#وصیت_نامه_پیامبر_اسلام
🤔#پرسش
❔از منابع شیعه ؛ سرانجام معلوم شد پیامبر اکرم قبل از وفات قصد سفارش چه چیزی راداشت!!!!! !!!
کتاب: موسوعة احادیث اهل البیت ج ۱۲ ص ۲۴۴ به نقل از کتاب کافی کلینی
تالیف: شیخ هادی النجیفی
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص دَعَا بِصَحِيفَةٍ حِينَ حَضَرَهُ الْمَوْتُ يُرِيدُ أَنْ يَنْهَى عَنْ أَسْمَاءٍ يُتَسَمَّى بِهَا وَ قُبِضَ وَ لَمْ يُسَمِّهَا مِنْهَا الْحَكَمُ وَ حَكِيمٌ وَ خَالِدٌ وَ مَالِكٌ وَ ذَكَرَ أَنَّهَا سِتَّةٌ أَوْ سَبْعَةٌ مِمَّا لَا يَجُوزُ أَنْ يُتَسَمَّى بِهَا
ترجمه ؛کلینی ، عن علی بن ابراهیم ، ازپدرش ،عن حمادبن عثمان، عن اب عبدلله علیه السلام فرمود:
رسول خدا در حال احتضار، کاغذی طلب كرد و مى خواست از نامهايى كه گذاشته مى شود نهى كند؛ ولى حضرت رحلت كرد و آن نامها را نام برد. يكى از آنها حكم، حكيم، خالد، مالك و حضرت فرمود كه آنها شش يا هفت نام است كه جايز نيست كسى بدانها ناميده شود
این روایت صحیح السند ، می باشد
یعنی این وصیت مهمتر از قضیه امامت بود 🤔🤔
💠پاسخ💠
👌مطابق نقل اهلسنت ، پيامبر خدا در روزهای پایانی عمر خویش ، دستور داد قلم و دواتى بياورند تا نوشته اى بنويسد كه پس از او هرگز گمراه نشوند. برخى از حاضران مانع اجراى اين دستور شدند. بخارى در چند جا از صحيح خود آن را نقل كرده است. از جمله از ابن عباس نقل مى كند ؛
« چون بيمارى پيامبر شدت يافت، فرمود: «كاغذى بياوريد تا چيزى برايتان بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد.» عمر گفت: درد و بيمارى بر پيامبر چيره گشته، كتاب خدا نزد ماست و براى ما بس است. اختلاف و گفتگو زياد شد. حضرت فرمود: «از پيش من برخيزيد، سزاوار نيست نزد من نزاع كنيد.» ابن عباس در حالى كه بيرون مى رفت، مى گفت: همه مصيبت آن بود كه نگذاشتند پيامبر خدا آنچه را مى خواست بنويسد. »
📚صحیح بخاری ج 1 ص 38
👌سعيد بن جبير نيز از ابن عباس نقل كرده كه گفت ؛
« روز پنجشنبه، و چيست روز پنجشنبه؟ سپس گريست، تا حدّى كه اشكش زمين را خيس كرد و گفت: روز پنجشنبه بيمارى پيامبر شدّت يافت. فرمود: «كاغذى بياوريد تا چيزى برايتان بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد.» حاضران به نزاع پرداختند، در حالى كه سزاوار نيست در محضر پيامبر نزاع كنند و گفتند: رسول خدا هذيان مىگويد! فرمود: مرا واگذاريد، حالتى كه من دارم بهتر از چيزى است كه شما مرا به آن مى خوانيد. »
📚همان ص 321
👌می بینیم که عمر ، مانع مکتوب شدن وصیت پیامبر اسلام شد ، خود او سالها بعد پس از این ماجرا ، اقرار می کرد که پیامبر گرامی ص قصد داشت که امامت علی ع را مکتوب کند ، چنان که ابن ابی الحدید معتزلی سنی مسلک از ابن عباس نقل می کند ؛
«در يكى از سفرهاى عمر به شام، همراهش رفتم. روزى به تنهايى بر شترش راه مى پيمود كه دنبالش كردم. پس به من گفت: «اى ابن عبّاس! من از پسرعمويت، گله دارم. از او خواستم كه با من بيايد؛ ولى نيامد و پيوسته او را ناراحتِ چيزى مى بينم. تو گمان مى كنى دنبال چيست؟». گفتم: اى امير مؤمنان! تو كه خودت مى دانى. [عمر] گفت: «گمان دارم او همواره در اندوهِ از دست رفتن خلافت است».
گفتم: چنين است. او معتقد است كه پيامبر خدا خلافت را براى او خواست.
[عمر] گفت: «اى ابن عبّاس! پيامبر خدا خلافت را براى او خواست و اين گونه بود؛ امّا چه مى توان كرد كه خداى متعال، آن را نخواست! پيامبر خدا چيزى خواست و خدا چيز ديگرى خواست. پس، اراده خدا محقّق شد و اراده پيامبر او محقّق نشد. آيا هر چه پيامبر خدا خواست، شد؟ او مسلمان شدن عمويش را خواست و [لى] خدا نخواست و او هم، اسلام نياورد!».
❕ پيامبر خدا در زمان بيمارى اش خواست كه او (على ع ) را جانشين خود كند؛ امّا من از ترس وقوع فتنه و براى نشر اسلام، مانع شدم. پس، پيامبر خدا مقصود قلبى ام را دانست و خوددارى كرد و خداوند، جز از اجراى آنچه خود مقدّر و حتمى كرده، امتناع دارد. »
📚شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج 12 ص 78
❕و مطابق نقل دیگر گفت ؛
«پيامبر خدا گفتار ناتمامى درباره على داشت كه چيزى را اثبات نمى کند و دستاويزى به دست نمى دهد و بى گمان، مدّتى در كارش درنگ و تأمّل كرد و در بيمارى اش مى خواست به نام على تصريح كند؛ امّا من از بيم [فتنه] و به خاطر حفظ اسلام، مانع شدم و به پروردگار كعبه سوگند، قريش، هرگز بر او گِرد نمى آمدند و اگر خلافت را به دست مى گرفت، اعراب از همه سو بر او مى شوريدند. چون پيامبر خدا فهميد كه من منظورش را مى دانم، پس خوددارى ورزيد و خداوند، جز از وقوع آنچه خود، مقدّر و حتمى كرده، ابا دارد».
📚شرح نهج البلاغه ، ج 12 ص 20 _ کشف الیقین ، ص 462
🔸ادامه 👇