eitaa logo
رکیذ
53.3هزار دنبال‌کننده
450 عکس
133 ویدیو
0 فایل
- رکیذ‌؛ یعنی به خود از اندوه آهسته آهسته سخن گفتن .🩶 - اینجا در کنارِ هم شعر می‌خوانیم .🌱 - تبلیغات" @Tablighatw - مکروبه" @makrobeh1 - النحیط" @Al_Nahit اینجا میگم ومیشنوم . . ! https://eitaa.com/joinchat/3373465777C9c6fce23f6
مشاهده در ایتا
دانلود
چُنان از عالمِ ذَر مِهر تو در سینه‌ی من بود که تا نام تو را بُردم، تو را مادر صدا کردم
ابنة النبی بعدك من هي راحتی؟ دختر پیامبر!بعد تو چه کسی مایه آرامش من است؟
ما را مگو حکایت شادی، که تا به حشر مائیم و سینه‌ای که در آن ماجرای توست
تو پنهان کاری ای بانو زِ من هرگز نمی‌ کردی به جز امروز و آن روزی که گشتی پشتِ درپنهان
صدف چشم من از داغ تو گوهر بار است چه كنم؟! كار علی بی‌‌تو به عالم، زار است!
اشتياق تو مرا می‌‌كشد از خانه برون ورنه از خانه برون آمدنم، دشوار است!
موقع آمد و شد، فاطمه جان! می‌‌بينم ديده زينب تو، مات در و ديوار است!
به گواهی شب و، زمزمه مرغ سحر اهل يثرب همه خوابند و، علی بيدار است
روز در خانه، پرستار حسين و حسَنم كمكم كن! كه نگهداری‌شان دشوار است!
ياد آن روز كه با زينب تو می‌‌گفتم : دخترم! گريه مكن! مادرتان بيمار است!
چاه داند كه به من، عمر چسان می‌گذرد قصّه، كوتاه كنم ورنه سخن بسيار است
2467fc0531944272b3a25289258b528a1890831_۲۶۱۲۲۰۲۲.mp3
3.31M
نمیتونم باور کنم باید سیاه به تن کنم آخه چجوری میتونم فاطممو کفن کنم
رکیذ
نمیتونم باور کنم باید سیاه به تن کنم آخه چجوری میتونم فاطممو کفن کنم #فاطمیه
این مداحی عجیب با دلِ آدم بازی میکنه . . فقط تصورش کنید . ‌.💔
عمرِ گهواره به بوسیدنِ محسن نرسید قرعه‌ی چوب، به تابوت تنِ یار افتاد
رکیذ
ابنة النبی بعدك من هي راحتی؟ دختر پیامبر!بعد تو چه کسی مایه آرامش من است؟
یا الفرقة قلب طه ! لقد تركت هذا العالم أمام عيني؛ لكنك ستبقى في قلبي إلى الأبد . .. ای بند دل طاها! از این دنیا ،جلوی چشم هایم رفتی؛ اما تا ابد در قلبم میمانی . .
صديقي الحبيب! لا أحد مثلك ولا أحد يستطيع أن يأخذ مكانك من أجلي. یار محبوبم! هیچ کس شبیه تو نیست هیچ کس جای تو را برایم نمیگیرید.
يا قبر! لقد عهدت إليك ثقتي فاحذر فهي بنت الرسول! ای قبر! من امانتم را به تو سپردم، حواست باشد ایشان دختر پیامبرند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- از همان روز که او رفت، زمستان آمد '!
در گلو می‌شکند ناله‌ام از رقّتِ دل قصه‌ها هست ولی طاقتِ ابرازم نیست
مردم از درد نمی‌آیی به بالینم هنوز مرگ خود می‌بینم و رویت نمی‌بینم هنوز
بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم شمع را نازم که می‌گرید به بالینم هنوز
آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت غم نمی‌گردد جدا از جان مسکینم هنوز
روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم گل به دامن می‌فشاند اشک خونینم هنوز
گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز
سیم‌گون شد موی غفلت همچنان بر جای ماند صبح‌دم خندید من در خواب نوشینم هنوز
خصم را از ساده‌لوحی دوست پندارم رهی طفلم و نگشوده چشم مصلحت‌بینم هنوز