eitaa logo
روزبرگ شیعه (ره توشه معارفی)
1.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
44 فایل
ادمین: https://eitaa.com/Mkiani110 وابسته به امور مساجد استان اصفهان پشتیبان نشر: ✅ ستاد اقامه نماز استان اصفهان ✅اداره کل تبلیغات اسلامی استان اصفهان ✅ اداره کل اوقاف و امور خیریه استان اصفهان ✅ مرکز رسانه و فضای مجازی حوزه‌های علمیه کشور
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِم موضوع امروز:         روز جمعه ١۴٠٢/١٢/٢۵ ✍️ مناسبت روز: امروز چهارمین روز از ماه مبارک رمضان «» است و انشاالله به تبیین یکی از آیات جزء چهارم قرآن با بهره‌گیری از کتاب ارزشمند «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن کریم» که بر اساس سخنان رهبر معظم انقلاب در ماه مبارک رمضان درسال ١٣۵٣ تهیه شده، می‌پردازیم؛ ✅ سوره آل عمران، آیه ١٣٩: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» خداوند در این آیه شریفه می‌فرماید: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا»: سست نشوید (و دربارۀ آینده نگران و ناامید نباشید) و اندوهگین نشوید (وبرای گذشته حسرت نخورید)؛ «وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ»: چراکه شما همیشه برتر و پیروزید؛ (البته) به شرطی که مؤمن واقعی باشید. طبق این آیه و دیگر آیات و روایات اسلامی این برتری، سنت قطعی الهی است که اگر به خدا اعتماد و ایمان واقعی داشته باشیم و طبق دستورات او عمل کنیم، هیچکس نمی‌تواند ما را شکست دهد و همواره پیروزیم. در جلسـات قبل عرض کردیم که قرآن کتاب زندگی است و با عمل به آن تمامی مشکلات ما حل می‌شود و در ادامه گفتیم که ایمان به عنوان مهمترین مبحث در زندگی مؤمنانه، باید آگاهانه و همراه با عمل صالح باشد تا از نور هدایت قرآن بهره‌مند شویم، انشاالله امروز نیز درباره اثر ایمان واقعی در وجود انسان با شما سخن خواهیم گفت؛ و در تبیین این موضوع در محضر آیه ١٣٩ سـوره آل‌عمران هسـتیم و ابتدا برای توضیح و تبیین این آیه شریفه، خاطره‌ای عجیب از یکی از شهدای دفاع مقدس که در کتاب «خاک‌های نرم کوشـک» نوشـتۀ آقـای «سـعید عاکف» آمده را تقدیم شما می‌نمائیم: «رژیم بعثی تدارک عملیات سنگینی را دیده و تعداد زیادی از تانک‌های پیشرفته T 72 را وارد منطقه کــرده بــود؛ سه گردان مأمور شدند تا قبل از عملیات دشمن، با عملیات ایذایی و فریبنده جلو عملیات آنها را بگیرند؛ فرمانده گردان‌ ما، شهید عبدالحسین برونسی بود. عراقی‌ها روی این خط، با تجهیزات مدرن خود، دژ محکمی درست کرده بودند تا جایی که حمله دو گردان اول و دوم راه به جایی نبرد و عقب‌نشینی نمودند؛ حالا فقط چشم امید همه به گــردان ما بود؛ گردان در تاریکی شب آرام حرکت کرد ولی سی چهل متر مانده به خط، یک‌دفعه با منوّرهای دشمن، تاریکی دشت به هم ریخت و پشتبندش هم شلیک‌های پی‌درپی دشمن، منطقه را جهنم کرد! همه خیز رفته بودیم روی زمین و می‌دانستیم که با این وضع، عملیات غیرممکن و یک‌جور خودکشی به حساب می‌آید! به حاجی عبدالحسین گفتم: باید برگردیم! او سکوت کرد و صورتش را روی خاک‌های نرم منطقه گذاشت و شروع به گریه کرد؛ آنقدر اشک ریخت که خاک زیر صورتش گل شد! اما یکدفعه سرش را بلند کرد و گفت: سیدکاظم! اوضاع که آرام شد، به سر ستون برو و بیست‌وپنج قدم به سمت راست بشمار و همانجا را علامت بگذار و بچه‌ها را با خودت آهسته به آنجا ببر؛ سپس رو به عمق دشمن، چهل متر جلو بروید و منتظر من بشوید؛ خیلی تعجب کردم؛ اما دقیقاً همان کارها را انجام دادم و گــردان را به آنجا بــردم؛ پشت سر ما حاجی با چند آرپیجی‌زن آمدند و به آنها گفت: به مجردی که من الله‌اکبر گفتم، شما به همان سمتی که اشاره می‌کنم شلیک کنید و گردان هم بلافاصله عملیات را شروع کند؛ بعد از دقایقی با فریاد الله‌اکبر شهید برونسی، گلوله‌های آرپیجی شلیک شد و به اهدافی برخورد کردند و منفجر شدند! پشتبندش صدای تکبیر بچه‌ها زمین را به لرزه درآورد و حمله غافلگیرانه ما آغاز شد و قبل از اینکه دشمن به خودش بیاید، همه آنها را تارومار کردیم؛ آن شب، دو گردان زرهی تا بن دندان مسلح دشمن را کاملاً منهدم کردیم و بر کل منطقه مسلط شدیم؛ فردا صبح رفتم تا منطقە عملیاتی را ببینیم؛ خیلی عجیب بود، ما دیشب دقیقاً از بین انبوه سیم خاردارها، از یک معبر که در واقع عراقی‌ها برای رفت‌وآمد خودشان آماده کرده بودند، گذشته‌ بودیم! و سپس آرپیجی‌زن‌های ما نفربر فرماندهی دشمن و همچنین سنگر فرماندهی آنها را منهدم کرده‌ بودند! و هشت، نه نفر از فرماندهان اصلی دشمن را در داخل همان سنگر به درک واصل کرده بودند! همه چیز عجیب بود! لذا یک‌راست رفتم سراغ شهید برونسی و از او جریان را پرسیدم؛ او طفره رفت؛ ولی من محکم گفتم: تا قضیه را نگویی از جایم تکون نمی‌خورم! حاجی شروع به گریه کرد وگفت: به شرط آن‌که تا زنده‌ام برای کسی نقل نکنی، برایت می‌گویم! و ادامه دارد: دیشب وقتی عملیات گره خورد، توی همان حال‌وهوا متوسل به وجود مقدس حضرت زهـــرا شدم و در حالی که صورتم روی خاک بود، یکدفعه صدای بانویی به گوشم رسید و تمام چیزهایی را که دیشب به تو گفتم را به من فرمود! https://eitaa.com/ROOZBARG ادامه دارد 👇