند مواضعي مخالف حرکت انقلاب داره. تازه همسرش هم #حجاب نداره!
🔸داشتم گزارش را مينوشتم. گفتم: حتماً يك رونوشت براي شوراي انقلاب ميفرستيم. ابراهيم پرسيد: ميتونم گزارش رو ببينم؟
گفتم: بيا اين گزارش، اين هم حكم انفصال از خدمت!
گزارش را بادقت نگاه کرد. بعد پرسيد: خودت با اين آقا صحبت کردي؟
🔸گفتم: نه، لازم نيست، همه ميدونند چه جورآدميه!
جواب داد: نشد ديگه، مگه نشنيدي: فقط انسان دروغگو، هر چه که ميشنود را تأييد ميکند!
گفتم: آخه بچه هاي همان فدراسيون خبر دادند... پريد تو حرفم و گفت:
آدرس منزل اين آقا رو داري؟ گفتم: بله هست.
ابراهيم ادامه داد: بيا امروز عصر بريم در خون هاش، ببينيم اين آقا كيه، حرفش چيه!
من هم بعد چند لحظه سکوت گفتم: باشه.
🔸عصر بعد از اتمام کار آدرس را برداشتم و با موتور رفتيم. آدرس او بالاتر از پل سيد خندان بود. داخل کوچه ها دنبال منزلش ميگشتيم. همان موقع آن آقا از راه رسيد.
از روي عکسي که به گزارش چسبيده بود او را شناختم. اتومبيل #بنز جلوي خانه اي ايستاد. خانمي که تقريباً بي حجاب بود پياده شد و در را باز کرد. بعد همان شخص با ماشين وارد شد.
گفتم: ديدي آقا ابرام! ديدي اين بابا مشکل داره.
گفت: بايد صحبت كنيم. بعد #قضاوت کن.
موتور را بردم جلوي خانه و گذاشتم روي جک. ابراهيم زنگ خانه را زد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت بیست و دوم: تاثیر کلام ۲
✔️ راوی : مهدی فریدوند
🔸آقا که هنوز توي حياط بود آمد جلوي در.
مردي درشت #هيکل بود. با ريش و سبيل تراشيده. با ديدن چهره ما دو نفر در آن محله خيلي تعجب کرد! نگاهي به ما كرد و گفت: بفرمائيد؟! با خودم گفتم: اگر من جاي ابراهيم بودم حسابي حالش را ميگرفتم. اما ابراهيم با #آرامش هميشگي، در حالي که لبخند ميزد سلام کرد و گفت:
🔸ابراهيم هادي هستم و چند تا سؤال داشتم، براي همين مزاحم شما شدم.
آن آقا گفت: اسم شما خيلي آشناست! همين چند روزه شنيدم، فکرکنم تو سازمان بود. بازرسي سازمان، درسته؟!
ابراهيم خنديد و گفت: بله.
🔸بنده خدا خيلي دست پاچه شد. مرتب اصرار ميکرد بفرمائيد داخل. #ابراهيم گفت: خيلي ممنون، فقط چند دقيقه با شما کار داريم ومرخص ميشويم.
ابراهيم شروع به صحبت کرد. حدود يک ساعت مشغول بود، اما گذشت زمان را اصلاً حس نميکرديم.
🔸ابراهيم از همه چيز برايش گفت. از هر موردي برايش مثال زد. ميگفت:
ببين دوست عزيز، #همسر شما براي خود شماست، نه براي نمايش دادن جلوي ديگران! ميداني چقدر از جوانان مردم با ديدن همسر بي #حجاب شما به گناه مي افتند!
يا اينکه، وقتي شما مسئول کارمندها در اداره هستي نبايد حرفهاي #زشت يا شوخيهاي نامربوط،آن هم با کارمند زن داشته باشيد!
شما قبلاً توي رشته خودت #قهرمان بودي، اما قهرمان واقعي کسي است که جلوي کار غلط رو بگيره.
🔸بعد هم از انقلاب گفت. از #خون شهدا، از امام، از دشمنان مملکت.آن آقا هم اين حرفها را تأييد ميکرد.
ابراهيم در پايان صحبتها گفت: ببين عزيز من، اين حكم انفصال از خدمت شماست.
آقاي #رئيس يکدفعه جا خورد. آب دهانش را فرو داد. بعد با تعجب به ما نگاه کرد. ابراهيم لبخندي زد و نامه را پاره کرد! بعدگفت: دوست عزيز به حرفهاي من فکر کن! بعد خداحافظي کرديم. سوار موتور شديم و راه افتاديم.
🔸از سر خيابان که رد شديم نگاهي به عقب انداختم. آن آقا هنوز داخل خانه نرفته و به ما نگاه ميکرد.
گفتم: آقا ابرام، خيلي قشنگ حرف زدي، روي من هم تأثير داشت. خنديد و گفت: اي بابا ما چيکار هايم. فقط خدا، همه اينها را خدا به زبانم انداخت. انشاءالله كه تأثير داشته باشد.
🔸بعد ادامه داد: مطمئن باش چيزي مثل برخورد خوب روي آدمها تأثير ندارد. مگر نخوانده اي، خدا در #قرآن به پيامبرش ميفرمايد:
اگر اخلاقت تند وخشن بود، همه از اطرافت ميرفتند. پس لااقل بايد اين رفتار #پيامبر را ياد بگيريم.
٭٭٭
🔸يکي دو ماه بعد ، از همان #فدراسيون گزارش جديد رسيد؛ جناب رئيس بسيار تغيير کرد! اخلاق و رفتارش در اداره خيلي عوض شده. حتي خانم اين آقا با حجاب به محل کار مراجعه ميکند!
ابراهيم را ديدم و گزارش را به دستش دادم. منتظرعکس العمل او بودم. بعد از خواندن گزارش گفت: خدا را شکر، بعد هم بحث را عوض کرد.
اما من هيچ شکي نداشتم که #اخلاص ابراهيم تأثير خودش را گذاشته بود.
كلام #خالصانه او آقاي رئيس فدراسيون را #متحول کرد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
#تلنگر
📌 دیدار با #امام_زمان ...
🔸 شب و روز تنها آرزویش این بود که امام زمان را ببیند.
اما یک جمله از آیت الله بهجت او را به فکر فرو برد:
«آنها که مشتاق دیدار امام زمان هستند، ببینند با قرآن چگونه رفتار کردهاند.»
سرش را پایین انداخت.
آخرین باری که نگاهش به صفحات #قرآن افتاده بود، رمضان پارسال بود!
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
#سلام_امام_زمانم💞
سلامی از جمع خسته دلان
به مفهوم قوت قلب ؛
سلامی از مشتاقان چشم براه
به منتقم کربلاء ؛
سلامی از بیماران درمانده
به حضرت طبیب ومهربان ترین دستگیر
سلامی ازما ساکنان غمزده ی آخرالزمان
به شما که حجت خدایید ...
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
اگر این ارتباط برقرار شود 🤝 🌐 خیلی طول می کشد آدم عمیقا متوجه خدا بشود؛ ولی اگر ←دل و ذهن→ انسان
رشد یعنی... 💟
🔝 ←رشد→ به این معنی نیست که به جای خاصی برسیم ؛ رشد ، حرکت مداوم به سوی مطلوب است...!
🌀رسیدن در دنیا معنا ندارد . تکاپوی مدام و تلاش دائم ، سرنوشت محتوم ما در
دنیاست .
🔴 «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقيه». از اول نقشه نکش که اگر به جایی رسیدی قرار پیدا خواهی کرد...
💌 #پیام_معنوی
🍃 #استاد_پناهیان
شماره ۷۲۷
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
4_6030470173364849041.mp3
12.33M
#خانواده_آسمانی ۴۲
▫️ در انتخاب معشوقهای زمینی، دل تصمیم گیرنده است و عقل دخالتی ندارد.
▫️اما در انتخاب معشوق حقیقی، دل به پشتوانه عقل تصمیم میگیرد.
※ تفاوت این دو عشق در چیست؟
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_رائفی_پور
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا حاجتت رو نمیدن؟
ناامیدی؟
با شهدا قهر کردی؟
فکر میکنی نگات نمیکنن؟
صداتو نمیشنون؟
حتما گوش کنید تا جواب سوالهارو بگیرید👆👌🥰
#شهیدانه
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره طه ( آیات 133 . 134 . 135 ) 🌺🍃✨🌸✨🌺🍃 🕋 وَ قالُوا لَوْ لا يَأ
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره انبیاء ( آیات 1 )
🌺🍃✨🌸✨🌺🍃
🍀سوره انبيا🍀
🌸سورهى انبيا، مكّى است و يكصد و دوازده آيه دارد.
🌼در اين سوره به داستان شانزده نفر از پيامبران كه مورد عنايت پروردگار واقع گرديدهاند، اشاره شده است.
🌺همچنين در اين سوره، وعيد و انذار، بيش از وعده و بشارت بكار رفته است.
🌸براى تلاوت اين سوره، بركاتى ذكر كردهاند كه از جمله آنها، آسان شدن حساب در قيامت و مصافحه با انبيا عليهم السلام است، به شرط آنكه اين تلاوت، عاشقانه «حبا لها» و مقدّمهى ايمان و عمل باشد. «1»
📚«1». تفسير نمونه.
📚تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 420
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
🍃بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ🍃
✨به نام خداوند بخشنده مهربان✨
🕋اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ «1»
🦋🦋(زمان) حساب مردم نزديك شده است، در حالى كه آنان در بى خبرى، (از آن) روى گردانند!
📝نکته ها👇
⁉️سؤال: با توجّه به اينكه معناى «غفلت» بى توجّهى نسبت به چيزى، و معناى «اعراض» روىگرداندن با توجّه از چيزى است، پس چگونه كه در آيه غفلت واعراض در كنار هم مطرح شدهاند؟
✅پاسخ: غفلت و بى توجّهى دو گونه است:
●الف: غفلتى كه شخص با هشدار بيدار مىشود.
●ب: غفلتى كه مقدّمهى اعراض است، يعنى شخصِ غافل نمىخواهد بيدار شود. همچون كسى كه خودش را به خوابزده كه با صدا زدن نيز چشم خود را باز نمىكند.
🔷از آنجا كه غالب مردم از معاد و حساب غافلند، خداوند اين غفلت را به همه مردم نسبت داده است وگرنه هميشه گروهى از مردم، استثنا هستند. در آيه 97 همين سوره، به اقرار به غفلت از زبان خود مردم نيز اشاره شده است. «يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا»
📚جلد 5 - صفحه 421
🔷نگاهى به مسئله حساب در روز قيامت
آنچه از آيات بدست مىآيد اين است كه:
●1- همهى افراد مورد سؤال قرار مىگيرند. «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ» «1»
●2- همهى اعمال مورد محاسبه واقع مىشود. «لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» «2»
●3- همهى احوال مورد رسيدگى قرار مىگيرد. «إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ» «3»
●4- از همهى اعضاى بدن انسان سؤال خواهد شد. إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ ... كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا «4»
●5- از نعمتهاى الهى سؤال مىشود. «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» «5»
●6- همه كارها را در هر كجا و به هر اندازه كه باشد حاضر خواهند ساخت. «إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ» «6»
🔷در اوّلين سؤال، از نماز خواهند پرسيد و به حساب امور مهمى چون، جوانى، عمر، راه كسب درآمد و هزينهى آن و بويژه مسألهى رهبرى و ولايت خواهند پرداخت وهمين بس كه خداوند، خود، حسابرسى خواهد بود. «كَفى بِنا حاسِبِينَ» «7»
📝پیام ها🔰
🔶1- حسابرسى مردم قطعى است. «اقْتَرَبَ» (بكار رفتن فعل ماضى به جاى مضارع، نشانهى قطعى بودن است.)
🔶2- قيامت و زمان حسابرسى را دور نپنداريم. «اقْتَرَبَ»
🔶3- حساب، براى همه انسانهاست. «لِلنَّاسِ»
🔶4- نظم وحساب، لازمهى يك زندگى كامل است. «حِسابُهُمْ» (انسان، پديدهاىتصادفى نيست، بلكه موجودى هدفدار و بر مبناى حساب و محاسبه است.)
📖«1». اعراف، 16.
📖«2». نحل، 93.
📖«3». بقره، 284.
📖«4». اسراء، 36.
📖«5». نحل، 93.
📖«6». لقمان، 16.
📖«7». انبياء، 47.
📚جلد 5 - صفحه 422
🔶5- گاهى بايد براى جذب حواسها، سخن را كوبنده و هشدار دهنده آغاز كرد.
سوره با جمله «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ» شروع شده است.
🔶6- اين حساب است كه به سراغ انسانها مىآيد، هر چند آنان از حساب، غافل باشند ويا از آن بگريزند. «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ» ونفرمود: «اقترب الناس الى حسابهم»
🔶 7- غفلت، زمانى خطرناك است كه بر اساس بىاعتنايى باشد. «غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ»
-------------------------------------------------
📚 برگرفته از تفسیرنور
#تفسیر
#سوره_انبیاء
❤️🍃
🆔 @QURAN_SOUND114
📎 با ما همراه باشید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺مقطع زیبا #تلاوت استاد شحات محمد انور
📖سوره مبارکه اسرا
🎶نغمه: چهارگاه
🕋إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا
🦋🍃این قرآن درستترین برنامۀ زندگی را معرفی میکند و به مؤمنانی که کارهای خوب میکنند، مژدۀ پاداشی بزرگ میدهد.
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت اولین تشرف آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی "رحمت الله علیه" که تنها مرجع تشیع در عصر خودش بود ، در حدود سن ۱۱ سالگی خدمت امام زمان "علیه السلام" 😭
🎙 #استاد_عالی
#امام_زمان
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
💠 وصیت شهید مصطفی ردانی پور در مورد #حجاب ؛
🌺خواهرم! سرخی خونم را نزد سیاهی چادرت به امانت می گذارم، پس امانت دار خوبی باش.
#کلام_شهدا
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 توسل به حضرت نرجس خاتون مادر #امام_زمان ارواحنا فداه از زبان شیخ حسین انصاری
هدیه به نرجس خاتون....
هروقت گره به کارت افتاد
اینجور رفعش کن...👌
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥 قسمت بیست و دوم: تاثیر کلام ۲ ✔️ راوی : مهدی فریدوند 🔸آقا که هنوز توي حي
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت بیست و سوم : رسيدگي به مردم
✔️راوی : جمعي از دوستان شهيد
🔸«بندگان #خانواده من هستند پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع #حوائج آنها بيشتر #کوشش کنند. »
عجيب بود! جمعيت زيادي در ابتداي خيابان شهيد سعيدي جمع شده بودند.
🔸با #ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟
گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف را از جوي بر ميدارد و به آدمهاي خوش تيپ و قيافه ميپاشد!
مردم کم کم متفرق ميشدند. مردي با کت و شلوار #آراسته توسط پسرك خيس شده بود. مرد گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم. آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر!
ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس ميکني؟
پسرك خنديد و گفت: خوشم مياد. ابراهيم کمي فکر کرد و گفت:
کسي به تو ميگه آب بپاشي؟ پسرك گفت: اونها پنج ريال به من ميدن و ميگن به کي آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. سه جوان هرزه و بيکار ميخنديدند. ابراهيم ميخواست به سمت آنهابرود، اما ايستاد.کمي فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟
🔸پسر راه خانه شان را نشان داد. ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو #اذيت نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم، باشه؟ #پسرک قبول کرد. وقتي جلوي خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود.
٭٭٭
🔸در #بازرسي تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت اداري، پرسيد: #موتور آوردي؟
گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه. تقريباً همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز خريد. انگار ليستي براي خريد به او داد ه بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه، وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانه اي را زد.
🔸پيرزني که #حجاب درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يك صليب گردن #پيرزن بود. خيلي تعجب کردم! در راه برگشت گفتم:
داش ابرام اين خانم #ارمني بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟ آمدم كنار خيابان. موتور را نگه داشتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه #فقير مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا!
🔸همينطور كه پشت سر من نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسي هست کمک کنه.
تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بنده هاي خدا کسي رو ندارند.با ين کار، هم مشکلاتشان کم ميشه، هم دلشان به امام و #انقلاب گرم ميشه.
٭٭٭
🔸26 سال از #شهادت ابراهيم گذشت. مطالب #كتاب جمع آوري و آماده چاپ شد. يكي از نمازگزاران #مسجد مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم. با تعجب گفتم:
شما شهيد #هادي رو ميشناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟
گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزي از شهيد هادي نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره!
🔸براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟
گفت: در مراسم پارسال جاسوئيچي عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد.
من هم گرفتم و به #سوئيچ ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برميگشتيم. در راه جلوي يك مهمانپذير توقف كرديم.
وقتي خواستيم سوار شويم باتعجب ديدم كه سوئيچ را داخل #ماشين جا گذاشتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم: #كليد يدكي رو داري؟ او هم گفت: نه،كيفم داخل ماشينه!
🔸خيلي #ناراحت شدم. هر كاري كردم در باز نشد. هوا خيلي سرد بود. با خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولاني.
يكدفعه چشمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روي جاسوئيچي به من نگاه ميكرد. من هم كمي نگاهش كردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودي مشكل مردم رو حل ميكردي. شهيد هم كه هميشه زنده است. بعد گفتم: خدايا به آبروي شهيد هادي مشكلم رو حل كن.
🔸تو همين حال يكدفعه دستم داخل جيب كُتم رفت. دسته كليد منزل را برداشتم! ناخواسته يكي از كليدها را داخل قفل دَر ماشين كردم. با يك تكان، قفل باز شد.
با #خوشحالي وارد ماشين شديم و از خدا تشكر كردم. بعد به عكس آقا ابراهيم خيره شدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. هنوز حركت نكرده بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟
🔸با تعجب گفتم: راست ميگي، كدوم كليد بود!؟ پياده شدم و يكي يكي كليدها را امتحان كردم. چند بار هم امتحان كردم، اما هيچكدام از كليدها اصلاً وارد قفل نميشد!! همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم:
آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمي.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت بیست و چهارم : کردستان
✔️ راوی: مهدي فريدوند
🔸#تابستان 1358 بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوي مسجد سلمان ايستاده بوديم. داشتم با ابراهيم حرف ميزدم که يکدفعه يکي از دوستان با عجله آمد و گفت: پيام امام رو شنيديد؟!
با تعجب پرسيديم: نه، مگه چي شده؟!
گفت: امام دستور دادند وگفتند بچه ها و رزمنده هاي #کردستان را از #محاصره خارج کنيد.
🔸بلافاصله محمد شاهرودي آمد و گفت: من و قاسم تشکري و ناصرکرماني عازم کردستان هستيم. ابراهيم گفت: ما هم هستيم. بعد رفتيم تا آماده حرکت شويم.
ساعت چهارعصر بود. يازده نفر با يک ماشين بليزر به سمت کردستان حرکت کرديم. يک تيربار ژ 3، چهار قبضه اسلحه و چند نارنجک کل وسائل همراه ما بود.
🔸بسياري از جاده ها بسته بود. در چند محور مجبور شديم از جاده خاكي عبور كنيم. اما با ياري خدا، فردا ظهر رسيديم به سنندج. از همه جا بي خبر وارد شهر شديم. جلوي يك دکه #روزنامه فروشي ايستاديم.
🔸ابراهيم پياده شد که آدرس مقر سپاه را بپرسد. يكدفعه فرياد زد: بي دين اينها چيه که ميفروشي!؟ با تعجب نگاه کردم. ديدم کنار دکه، چند رديف مشروبات الکلي چيده شده. ابراهيم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطريها #شليک کرد.
🔸بطريهاي مشروب خرد شد و روي زمين ريخت. بعد هم بقيه را شکست و با عصبانيت رفت سراغ #جوان صاحب #دکه. جوان خيلي ترسيده بود. گوشه دکه، خودش را مخفي کرد.
