صدف چشم من از داغ تو گوهر بار است
چه كنم؟! كار علی بیتو به عالم، زار است!
اشتياق تو مرا میكشد از خانه برون
ورنه از خانه برون آمدنم، دشوار است!
موقع آمد و شد، فاطمه جان! میبينم
ديده زينب تو، مات در و ديوار است!
به گواهی شب و، زمزمه مرغ سحر
اهل يثرب همه خوابند و، علی بيدار است
ياد آن روز كه با زينب تو میگفتم :
دخترم! گريه مكن! مادرتان بيمار است!
چاه داند كه به من، عمر چسان میگذرد
قصّه، كوتاه كنم ورنه سخن بسيار است
- ژولیده نیشابوری
به هجر کرده دلم خو، طمع زِ وصل بریدم...
که دردِ عشقِ تو را خوشتر از دوای تو دارم!
- سیمین بهبهانی
هوای روی تو دارم نمیگذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که میسپارندم
مگر در این شب دیر انتظارِ عاشقکُش
به وعدههای وصال تو زنده دارندم
غمم نمیخورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمیگذارندم
سری به سینه فرو بردهام مگر روزی
چو گنج گمشده زین کنج غم برآرندم
چه باک اگر به دل بیغمان نبردم راه
غم شکستهدلانم که میگسارندم
من آن ستارۀ شب زندهدار امّیدم
که عاشقان تو تا روز میشمارندم
چه جای خواب که هر شب محصّلان فراق
خیال روی تو بر دیده میگمارندم
هنوز دست نَشستهست غم ز خون دلم
چه نقشها که ازین دست مینگارندم
کدام مست، می از خون سایه خواهد کرد
که همچو خوشۀ انگور میفشارندم
- هوشنگ ابتهاج
اگر تمام عمر،جوراب ابریشمی بپوشم؛
فکر نکنم اثر جای زخمی که روی قلبم است
محو شود.
- بابا لنگ دراز/ جین وبستر.
convert-1209809448 (29).mp3
1.58M
چقدر دردناک است!
زمانی که نمیدانی چه چیزیت شده،
جز اینکه غمی بزرگ در سینهات داری
و از وصفِ آن عاجز هستی . .
مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم با دلهای تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیم
قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر
هر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتر
رفتهای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلختر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی عاشقم
خون انگشتم بر آجر حک کنم ما بیشتر
- حامد عسکری
عجب روزگاری! همه دارند میمیرند،
همه چیز دارد میمیرد، زمین هم رو به موت است، باد و خورشید دارند میبلعندش. من نمیدانم جرئت ادامهی زندگی در میان این خرابهها را از کجا بیاورم
"بگذار تا آخر همدیگر را دوست بداریم."
- در میان نامههای ژرژ ساند به گوستاو فلوبر.
کاش میشد قصههایشان را نوشت ؛
آخرین لبخند آخرین امید و از همه گیج کنندهتر آخرین نگاه ولی چه کسی آنقدر شجاع است تا ردِ چشمهایی که دیگر نمیبیند را صادقانه تعریف کند؟!
- صادق هدایت
من پری کوچک غمگینی را میشناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نیلبک چوبین
مینوازد آرام، آرام...
- فروغ فرخزاد
هزار دفعه مرا کشت و زنده کرد، آری!
امید گاه همین قدر مایهٔ رنج است.
- محمد عزیزی
در نیزار پرندهای اندوهگین میخواند
گویی چیزی را به یاد آورده که بهتر بود
فراموش کند.
- تسورا یوکی
میان این همه آدم جورواجور آنقدر احساس تنهایی میکنم که گاهی گلویم میخواهد از بغض پاره شود. حس خارج از جریان بودن دارد خفهام میکند. کاش در جای دیگری به دنیا آمده بودم.
- از نامههای فروغ به ابراهیم گلستان.
گاهی دقایقی را تجربه می کنم که خوشحالم از تنها بودن، تنها بودن و غصه خوردن، تنها بودن و اندوهگین بودن بی هیچ شریکی وچنین دقایقی دارند بیشتر و بیشتر به سراغم می آیند.
- بیچارگان/داستایوفسکی
کورالاین میدانست که وقتی بزرگترها
میگویند چیزی درد ندارد، حتما درد دارد.
- کتاب کورالاین/ نیل گیمن
4_5899999104250940219.mp3
8.62M
مشکل همین است که درد تکرار میشود، اما تکراری نمیشود.