eitaa logo
رکیذ
53هزار دنبال‌کننده
451 عکس
133 ویدیو
0 فایل
- رکیذ‌؛ یعنی به خود از اندوه آهسته آهسته سخن گفتن .🩶 - اینجا در کنارِ هم شعر می‌خوانیم .🌱 - تبلیغات" @Tablighatw - مکروبه" @makrobeh1 - النحیط" @Al_Nahit اینجا میگم ومیشنوم . . ! https://eitaa.com/joinchat/3373465777C9c6fce23f6
مشاهده در ایتا
دانلود
رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم
گرمی طبعم از آن است که دل سوخته ام سرخی رویم از این است که خونین جگرم
کار عشق است نمازِ من اگر کامل نیست آخر آنگاه که در یاد توام درسفرم
ای که در آینه هر روز به خود می نگری! من از آیینه به دیدار تو شایسته ترم
عهد بستم که تحمل کنم این دوری را عهد بستم ولی از عهدِ خودم می گذرم
مثل ابری شده ام در به درِ شهر به شهر وای از آن دم که به شیراز بیفتدگذرم . .
نزارقبانی یه نصیحت پدرانه ی فوق العاده میکنه و میگه: تا زمانی که از عمق دوست داشتن طرف مقابلت مطمئن نشدی عمیقانه دوست نداشته باش ! چرا که عمق عشق امروز ‏همان عمق زخم فردای توست . . - و چقدر درسته! (:
فرق چبير بين شخص يگُلك أحبك وشخص طول الوكت يثبت الحُب بأفعاله. خیلی فرق هست بین کسی که بهت میگه دوستت دارم با کسی که در طولِ زمان با عمل دوست داشتنش رو ثابت میکنه . 🌱
- دستانت را میخواهم برای به دوش کشیدن قلبم! 🌱
گفته بودم که چنان دوستت خواهم داشت که معنیِ دوست داشتن را عوض کنند؟! 🌱
4_5987898384512456347
5.77M
لب از گفتن چنان بستم که گویی دهان بر چهره، زخمی بود و بِه شد . .
جمعه‌ ها طبع من احساس تغزّل دارد ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد . . 🌱
رکیذ
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد وَگر پنهان کنم، ترسم که مغزِ استخوان سوزد #سعدی🌱
شکستم، سوختم، بر باد رفتم، بی نشان گشتم هنوزم هست فکرِ او زِ مغزِ استخوان پیدا... 🌱
غروبِ‌ جمعه .
الصمت هو المحاولة الأخيرة لأخبارهم بكل شيء لم يفهموه حين كنا نتكلم. سکوت آخرین تلاش برایِ گفتنِ همه چیزهایی است که وقتی صُحبت می‌کردیم نمی‌فَهمیدند. 🌱
سینهٔ پرحسرتی دارم که از اندوهِ او تا به نزدیکِ لب آرم خنده را، شیون شود 🌱
گاهی دلت می‌‌خواهد دنج‌ ترین گوشهٔ دنیا بنشینی و با خیالِ راحت دلتنگی‌ هایت‌ را پهن کنی‌ و دوستت دارم‌ ها را فریاد بزنی‌‌ برای کسی‌ که قرار نیست هیچ‌ وقت بفهمد دوستش داری . .
من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
4_5992531979914973389.mp3
3.44M
شبان آهسته می‌نالم مگر دردم نهان ماند...
مثل سکوت میان کلام‌های محبت عریانم 🌱
نَتَظاهرُ دائماً باللامُبالاة، و قلوبُنا تحتَرق. همواره تظاهر به بی‌‌تفاوتی می‌‌کنیم در حالی‌ که قلب‌‌هایمان آتش می‌گیرد. ‌ 🌱