eitaa logo
از تبار رئیسعلی
541 دنبال‌کننده
412 عکس
99 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
وصیت‌نامه شهید پرویز پور حمزه.mp3
4.03M
🔊وصیت‌نامه شهید پرویز پور حمزه 🔻گوینده: خانم جباری 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
اگر چنانچه در اين راه خدايی كشته شدم برايم گريه و زارى نكنيد. اگر مى‌خواهيد براى من گريه و زارى بكنيد براى جد بزرگوارمان امام حسين (علیه‌السلام) گريه كنيد كه با چه وضع مشقت بارى با گرسنگى و تشنگى شهيد شد. 🔻فرازی از وصیت‌نامه ‌شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
از تبار رئیسعلی
در بالاى خانه­‌مان پرچم سبز رنگ بزن و افتخار کن فرزندت در راه خدا به اين مقام بزرگ رسيد و تو را پيش
‌ گاهی وقت ها تمام ايام هفته نماز شب مى‌خوانم و بعضى اوقات هم هفته‌ای سه شب نماز شب مى‌خوانم و نافله مغرب در تمام اوقات مى‌خوانم از سوره هاى قران سوره جمعه دخان در هر شب جمعه مى‌خوانم. 🔻از دست‌نوشته‌های شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📸| شهید یوسف زینبی هفدهم اسفند ۱۳۳۳ در روستاي زيزار از توابع شهرستان دشتی به دنيا آمد. يازدهم آذر ۱۳۶۰ در بستان بر اثر اصابت ترکش مجروح شد. سی‌ام آذر ۱۳۶۰ در بيمارستان نمازی شيراز بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسيد. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
خیلی مهربان بود. من خواهر بزرگتر بودم من رو خیلی دوست داشت. علاقه ای زیادی بین ما وجود داشت. ارومیه بود وقتی برای مرخصی می آمد چند روز در راه بود تا به خانه برسد. یک بار که برای مرخصی آمده بود، ساعت ۲ شب به خانه می رسد، مادرم که بیدار بودند به علی میگوید: الان خواهرت را صدا می زنم، غذا آماده کند. علی گفته بود نه! نمی خواهد صدایش بزنید. خودش بیدارمی شود. سرش را کنار سرم گذاشت حس کردم علی آمده بیدار شدم دست انداخت دور گردنم. گفت: مامان دیدی گفتم خودش بیدار می شود. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📸 | جمعی از رزمندگان بوشهری در تیپ ۱۷ علی بن ابی طالب (قم) در منطقه عملیاتی فتح المبین 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
ای ملت بزرگوار و شهید پرور، بخدا قسم این جنگ نعمت خیلی بزرگی است قدر این نعمت الهی را بدانید ببینید این عزیزان برادران و فرزندان و پدران شما كه از جبهه های حق علیه باطل بر می گردند چقدر معصوم، مظلوم و نورانی اند. نگاه های عمیق به چهره های آنها بیاندازید، قلب این عزیزان را رنگ الهی گرفته رنگ قلبشان، قلب پاك همچون آیینه شان در ظاهرشان هم اثر گذاشته است. ای عزیزان بعد از برگشتن به خانه برای دیگران یك معلم و راهنما باشید، مبادا با اعمال و رفتار ناپسند مردم را به جبهه بدبین كنید كه عذاب الهی سخت در كمین است. بیشتر از هر چیز قرآن بخوانید كه قلب را صفا می دهد و بدانید كه قصد دشمنان این است كه ما را از قرآن جدا كنند. نماز اول وقت را فراموش نكنید كه هر چه هست همه از نماز است و اگر می خواهید خدا را خوب درك كنید و بشناسید و خدا را در دلتان جا دهید نماز شب را فراموش نكنید. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
