eitaa logo
رکیذ
53.3هزار دنبال‌کننده
451 عکس
133 ویدیو
0 فایل
- رکیذ‌؛ یعنی به خود از اندوه آهسته آهسته سخن گفتن .🩶 - اینجا در کنارِ هم شعر می‌خوانیم .🌱 - تبلیغات" @Tablighatw - مکروبه" @makrobeh1 - النحیط" @Al_Nahit اینجا میگم ومیشنوم . . ! https://eitaa.com/joinchat/3373465777C9c6fce23f6
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5794425672789134909.mp3
11.25M
‏بمیرم که زانو بغل می‌کنی...
خاکِ آدم که سرشتند غرض عشقِ تو بود هر که خاکِ رهِ عشقِ تو نشد آدم نیست...
- وَ إِنَّمَا أَبکِی مَخَافَةَ أَن تَطُولَ حَیاتِی‏'! گریه می‌کنم و می‌ترسم بعد از تو زیاد زنده بمانم!
بس که دل بی ماه رویت در دلِ شب‌ها گریست آسمان دیده ام زین غصّه یک دریا گریست
باغبان عشق، در سوگت نه تنها ناله کرد ای گل پرپر به حالت بلبل شیدا گریست
بارالها! بین دیوار و دری، آن شب چه شد؟ کآسمان بر حال زار زُهره زهرا گریست
گشت خون آلوده چشم اختران آسمان بس که زهرا تا سحر بر غربت مولا گریست
شد کویر تشنه سیراب ای فلک از بس علی داغ بر دل، لاله آسا، در دل صحرا گریست
تا نبینند اشک او را، تا سحر هر شب علی یا حدیث دل به چَهْ گفت از غریبی، یا گریست
شیر میدان شجاعت بود و یک دنیای صبر من ندانم ای فلک با او چه کردی تا گریست
سوخت همچون شمع و از او غیر خاکستر نماند بس که از داغ تو خورشید جهان آرا گریست
- که مرا طاقتِ نادیدنِ دیدارِ تو نیست'! 🌱
لا شيء يشبه شيئا ولا أحد يعوض غياب أحد نه چیزی شبیه چیزی است‏ و نه کسی جایِ خالی کسی را پُر می‌کند. 🌱
‌کهنه‌تاریخیِ داغم، نَفَسَم شعله‌ورست شرحِ کشّافِ صد آتشکده از بر دارم...
4_5854828460752505009.mp3
4.8M
بعضی وقت‌ ها حس‌ و حالمون توی هیچ کلمه‌ای نمی‌ گنجن . .
در اندرونِ منِ خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست 🌱
این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست . .
قشنگ اونه که خدا بخواد🌱 و مطمئناً هرچی خدا بخواد همون میشه امیدوارم خدا برات خوش بخواد قشنگ بخواد بهترینا رو بخواد اونیکه تو دلته رو بخواد :) چیزی که ذوقشو داری و بخواد آره؛ امیدوارم فقط اون برات بخواد . . 🌱
في كل قلب ثم شي؛ لا يترجم بحرف ولا حتى بصوت [ توی هر قلبی چیزی هست که نه به کلمه در می‌آد، نه حتی به صدا ] 🌱
بگذار تا مقابل روی تو بُگذریم دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوقست در جدایی و جورست در نظر هم جور بِه،که طاقت شوقت نیاوریم
روی ار به روی ما نکنی حُکم از آن توست بازآ که روی در قدمانت بگستریم
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم !
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بُلعجب! در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم
نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم
ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم