علت نیاز به دین و تعالیم پیامبران
🤔#پرسش
❓اگر دین با عقل همخوانی داشته باشد ، ما به آن نیاز نداریم و اگر با عقل متفاوت باشد ، آن را رد می کنیم.
#ابن_الروندی ❗️❗️
💠#پاسخ💠
👌معاندین فضای مجازی از سر بی برنامگی روی به باز نشر شبهات اقوام و ملل تاریخی آورده و از این طریق در برابر اربابان خود خوش رقصی می کنند ❗️
❕مطلب مذکور بر گرفته از آراء براهمه است .كيش برهمايى از قديمىترين مذاهبى است كه در شرق ظاهر شده، و مركز اصلى آن هنداست، شهرستانى در كتاب ملل و نحل مىگويد: «اين نام از نام براهام مؤسس اين مذهب گرفته شده»، ولى فريد و جدى در دائرة المعارف خود معتقد است كه اين نام از نام يكى از خدايان بزرگ آنها يعنى براهما مشتق شده است، برهمايىها علاوه بر انكار نبوّت معتقد به يك نوع تثليث يعنى خدايان سه گانه بودهاند.
📚پيام قرآن، پاورقی , ج7، ص: 49
❕شهرستانى در ملل و نحل قسمتى از شبهات آنها را در اين زمينه چنين نقل مىكند:
💠آنچه را ممكن است پيامبران براى جامعه بشريت بياورند از دو حال خارج نيست: يا عقل آن را درك مىكند يا نه، اگر درك مىكند همان عقل براى ما كافى است؛ ديگر چه احتياجى به پيامبران و دین است؛ و اگر براى عقل قابل درك نيست، پس قابل قبول نيست؛ زيرا هركس زير بار امور غير معقول برود از حدّ انسانيت خارج شده و در زمره حيوانات درآمده است .
📚ملل و نحل شهرستانى، باب چهارم، آراء الهند، فصل، اوّل براهه، ص 250.
❕در حالی که نبايد فراموش كنيم كه معلومات و ادراكات عقلى ما در برابر آنچه نمىدانيم قطرهاى در مقابل يك اقيانوس عظيم است؛ اين حقيقتى است كه همه دانشمندان، اعم از الهى و مادى، به آن معترفاند.
👌كسى كه مىگويد: «آنچه را پيامبران آوردهاند يا موافق عقل ما است يا مخالف»، مفهوم سخنش اين است كه عقل همه چيز را درك مىكند، در حالى كه چنين نيست، بلكه در اينجا شقّ ثالث و قسم سوّمى وجود دارد كه از هر دو قسم سابق گستردهتر است. و آن امورى است كه ما اصلًا از آن آگاهى نداريم، و نمىتوانيم نفى و اثبات كنيم، اما هنگامى كه اجمالًا ثابت مىشود كه پيامبران از طرف خداوند سخن مىگويند، و از درياى بيكران علم او خبر مىدهند، راه منطقى جز پذيرش آن نيست.
❕در واقع ايراد اوّل برهمايىها درست به اين مىماند كه بگوييم: «هيچكس نبايد نزد استاد برود و از دانش و تجربه او چيزى بياموزد، زيرا آنچه را استاد مىگويد: يا موافق عقل شاگرد است يا مخالف!» اگر موافق است نيازى به استاد نيست، و اگر مخالف است نبايد آن را پذيرفت!
👌مسلّماً يك سخن كودكانه است كه پاسخش بر هيچ انديشمندى پوشيده نيست؛ استاد چيزهايى به انسان مىآموزد كه عقل او از نفى و اثبات آن عاجز است.
❕از اين گذشته در همان قسمتهايى كه عقل ما به طور صحيح آن را دريافته، گاه دچار اضطراب و وسوسه مىشويم كه درست فهميدهايم يا اشتباه است؟ شكى نيست كه تأييد و تصديق انبياء در اين زمينه ما را سختتر و مصمّمتر مىسازد پس نه در آنچه مىدانيم بى نياز از انبياء هستيم، و نه در آنچه نمىدانيم (دقت كنيد).
❕به بیان دیگر :
👌 مطلبى كه در استدلال آنها به چشم مىخورد اين است كه در ميان «نامعقول و مجهول» تفاوتى قايل نشدهاند و تصور كردهاند كه عقل ما مىتواند همه چيز را درك كند و خوب و بد آن را معرفى نمايد. يعنى عقل مىتواند مانند يك كارشناس مطّلع، در مورد هر مسئلهاى قضاوت كند و صحيح را از باطل روشن سازد.
👌اولين اشتباه آنها همين است. همه مىدانيم كه بيشتر حقايق اين عالم از ديد تيزبين دانشمندان جهان پنهان است و معلومات ما در برابر مجهولات، مانند قطرهاى در برابر دريايى بيكران است.
❕به جرأت مىتوان گفت: تمام معلومات دانشمندان و متفكران بشر كه در طى هزاران سال مطالعات و آزمايشهاى طاقت فرسا در راه شناخت حقايق جهان به دست آمده و به صورت كتابهاى بىشمارى نوشته شده كمتر از يك صفحه از كتاب فوقالعاده قطورى است كه شايد ابتدا و انتهاى آن، معادل ابتدا و انتهاى عالم هستى باشد.
❕بنابراين قلمرو قضاوت و درك عقل ما منحصراً همان منطقه كوچكى است كه شعاع علم و دانش، آن را روشن ساخته و به كلى از ماوراء آن بى خبريم، در حالى كه قسمت عمده تعليمات انبيا مربوط به همين قسمت است، يعنى آنها ما را با حقايق تازهاى آشنا مىسازند كه به كلى بر ما مخفى بوده است.
👌منطق برهمايىها در اين قسمت درست مانند آن داستان معروف است كه مىگويند: ناطقى از مستمعين خود پرسيد: آيا مىدانيد كه چه مىخواهم براى شما بگويم؟ اگر مىدانيد پس چه بگويم؟ و اگر نمىدانيد مرا با آدمى كه نمىداند چه كار؟ .... ولى مستمعين مىبايست گفته باشند: نمىدانيم و مىخواهيم از تو ياد بگيريم.
💠ادامه 👇