هنگامى كه جنگ ايران و عراق آغاز شد، ابراهيم كه عاشق امام (ره) بود و قلبش فقط براى انقلاب مى‌تپيد، به محض شنيدن فرمان رهبر، براى رفتن به جبهه اقدام كرد. روزى كه براى كسب اجازه نزد من آمد، به او گفتم: پسرم! مگر همين جا در حال خدمت به انقلاب و امام نيستی؟ و او با چهره‌ای حق به جانب رو به من كرد و گفت: من فكر مى‌كنم در آنجا بيشتر به من نياز دارند. و رفت؛ چون بايد مى‌رفت و هيچ چيز جز رفتن و با دشمن جنگيدن نمى‌توانست به او آرامش بدهد. 🔻راوی: پدر شهید ✍ و شهید ابراهیم قناعت زاده. هر دو در عملیات فتح المبین به شهادت رسیدند. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
پسرم همیشه به من سر می زد. صبح ها بعد از نماز صبح وقتی که می خواست از خانه بیرون رود دوباره می آمد و می گفت: مادر چیزی لازم نداری؟ هر وقت که از سپاه یا جبهه باز می گشت حتماً اولین بار به من سر می زد و سلام می کرد، پیشم می نشست و چای می خورد و بعد به سراغ دیگران می رفت. همیشه به من احترام می گذاشت و هر جا که می خواستم بروم می آمد و مرا می برد. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
قبل از اینکه انقلاب به وقوع بپیوندد، ما اطلاعیه ها و عکس‌ها و پوسترهای امام را که از تهران به بوشهر می رسید، بین مردم پخش می کردیم و از عمال شاه ملعون هیچ باکی نداشتیم. به یاد دارم اولین تصویر امام که از تهران رسید، توسط مجید بالای درب دبیرستان سعادت نسب شد و بچه ها تصمیم گرفتند، به مدت ۳ روز، روزه‌ی سیاسی بگیرند و در حال تحسن باشند. همان شب به من اطلاع دادند که مامورین نظامی از ماجرا اطلاع پیدا کرده اند و قصد دستگیری بچه ها را دارند. خیلی سریع خبر را به بچه ها رساندم و به نزد مجید رفتم و به او هم خبر دادم، ولی او گفت تحصن خود را به هم نمی زنیم و به بچه ها گفت که: هر کس می تواند ادامه دهد با ما همراه شود. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
محمد آقا وقتی برای آخرین عملیات می خواست اعزام شود هر روز به من می گفت: این بار دیگر احتمال بازگشتم کم است و این سفر شاید برگشتی نداشته باشد. من به او گفتم: محمد از این حرف ها نزن شما باید باشید و راه کربلا را برای ما باز کنید تا ما بتوانیم راحت به زیارت قبر آقا برویم. تا اینکه روز رفتن فرا رسید. صبح زود وسایلش را در ساکش گذاشت، موقع بیرون رفتن از خانه دخترمان را که شش ماهش بود در بغل گرفت و او را می بوسید. به او گفتم که چرا انقدر بچه را می بوسی؟ گفت: دیشب خواب دیدم و می دانم که این بار شهید می شوم. می خواهم برای بار آخر سیر دخترم را ببینم و ببوسم. رفت و دیگر خبری از او نشد. 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وصیت‌نامه شهید حسن عشایری.mp3
1.18M
🔊وصیت‌نامه شهید حسن عشایری 🔻گوینده: خانم جباری 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
امام را تنها نگذاريد و همواره  گوش به فرمان او باشید و تا مى‌توانيد راه شهيدان را ادامه دهيد و نگذاريد تا خون شهيدان پايمال شود. و تا مى‌توانيد نگذاريد اين منافقين کوردل شخصيت‌هاى ما را شهيد کنند و آنها را نيست و نابود کنيد. 🔻فراز از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهید بردستانی به خانه ما آمده بود و روی سکو گوشه ای روی خاک نشست. اعضای خانواده اصرار کردند که بلند شود و روی پتو بنشیند ولی او مانع شد و گفت: ‹‹ما از خاکیم و بسوی خاک بر می گردیم››. او به جبهه رفت و دیگر او را ندیدم. 🔻راوی: دوست شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در موقعیتی که از سه طرف در محاصره عراقی‌ها قرار داشت، تلفن چی گردان شد و سپس مسئولیت پیک گردان را بر عهده گرفت و به علت این که ماشین ها نمی‌توانستند در آن جا حرکت کنند، برای رساندن نامه ها، مسیر سه ساعته‌ی رفت و برگشت را با پای پیاده طی کرد. در زمان جنگ که اوضاع بسیار وخیم به نظر می‌رسید رزمندگان حتی پس از گذشت چندین ماه نیز برای دیدار با خانواده‌های خود به مرخصی نمی‌رفتند و در این شرایط افتخاری قاصدِ مهربانی و شادی‌های این عزیزان بود. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📸 تصویری از حجله شهیدان غلامرضا، عبدالرضا و محمد حسین جمهوری... 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وصیت‌نامه شهید غلامعلی محمدی .mp3
2.41M
🔊وصیت‌نامه شهید غلامعلی محمدی 🔻گوینده: خانم جباری 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
[امروز] مسئولیت تحقق حاکمیت قوانین مترقی و نجات بخش اسلام بر عهده شما است. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 💻طراح: صیادی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
چله تابستان روزه می‌گرفت در حالی‌که هنوز به تکلیف نرسیده بود. کار می‌کرد و روزه می‌گرفت. برای خودش در باغ کپر درست کرده بود. جایی‌که مقداری از حرارت خرما پز گناوه را بگیرد. باغچه سبزی درست کرده بود، حظ می‌کرد که از دست رنج خودش بچیند. عشقش این بود که مادر، دو پر سبزی‌اش را در لقمه‌ای سبک افطار بگذارد. بهشت به راهش بود که من ساعتی در سایه کپرک او روزه پر ثواب تابستان را تحمل کنم. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
عبدالرسول و برادر شهيدش يوسف به دو تا از خواهر كوچكشان كه هنوز اول ابتدایى بودند، شيرينی و شكلات مى‌دادند تا وقتی كه پليس ها درب حياط منزل ما كه نزديك پادگان در جزيره خارگ بود رد مى‌شدند اين بچه ها مرگ بر شاه بگويند. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وصیت‌نامه شهید بهادر شهریاری.mp3
1.28M
🔊 وصیت‌نامه شهید بهادر شهریاری 🔻گوینده: خانم جباری 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
پروردگارا، معبودا، من ناتوان و تحمل کوچک ترین زخمی را ندارم چطور می توانم عذاب تو را تحمل نمایم امیدوارم که مرا ببخشی و از گناهان من حقیر درگذری. 🔻فرازی از وصیت نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📸 شهید هاشم امیری دوم شهریور ۱۳۴۴ در روستای عباسی از توابع شهرستان گناوه به دنیا آمد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هفتم آبان ۱۳۶۵ در بمباران هوایی خلیج فارس به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
از تبار رئیسعلی
📸 شهید هاشم امیری دوم شهریور ۱۳۴۴ در روستای عباسی از توابع شهرستان گناوه به دنیا آمد. به عنوان پا
‌ در یکی از روزها که به مرخصی آمده بود و دور هم جمع بودیم و صحبت می‌کردیم من به شوخی به شهید گفتم: که پدر جان دیگر من پیر و از کار افتاده هستم و دیگر توانایی کار را ندارم تو دیگر باید اینجا بمانی و کمک من باشی تو خدمت خود را به اسلام کرده ای و حالا باید به من کمک کنی. ولی شهید با شنیدن این سخن ناراحت شد و از پدر دل آزرده شد. همان شب خواب دیدم که دو نفر با پایه های آتشین از آسمان پایین آمدند و خواستند که مرا با آن پایه‌ها بزنند و می‌گفتند: که چرا جوان ما را از سخنت آزرده کردی و مانع از رفتن وی به جبهه هستی؟ و من در خواب با اینکه ترسیده بودم با ذکر نام خداوند و التماس به اینکه من او را آزاد گذاشته‌ام و کاری به کار او ندارم. صبح از خواب بیدار شدم این را به شهید گفتم و او را با صلوات به جبهه فرستادم. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir