رآدیو سکوت .
یادمه یه بار که چت باکسم رو با هوشمصنوعی باز کردم و کنارم نشسته بود، سریع و تند تند شروع کردم به پا
بیژامهی مشکیاش را در میآورد و آهی از سر خستگی میکشد: «نمیدونی چه ترافیکیه! پر از دود و دود و دود! چیه این تهرون؟ چرا آدمیزاد انقد به این شهر غمگین دل میبنده؟» لبخندی تلخ میزنم و به چشمهای خسته اما آسودهاش نگاه میکنم: «لابد چون مثل هوای خودِ آدمیزاد، غمگینه. تهرون شبیه آدما خستهس. پر از خستگی و غم. پر از کار و شلوغی، اما خیلی ناجور خسته. ناجور.»
حسرت و بغضِ من رو میخوایی؟ برام از آخرینها حرف بزن. از آخرین نگاهها، آخرین ماکارانیِ خالهپز، آخرین لبخندهای بابابزرگ، آخرین مسخرهبازیها، حرفها، چایها، صفحاتِ کتاب، آخرین قسمت سریالها، آخرین عکسها، آخرین خاطرات، آخرینها و آخرینها و آخرینها.
کاش درختی بودم که میشه سایهبانِ تو، کاش برگهای کتابی بودم که بوسه میزنن رو نوکِ انگشتای تو، کاش گردنبندی بودم که میشینه رو شونههای تو، کاش بوی گلی بودم که میپیچه تو بینیِ تو، کاش همهی چشمهایی بودم که نگاه میکنن به تو، کاش لیوانی بودم که میخوره به لبِ تو، کاش چوبلباسیای بودم برای کتِ تو، کاش سرمهای بودم که کشیده میشه تو چشمای تو، کاش هرچیزی بودم که در رابطه با توئه.
رآدیو سکوت .
بیژامهی مشکیاش را در میآورد و آهی از سر خستگی میکشد: «نمیدونی چه ترافیکیه! پر از دود و دود و دو
«دنبال غم نگرد، غم خودش تو رو پیدا میکنه، رویا. باید دنبال شادی بگردی و پیداش کنی.»
؛
خوب پُر است، پر انرژی، پر از حالِ خوب، پُر از لبخند.
«برای بقیه خوب ذوقزده میشود، کوچکترین موفقیتِ دیگران چشمانش را اشکآلود میکنند و آغوشش را بزرگِ بزرگ میگشاید، خوب مراقبِ بقیه است و کافیست بفهمد کسی غمگین است تا غمدان شود. اما به خودش که میرسد،»
تمام میشود.
رآدیو سکوت .
- تایپت دخترِ بور، چشم رنگی و ال و بِله؟ پسرِ ورزشکار، خوشاستایل، فلان و فلانه؟ یا فقط پول برات مهم
- چرا جون میکَنی انقدر؟
+ چون میخوام من رو بیش از زیباییِ ظاهریم بشناسن، بیش از اینکه پسر/دخترِ فلان آدمم، بیش از وضعِ مالیِ خانوادهم و کلی چیزهای دیگه. میخوام من رو به خودم بشناسن، به کسی که برای رسیدن به اینجا، کلی تلاش کرده. میخوام من با "خودم" تعریف بشم.
این پیام + مسیج دلخواه از چنل رو فوروارد کنید تا من یه پادکست (؟) بگیرم که مثلا از یه جای دور، براتون روی پیغامگیرِ گوشیتون، پیغام میذارم.
- 📨` بین چنلها قرعهکشی و ده چنل رو برمیدارم.
ـ ⏱` تا ساعتِ دوازدهی فردا شب میتونید فوروارد کنین.
- 📬` لینکتون رو [اینجا] بذارید.
رآدیو سکوت .
پروانه. میگویند پروانهها، در همان عمرِ کمِ خویشتن، ندانند که چقدر زیبایند. ندانند تا به وقتی که کس
ستارهها. میگویند ستارهها وقتی میمیرند، درواقع چهار سال است که مردهاند، و ما چهار سال است که آنها را میبینیم و فکر میکنیم زندهاند. با خود میگوییم چقدر زیبایند و چه خوب به تخته سیاهِ آسمان چسبیدهاند. آدمیزاد هم همین است. آدمیزاد خیلی وقت است با غولهایش سر و کله میزند و در شرفِ آخرین نفسهاست، آدمیزاد خیلی وقت است توتفرنگیها برایش طعمِ توتفرنگی نمیدهند، کلانوقتیست که مرده است و زیر لب سرخوشانه آهنگی زمزمه نمیکند؛ ستاره خیلی وقت است مرده مادر. اما هنوز برای تو میدرخشد.