eitaa logo
پرسمان اعتقادی ( شیعه پاسخ )
5.7هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
173 ویدیو
37 فایل
❕بزرگترین مجموعه محتوایی پاسخ به شبهات در فضای مجازی ! 🔶 پاسخگویی توسط اساتید حوزه با سبکی نوین !!! 👈وابسته به موسسه بقیه الله الاعظم ارواحناه فداه طرح شبهه و سوال : @poorseman سایت ipasookh.ir تمام کانالهای ما : https://yek.link/ipasookh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸ادامه 👇 ❕بنابراین تعظیم عید نوروز ، از سنت های مورد تاکید اسلام است و شیعه و سنی ، در این رابطه ، روایت نقل کرده اند ، اگر چه اهلسنت بر این روایات چشم بسته و تعظیم نوروز را حرام می دانند . 👌دو روایت در کتب شیعه در مخالفت با نوروز نقل شده است ؛ 1⃣قطب راوندی در کتاب لب اللباب نقل می کند که پیامبر گرامی فرمود ؛ « دو روز را براى شما جانشين دو روز كردم: عيد فطر و قربان را به جاى عيد نوروز و مهرگان » « أبدلكم بيومين يومين: بيوم النيروز و المهرجان، الفطر والأضحى » 📚مستدرک الوسائل ج 6 ص 153 ❕این روایت از چند جهت ایراد دارد ؛ 🔸1_ هیچ سندی برای این روایت ارائه نشده است و سندا ضعیف است . 🔸2 _ خلاف ادله و روایات فوق الذکر و متعدد و متکاثر مورد اشاره در تعظیم نوروز است و نقل شاذ در برابر نقل مشهور محسوب می شود که ما طبق سخن ائمه ع ماموریم نقل شاذ را طرد کنیم و نقل مشهور را بپذیریم ؛ « خذ بما اشتهر بین اصحابک و دع الشاذ النادر » 📚بحار الانوار ج 2 ص 245 🔸3 _ برخی نیز در مورد روايت مذکور می نویسند ؛ « گذشته از آن كه در مصادر كهنْ موجود نيست، مضمون آن را هم نمى‏ توان تأييد كرد؛ زيرا چگونه دو عيد باستانى ايرانى در جزيرة العرب در سال‏هاى نخستين اسلام، رايج و مرسوم بود كه پيامبر آنها را با فطر و اضحى منسوخ بدارد؟ بى ‏ترديد، نوروز و مهرگان، از آيين‏هايى باستانى ايراني ان‏اند كه آوازه شان، پس از ارتباط اعراب با ايرانيان، بدان سرزمين رفته است و پيش از آن، آن چنان مقبول مردمان عرب نبوده‏ اند كه پيامبر آنها را با اعياد اسلامى نسخ كند. » 📚حدیث پژوهی ، مهریزی ، ج 1 ص 336 2⃣در نقل دیگر آورده ‏اند كه حکایت شده است ؛ « منصور به امام كاظم عليه السلام پيشنهاد كرد كه نوروز را براى تبريك و شادباش و گرفتن هدايا جلوس كنند. امام كاظم عليه السلام در جواب فرمود: من در ميان روايت‏ هاى جدّم رسول خدا جستجو كردم و تأييدى براى اين عيد نيافتم. همانا اين، سنّت فارسيان است كه اسلام، آن را نابود ساخته است و پناه مى‏ برم به خدا كه آنچه را اسلامْ نابود ساخته، زنده بدارم. منصور گفت: «اين كار را جهت اداره نظاميان انجام مى ‏دهيم و شما را به خداوند سوگند مى‏ دهم كه جلوس داشته باشيد». آن گاه حضرت پذيرفت و فرمانداران و لشكريان، براى تبريك آمدند و هدايايى با خود آوردند ... » «إني قد فتشت الأخبار عن جدي رسول اللَّه صلى الله عليه و آله فلم أجد لهذا العيد خبراً وإنه سُنّة للفرس و محاها الإسلام، و معاذ اللَّه أن نحيي ما محاه الإسلام» 📚المناقب ج 4 ص 319 ❕دو اشکالی که در روایت قطب راوندی گفتیم ، در مورد این روایت هم صادق است یعنی هم نقل شاذ است و هم بی سند که با تعبير «حُكىَ (آورده‏ اند)» نقل شده است، نه حاكى آن معلوم است و نه مصدر نقل آن ، علاوه بر این دو اشکال ، محتمل است که نقل مذکور از روی تقیه صادر شده باشد ، چرا که اهلسنت ، بر خلاف روایات خودشان ، تعظیم نوروز را حرام می دانند ، و روزه نوروز را مكروه مى ‏دانند؛ 📚بدائع الصنائع، ج 2، ص 79؛ المغنى، ج 3، ص 99. ❕بر همین اساس در کتاب « حاشیه رد المختار ، به صراحت تعظیم نوروز ، حرام اعلام شده است ؛ « لأنه يشبه تعظيم هذا اليوم وأنه حرام » 📚حاشیه رد المختار ج 2 ص 413 ❕ منصور قصد داشت با ترتیب دهی یک مجلس صوری و ریاکارانه ، از امام کاظم ع تاییدی بر نوروز بگیرد و همان را بهانه کند که شما به خلاف اجماع اهلسنت ، نوروز و سنت مجوس را تایید می کنید ، تا امام کاظم ع و شیعیانشان را مورد اذیت و آزار قرار دهند ، لذا امام کاظم ع از روی تقیه ، تعظیم نوروز را مردود اعلام کرد تا بهانه به دست منصور ندهد ، بر همین اساس ، علامه مجلسی در مورد روایت مذکور می نویسد ؛ « اين حديث، با روايت‏هايى كه معلّى بن خنيس آورده مغايرت دارد و بر جايگاه نداشتن نوروز در شريعتْ دلالت دارد؛ اما روايت‏هاى معلّى از نظر سند، قوى‏ تر و نزد اصحاب، مشهورتر ند. از سوى ديگر مى‏ توان گفت كه اين، حديث تقيه است؛ چرا كه در روايات المناقب ابن شهر آشوب، مطالبى ذكر شده كه زمينه تقيه دارد. » 📚بحار الانوار ج 56 ص 100 @Rahnamye_Behesht ipasookh.ir
❕در گذشته توضیح داده ایم که مردی که به صورت قطعی ، قصد ازدواج با زنی را دارد ، می تواند جهت شناخت بیشتر زن ، به محاسن و زیبایی های او ، بدون شهوت و لذت طلبی نگاه کند تا از بروز اختلافات در آینده جلوگیری شود ، تا انسان با بصیرت کامل همسر خود را انتخاب کند و از ندامت و پشیمانی های آینده که پیمان زنا شویی را به خطر می افکند ، جلوگیری شود ، چنان که پیامبر گرامی ، خطاب به یکی از افراد که می خواست با زنی ازدواج کند فرمود ؛ « به او نگاه کن که این سبب می شود مودت و الفت میان شما پایدار شود» « لَوْ نَظَرْتَ إِلَيْهَا فَإِنَّهُ أَحْرَى أَنْ يُودَمَ بَيْنَكُمَا » 📚وسائل الشیعه ج 20 ص 90 ❕یا در روایت دیگر فرمود ؛ «كسى كه خواهان ازدواج با زنى است، [مى ‏تواند] به آن قسمت‏هايى از بدن زن كه او را به ازدواج با آن زن مى ‏خوانَد، نگاه كند. » «مَن تاقَت نَفسُهُ إلى‏ نِكاحِ امرَأَةٍ، فَليَنظُر مِنها إلى‏ ما يَدعوهُ إلى‏ نِكاحِها » 📚عوالی اللئالی ، ج 2 ص 262 ❕در نقل دیگری ، آمده است که مردی از امام صادق ع سوال کرد که آیا می توان به موها و محاسن ، زنی که قصد ازدواج با او است ، نگاه کرد ؟ امام ع فرمود ؛ « اشکالی ندارد ، تا زمانی که به قصد لذت طلبی نگاه نکند » « رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ أَ يَنْظُرُ الرَّجُلُ إِلَى الْمَرْأَةِ يُرِيدُ تَزْوِيجَهَا فَيَنْظُرُ إِلَى شَعْرِهَا وَ مَحَاسِنِهَا قَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ إِذَا لَمْ يَكُنْ مُتَلَذِّذاً » 📚الکافی ج 5 ص 365 ❕و در نقل دیگر فرمود ؛ « زن می تواند لباس نازک بپوشد ( تا خواستگار ، به محاسن و اندام درونی او نگاه کند )» « قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يُرِيدُ أَنْ يَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ يَجُوزُ لَهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهَا قَالَ نَعَمْ وَ تُرَقِّقُ لَهُ الثِّيَاب‏ » 📚بحار الانوار ، ج 101 ص 43 ❕بر این اساس ، خواستگار واقعی که مانعی برای ازدواج او نیست ، می تواند به مو و سایر نقاط بدن همسر آینده اش ، بدون شهوت و لذت طلبی نگاه کند ، البته نگاه به عورت زن ، مستثناء است ، اما به غیر عورت به حسب این نقلها ، نگاه به سایر نقاط بدن ، حتی پستان ها و سینه ها ، ( از روی لباس نازکی مثلا ) بدون قصد لذت طلبی ، اشکالی ندارد ، چنان که امام خمينى در تحرير الوسيلة در باره شرايط نگاه كردن به نامحرم، آورده است ؛ 👌کسى كه قصد ازدواج با زنى را دارد، جايز است با اين شرايط، به او نگاه كند ؛ 1. نگاه به قصد لذّت بردن نباشد ... 2. احتمال بدهد كه با نگاه كردن، اطّلاعات بيشترى به دست مى ‏آورد. 3. زنى باشد كه مى‏ توان با او ازدواج كرد، نه مانند زن شوهردار و يا زن‏هاى در عِدّه. 4. احتمال بدهد كه توافق براى ازدواج به دست مى‏ آيد، نه اين كه بداند زن حتماً خواستگارى را رد مى‏ كند. ❕احتياط، اكتفا كردن در نگاه به صورت، دست‏ها، موها و زيبايى آشكار است، هر چند اقوى، جواز عبور از ظواهر به مچ‏ها و بقيّه بدن بجز عورت است. همچنين احتياط، اين است كه نگاه كردن به بدن، از روى لباس نازك باشد، همان گونه كه احتياط- اگر نگوييم اقوى-، اكتفا كردن در نگاه به همان زن مشخّصى است كه قصد ازدواج با او را دارد، و اين حكم (جواز نگاه)، شامل قصد مطلقِ ازدواج نمى ‏شود، هر چند شخص با اين نگاه [به زنان متعدّد]، در صدد انتخاب همسر [از ميان آنها] باشد. ضمناً [در نگاه به همان زن مشخّص،] اگر با نگاه اوّل، اطّلاعات لازم به دست نيامد، نگاه مجدّد، جايز است. » 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 « يجوز لمن يريد تزويج امرأة أن ينظر إليها بشرط: 1. أن لا يكون بقصد التلذذ ... 2. أن يحتمل حصول زيادة بصيرة بها. 3. أن يجوز تزويجها فعلًا لا مثل ذات البعل والعدّة. 4. أن يحتمل حصول التوافق على التزويج دون من علم أنّها تردّ خطبتها. والأحوط الاقتصار على وجهها وكفّيها وشعرها ومحاسنها وإن كان الأقوى جواز التعدّي إلى المعاصم، بل وسائر الجسد ما عدا العورة، والأحوط أن يكون من وراء الثوب الرقيق، كما أن الأحوط- لو لم يكن الأقوى‏- الاقتصار على ما إذا كان قاصداً لتزويج المنظورة بالخصوص فلا يعمّ الحكم ما إذا كان قاصداً لمطلق التزويج وكان بصدد تعيين الزوجة بهذا الاختبار، ويجوز تكرار النظر إذا لم يحصل الاطّلاع عليها بالنظرة الاولى » 📚تحرير الوسيلة: ج 2 ص 245 ❕همینطور ، چنان که در ذیل توضیح داده ایم ، مرد می تواند به بدن کنیزی که قصد خرید و ازدواج با او را دارد ، بدون لذت طلبی و به غیر از عورت ، نگاه کند ؛ 💠https://t.me/Rahnamye_Behesht/11542 💠https://t.me/Rahnamye_Behesht/13471 ❕اما این سخن به این معنا نیست که ارباب ، کنیز را برهنه کند و مثلا سینه ها و پستان های او را در معرض عموم قرار دهد ، تا همگان نگاه کنند. ، بلکه تنها فردی که قصد جدی برای خرید و ازدواج با کنیز را دارد ، و مانعی هم در کار نیست ، می تواند به محاسن کنیز نگاه کند . 👌همانطور که جواز نگاه به همسر آینده به این معنا نیست که هرکسی که قصد آشنایی دارد ، بتواند به بدن زن نگاه کند ، بلکه تنها ، خواستگار نهایی ، با شرایطی که گفته شد ، می تواند نگاه مذکور را داشته باشد . ❕چنان که گفتیم ، از این نگاه « عورت » اسثناء است ، آن هم به حسب روایات متواتری از ائمه علیهم السلام ؛ 📚وسائل الشیعه ، ج 2 ص 32 باب 3 ❕ملحد می گوید ما توریه کرده ایم و حد « عورت » را نگفته ایم ، آن گاه به گمان خودش مچ ما را گرفته است که ما عقیده داریم که عورت « از ما بین ناف و زانو » ، است ، بنابراین نگاه به غیر این مواضع ، برای خریدار کنیز جایز است . 👌او در اشکال کردنش هم بیسوادی ، خود را نشان داده است ، ما معتقدیم ، عورت شامل ناف و زانو نمی شود ، بلکه تنها شامل « قبل و دبر در زن و قبل و دبر و بیضتان در مرد » می شود ، چرا که روایات متعددی در این زمینه داریم ؛ 📚وسائل الشیعه ج 2 ص 34 باب 4 ❕و مرحوم صاحب عروه و فقهایی که بر عروه تعلیقه زده اند ، همین قول را پسندیده اند ؛ « العوره فی الرجل القبل و البیضتان و الدبر ، و فی المراه القبل و الدبر » 📚العروه مع التعلیقات ، ج 1 ص 138 ❕نقلی هم که عورت را ما بین ناف و زانو می داند ، از روی تقیه و موافق با عقاید اهلسنت ، صادر شده است و راوی روایت هم ، فردی سنی مسلک است ؛ 📚الحدائق الناضره ، ج 7 ص 7 ❕بنابراین ، خواستگار واقعی زن آزاد ، یا خریدار جدی ، زن برده ، می تواند ، با شرایط گفته شده ، محاسن آنها را به غیر عورت ( از روی لباس نازکی مثلا ) ، ببیند . ❔به راستی جای سوال و تعجب است که ملحدینی که طرفدار برهنگی و آزادی هستند ، و همسر و مادر و خواهرشان ، با نهایت برهنگی و بی حجابی ، در اجتماع ظاهر می شوند و همگان به اندام درونی و بیرونی با قصد لذت و شهوت طلبی نگاه می کنند ، چگونه به حکم مذکور در اسلام ، اشکال تراشی می کنند ، در حالی که حکم مذکور در اسلام ، تنها برای استحکام بیشتر پیمان زناشویی ، ( چه در مورد کنیز و چه در مورد زن آزاد ) ، آن هم با رعایت ضوابط و شرایطی و تنها برای خواستگار واقعی که قصد لذت طلبی ندارد ، جعل شده است . ❕در مورد جواز خرید و فروش برده و کنیز در اسلام و عدم لغو کلی برده داری ، در ذیل توضیحات مفصلی داده ایم ؛ 💠https://t.me/Rahnamye_Behesht/9613 💠https://t.me/Rahnamye_Behesht/9717 💠https://t.me/Rahnamye_Behesht/12036 @Rahnamye_Behesht ipasookh.ir
🤔 ❔برادران خواهشاً خوب دقت کنید به آیات قرآن که فرستادیم و آیات تورات و حدیث مسلم و حدیث کافی 📗 قرآن فرمود که : آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفریدیم. [ق 38] که چهار روز برای زمین و متعلقات آن؛ و دو روز برای آسمان و متعلقات آن. [صافات 9 تا 12] 📕 تورات نیز گفت : برای آسمان و متعلقات آن، سه روز؛ و برای زمین و متعلقات آن نیز، سه روز شد. [سفر تکوین، فصل اول، آیات 1 تا 26] و ابتدای خلقت، روز یکشنبه بود. [سفر خروج، فصل 20 آیه 11] 📘 حدیث صحیح مسلم گفت : خلقت زمین و متعلقات آن، چهار روز؛ و خلقت آسمان و متعلقات آن، دو روز شد. و ابتدای خلقت، از شنبه بود. 📙 و حدیث صحیح در کتاب کافی گفت : برای آسمان و متعلقات آن، سه روز؛ و برای زمین و متعلقات آن نیز، سه روز شد. و ابتدای خلقت، روز یکشنبه بود. 🔆 شما بفرمایید کدام حدیث، موافق قرآن و مخالف تورات بود. و کدامیک، مخالف قرآن و موافق تورات ⁉️ 💠💠 👌وهابیون فضای مجازی ، گوی بیسوادی را از ملحدین ربوده اند ، و با بیان مطلب فوق ، هم خود را رسواتر کرده اند و هم ضدیت کتاب صحیح مسلم با قرآن را ، به رخ ما کشیده اند . ❕خداوند در آیاتی تصریح می کند که خلقت آسمان و زمین ، در شش روز بوده است ، چنان که می فرماید ؛ « إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْش‏ » « پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، سپس به تدبير جهان هستى پرداخت » ( اعراف 54 ) ❕بحث از آفرينش جهان در شش روز، در هفت مورد از آيات قرآن مجيد آمده است ، ولى در سه مورد، علاوه بر آسمانها و زمين، « ما بينهما » (آنچه در ميان زمين و آسمان قرار دارد) نيز به آن اضافه شده است كه در حقيقت توضيحى است براى جمله قبل، زيرا همه اينها در معنى آسمانها و زمين جمع است . ( آيه 3 يونس و 7 هود و 59 فرقان و 4 سجده و 38 ق و 4 حديد. ) ❕در روایتی از امام صادق ع ، به زیبایی خلقت در شش روز عالم به تصویر کشیده شده و می فرماید ؛ « خداوند، خير را در روز يكشنبه آفريد و او، كسى نبود كه شر را پيش از خير بيافريند. در روز يكشنبه و دوشنبه، زمين‏ها را آفريد و روزى ‏هاى آنها را در روز سه ‏شنبه آفريد. در روز چهارشنبه و پنجشنبه، آسمان‏ها را آفريد و روزى‏ هاى آنها را در روز جمعه آفريد. اين است معناى سخن خداوند عز و جل كه: «آسمان‏ها و زمين و آنچه را ميان آن دو است، در شش روز آفريد» « إنَّ اللَّهَ خَلَقَ الخَيرَ يَومَ الأَحَدِ، وما كانَ لِيَخلُقَ الشَّرَّ قَبلَ الخَيرِ، وفي يَومِ الأَحَدِ وَالاثنَينِ خَلَقَ الأَرَضينَ، وخَلَقَ أقواتَها في يَومِ الثُّلاثاءِ، وخَلَقَ السَّماواتِ يَومَ الأَربِعاءِ ويَومَ الخَميسِ، وخَلَقَ أقواتَها يَومَ الجُمُعَةِ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جل: «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» 📚الکافی ، ج 8 ص 145 ❕این که آغاز خلقت ، از روز یکشنبه بوده است ، در روایات اهلسنت هم ، مورد تاکید واقع شده است ، چنان که نقل می کنند ؛ « خداوند، يكشنبه را به عنوان نخستين روز آفريد، و زمين، در روز يكشنبه و دوشنبه آفريده شد. روز سه‏ شنبه و چهارشنبه، كوه‏ها آفريده شدند و رودها شكافته گرديدند و ميوه ‏ها در زمين كاشته شدند، و در هر زمينى، خوراك آن تعيين گشت. «سپس به آسمان پرداخت و آن، دودى (بخارى) بود. پس به آن (آسمان) و به زمين فرمود: «خواه يا ناخواه، بياييد». آن دو گفتند: مى‏ خواهيم و مى‏آييم. پس آن (هفت آسمان) را در دو روز به صورت هفت آسمان، مقرّر داشت». « خَلَقَ اللَّهُ أوَّلَ الأَيّامِ الأَحَدَ، وخُلِقَتِ الأَرضُ في يَومِ الأَحَدِ ويَومِ الاثنَينِ، وخُلِقَتِ الجِبالُ وشُقَّتِ الأَنهارُ وغُرِسَ فِي الأَرضِ الثِّمارُ وقُدِّرَ في كُلِّ أرضٍ قوتُها يَومَ الثُّلاثاءِ ويَومَ الأَربَعاءِ «ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ». 📚کنزالعمال ، ج 6 ص 123 _ فتح الباری ، ج 8 ص 428 _ کشف الخفاء ، عجلونی ، ج 1 ص 378 _ تفسیر القرآن ، صنعانی ، ج 3 ص 210 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 ❕بنابراین ، خلقت عالم تا روز جمعه بوده است و روز شنبه ، به عنوان روز پایان خلقت ، تلقی می شود ، به همین خاطر در لغت عرب به روز شنبه « السبت » می گویند ، چنان که راغب می گوید ؛ « اصل سَبْت يعنى قطع كردن و بريدن و از اين معنى است عبارت- سَبَتَ السَّيْرَ یعنى راه و مسير را طىّ كرد ، سَبَتَ شَعَرَهُ: مويش را چيد ، سَبَتَ أنْفَه: بينى‏ اش را بر كند. ❕گفته‏ اند: ناميدن يوم السَّبْت (روز شنبه) براى اين است كه خداى تعالى در روز يكشنبه آفرينش آسمانها و زمين را آغاز كرده و پس از شش روز (ستّه ايّام) چنانكه در قرآن ياد كرده است ، در روز شنبه بعد آن را قطع كرد از اين روى آخرين روز، يعنى شنبه- يوم السّبت- ناميده شد. » « أصل السَّبْتِ: القطع، و منه سَبَتَ السّير: قطعه، و سَبَتَ شعره: حلقه، و أنفه: اصطلمه، و قيل: سمّي يوم السَّبْتِ، لأنّ اللّه تعالى ابتدأ بخلق السموات و الأرض يوم الأحد، فخلقها في ستّة أيّام كما ذكره، فقطع عمله يوم السّبت فسمّي بذلك » 📚مفردات الفاظ القرآن ، ج 1 ص 392 ❕این که ما عقیده داشته باشیم که روز یکشنبه ، روز آغاز آفرینش و روز جمعه روز پایان بوده است و روز شنبه ، کار خلقت به سر انجام رسیده بوده است ، به این معنا نیست که این عقیده متخذ از یهود بوده باشد ، چرا که آنان می گویند ، خداوند از خلقت خسته شد و در روز شنبه به استراحت پرداخت ، لذا روز شنبه ، روز استراحت است ، چنان که در تورات آمده است ؛ « خدا در روز هفتم ، کار خویش را به پایان رسانید ، پس او در هفتمین روز ، از همه کارهای خود ، بیاسود ، و خدا روز هفتم را مبارک خواند و آن را مقدس شمرد ، چرا که در آن روز از همه کار خویش که خدا آفریده و ساخته بود ، بیاسود » 📚تورات ، پیدایش ، فصل دوم ، شماره سوم و چهارم ❕و در جای دیگر می گوید ؛ « شش روز کار کن و همه کارهایت را انجام بده اما ، روز هفتم ، شبات یهوه خدای توست ، در آن هیچ کار مکن ... زیرا خداوند در شش روز ، آسمان و زمین و دریا را با هر آنچه در آنهاست ، بساخت ، اما روز هفتم فراغت یافت » 📚تورات ، خروج ، فصل بیستم ، شماره 10 _ 11 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 👌اما قرآن پاسخ آنها را می دهد که خستگی و استراحت در مورد خداوند مفهوم ندارد و می فرماید ؛ « وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ » «ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز آفريديم و هيچگونه رنج و تعب و خستگی به ما نرسيد » (ق 38 ) ❕در شان نزول آیه مذکور آمده است که « این آیه در پاسخ یهود بوده است که چنين مى ‏پنداشتند که خداوند آسمانها و زمين را در شش روز آفريد ، سپس شنبه به استراحت پرداخت و یک پای خود را به روی پای دیگر انداخت و به همین دلیل ، اینطور نشستن را نامطلوب می شمردند و مخصوص خدا می دانستند . ‏» 📚الدر المنثور ج 6 ص 110 ❕لذا امام صادق ع فرمود ؛ « از این رو ، یهود ، روز شنبه ، دست از کار کشید » « امسکت الیهود ، یوم السبت » 📚تفسیر عیاشی ، ج 2 ص 140 ❕بنابراین ، ما اعتقاد یهود را در این زمینه نداریم و خستگی و استراحت در روز شنبه را برای خداوند ، مطلبی جعلی و خرافی می دانیم و معتقدیم که خداوند ، هر روز در حال خلقت و تدبیر عالم است ، نه آنکه روزی را پس از خلقت ، در حال استراحت بوده باشد ، چنان که می فرماید ؛ « يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْن‏ » « تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از او تقاضا مى ‏كنند، و او هر روز در شان و كارى است » ( الرحمان 29 ) ❕امیر مومنان ، در تفسیر آیه شریفه فرمود ؛ «الحمد للَّه الذى لا يموت و لا تنقضى عجائبه لانه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ من احداث بديع لم يكن » « حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه هرگز نمى‏ ميرد، و شگفتي هاى خلقتش پايان نمى‏ گيرد، چرا كه هر روز در شان و كارى است، و موضوع تازه ‏اى مى ‏آفريند كه هرگز نبوده‏ است » 📚الکافی ج 1 ص 141 _ التوحید صدوق ، ص 31 ❕وهابی ، به روایتی از صحیح مسلم اشاره کرد ، تا ثابت کند که خلقت از روز شنبه آغاز شده است ، در حالی که در ادامه می بینیم که روایت مذکور ، بر خلاف قرآن شریف است ، مطابق روایت مذکور ، ابوهریره ، از پیامبر گرامی روایت می کند که فرمود ؛ « خلق اللَّه عز و جل التربة يوم السبت، و خلق فيها الجبال يوم الأحد، و خلق الشجر يوم الاثنين، و خلق المكروه يوم الثلاثاء، و خلق النور يوم الأربعاء، و بثّ فيها الدوابّ يوم الخميس، و خلق آدم عليه السلام بعد العصر من يوم الجمعة فى آخر الخلق فى آخر ساعة من ساعات الجمعة فيما بين العصر إلى الليل » « خداى عز و جل زمين را روز شنبه آفريد و كوه‏هاى آن را روز يك‏شنبه آفريد و درختان را روز دوشنبه و بدى‏ ها را روز سه ‏شنبه و نور را روز چهارشنبه آفريد و در روز پنج‏شنبه، جنبندگان را در زمين پراكنده ساخت و در انتهاى خلقت، آدم عليه السلام را در عصر روز جمعه و در آخرين ساعت آن، ميان عصر و شب بيافريد. » 📚صحیح مسلم ، ج 4 ص 2149 ح 2789 👌اين روايت، زمان خلقت را هفت روز دانسته است، حال آن كه در آیات فوق خواندیم که قرآن كريم، به آفرينش خلقت در شش روز تصريح مى ‏كند ؛ «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ». ( سجده 4 ) ❕می بینیم که روایت صحیح مسلم بر خلاف قرآن کریم است و از اعتبار ، خارج است ، و وهابیون بیسواد فضای مجازی ، به روایتی تکیه کرده بودند که در تضاد مستقیم با قرآن کریم می باشد و چشم خود را بر روی روایات خودشان بسته اند که ابتدای خلقت را ، روز یکشنبه می داند . @Rahnamye_Behesht ipasookh.ir
🤔 ❔مبارزه علی با عمرو بن عدود عادی بوده ، عمرو بن عبدود هم پهلوان نبوده یک پیرمرد صدساله بوده ابن کثیر رحمه الله میگوید فقتله الله على يديه وكان عمرو لا يجاري في الجاهلية شجاعة، وكان شيخاً قد جاوز المائة يومئذ. خدا عمرو بن عبدود را بدست علی رضی الله عنه کشت واین شخص در جاهلیت به شجاعت مشهور نبود وان وقت هم بیش از 100سال عمر داشت. کتاب : الفصول في السيره نویسنده : ابن كثير جلد : 1 صفحه : 168 پس می‌بینیم که یک پیرمرد صدساله بوده است! 🔅هیچ روایت صحیحی درمورد جنگ حضرت علی عبدود باآن آب وتابی که نقل میشه وجود نداره بلکه همه آنها افسانه های شاهنامه مءابانه هستند که اصل واساسی ندارند. صرفا برای بت ساختن از حضرت علی است. 🔻دریکی از نقل ها نحوه کشته شدن عمرو بن عبد ود چنین نقل شده حضرت علی باو گفته پشت سرت را نگاه کن اوهم نگاه کرده حضرت علی هم از فرصت استفاده کرده وباشمشیر اون رو زده😐😅 اینم منبعش⬇️ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج ‏2، ص 184 – 185، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق. 🔻بعضی از افراد هم که گول این افسانه جات را خورده اند می آیند و به شیخین (رضی الله عنهما) ایراد می‌گیرند می‌گویند آن وقت شیخین کجا بودند؟ یکبار شیعه ای به من گفت چون شیخین با عمروبن عبدود جنگ نکرده اند پس شجاع نیستند. منهم گفتم آیا پیامبرص با عمروبن عبدود جنگید؟ گفت نه گفتم:پیامبر(ص) شجاع نبود پس؟طبق معیارتو شیعه ساکت شد و رفت ❗️❗️ 💠💠 👌وهابی های جاهل و ناصبی فضای مجازی ، در صدد هستند تا نبرد علی علیه السلام با عمر بن عبدود در جنگ خندق را کم رنگ و بی اهمیت جلوه دهند ، تا به وسیله آن ، ننگ و عاری که شیعه بر ابوبکر و عمر در این رابطه روا می دارند را دفع کنند ، چرا که ابوبکر و عمر ، از ترس جهت مقابله با عمرو بن عبدود نرفتند ، و علی ع بود که به مبارزه با او رفت و او را شکست داد . ❕عمر بن عبدود ، از جنگ آوران و نیرومندان سپاه شرک بود ، چنان که خود علی ع می فرمود ؛ « من عمرو بن عبدود را كه برابر هزار مرد شمرده مى‏ شد، كشتم. » « إنّي قَتَلتُ عَمرَو بنَ عَبدِ وَدٍّ، وكانَ يُعَدُّ بِأَلفِ رَجُلٍ. » 📚الخصال ، ج 2 ص 579 _ بحار الانوار ج 31 ص 445 ❕حاکم نیشابوری ، از «ابن اسحاق» روايت مى ‏كند كه ؛ «عمرو بن عبدودّ» سومين دلاور قريش بشمار مى‏ آمد و در روز بدر در گروه كفار قريش بود و با مسلمانان نبرد كرد و جراحتى برداشت و همان جراحت و ناتوانى سبب شد كه در جنگ احد شركت ننمايد. در روز خندق براى اينكه حضور خود را نشان بدهد، با نشان ويژه ‏اى از جمع لشكريان خود بيرون آمد. در اين هنگام كه او و همراهانش بر سر خندق ايستاده بودند ، على ع خطاب به او، فرمود: شنيده ‏ام كه تو با خدا عهد كرده بودى كه هيچ مردى از قريش، يكى از دو كار را از تو نخواهد مگر آنكه آن را از او بپذيرى. «عمرو» گفت: آرى چنين است. على فرمود: تقاضاى نخستين من اين است كه تو را بسوى خدا و رسول او و پذيرش اسلام دعوت مى‏ كنم. «عمرو» گفت: اين تقاضا را نمى‏ پذيرم و نيازى به آن ندارم. على فرمود: تقاضاى دوم من آنست كه تو را به مبارزه با خود مى‏ خوانم! «عمرو» گفت: چرا چنين تقاضائى دارى؟ به خدا سوگند! دوست نمى‏ دارم تو را بدست خويش از پاى درآورم . على عليه السّلام در پاسخ فرمود: ليكن، به خدا قسم من دوست دارم تو را بكشم. «عمرو» از شنيدن اين سخن كه در حدّ انتظارش نبود ناراحت شده از اسب پياده شد و اسب خود را پى كرد. آنگاه به جانب على عليه السّلام آمد. پيش از آنكه على عليه السّلام با «عمرو بن عبدودّ» روياروى شود، رسول اكرم خطاب به همراهان فرمود: كداميك شما حاضر است كه با «عمرو» بجنگد و دين اسلام را با كشتن او پشتيبانى نمايد؟ حاضران كه از دلاورى او با خبر بودند پاسخى ندادند. على پيشقدم شد و گفت: من حاضرم، يا نبى الله! رسول خدا فرمود: بنشين! دوباره «عمرو» مبارز طلبيد. و صداى «الا رجل»( آیا مردی برای مبارزه است ) ، او پشت مسلمانان را به لرزه درآورد. در اين هنگام، رسول خدا به على ع اجازه داد تا خود را براى مبارزه با او آماده سازد ... » 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 «ابن اسحاق قال: كان عمرو بن عبدود ثالث قريش و كان قد قاتل يوم بدر حتى اثبتته الجراجة و لم يشهد احدا، فلما كان يوم الخندق خرج معلما ليرى مشهده، فلما وقف هو و خيله قال له علىّ عليه السّلام: يا عمرو قد كنت تعاهد اللّه لقريش أن لا يدعوك رجل الى خلتين إلا قبلت منه أحداهما، فقال عمرو أجل فقال له علىّ عليه السّلام فانى أدعوك الى اللّه عز و جل و الى رسوله و الى الاسلام، فقال لا حاجة لى فى ذلك، قال فانى ادعوك الى البراز، قال يا بن أخى لم؟ فو اللّه ما أحب أن أقتلك، فقال علىّ لكنى و اللّه أحب أن أقتلك فحمى عمرو فاقتحم عن فرسه فعقره ثم أقبل فجاء الى على عليه السّلام و قال: من يبارز؟ فقام علىّ و هو مقنع فى الحديد فقال: أنا له يا نبى اللّه، فقال إنه عمرو بن عبدود أجلس فنادى عمرو ألا رجل؟ فاذن له رسول اللّه صلى اللّه عليه (و آله) و سلم فمشى اليه علىّ عليه السّلام‏ ... » 📚مستدرک علی الصحیحین ، ج 3 ص 32 ❕یا در کتاب السنن الکبری ، به نقل از ابن اسحاق آمده است ؛ « عمرو بن عبد ود، در جنگ خندق، [از لشكرگاه،] بيرون آمد و فرياد برآورد: چه كسى به مبارزه مى ‏آيد؟ على عليه السلام در حالى كه غرق در آهن و فولاد بود، برخاست و گفت: اى پيامبر خدا، من هماورد اويم. پيامبر فرمود: «او عمرو است. بنشين!». عمرو ندا داد: آيا مردى [در ميان شما] نيست؟ و به سرزنش آنان پرداخت و گفت: كجاست آن بهشتى كه مى ‏پنداريد كشتگان شما به آن وارد مى‏ شوند؟ آيا مردى به پيكار من در نمى‏ آيد؟ پس على برخاست و گفت: اى پيامبر خدا، من! فرمود: «بنشين!». عمرو، بار سوم فرياد زد و شعرى خواند. على عليه السلام برخاست و گفت: اى پيامبر خدا، من! فرمود: «او عمرو است». على عليه السلام گفت: حتّى اگر عمرو باشد [، من آماده‏ ام‏].پيامبر خدا به او اجازه داد و على عليه السلام به سوى او رفت‏ ... » « خَرَجَ يعنِي يَومَ الخَندَقِ عَمرُو بنُ عَبدِ وَدٍّ فَنادى: مَن يُبارِزُ؟ فَقامَ عَلِيٌّ رضى‏ الله ‏عنه وهُوَ مُقَنَّعٌ فِي الحَديدِ فَقالَ: أنَا لَها يا نَبِيَّ اللّهِ، فَقالَ: إنَّهُ عمَرٌو، اجلِس. ونادى عَمرٌو: ألا رَجلٌ! وهُوَ يُؤَنِّبُهُم ويَقولُ: أينَ جَنَّتُكُمُ الَّتي تَزعُمونَ أنَّهُ مَن قُتِلَ مِنكُم دَخَلَها؟ أفَلا يَبرُزُ إلَيَّ رَجُلٌ؟! فَقامَ عَلِيٌّ رضى ‏الله‏ عنه فَقالَ: أنَا يا رَسولَ اللّهِ، فَقالَ: اجلِس. ثُمَّ نادَى الثّالِثَةَ وذَكَرَ شِعرا، فَقامَ عَلِيٌّ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، أَنا، فَقالَ: إنَّهُ عَمرٌو! قالَ: وإن كانَ عَمرٌو! فَأَذِنَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله. فَمَشى إلَيهِ حَتّى أتاه‏ ... » 📚السنن الکبری ، ج 9 ص 223 ح 18350 ❕می بینیم که كلمات عمرو بن عبدود ، نداى مرگ بود ونعره ‌هاى پياپى او چنان ترسى در دلها افكنده بود كه گويى گوشها بسته و زبانها براى جواب از كار افتاده بود ، واقدى در مغازى خود به اين حقيقت و ترس اصحاب از جمله ابوبکر و عمر اشاره مى‌كند و مى‌گويد: «كان على رؤوسهم الطّيرُ» ( گویی بر سرشان پرنده بود که تکان نمی خوردند که پرنده نپرد .... ) 📚المغازى، ج 2، ص 470 ❕این مضمون را بزرگان اهل سنت و صاحبان سیر و تاریخ به همین تفصیلی که بیان داشتیم ، نقل کرده اند ؛ 📚شرح نهج البلاغة للمعتزلي ج 19 ص 63 و 64 _ حبيب السير ج 1 ص 361 و السيرة النبوية لدحلان ج 2 ص 6 و 7 و السيرة الحلبية ج 2 ص 319 و (ط دار المعرفة) ج 2 ص 641 و شجرة طوبى ج 2 ص 287- 288 و الطبقات الكبرى لابن سعد ج 2 ص 68 و إمتاع الأسماع ج 1 ص 236 و سبل الهدى و الرشاد ج 4 ص 377 _ تاریخ الخمیس ، ج 1 ص 486 _ کنز العمال ج 10 ص 456 _ تاریخ مدینه دمشق ، ج 42 ص 77 _ ( جعل یقول هل من مبارز و سکت اصحاب محمد ) و .... 🔸ادامه 👇
❕شیخ مفید از علمای شیعه نیز چنین نقل می کند ؛ « در جنگ احزاب، عمرو بن عبدِوَد و عِكرَمة بن ابى جهل و هُبَيرة بن ابى وَهْب و نَوفَل بن عبد اللّه بن مُغَيره و ضرار بن خطّاب، به سوى خندق آمدند و گِرد آن گشتند تا جاى باريكى بيابند و از آن بگذرند تا آن كه به جايى رسيدند و اسب‏هايشان را وادار كردند كه از آن بجهند. پس، از خندق عبور كردند و با اسب‏هايشان در ميان خندق و [ناحيه‏] سَلع، جولان دادند و مسلمانان ايستاده بودند و هيچ كس به سوى آنان نمى‏ رفت و عمرو بن عبدوَد، هماورد مى ‏طلبيد و به مسلمانانْ طعنه مى‏ زد و مى ‏گفت: و بى‏ گمان، صدايم از اين ندا گرفت: آيا در ميان شما مبارزى هست؟! و بارها، على بن ابى طالب عليه السلام از ميان مسلمانان برخاست تا با او بجنگد و هر بار، پيامبر خدا فرمان مى‏ داد كه بنشيند، به انتظار آن كه كس ديگرى تحرّكى از خود، نشان دهد. مسلمانان به خاطر ترس از عمرو بن عبد وَد و كسانى كه به همراه او بودند، هيچ حركتى نمى ‏كردند، چنان كه گويى پرنده بر سرشان نشسته بود! چون نداى مبارز طلبى عمرو بالا گرفت و امير مؤمنان، مكرّر برخاست، پيامبر خدا به او فرمود: «اى على! نزديك من بيا». او نزديك آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله، دستارش را از سر برداشت و بر سر على عليه السلام گذاشت و شمشير خود را به او داد و گفت: «كارت را انجام ده!». سپس فرمود: «خدايا! او را يارى كن». ... » « جاءَ عَمرُو بنُ عَبدِ وَدٍّ وعِكرِمَةُ بنُ أبي جَهلٍ وهُبَيرَةُ ابنُ أبي وَهبٍ ونَوفَلُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ المُغيرَةِ وضِرارُ بنُ الخَطّابِ في يَومِ الأَحزابِ إلَى الخَندَقِ، فَجَعَلوا يَطوفونَ بِهِ؛ يَطلُبونَ مَضيقا مِنهُ فَيَعبُرونَ، حَتَّى انتَهَوا إلى مَكانٍ أكرَهوا خُيولَهُم فيهِ فَعَبَرَت، وجَعَلوا يَجولونَ بِخَيلِهِم فيما بَينَ الخَندَقِ وسَلعٍ، وَالمُسلِمونَ وُقوفٌ لا يُقدِمُ واحِدٌ مِنهُم عَلَيهِم. وجَعَلَ عَمرُو بنُ عَبدِ وَدٍّ يَدعو إلَى البِرازِ ويُعَرِّضُ بِالمُسلِمينَ ويَقولُ: ولَقَد بَحِحتُ مِنَ النِّدا ءِ بِجَمِعِهم هَل مِن مُبارِزٍ في كُلِّ ذلِكَ يَقومُ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ مِن بَينِهِم لِيُبارِزَهُ، فَيَأمُرُهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالجُلوسِ؛ انتِظارا مِنهُ لِيَتَحَرَّكَ غَيرُهُ، وَالمُسلِمونَ كَأَنَّ عَلى رُؤسِهِمُ الطَّيرَ؛ لِمَكانِ عَمرِو بنِ عَبدِ وَدٍّ، وَالخَوفِ مِنهُ، ومِمَّن مَعَهُ ووَراءَهُ. فَلَمّا طالَ نِداءُ عَمرٍو بِالبِرازِ وتَتابَعَ قِيامُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ادنُ مِنّي يا عَلِيُّ، فَدَنا مِنهُ، فَنَزَعَ عِمامَتَهُ مِن رَأسِهِ وعَمَّمَهُ بِها، و أعطاهُ سَيفَهُ، وقالَ لَهُ: امضِ لِشَأنِكَ، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ أعِنه‏ ... » 📚الارشاد ، ج 1 ص 100 ❕امیر مومنان به میدان نبرد رفت ، و عمروبن عبدود را به هلاکت رساند ، و پیامبر در وصف او فرمود ؛ « بى گمان، رويارويى على بن ابى طالب با عمرو بن عبدود در جنگ‏ خندق، برتر از [همه‏] اعمال امّتم تا روز قيامت است. » « لَمُبارَزَةُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ لِعَمرِو بنِ عَبدِ وَدٍّ يَومَ الخَندَقِ أفضَلُ مِن أعمالِ‏ امَّتي إلى يَومِ القِيامَةِ » 📚المستدرك على الصحيحين: ج 3 ص 34 ح 4327، تاريخ بغداد: ج 13 ص 19 الرقم 6978، شواهد التنزيل: ج 2 ص 14 ح 636، المناقب للخوارزمي: ص 107 ح 112 ❕یا فرمود ؛ « تمام ایمان یا اسلام در برابر تمام شرک قرار گرفت » « برز الإسلام أو الإيمان كله، إلى الشرك كله‏ » 📚شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج 13 ص 261 _ 285 _ ج 19 ص 61 _ ینابیع الموده ، ص 94 _ 95 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 ❕در کتاب فروغ ولایت ، در مورد این تعابیر پیامبر گرامی ، در مورد نبرد علی ع در خندق و برابر عمرو بن عبدود ، تحلیل جالبی آمده و می گوید ؛ «فلسفۀ اين ارزيابى روشن است. زيرا اگر اين فداكارى واقع نمى‌شد آيين شرك سراسر جهان را فرا مى‌گرفت وديگر مشعلى باقى نمى‌ماند كه ثقلين دور آن گرد آيند و در پرتو فروغ آن به عبادت وپرستش خدا بپردازند. اينجاست كه بايد گفت امام عليه السلام با فداكارى بى نظير خود مسلمانان جهان وپيروان آيين توحيد را قرين منّت خود قرار داده است وبه سخن ديگر، اسلام و ايمان در طىّ قرون واعصار گذشته مرهون فداكارى امام عليه السلام بوده است. بارى، علاوه بر فداكارى، جوانمردى حضرت على عليه السلام به حدّى بود كه پس از كشتن عمرو به زره پرقيمت او دست نزد ونعش و لباس او را به همان حال در ميدان ترك كرد. با اينكه عمرو او را در اين كار سرزنش كرد ولى حضرت على عليه السلام به سرزنش او اعتنا نكرد. از اين رو، هنگامى كه خواهر عمرو بر بالين برادر آمد چنين گفت: هرگز براى تو اشك نمى‌ريزم زيرا به دست فرد كريمى كشته شدى كه به جامه‌هاى گرانبها وسلاح جنگى تو دست نزده است. » ( مستدرك حاكم، ج 3، ص 32 وبحار الأنوار، ج 20، ص 33) 📚فروغ ولایت ، سبحانی ، ص 101 ❕مطابق نصوص و روایات اهلسنت ، خداوند نیز ، نبرد علی ع مقابل عمر بن عبدود را در قرآن ستوده و در آیه 25 سوره احزاب می فرماید ؛ «وَرَدَّ اللَّهُ الَّذينَ كَفَروا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ المُؤمنينَ القِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيّاً عَزيزاً: «و خدا كافران را با دلى پر از خشم (از ميدان جنگ احزاب) باز گرداند بى آن كه نتيجه مطلوبى (از كار خود) گرفته باشند؛ و خداوند (در اين ميدان)، مؤمنان را از جنگ بى نياز ساخت (و پيروزى را نصيبشان كرد)؛ و خدا توانا و شكست ناپذير است.» ❕بسيارى از محدثان و مفسّران گفته ‏اند« كَفَى اللَّهُ الْمُؤمِنينَ الْقِتال » «خداوند (در اين ميدان)، مؤمنان را از جنگ بى نياز ساخت» اشاره به على عليه السلام و ضربه بسيار مؤثرى است كه بر پيكر عمربن عبدود زد و مسلمانان را از جنگ با كفار بى نياز نمود. 👌از جمله كسانى كه اين موضوع را نقل كرده ‏اند عبداللَّه بن مسعود است؛ هنگامى كه آيه فوق را مى‏ خواند در تفسير آن مى‏گفت: وَكَفَى اللَّهُ المُؤمِنينَ القِتالَ «بِعَلِىّ بنِ ابى طالِبٍ عليه السلام». ( خداوند به وسیله علی بن ابی طالب ، مومنان را از جنگ بی نیاز ساخت )» 📚شواهد التنزیل ، ج 2 ص 3 ❕حاكم حسكانى چندين حديث به همين مضمون از عبداللَّه بن مسعود نقل مى‏ كند. 📚همان مدرک ❕و نيز از ابن عباس نقل مى‏ كند كه هنگامى كه آيه وَكَفى اللَّهُ المُؤمِنينَ القِتالَ را خواند. گفت: «كَفا هُمُ اللَّهُ القِتالَ يَوْمَ الخَنْدَقِ بِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ، حَينَ قَتَلَ عَمْرَوبنَ عَبْدَوَد» «خداوند مؤمنان رادر روز خندق به وسيله على بن ابى طالب در آن زمان كه عمر وبن عبدود را كشت بى نياز ساخت. » 📚همان مدرک ، ص 5 ح 633 ❕و نيز از حذيفه صحابى معروف حديث مفصلى درباره پيكار على عليه السلام با عمروبن عبدود و كشتن او نقل كرده، سپس مى ‏گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بَشِّرْ يا عَلِىُّ! فَلَو وُزِنَ الْيَومُ عَمَلُكَ بِعَمَلِ امَّةِ مُحَمَّد صلى الله عليه و آله لَرَجَحَ عَمَلُكَ بِعَمَلِهِمْ وَ ذلِكَ انَّهُ لَمْ يَبْقَ بَيت مِنْ بُيُوتِ المُسلِمِنَ الّا وَ قَدْ دَخَلَهُ عِزٌّ بِقَتْلِ عَمْرو» «بشارت باد بر تو اى على! اگر اين كار تو را امروز با عمل امت محمد مقايسه كنند عمل تو بر اعمال آنها، برترى خواهد داشت؛ زيرا خانه ‏اى از خانه ‏هاى مسلمانان نبود مگر اينكه به خاطر قتل عمرو بن عبدود عزّتى در آن وارد شد». 📚همان مدرک ، ص 7 👌سيوطى در الدّر المنثور از ابن ابى حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر از ابن مسعود نقل مى‏ كند كه وقتى آيه فوق را مى ‏خواند در (توضيح آن) چنين مى ‏گفت: وَكَفى اللَّهُ المُؤمِنينَ القتالَ: «بِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِب. عليه السلام» 📚الدر المنثور ج 5 ص 192 _ ینابیع الموده ص 94 ❕حال وهابی بیسواد به سخن ابن کثیر ناصبی استناد می کند که نبرد علی ع با عمر بن عبدود ارزشی نداشته است و عمر بن عبدود یک پیرمرد فرتوت بوده است ❗️این قدر اینان وقیح و بی پروا و دروغ گویند ❕ 👌اگر سخن ابن کثیر را هم قبول کنیم ، باز ابوبکر و عمر ، بی آبرو تر می شوند که از نبرد با یک پیرمرد فرتوت ترسیدند و به نبرد با او نرفتند ❗️ ❕ابوبکر و عمر هم در سایر نبردهای پیامبر هم از ترسویان و فراریان صف اول بودند ، چنانکه در ذیل توضیح داده ایم ؛ 💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3397 💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/2105 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 ❕وهابی در پایان ، مدعی شده است که علی ع با فریب و نیرنگ ، عمر بن عبدود را کشته است و این فضیلتی برای علی ع نیست ، در حالی که خودشان از علی ع نقل می کنند که ایشان به نقل از پیامبر می فرمود ؛ « نبرد نیرنگ است » ، در روایت مذکور چنین آمده است ؛ «آن‏گاه كه از پيامبر خدا سخنى براى شما نقل مى‏ كنم، به خدا سوگند، اگر از آسمان فرو افتم، برايم دوست ‏داشتنى‏ تر است از اين‏كه بر او دروغ ببندم؛ و [نيز] آن‏گاه كه ميان خود و شما سخن مى‏ گويم: «به درستى كه جنگ، نيرنگ است» « الإمام عليّ عليه السلام: إذا حَدَّثتُكُم عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَديثا، فَوَاللّهِ لَأَن أخِرَّ مِنَ السَّماءِ أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أكذِبَ عَلَيهِ. وإذا حَدَّثتُكُم فيما بَيني وبَينَكُم، فَإِنَّ الحَربَ خُدعَة » 📚صحيح البخاري: ج 6 ص 2539 ح 6531 و ج 3 ص 1322 ح 3415، صحيح مسلم: ج 2 ص 746 ح 1066، سنن أبي داوود: ج 4 ص 244 ح 4767، مسند ابن حنبل: ج 1 ص 177 ❕بر همین اساس ، عدى بن حاتم می گوید ؛ « به درستى كه اميرمؤمنان، هنگامى كه در صفّين با معاويه رو در رو شد، صدايش را بلند مى‏ کرد تا يارانش بشنوند ومى ‏فرمود: «به خدا سوگند، معاويه و يارانش را خواهم كُشت!». آن‏گاه در آخر سخن، صدايش را آهسته مى‏ كرد و مى ‏گفت: «إن شاء اللّه!». من نزديك ايشان بودم و گفتم: اى اميرمؤمنان! به درستى كه سوگند ياد كردى بر آنچه انجام مى‏ دهى. آن‏گاه «ان شاء اللّه» گفتى. مقصودت از اين، چه بود؟ فرمود: «جنگ، نيرنگ است و من نزد مؤمنان، دروغگو نيستم. خواستم تا يارانم را بر دشمن بشورانم تا سُستى نكنند و [به نبردِ] با آنان، رغبت پيدا كنند. پس در آينده، داناترين آنان، از اين سخنْ سود بَرَد. إن شاء اللّه!». « إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ يَومَ التقَى هُوَ ومُعاوِيَةُ بِصِفّينَ ورَفَع بِها صَوتَه لِيُسمِعَ أصحابَهُ: وَاللّهِ لَأَقتُلَنَّ مُعاوِيَةَ و أصحابَهُ، ثُمَّ يَقولُ في آخِرِ قَولِهِ: إن شاءَ اللّهُ يَخفِضُ بِها صَوتَهُ. وكُنتُ قَريبا مِنهُ، فَقُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ إنَّكَ حَلَفتَ عَلى ما فَعَلتَ، ثُمَّ استَثنَيتَ، فَما أرَدتَ بِذلِكَ؟! فَقالَ لي: إنَّ الحَربَ خُدعَةٌ، و أنَا عِندَ المُؤمِنينَ غَيرُ كَذوبٍ، فَأَرَدتُ أن احَرِّض أصحابي عَلَيهِم؛ كَيلا يَفشَلوا، وكَي يَطمَعوا فيهِم، فَأَفقَهُهُم يَنتَفِعُ بِها بَعدَ اليَومِ إن شاءَ اللّه‏ » 📚الكافي: ج 7 ص 460 ح 1، تهذيب الأحكام: ج 6 ص 163 ح 299 ❕و بر همین اساس ، در نبرد علی ع با عمرو ، چنین آمده است ؛ « اميرمؤمنان ‏فرمود: « [خواسته‏] سوم، آن است كه فرود آيى، تا با تو كارزار كنم؛ چرا كه تو سواره ‏اى و من پياده». آن‏گاه از اسبش پايين پريد و آن را پى كرد وگفت: اين، خصلتى است كه گمان نمى ‏كردم يكى از عرب‏ها مرا بدان وادار نمايد. آن‏گاه [كارزار را] شروع كرد و با شمشير بر سرِ على عليه السلام زد. اميرمؤمنان، خود را در پناه سپرش گرفت؛ اما [شمشير] سپر را بُريد و بر سرش نشست. ❕على عليه السلام بدو فرمود: «اى عمرو! آيا همين كه من با تو كارزار مى‏ كنم و تو جنگاور عرب هستى، تو را بس نيست براى مبارزه با من، از ياورْ كمك گرفتى؟». عمرو به پشت سرش نگاه كرد. اميرمؤمنان، به سرعت ضربه‏ اى بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع كرد. گَرد و غبارى از ميان آنان بلند شد. منافقان گفتند: على بن ابى طالب، كشته شد. سپس گَرد و غبار خوابيد و نگاه كردند. در اين هنگام، امير مؤمنان را بر روى سينه عمرو ديدند كه ريش او را گرفته و مى‏ خواهد سر او را از تن جدا كند. سپس سرش را بُريد و آن را گرفت و به سوى پيامبر خدا آمد، در حالى كه بر اثر ضربتِ عمرو، خون از سرش جارى بود و از شمشيرش خون مى ‏چكيد، و در حالى كه سرِ عمرو در دستش بود، چنين رجز مى‏ خواند: «من، على و پسر عبدالمطّلبم‏ مرگ براى جوانمرد، از فرار بهتر است». آن‏گاه پيامبر خدا فرمود: «اى على! بر او نيرنگ كردى؟». گفت: بلى اى پيامبر خدا! جنگ، نيرنگ است. » 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 «ثُمَّ بَدَأَ فَضَرَبَ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام بِالسَّيفِ عَلى رَأسِهِ، فَاتَّقاهُ أميرُ المُؤمِنينَ بِدَرَقَتِهِ، فَقَطَعَها، وَثَبَتَ السَّيفُ عَلى رَأسِهِ. فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام: يا عَمرُو، أما كَفَاكَ أنّي بارَزتُكَ و أنتَ فارِسُ العَرَبِ، حَتَّى استَعَنتَ عَلَيَّ بِظَهيرٍ؟! فَالتَفَتَ عَمرٌو إلى خَلفِهِ، فَضَرَبَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام مُسرِعا عَلى ساقَيهِ [فَ‏] قَطَعَهُما جَميعا، وَارتَفَعَت بَينَهُما عَجاجَةٌ، فَقالَ المُنافِقونَ: قُتِلَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ. ثُمَّ انكَشَفَتِ العَجاجَةُ فَنَظروا فَإِذا أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَلى صَدرِهِ، قَد أخَذَ بِلِحيَتِهِ يُريدُ أن يَذبَحَهُ، فَذَبَحَهُ، ثُمَّ أخَذَ رَأسَهُ و أقبَلَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالدِّماءُ تَسيلُ عَلى رَأسِهِ مِن ضَربَةِ عَمرٍو، وسَيفُهُ يَقطُرُ مِنهُ الدَّمُ، وهُوَ يَقولُ وَالرَّأسُ بِيَدِهِ: أنَا عَلِيٌّ وَابنُ عَبدِ المُطَّلِبِ المَوتُ خَيرٌ لِلفَتى مِنَ الهَرَبِ‏ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ياعَلِيُّ ما كَرتَهُ؟ قالَ: نَعَم يا رَسولَ اللّهِ؛ الحَربُ خَديعَةٌ. » 📚تفسير القمّي: ج 2 ص 183، بحار الأنوار: ج 20 ص 226. ❕وهابی در ادامه اشکال کرده است که چرا پیامبر ، ندای عمر و بن عبدود را اجابت نکرد ، آیا این به آن معنا است که پیامبر گرامی ص هم می ترسیده است ❗️ 👌در پاسخ او می گوییم که پیامبر گرامی ص ، شجاع ترین افراد بوده است ، چنان که شاگرد بزرگ مكتب آن حضرت اميرمؤمنان على ع درباره وضع پيامبر ص در ميدان‏هاى جنگ مى‏ گويد: «كُنَّا اذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَلَقَى الْقَوْمُ الْقَومَ اتَّقَيْنا بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَمايَكُونُ احَدٌ اقْرَبَ الَى الْعَدُوِّ مِنْهُ» : «هنگامى كه آتش جنگ بر افروخته مى‏ شد و دو گروه در مقابل هم قرار مى ‏گرفتند ما به رسول خدا پناه مى ‏برديم، و هيچ يك از ما به دشمن نزديكتر از او نبود.» 📚بحار الانوار، ج 16، ص 232- همين مضمون با كمى تفاوت در نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 9 آمده است. ❕در نقل دیگر فرمود ؛ «لَقَدْ رَأَيْتُنِي يَوْمَ بَدْرٍ وَنَحْنُ نَلُوذُ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وَهُوَ أَقْرَبُنَا إِلَى الْعَدُوِّ وَكَانَ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ يَوْمَئِذٍ بَأْساً « من در روز جنگ بدر شاهد و ناظر بودم كه ما به پيامبر پناه مى‏ برديم و او از همه ما به دشمن نزديك‏تر و از برجسته‏ ترين جنگجويان در آن روز بود». 📚بحارالانوار، ج 16، ص 232 ❕بنابراین ، این که پیامبر گرامی ص به نبرد عمرو بن عبدود نرفت ، از این جهت نبوده است که ایشان معاذ الله ترسی داشتند ، بلکه ایشان می خواستند ، فضل و شجاعت و فداکاری علی ع ، به جهانیان نشان دهند و در مقابل ، ترس و بزدلی خلفای اهلسنت را به رخ همگان بکشند ، تا جهانیان تا روز قیامت بدانند که شایسته ترین افراد ، برای جانشینی پیامبر ص ، علی ع ، است که شبیه ترین افراد به پیامبر ص از تمام جنبه ها خصوصا ، شجاعت در نبرد و مبارزه با دشمنان است . @Rahnamye_Behesht ipasookh.ir
؛ 👌پس از پاسخ امروز ما به وهابیون در مورد خدعه و فریب در جنگ و عملکرد علی ع در مقابله با عمر بن عبدود ، معاندین که پس از پاسخ ما ، تازه متوجه این حکم اسلامی شده اند ، نسبت به این حکم ، اشکال و اعتراض کرده اند ، و آن را ناجوانمردی می دانند . ❕در حالی که « عملیات فریب » در جنگ ، از مسائل مسلم نظامی است و تمام ارتش های دنیا ، بر روی آن تکیه و تاکید دارند . 👌در اسلام نیز « خدعه و فریب » در جنگ ، جایز شمرده شده است تا انسان با فریب دشمن خونخوار ، از جان و مال و ناموس خود و مسلمین دفاع کند . روشن است خدعه زدن به دشمن جانی که به ممالک مسلمین مثلا حمله کرده است و قصد ویرانی و کشتار وسیع دارد ، هیچ قبح عقلایی و موجه ندارد ، بلکه امری پسندیده و مورد تاکید عقلاء نیز می باشد ، بر همین اساس امام باقر ع فرمود ؛ « به درستى كه على عليه السلام مى‏ فرمود: «اگر پرندگان، مرا برُبايند، برايم دوست داشتنى‏ تر است از اين‏كه چيزى را به پيامبر خدا نسبت دهم كه نفرموده است. از پيامبر خدا شنيدم كه در روز [جنگ‏] خندق مى‏ فرمود ؛ « جنگ، نيرنگ است » ، مى‏ فرمود « هر گونه كه مى ‏خواهيد، سخن بگوييد ». « الإمام الباقر عليه السلام: إنّ عَلِيّا عليه السلام كانَ يَقولُ: لَأَن تَخَطَّفَنِي الطَّيرُ أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أقولَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما لَم يَقُل، سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ في يَومِ الخَندَقِ: الحَربُ خُدعَةٌ. يَقولُ: تَكَلَّموا بِما أرَدتُم. » 📚تهذیب الاحکام ، ج 6 ص 162 👌امام على عليه السلام در یکی از حكمت‏هاى خود فرمود ؛ « در نبرد، به نيرنگ خويش بيشتر اعتماد كن تا به نيرويت، و [نيز] به پرهيز و احتياط خود، شادمان‏تر باش تا به كارزار و دليرى‏ ات؛ چرا كه جنگ، جنگِ بى ‏باكان، و غنيمتِ محتاطان است. » «كُن فِي الحَربِ بِحيلَتِكَ أوثَقَ مِنكَ بِشِدَّتِكَ، وبِحَذَرِكَ أفرَحَ مِنكَ بِنَجدَتِكَ؛ فَإِنَّ الحَربَ حَربُ المُتَهَوِّرِ، وغَنيمَةُ المُتَحَذِّر » 📚شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج 20 ص 312 ❕قرآن نیز به گونه ای به مساله نیرنگ دشمن در جنگ ، صحه می گذارد و می فرماید ؛ « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ _ وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى‏ فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِير » « اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد روبرو شويد به آنها پشت نكنيد _ و هر كس در آن هنگام به آنها پشت كند- مگر در صورتى كه هدفش كناره گيرى از ميدان براى حمله مجدد و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنين كسى) گرفتار غضب پروردگار خواهد شد و ماواى او جهنم و چه بد جايگاهى است. » ( انفال 15 _ 16 ) 👌یعنی می توان به دشمن پشت کرد ، و دشمن گمان کند که انسان از نبرد فرار کرده است ، اما پشت کردن و فرار ظاهری برای حمله مجدد یا پیوستن به گروهی از مجاهدان باشد ، در این صورت پشت کردن به دشمن اشکالی ندارد ، و دشمن هم فریب می خورد و می توان بهتر به او ضربه زد ؛ « (إِلاّٰ مُتَحَرِّفاً لِقِتٰالٍ‌) أي تاركاً موقعه إلى موقع آخر أصلح للقتال من الأوّل، وكأنّه ينحرف عن وجه العدوّ ويُريه أنّه بصدد الفرار لكنّه يكرّ عليه ثانياً، وقد قيل: الحرب كرّ وفرّ. ويعدّ مثل ذلك خدعة عسكرية، وقد قيل: الحرب خدعة. » 📚منیة الطالبین في تفسیر القرآن المبین، سبحانی ، ج 12 ص 65 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 ❕نمونه زیبای خدعه و فریب به دشمن را ما در نبرد احزاب شاهدیم ، جریان مذکور ، مطابق نقل کتاب « فروغ ابدیت ص 630 » ، چنین است ؛ « نعيم بن مسعود تازه مسلمان، در به هم زدن اتحاد ( یهود و مشرکین ) ، فوق العاده مؤثر بود. او مؤثرين نقشه را در متفرق ساختن سپاه شرك ريخت و عمل او از فعاليّت‌هاى جاسوسان زبردست عصر ما دست‌كمى ندارد، بلكه بالاتر و اهميت آن بيشتر است. وى خدمت پيامبر آمد و گفت: من يك فرد تازه مسلمانى هستم و با تمام اين قبايل دوستى ديرينه دارم، آنان از اسلام من آگاهى ندارند، اگر دستورى داريد بفرماييد اجرا كنم. پيامبر فرمود: كارى كن كه اين جمعيت پراكنده شود؛ يعنى اگر در اين راه براى حفظ يك سلسله مصالح عالى چاره‌جويى كنيد، مانعى ندارد، ( چرا که جنگ خدعه و فریب است ) . ❕«نعيم» مقدارى انديشيد، آن‌گاه سراغ قبيلۀ بنى قريظه رفت، كه در حقيقت ستون پنجم دشمن بوده و مسلمانان را از پشت سر تهديد مى‌كردند. وى وارد دژ «بنى قريظه» شد و مراتب دوستى و صميميت خود را به رخ آن‌ها كشيد و قيافۀ هم‌دردى و خيرخواهى گرفت و از هر درى سخن گفت؛ به طورى كه اعتماد «بنى قريظه» را به خود جلب كرد. سپس افزود: موقعيت شما با احزاب متفق (قريش و غطفان) تفاوت دارد ، زيرا مدينه مركز زندگى فرزندان و زنان شما است و تمام ثروت شما در اينجا قرار گرفته و به هيچ روى براى شما امكان ندارد از اين نقطه به جاى ديگر منتقل شويد، ولى احزاب متفق كه به جنگ محمد آمده‌اند، مركز زندگى و تجارت آن‌ها بيرون از مدينه و دور دست است. ❕اگر آنان فرصتى به دست آورده و در جنگ پيروز شوند، به هدف خود رسيده‌اند و اگر در اين راه با شكست مواجه شدند بى‌درنگ از اين نقطه كوچ كرده، راه خود را پيش گرفته و به مراكز خود، كه از تيررس محمد دور است، برمى‌گردند. 👌 پيشنهاد مى‌كنم در اين مورد فكر كنيد، اگر احزاب در اين جنگ پيروز نشدند و به مراكز خود بازگشتند، در اين صورت شما در چنگال قدرت مسلمانان قرار خواهيد گرفت. من تصور مى‌كنم، صلاح در اين است كه اكنون كه به احزاب پيوسته‌ايد در اين تصميم باقى بمانيد، ولى براى اينكه احزاب در ميان جنگ، شما را تنها نگذارند و به محل خود برنگردند، چند نفر از اشراف و سران آن‌ها را به عنوان گروگان بگيريد، تا در روز سختى آنان شما را رها نكرده و كار را به پايان برسانند، زيرا آنان ناچارند براى نجات شخصيت‌هاى خود، تا آخرين نفس با محمد نبرد كنند. نظر «نعيم» به اتفاق آرا تصويب شد و او مطمئن شد كه سخن وى در دل آن‌ها كاملا مؤثر افتاد. سپس از دژ آن‌ها بيرون آمد و به اردوگاه احزاب رفت. وى با سران قريش سوابق دوستى داشت، با آنان نيز تماس گرفت و چنين گفت: «بنى قريظه» از شكستن پيمان خود با محمد، سخت پشيمانند و اكنون به طريقى مى‌خواهند آن را جبران كنند. ❕آنان تصميم گرفته‌اند چند نفر از اشراف شما را گروگان بگيرند و تحويل محمد دهند و از اين راه صداقت خود را تثبيت كنند و محمد آن‌ها را بلافاصله بكشد. اين مطلب را قبلا با محمد در ميان گذاشته و به او قول داده‌اند كه بعد از اين او را پشتيبانى كرده و با شما تا آخرين نفس مبارزه كنند و محمد نيز با اين قرارداد موافقت كرده است. بنابراين، اگر يهود از شما گروگان بخواهند، مبادا موافقت كنيد؛ بدانيد كه عاقبت آن خطرناك است. گواه روشن بر اين كار آن‌كه شما فردا از آن‌ها بخواهيد وارد جنگ شوند و از پشت سر به محمد حمله كنند، خواهيد ديد كه هرگز قبول نخواهند كرد و مطالبى پيش خواهند كشيد. سپس از آنجا به اردوگاه «غطفان» رفت و در آنجا با شيوه مخصوصى سخن را آغاز كرد. وى گفت: شما قبيله غطفان ريشه و اصل من هستيد. گمان نمى‌كنم مرا در گفتارم متهم كنيد؛ من با شما سخنى خواهم گفت، ولى تمنا دارم كه آن را با كسى بازگو نكنيد، همه او را به صداقت و دوستى پذيرفتند. سپس او مطلبى را كه به قريش گفته بود، به طور مشروح بازگفت و آنان را از عواقب كار بنى قريظه برحذر داشت و گفت: مبادا به خواهش آن‌ها پاسخ مثبت بگوييد. وى مأموريت خود را به نحو احسن انجام داد، سپس مخفيانه به اردوگاه مسلمانان آمد. اين شايعه را كه يهوديان بنى قريظه مى‌خواهند از نيروهاى عرب گروگان بگيرند و آن‌ها را تحويل مسلمانان بدهند، در ميان ارتش اسلام پخش كرد. البته منظور از پخش شايعه اين بود كه مطلب از كرانه‌هاى خندق تجاوز كرده و به گوش لشكر عرب برسد. 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 ❕ابو سفيان، شب شنبه تصميم گرفت كه كار را يك سره سازد. از اين‌رو، سران قريش و غطفان، نمايندگانى به دژ «بنى قريظه» اعزام كرده و به آن‌ها گفتند: اينجا منطقه زندگى ما نيست، چارپايان ما دستخوش هلاك شده‌اند، شما فردا از پشت سر حمله كنيد، تا كار را يك‌سره سازيم. فرمانده «بنى قريظه» در پاسخ نمايندگان احزاب گفت: فردا روز شنبه است و ما ملت يهود در چنين روزى دست به هيچ كارى نمى‌زنيم، زيرا گروهى از گذشتگان ما در چنين روزى دست به كار زدند و گرفتار عذاب الهى شدند. علاوه بر اين ما در صورتى اقدام به جنگ مى‌كنيم كه عده‌اى از بزرگان احزاب، به عنوان گروگان در دژ ما باشند، تا شما براى نجات آن‌ها تا آخرين نفس جنگ كنيد و ما را در ميان كار تنها نگذاريد. نمايندگان قريش بازگشتند و مطالب را به سمع سران احزاب رسانيدند. همگى گفتند: دلسوزى «نعيم» درست بوده و «بنى قريظه» مى‌خواهند با ما از در حيله وارد شوند. بار ديگر نمايندگان قريش با سران بنى قريظه تماس گرفتند و گفتند: اين مطلب كه ما اشراف خود را گروگان بدهيم عملى نيست؛ حتى ما حاضر نيستيم يك نفر را در اختيار شما بگذاريم. اگر شما مايليد، فردا حمله كنيد و ما شما را يارى مى‌كنيم. سخنان نمايندگان، آن هم با اين لحن كه ما حتى يك نفر هم گروگان در اختيار شما نمى‌گذاريم، ترديدى در صدق گفتار نعيم براى بنى قريظه نگذاشت و همگى گفتند: حق همان است كه نعيم مى‌گفت. قريش مآل‌انديش است، اگر خود را در اين جنگ موفق و پيروز نديد، راه خود را پيش خواهد گرفت و ما را در چنگال مسلمانان رها خواهد كرد. » 📚سيرۀ ابن هشام، ج 2، ص 229-231 و تاريخ طبرى، ج 2، ص 242-243. 👌می بینیم که نعیم بن مسعود به زیبایی ، مطابق با راهنمایی پیامبر ص ، از عملیات فریب و خدعه استفاده می کند و اتحاد دشمن خونخوار را در هم می شکند . ❕با توجه به آن که نبرد در اسلام دفاعی است ، چنان که در ذیل توضیح داده ایم ؛ 💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3421 👌جواز خدعه و فریب ، تنها در برابر دشمن جانی و مهاجمی ، مصداق پیدا می کند که قصد نابود سازی افراد مسلمین و به تاراج بردن اموال آنان را دارند ، در چنین حالتی می توان با خدعه و فریب ، او را به عقب راند و از کشتار و تاراج وسیع او جلوگیری نمود ، چنین خدعه و نیرنگی ، مورد تایید و تاکید عقلای عالم می باشد . @Rahnamye_Behesht ipasookh.ir
🤔 ❔آخوند شیاد حوزه علمیه به شیک‌ترین شکل ممکن نشان داده که کل مناقشاتش در مورد صحت و ضعف روایات، هیاهویی بر سر هیچ است و در عمل، خودش هرجا که نفعش اقتضا کند روایتی را ضعیف یا تقیه معرفی می‌کند و بالعکس! به عنوان مثال در بحث محدودیت نگاه مالک به کنیز شوهردارش، چون نفعش اقتضا می‌کند به روایتی از قرب الاسناد استناد می‌کند که بر طبق آن، از زیر ناف تا زانوی کنیز، جزو عورت کنیز محسوب شده و مالک کنیز حق ندارد به آن نظر کند اما در جای دیگر می‌گوید: در اسلام حد عورت کنیز از زیر ناف تا زانو نیست و ملحدینی که حد عورت کنیز در اسلام را از زیر ناف تا زانو معرفی می‌کنند بیسوادی بیش نیستند . چرا که روایت مذکور ضعیف بوده و اساساً امام تقیه کرده به راستی که دروغگو کم حافظه است ❗️❗️ 💠💠 👌معاندین جیره خوار با تقطیع پاسخهای ما و تناقض تراشی ، در صدد خوش رقصی در برابر اربابان آمریکایی و اسرائیلی خود هستند تا اندک جیره بیشتری از دست آنان ارتزاق کنند ، که نمونه این تقطیع و تدلیس ، در مطلب فوق نمایان است . ❕در مباحث گذشته ، دو بحث مورد توجه ما قرار گرفته است ؛ 1⃣ما در گذشته یاد آور شدیم که مقصود از « عورت » که پوشاندن آن حتی در برابر محارم ، لازم است ، شامل « قبل و دبر در زن و قبل و دبر و بیضتان در مرد » می شود ، آن هم به حسب روایات متعددی که در این زمینه از اهلبیت ع داریم ؛ 📚وسائل الشیعه ج 2 ص 34 باب 4 ❕و مرحوم صاحب عروه و فقهایی که بر عروه تعلیقه زده اند ، همین قول را پسندیده اند ؛ « العوره فی الرجل القبل و البیضتان و الدبر ، و فی المراه القبل و الدبر » 📚العروه مع التعلیقات ، ج 1 ص 138 ❕نقلی هم که عورت را ما بین ناف و زانو می داند ، از روی تقیه و موافق با عقاید اهلسنت ، صادر شده است و راوی روایت هم ، فردی سنی مسلک است ؛ 📚الحدائق الناضره ، ج 7 ص 7 2⃣اگر ارباب ، کنیز خود را به عقد دیگری در آورد ، دیگر حق ندارد که به بدن کنیز نگاه کند و با او معامله همسری کند و با نگاه به او یا لمس او ، از او لذت ببرد . 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 ❕راوی می گوید ؛ « به امام صادق ع گفتم ؛ « اگر انسان كنيز خود را با غلام خود تزويج كند، آيا كنيز او مى‏ تواند مانند سابق به خدمات ارباب قيام كند و اندام عريان ارباب را ( بشويد ) ؟ و يا ارباب مى‏ تواند مانند سابق بدن عريان كنيز را ببيند؟ امام صادق ع اظهار كراهت كرد » « سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُزَوِّجُ مَمْلُوكَتَهُ عَبْدَهُ أَ تُقَوَّمُ عَلَيْهِ كَمَا كَانَتْ تُقَوَّمُ فَتَرَاهُ مُنْكَشِفاً أَوْ يَرَاهَا عَلَى تِلْكَ الْحَالِ فَكَرِهَ ذَلِك‏ » 📚الکافی ج 5 ص 480 ❕در روایت دیگر فرمود ؛ « ارباب حق لمس کنیز را دیگر ندارد » « لا ینبغی له ان یمسها » 📚التهذیب ، ج 7 ص 457 ❕همینطور در روایات دیگر ، تصریح شده است که تمام بدن زن نامحرم ، چه زن آزاد و چه کنیز ، پوشاندن آن لازم است ، که طبیعتا غیر محرمشان ، حق نگاه به اندام و بدن آنها را ندارند ، در ذیل توضیح داده ایم ؛ 💠https://eitaa.com/Rahnamaye_Behesht/1830 ❕این دو مقدمه و دو مطلب مسلم در فقه شیعه است ، حال به بررسی ادعای معاند می پردازیم . در روایتی از امام باقر ع آمده است ؛ « زمانی که مرد ، کنیزش را به ازدواج دیگری در می آورد ، به عورت او نباید نگاه کند ، و عورت ما بین ناف تا زانو است » « إِذَا زَوَّجَ الرَّجُلُ أَمَتَهُ فَلَا يَنْظُرَنَّ إِلَى عَوْرَتِهَا وَ الْعَوْرَةُ مَا بَيْنَ السُّرَّةِ وَ الرُّكْبَةِ » 📚قرب الاسناد ص 49 _ وسائل الشیعه ، ج 21 ص 148 ❕در این روایت دو حکم بیان شده است ؛ 1⃣مالک دیگر حق نگاه کردن به کنیز شوهر دار خود را ندارد ، چرا که کنیز به او نامحرم است . 2⃣حد عورت ، ما بین ناف تا زانو است . ❕فراز اول روایت ، مورد قبول ما و موافق روایات ما است ، زیرا ارباب حق نگاه به بدن کنیز شوهر دار خود را ندارد ، چه عورت باشد ، چه ناف و زانو و سایر نقاط بدنش ، لذا ما در گذشته به این روایت در موضوع « ممنوعیت نگاه ارباب به کنیز ازدواج کرده » ، استناد کرده ایم ؛ 💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/2365 2⃣بخش دوم روایت در موضوع حد عورت است ، که این بخش موافق روایات ما نیست ، و ما گفتیم که مطابق تقیه و موافق روایات اهلسنت صادر شده است ؛ 💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3699 ❕بنابراین استدلال ما به این روایت ، در یک موضوع نبوده است ، تا تناقض گویی در کلام ما رخ داده باشد ، بلکه در دو موضوع بوده است ، آنجایی که بحث ممنوعیت و نامحرم بودن ارباب به کنیز ازدواج کرده و نظر و نگاه به بدنش را مطرح می کند ، مورد قبول ما و موافق روایات ما است ، لذا به فراز ممنوعیت استدلال کرده ایم ، و آنجایی که بحث حد عورت را بیان می کند ، خلاف روایات ما است و گفته ایم این فراز از روی تقیه صادر شده است . معاندین بیسواد نمی دانند که برای تحققق تناقض در کلام ، وحدت موضوع شرط است ، چنان که منطقیین می گویند ؛ « در تناقض، هشت وحدت شرط دان ، وحدت «موضوع» و «محمول» و «مكان» ، وحدت «شرط» و «اضافه»، «جزء و كلّ‌» «قوه» و «فعل» است در آخر «زمان» » 📚فلسفه اسلامی و اصول دیالک تیک ، سبحانی ، ص 110 👌و در بحث ما و روایت مورد نظر ، وحدت موضوع نبوده است ، دو موضوع مد نظر بوده و مورد بحث واقع شده است ، اما معاندین با تدلیس و تقطیع ، وانمود می کنند که یک موضوع بوده و تضاد و تناقض در کلام ما رخ داده است و با آب و تاب و فحاشی این مساله را در کانالهای خود مطرح می کنند ، غافل از آنکه راه به جایی نمی برند . ❕معاند مدلس ، مدعی شده است که در گذشته نیز ما دچار دروغگویی و عوام فریبی شده ایم و مچ ما را گرفته است ، در حالی که همان موقع که اشکال مورد نظر را مطرح کرد ، پاسخش را دادیم ، اما چه کنیم که نانش در مفت خوری و دروغ گویی و خوش رقصی در برابر اربابان است و چاره ای جز این تقطیع و وارونه جلوه دادن مطالب ندارد ، در ذیل بخوانید ؛ 💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3620 @Rahnamye_Behesht ipasookh.ir
🧐پرسش ❗️استیون هاوکینگ: این سوال که «آیا خدا جهان را خلق کرده» سوالی بی معنیست؛ چرا که اساساً زمانی قبل از بیگ بنگ وجود نداشته که خدا بخواهد جهانی را خلق کند! درست مانند کسی که می‌پرسد «لبه زمین کجاست؟!»؛ حال آنکه اساساً زمین گرد است و لبه ندارد! 💠پاسخ را در ذیل بخوانید 💠 https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3720
🤔 ❔استیون هاوکینگ: این سوال که «آیا خدا جهان را خلق کرده» سوالی بی معنیست؛ چرا که اساساً زمانی قبل از بیگ بنگ وجود نداشته که خدا بخواهد جهانی را خلق کند! درست مانند کسی که می‌پرسد «لبه زمین کجاست؟!»؛ حال آنکه اساساً زمین گرد است و لبه ندارد! برخی از مسلمین علاقه مند به فلسفه سعی کرده‌اند با این توجیه که «خدا فرای از زمان و مکان است» بگویند مسئله عدم وجود زمان قبل از بیگ بنگ، خدشه‌ای به آفریننده بودن خدا وارد نمی‌کند!». در پاسخ می‌گوییم: متاسفانه بیسوادی محمد در قرآن کارتان را خراب کرده، چرا که او دقیقا به تقلید از کتب یهود و مسیحیت، در توصیف نحوه خلقت جهان گفته که الله جهان را در ۶ روز خلق کرده! (یعنی برای قبل بیگ بنگ قائل به زمان شده!): ▪️آیه ۳۸ سوره ق: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» ← «ما آسمان‌ها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز آفريديم » ❗️❗️ 💠💠 👌چه ارتباطی بین عدم وجود زمان و شب و روز قبل از بیگ بنگ و خالقیت خداوند وجود دارد تا بتوان عدم وجود زمان را دلیلی بر عدم خالقیت خداوند دانست ؟ ❕زمان و مکان و عالم هستی وجود نداشت و توسط خداوندی که ما فوق زمان و مکان است ، از نیستی به هستی آمد و آفریده شد ، این سخن چه اشکالی دارد ❗️ 👌پرودگار ما خالق زمان و مکان و شب و روز و پدید آورنده آن است و محدود به زمان و مکان نیست تا کسی بخواهد این مساله را دلیلی بر نفی خالقیت او بگیرد . ❕امام صادق عليه السلام فرمود ؛ « خداوند والا و بلند مرتبه، با زمان و مكان و با حركت و جابه ‏جايى و سكون، وصف نمى‏ شود؛ بلكه او آفريدگار زمان و مكان و حركت و سكون است. خدا از آنچه مى‏ گويند، برترىِ سترگى دارد. » « إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لا يُوصَفُ بِزَمانٍ ولا مَكانٍ ولا حَرَكَةٍ ولَا انتِقالٍ ولا سُكونٍ، بَل هُوَ خالِقُ الزَّمانِ وَالمَكانِ وَالحَرَكَةِ وَالسُّكونِ، تَعالَى اللّهُ عَمّا يَقولونَ عُلُوّا كَبيرا » 📚امالی صدوق ، ص 279 _ توحید صدوق ص 184 ❕و در نقل دیگر فرمودند ؛ «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ يُوصَف ُبِمَكانٍ وَ لاٰ يَجْري عَلَيْهِ زَمٰانٌ‌ » «خداوند هرگز مكانى ندارد و زمان بر او حاکم نیست » 📚توحید صدوق ص 175 ❕امام على عليه السلام در پاسخ به اين سخن كه خداوندگار ما پيش از آن كه آسمانى و زمينى بيافريند، كجا بود؟ فرمود ؛ «كجا ، پرسش از مكان است، حال آن كه خدا بود و مكانى نبود. » « لَمّا قيلَ لَهُ: أَينَ كانَ رَبُّنا قَبلَ أَن يَخلُقَ سَماءً و أَرضا؟: «أَينَ» سُؤالٌ عَن مَكانٍ، وكانَ اللّهُ ولا مَكان‏ » 📚الكافي: ج 1 ص 90 ح 5، التوحيد: ص 175 ❕امام كاظم عليه السلام فرمود ؛ « خداوند والا و بلند پايه، همواره بى‏ زمان و بى ‏مكان بوده است‏ و او اكنون همان سان است كه بود؛ جايى از او تهى نيست و مكانى او را [از مكانى ديگر] باز نمى‏ دارد و در مكانى فرو نمى‏ آيد. » « إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى كانَ لَم يَزَل بِلا زَمانٍ ولا مَكانٍ، وهُوَ الآنَ‏ كَما كانَ لا يَخلو مِنهُ مَكانٌ، ولا يَشغَلُ بِهِ مَكانٌ، ولا يَحُلُّ في مَكان‏ » 📚التوحيد: ص 178 ح 12 _ بحار الأنوار ، ج 3 ص 327 ح 27. ❕بر همین اساس ، در کتاب « اعتقاد ما » می خوانیم ؛ « ما معتقديم ، او وجودى است بى‏ نهايت از هر نظر ، از نظر علم و قدرت، حيات ابديّت و ازليّت و به همين دليل در زمان و مكان نمى ‏گنجد، چرا كه زمان و مكان هر چه باشد محدود است، ولى در عين حال همه جا و در هر زمان حضور دارد چرا كه فوق زمان و مكان است. 👌«وَ هُوَ الَّذى فِى السماءِ اله وَ فِى الارْضِ اله وَ هُوَ الْحَكيمُ الْعَليم؛ او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود، و او حكيم و عليم است». ( زخرف 84 ) «وَهُوَ مَعَكُمْ ايْنَما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلونَ بَصير؛ او با شماست هر جا كه باشيد و خداوند نسبت‏ به آنچه انجام مى‏ دهيد بيناست». ( حدید 4 ) 👌آرى او به ما از ما نزديك‏تر است، او در درون جان ماست و او در همه جاست، و در عين حال مكانى ندارد: «وَ نَحْنُ اقْرَبُ الَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ؛ و ما به او از رگ قلبش نزديك‏تريم»! ( ق 16 ) ❕«هُوَ الاوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَى‏ءٍ عَليم » « اوست آغاز و پايان، و پيدا و پنهان و او به هر چيز داناست». ( حدید 3 ) 📚اعتقاد ما ، مکارم شیرازی ، ص 15 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 ❕در رابطه با خلقت آسمانها و زمین هم ، خداوند در آیاتی تصریح می کند که این خلقت در شش روز و شش دوره بوده است و می فرماید ؛ « إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْش‏ » « پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، سپس به تدبير جهان هستى پرداخت » ( اعراف 54 ) ❕بحث از آفرينش جهان در شش روز، در هفت مورد از آيات قرآن مجيد آمده است ، ولى در سه مورد، علاوه بر آسمانها و زمين، « ما بينهما » (آنچه در ميان زمين و آسمان قرار دارد) نيز به آن اضافه شده است كه در حقيقت توضيحى است براى جمله قبل، زيرا همه اينها در معنى آسمانها و زمين جمع است . ( آيه 3 يونس و 7 هود و 59 فرقان و 4 سجده و 38 ق و 4 حديد. ) ❔در اينجا فورا اين سؤال به ذهن مى‏ آيد كه قبل از آفرينش زمين و آسمان شب و روزى وجود نداشت، كه اينها در آن آفريده شود، شب و روز از گردش زمين به دور خود و در برابر نور آفتاب به وجود مى ‏آيد ❗️ 👌ولى با توجه به مفهوم وسيع كلمه « يوم » (روز) و معادل آن در زبانهاى ديگر، پاسخ اين سؤال روشن است، زيرا بسيار مى‏ شود كه « يوم » به معنى « يك دوران » به كار مى ‏رود، خواه اين دوران يك سال باشد يا صد سال يا يك ميليون سال و يا ميلياردها سال، شواهدى كه اين حقيقت را ثابت مى ‏كند و نشان مى ‏دهد يكى از معانى « يوم » همان « دوران » است فراوان مى‏ باشد ؛ 1⃣ در قرآن صدها بار كلمه يوم و ايام به كار رفته است، و در بسيارى از موارد به معنى شبانه روزى معمول نيست، مثلا تعبير از عالم رستاخيز به « يَوْمَ الْقِيامَةِ » نشان مى ‏دهد كه مجموعه رستاخيز كه دورانى است بسيار طولانى به عنوان « روز قيامت » شمرده شده است، از پاره‏ اى از آيات قرآن استفاده مى ‏شود كه روز رستاخيز و محاسبه اعمال مردم پنجاه هزار سال طول مى‏ كشد (سوره معارج آيه 4) . 2⃣ در متن كتب لغت نيز مى‏ خوانيم كه « يوم » گاهى به مقدار زمان ميان طلوع و غروب آفتاب گفته مى‏ شود و گاهى به مدتى از زمان، هر مقدار بوده باشد . « راغب در مفردات مى ‏گويد: اليوم يعبر به عن وقت طلوع الشمس الى غروبها و قد يعبر به عن مدة من الزمان اى مدة كانت » 📚مفردات الفاظ القرآن ، ماده یوم ، ص 894 3⃣ در روايات و سخنان پيشوايان دينى نيز كلمه « يوم » به معنى دوران بسيار آمده است، چنان كه امير مؤمنان على ع در نهج البلاغه مى‏ فرمايد ؛ « الدهر يومان يوم لك و يوم عليك‏ » « دنيا براى تو دو روز است، روزى به سود تو است و روزى به زيان تو » 📚نهج البلاغه ، نامه 72 4⃣در ذيل همين آيه از تفسير على بن ابراهيم نيز مى‏ خوانيم كه امام ع فرمود ؛ « فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ يعنى فى ستة اوقات‏ » « شش روز يعنى شش وقت و دوران » 📚تفسیر قمی ج 1 ص 236 _ تفسیر البرهان ، ج 2 ص 559 5⃣در گفتگوهاى روزمره و اشعار شعرا در زبانهاى مختلف كلمه يوم و معادل آن نيز به معنى دوران زياد ديده مى ‏شود، مثلا مى‏گوئيم كره زمين يك روز گداخته و سوزان بود و روز ديگر سرد شد و آثار حيات در آن آشكار گرديد، در حالى كه دوران گداختگى زمين به ميلياردها سال بالغ مى‏ شود. 👌يا اينكه مى ‏گوئيم يك روز بنى اميه خلافت اسلام را غصب كردند، و روز ديگر بنى عباس، در حالى كه دوران خلافت هر يك به دهها يا صدها سال بالغ مى‏ گردد. ❕از مجموع بحث فوق چنين « نتيجه » مى‏ گيريم كه خداوند مجموعه زمين و آسمان را در شش دوران متوالى آفريده است، هر چند اين دورانها گاهى به ميليونها يا ميلياردها سال بالغ شده است و علم امروز هيچگونه مطلبى را كه مخالف اين موضوع باشد بيان نكرده است‏ . 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 ❕در اينجا سؤال ديگرى نيز مطرح مى‏ شود كه خداوند با وجود قدرت بى انتهايى كه دارد مى‏ توانست همه آسمانها و زمين را در يك لحظه بيافريند، چرا آنها را در اين دورانهاى طولانى قرار داد؟ 👌پاسخ اين سؤال را از يك نكته مى ‏توان دريافت و آن اينكه آفرينش اگر در يك لحظه مى‏ بود، كمتر مى‏ توانست از عظمت و قدرت و علم آفريدگار حكايت كند، اما هنگامى كه در مراحل مختلف، و چهره ‏هاى گوناگون، طبق برنامه ‏هاى منظم و حساب شده، انجام گيرد، دليل روشنترى براى شناسايى آفريدگار خواهد بود، فى المثل اگر نطفه آدمى در يك لحظه تبديل به نوزاد كامل مى‏ شد، آن قدر نمى‏ توانست عظمت خلقت را بازگو كند، اما هنگامى كه در طى 9 ماه، هر روز در مرحله ‏اى، و هر ماه به شكلى، ظهور و بروز كند مى‏ تواند به تعداد مراحلى كه پيموده است نشانه ‏هاى تازه ‏اى از عظمت آفريدگار بدست دهد. 📚تفسیر نمونه ج 6 ص 203 ❕بر همین اساس امام رضا ع فرمود ؛ « آسمان‏ها و زمين را در شش روز آفريد، هرچند مى‏ توانست آنها را در چشم بر هم زدنى بيافريند؛ امّا آنها را در شش روز آفريد تا آنچه را از آنها مى‏ آفريند، تدريجاً به فرشتگان بنماياند، و فرشتگان از طريق پيدايش آنچه پديد مى ‏آيد، تدريجاً به قدرت خداوندِ بلندنام پى ببرند». « كانَ قادِراً عَلى‏ أن يَخلُقَها في طَرفَةِ عَينٍ، ولكِنَّهُ عز و جل خَلَقَها في سِتَّةِ أيّامٍ؛ لِيُظهِرَ لِلمَلائِكَةِ ما يَخلُقُهُ مِنها شَيئاً بَعدَ شَي‏ءٍ، وتَستَدِلَّ بِحُدوثِ ما يُحدَثُ عَلى‏ اللَّهِ تَعالى‏ ذِكرُهُ مَرَّةً بَعدَ مَرَّةٍ » 📚التوحيد: ص 320 ح 2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج 1 ص 134 ح 33، الاحتجاج: ج 2 ص 393 ح 302، ❕و علی ع فرمود ؛ «خداوند ، قوانين اديان و آيات احكام را در اوقاتى مختلف فرو فرستاد، همچنان كه آسمان‏ها و زمين را در شش روز آفريد. اگر مى‏ خواست كه آنها را در كمتر از چشم به هم زدنى بيافريند، هر آينه مى‏ آفريد؛ امّا او درنگ كردن و مدارا نمودن [خويش‏] را نمونه ‏اى براى امينان خود و تأكيد حجّتش بر بندگان قرار داد. » « إنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكرُهُ أنزَلَ عَزائِمَ الشَّرائِعِ وآياتِ الفَرائِضِ في أوقاتٍ مُختَلِفَةٍ، كَما خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ في سِتَّةِ أيّامٍ، ولَو شاءَ أن يَخلُقَها في أقَلَّ مِن لَمحِ البَصَرِ لَخَلَقَ، ولكِنَّهُ جَعَلَ الأَناةَ وَالمُداراةَ مِثالًا لِامَنائِهِ، وإيجاباً لِلحُجَّةِ عَلى‏ خَلقِه‏ » 📚الاحتجاج ، ج 1 ص 254 @Rahnamye_Behesht ipasookh.ir
🤔 ❔آیا میدانید مزار شریف کجاست ؟ بله در افغانستان است سؤال دوم چرا اسم مزار شریف را بر این شهر گذاشته‌اند؟ چون علی ابن ابیطالب در آنجا دفن شده است. لذا به مزار ایشان مزار شریف می‌گویند و اسم این شهر را به همین نام قرار دادند ❗️❗️ 💠💠 ❕در ذیل مفصل توضیح داده ایم که جسد مطهر امیر مومنان علیه السلام ، در نجف ، در جایگاه کنونی که به عنوان مرقد علی ع ، شناخته می شود ، به خاک سپرده شده است و همانجا مرقد ایشان می باشد ؛ 💠https://eitaa.com/Rahnamaye_Behesht/3173 ❕بر همین اساس ، علامه مجلسی می نویسد ؛ « بدان كه در برخى زمان‏ها بين مخالفان در جاى قبر شريف آن حضرت اختلاف بود. عدّه‏ اى معتقد بوده‏ اند كه آن حضرت در صحن مسجد كوفه مدفون است و عده‏اى گفته ‏اند در دارالحكومه دفن شده است. نيز گفته‏ اند كه امام حسن عليه السلام او را به مدينه برده و در بقيع دفن كرده است. برخى از جاهلان شيعه هم او را در آرامگاهى در كَرْخ زيارت مى ‏كردند. 👌اجماع شيعه بر آن است كه آن حضرت در غَرى ( نجف ) در جايگاهى كه ميان عام و خاص معروف است، دفن شده و اين نزد شيعه از متواتره است و نسل در نسل از ائمّه دين عليهم السلام آن را روايت كرده‏ اند. سبب اين اختلاف هم پنهان داشتن قبر آن حضرت از بيم خوارج و منافقان بوده است و جاى قبر را جز شيعيان خاصْ كسى نمى‏ شناخت، تا آن كه در زمان سَفّاح، امام صادق عليه السلام وارد حيره شد و قبر آن حضرت را براى پيروان او آشكار ساخت. از آن روز تاكنون همه شيعيانْ او را در همين مكان زيارت مى‏ كنند. عبد الكريم بن احمد بن طاووس، كتابى در تعيين جايگاه قبر آن حضرت نوشته و گفته ‏هاى مخالفان را رد كرده است. نام كتاب را فرحة الغرىّ ناميده و در آن اخبار متواترى را آورده است كه ما در ابو اب مختلف كتاب خود آن را پراكنديم. » « ... قد اجتمعت الشيعة على أنه ع مدفون بالغري في الموضع المعروف عند الخاص و العام و هو عندهم من المتواترات رووه خلفا عن سلف إلى أئمة الدين صلوات الله عليهم أجمعين ...» 📚بحار الانوار ج 42 ص 337 ❕در مزار شريف مقبره‌اى است كه به نام امام على عليه السّلام ساخته شده، و مردم عوام (شيعه و سنى) از راههاى دور و نزديك به زيارت آن مى‌روند و آن را به نام سخى (امام على) زيارت مى‌كنند. مى‌گويند در گذشته فردى به نام «سيد على» در اين مكان مدفون بوده و مردم ازسر اعتقاد به زيارت وى مى‌رفته‌اند، تا اينكه بارگاه و مقبره‌اى به نام امام على بر روى آن قبر ساختند. 📚شیعیان افغانستان ص 380 ❕واقعيت اين است كه مزار شريف ، مرقد يكى از سادات، يعنى يكى از نوادگان امام حسن مجتبى عليه السّلام بوده كه به نه واسطه به آن حضرت پيوند داشته و مدتى در خطۀ بلخ حاكم بوده است « ابى الحسن على بن ابى طالب بن عبيد الله بن على بن حسن بن حسين بن جعفر بن عبيد اللّه بن حسين اصغر بن على بن الحسن السبط‍‌ عليه السّلام » 📚انساب آل ابى طالب، به نقل از: ريحانة الادب، ج 8، ص 127؛ آرامگاههاى خاندان پاك پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، ص 77. ❕که به خاطر اشتراکی در لقب و اسم و کنیه و اسم پدر به امیر مومنان علی ع ، داشته است ، برای مردم اشتباه شده است که مرقد او ، مرقد علی ع است ؛ « الاشتراك في اللقب و الاسم و الكنية و اسم الأب أوجب اشتباه عوام الناس في نسبتهم له إلى أمير المؤمنين ع‏ » 📚الذريعة إلى تصانيف الشيعة، ج ‏2، ص: 376 ❕بر همین اساس ، در کتاب اعیان الشیعه چنین آمده است ؛ «علامه بزرگوار ابو الحسن على ابن ابى طالب از علماى برجسته اماميه است و تأليفاتى نيز دارد. در لوح مزار او اين عبارت آمده است: ان هذا قبر امير المؤمنين ابى الحسن على بن ابى طالب بن عبيد اللّه بن على بن الحسن بن الحسين بن جعفر بن عبيد اللّه بن الحسين الاصغر بن على بن الحسن السبط ابن امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع). ❕لقب امير المؤمنين را شايد بدان جهت آورده ‏اند كه سادات و علويان در بلخ داراى تشكيلات دفترى بودند و ابو الحسن على بن ابى طالب حسينى بلخى سمت نقابت سادات و علويان را به عهده داشت، لذا به او نسبت امير المؤمنين داده ‏اند، و عوام الناس مزار اين عالم بزرگوار را با مزار امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) اشتباه كرده ‏اند». 📚اعيان الشيعة، ج 3، ص 40. ❕صاحب كتاب اختران تابناك نیز چنین مى‏ نويسد ؛ «روضه مبارك بلخ يكى از اولاد و احفاد امام چهارم حضرت زين العابدين على بن الحسين (ع) را در خود جاى داده است. او از فرمانروايان نواحى بلخ بود و در ضمن نقابت سادات را نيز به عهده داشت، صوفيان قديم و عوام امّت گمان كرده ‏اند كه آن بارگاه حضرت على بن ابى طالب (ع) است.» 📚اختران تابناك، ج 2، ص 520