#وحدت_وجود
🤔#پرسش
❔این وحدت وجود چیه که طلبه ها روی آن زیاد بحث می کنند و #عرفای زیادی هم قائل به آن هستند ❗️
💠#پاسخ💠
👌وحدت وجود عقیده ای است که بسیاری از صوفیان و جمعی از فلاسفه و #عرفا از طرفداران جدی آن هستند و غیر آن عقیده را شرک می دانند و می گویند تا کسی به وحدت وجود نرسد ، طعم عرفان واقعی را نخواهد چشید .
❕از سخنان آنان چنین استفاده می شود که در عالم هستى يك وجود شخصى که #خداوند است ، بيش نيست و غير او هر چه هست جلوه هاى او و تطوّرات ذات اوست يا به تعبير ديگر در حقيقت يك چيز بيش نيست و كثرتها و تعدّدها خيالات و پندارها و سرابهايى است كه خود را آب نشان مىدهد، امّا هيچ نيست.
👌گاه به جاى وحدت و اتّحاد، تعبير به #حلول مى کنند و مى گويند او ذاتى است كه در همه اشيا حلول كرده و هر زمان به لباسى در مى آيد و بى خبران، دوگانگى احساس مى كنند در حالى كه همه يك چيز بيش نيست.
❕#مولوی در دیوان شمس تبریزی میگوید:
💠هر لحظه به شکلی #بت عیار برآمد، دل برد و نهان شد***هر دم به لباس دگر آن یار برآمد، گه پیر و جوان شد ، می گشت دمی چند بر این روی زمین از بهر تفرّج***عیسی شد و بر گنبد دوار برآمد، تسبیح کنان شد ، یوسف شد و از مصر فرستاد قمیصی، روشن کن عالم***از دیده یعقوب چون انوار برآمد، تا دیده عیان شد ،حقّا همو بود که میکرد شبانی، اندر ید بیضا***گه چوب شد و بر صفت مار برآمد، زان بحر کفان شدصالح شد و دعوت همه زان کرد به خلقان، از بهر صلاحی***ناقه شد و از دل کهسار برآمد، فی الحال عیان شد .
👌تا #اینکه گوید:
❕یونس شد و در بطن سمک بود به دریا، از بهر طهارت***موسی شد و خواهنده دیار برآمد، بر طور روان شد ، عیسی شد و در مهد دادگواهی زان روح مقدس***از معجز او نخل پر از بار برآمد، زان روح روان شد ،بالله همو بود که میگفت أنا الحق، در صوت الهی***منصور نبود آنکه بر آن دار برآمد، نادان به گمان شد ،رومی ( مولوی ) سخن کفر نگفته است و نگوید، منکر نشویدش***کافر شده آنکس که به انکار برآمد، از دوزخیان شد
📚 غزلیات شورانگیز شمس تبریزی، ص ۱۸۷.
👌در این اشعار زننده می خوانیم که از خداوند به عنوان #بت عيّار (يك وجود مرموز) ياد مى كند كه يك روز به لباس آدم در آمد ،و روزى به شكل نوح و روز ديگر در كسوت موسى و عيسى ،و سرانجام در شكل محمّد و روزى هم در لباس على و شمشير ذو الفقارش ظاهر شد و بالاخره روز ديگرى در قالب منصور شد و بر سر دار رفت.
👌در دفتر چهارم مثنوى طىّ يك داستان طولانى، قصّه «سبحانى ما أعظم شأنى» گفتن «بايزيد» را نقل مى كند كه مريدانش به او اعتراض كردند، اين چه سخن ناروايى است كه مىگويى و «لا إله إلّا انا فاعبدون، معبودى جز من نيست مرا پرستش كنيد» سر مى دهى؟! او گفت اگر من بار ديگر اين سخن را گفتم كاردها برداريد و به من حمله كنيد. بار ديگر چنين گفت و نغمه «نيست اندر جبّه ام غير از خدا ، چند جويى در زمين و در سما» را سر داد، مريدان با كاردها به او حمله ور شدند، ولى ديدند هر كاردى كه به او مى زنند، #بدن خويش را مى درند.
❕ابن عربی در فصوص الحکم، فصّ هارونیه در بیان داستان موسی و هارون علیهم السلام ادعا دارد:
👌« زمانی که موسی علیه السلام به سوی قوم خود برگشت و قوم خویش را گوساله پرست دید و برادر خود را مورد مؤاخذه قرار داد، به این علت بود که وی انکار عبادت گوساله (بت) را میکرد و قلب او مانند موسی علیه السلام وسعت نداشت تا بداند که گوساله پرستی هم خدا پرستی است؛ زیرا خدا حکم کرده است که جز او پرستش نشود لذا #هارون را به دلیل این عدم وسعت قلب ملامت می کرد .
«و کان موسی [علیه السلام] أعلم بالأمر من هارون [علیه السلام] لأنّه علم ما عبده أصحاب العجل، لعلمه بأنّ الله قد قضی الا یعبد الا إیّاه، و ما حکم الله بشیء الا وقع. فکان عتب موسی [علیه السلام] أخاه هارون [علیه السلام] لما وقع الأمر فی إنکاره و عدم إتّساعه؛ فإنّ العارف من یری الحقّ فی کلّ شیء، بل یراه عین کلّ شیء.
👌ادامه #پاسخ 👇👇👇
@Rahnamaye_Behesht