ابراهيم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پسر جون، مگه تو مسلمون نيستي. اين نجاستها چيه که ميفروشي، مگه خدا تو قرآن نميگه: «اين کثافتها از طرف شيطانه، از اينها دور بشيد. »
جوان سرش را به علامت تأييد تكان داد. مرتب ميگفت: غلط کردم، ببخشيد.
🔸ابراهيم كمي با او صحبت كرد. بعد با هم بيرون آمدند. جوان مقر #سپاه را نشان داد. ما هم حرکت کرديم. صداي گلول ههاي ژ 3 سکوت شهر را شکسته بود. همه در خيابان به ما نگاه ميکردند. ما هم بيخبر از همه جا در شهر ميچرخيديم.
🔸بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم. جلوي تمام ديوارهاي سپاه، گونيهاي پر از خاک چيده شده بود. آنجا به يک دژ نظامي بيشتر شباهت داشت! هيچ چيزي از ساختمان پيدا نبود.
هر چه در زديم بي فايده بود. هيچكس در را باز نميكرد. از پشت در ميگفتند: شهر دست ضد انقلابه، شما هم اينجا نمانيد، برويد فرودگاه! گفتيم:ما آمديم به شما کمک کنيم. لااقل بگوئيد #فرودگاه کجاست؟!
🔸يکي از بچه هاي سپاه آمد لب ديوار و گفت: اينجا امنيت نداره، ممکنه ماشين شما را هم بزنند. سريع از اينطرف از شهر خارج بشيد. کمي که برويد به فرودگاه ميرسيد. نيروهاي انقلابي آنجا مستقر هستند.
🔸ما راه افتاديم و رفتيم فرودگاه. آنجا بود که فهميديم داخل #سنندج چه خبر است. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود. سه گردان از سربازان ارتشي آنجا بودند. حدود يک گردان هم از نيروهاي سپاه در فرودگاه مستقر بودند. گلول ههاي خمپاره از داخل شهر به سمت فرودگاه شليک ميشد.
🔸براي اولين بار محمد #بروجردي را در آنجا ديديم. جواني با ريشها و موي طلائي. با چهر هاي #جذاب و خندان.
برادر بروجردي در آن شرايط، نيروها را خيلي خوب اداره ميکرد. بعدها فهميدم فرماندهي سپاه غرب کشور را بر عهده دارد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
#سلام_امام_زمانم💞
📖 السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه...
🌷سلام بر تو
ای مولایی که آیه های نور
از لسان تو می تراود،
و تفسیر حقیقی اش
از قلب نازنین تو جاری می شود.
🌤اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
4_6034894359046917025.mp3
13.37M
#خانواده_آسمانی ۴۳
🔑مهمترین ابزار برای رسانیدن انسان به مقصد نهایی (الله) "عشق" است؛ نه علم و دانش!
این واقعیت، در ماجرای دانشمندان و عالِمان بسیاری که روز به روز بر علمشان افزوده شد، اما از آغوش خدا دورتر شدند؛ پیداتر از آفتاب است.
این اتفاقِ مرموز از کجا شروع میشود و به کجا میانجامد؟
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_عالی
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
💟 پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) :
🔥 بیشترین #گناه را در روز قیامت آن مردمی دارند که بیشتر سخنان بیهوده می گویند.
#درمحضراهل_بیت
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
⚠️ #تلنگر
از #شهدا یاد گرفتیم:
از ابراهیم هادی ، پهلوانی را
از حاج همت ، اخلاص را
از باکری ها ، گمنامی را
از علی خلیلی، امر به معروف را
از مجید بقایی ، فداکاری را
از حاجی برونسی ، توسل را
از مهدی زین الدین ، سادگی را
از حسين همدانى ، جوانمردى و اخلاق را
از حاج قاسم سلیمانی، ولایت مداری را
بااین همه نمیدانم چرا ، موقع عمل که میرسد ، شرمنده ایم!!....
#شهیدانه
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️