eitaa logo
🌹رستگاران 🌹
427 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
30 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی های ز درصورت تمایل تبادل انجام میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 شدن نیست ... اینطور نیست ڪه بگویی گلوله ایی خورد و رفت ... رضایت نامه دارد ... و رضایت نامه اش را اول و امضا مےڪنند ... بعد مُھر مےخورد... قبل از همه چیز دنیایش را به برده ... او زیر مستقیم خدا زندگی ڪرده ... اتفاقی نیست ... سعادتےاست ڪه هر ڪسی نمےشود... باید زندگی ڪنی تا بمیرۍ ... 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 ، ای پرستوی پر کشیده ، تو چه کردی که اینچنین در دلهای دوستداران و محبینت جا خوش کرده ای،چه سرّی است میان تو و خدایت که بهترین تقدیر را برایت رقم زد، چه کردی که دلبری میکنی و همگان را مجذوب خود نموده ای، اگر از اخلاص تو بگویم کم گفته ام، چه بگویم از تو که هر چه بر زبان جاری کنم و قلم بنوسید باز هم زبان قاصر از گفتن و قلم عاجز از نوشتن است . اگر چه و بی نام و نشان همچون هستی ، اما نامت تا ابد ورد زبانهاست، یادت همیشه در خاطره هاست و جاودان هستی ای فرزند 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 بارها گفته ام که بچه های در این کانال، کاری کردند که از بالاتر است. آنها چنان و از خودشان نشان دادند که در تاریخ اسلام کم نظیر بود. ما شبیه این ماجرا را جز در صحنه ی مشاهده نکرده ایم. حکایت بچه های را با هیچ عقل مادی و حسابگری نمی توان ارزیابی کرد. بچه های کمیل، بودند که ، و ، به مهمانی مظلومه ی خود رفتند. برای این مطلب هم دلیل دارند. در روایات ما را جوان معرفی کردند. همه نیروهای گردان هم جوان بودند. درباره آنها چیزی نمی گویم. سراسر این ، داستان کامی آنها بود. چه بسیار از که بخاطر نرسیدن به رسیدند. درباره بودن ؛ در بیشتر عملیات ها، وقتی روی زمین قرار می گرفت، چفیه اش به عنوان او بود. اما در کانال به جهت نبود وسایل امدادی، و برای بستن زخم ، مجبور شدیم که از چفیه ی هم استفاده کنیم. لذا پاره پاره در انتهای کانال و بدون پارچه ای که آنها را بپوشاند رها شد. می گوییم ؛ چون حتی یاران رزمنده هم کمتر از آنها یاد می کنند. این عملیات با خیانت های آشکار به اهداف خود نرسید. به همین جهت بسیاری از بزرگان جنگ، اجازه ی صحبت در خصوص این عملیات را نمی دادند. حتی بعد از جنگ نیز کمتر کسی از آنها یاد کرد. اما مهمانی : بارها به دوستانش گفته بود که ، ویژه ی در عالم هستند. او عشق و محبت به را در دلها نهاد . ما شاهد بودیم که بیشتر با ذکر نام به رسیدند. برخی از ، چه در این منطقه و چه در مناطق دیگر به خواب دوستان می آمدند و پیغام می دادند که ما دوست داریم و در کنار مادر رزمندگان، بمانیم ، زیرا مورد عنایت خانم هستند. نیز در سخنانی در مورد فرمودند: سلام ما بر این تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان ندارند. برای همین موارد است که همیشه می گوییم: ، بی کفن و و بودند که به دیدار پهلو شکسته ی خود رفتند . شادی روح و 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 از دانشگاه زنگ زدند که علی‌آقا قبول شد بیاید نتیجه‌اش را بگیرید . همان شب که پسرم از جبهه زنگ زد، قضیه را برایش گفتم . گفت : مامان جان ! آن نتیجه به دردم نمی‌خورد . من گریه کردم . گفت : مامان ! تو برای درس من گریه می‌کنی !؟ پیش می‌خواهی چه بگویی ؟! گفتم : آخر تو آن همه زحمت کشیدی و درس خواندی ! گفت : آن درس به دردم نمی‌خورد ؛ هر وقت که این‌جا امتحان دادم و قبول شدم ، به دردم می‌خورد . گفتم : خدا پشت و پناهت باشد ! 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 مزار برادرم چند قبر بالاتر از مزار است . یک روز رفتم سر مزارش و فاتحه ای خواندم، نگاهم به قبر بود، آهی کشیدم دستم را بالا بردم و گفتم: ای خدا مگه همه ی مقامشون نزد تو یکی نیست! چرا باید سر قبر این قدر شلوغ باشه و سر قبر برادر من هیچ کسی نباشه ؟؟!». همان شب به خوابم آمد و با ناراحتی گفت: دادا این چه حرفی بود سر قبر من زدی ؟! نظر کرده ی است و مقام ویژه ای به خاطر اخلاصی که داشت پیش خدا داره، دیگه هر وقت اومدی سر قبر من از این حرفها نزنی ها !!!». طلب استغفار کردم و از آن روز به بعد هر موقع گلستان می رفتم، اول سر قبر فاتحه می خواندم بعد سر قبر برادرم می رفتم . چند روز از این قضیه می گذشت، تا اینکه پدرم بیمار شد، پای پدرم ورم کرده بود و درد عجیبی داشت و هیچ دارویی جوابگو نبود، دکتر بختیار مالکی پزشک معالجش طی چند عکس رادیولوژی به این نظر رسید، که باید پا را قطع کند . اما آن روزی که قرار بود به اتاق عمل بروند، اتفاق عجیبی افتاد . پدرم از دکتر خواست که مجدداً از پایش عکس بگیرند هر چه دکتر می گفت: من مطمئن هستم که علاج درد شما بریدن پای شماست، باز پدرم اصرار داشت عکس بگیرند، مجدداً ایشان رابه اتاق رادیو لوژی بردند و عکس گرفتند اما دکتر مالکی وقتی عکس را دید با تعجب دید که اصلا نیازی به قطع کردن پانیست و با تجویز دارو قابل درمانست... به پدرم گفت: آقای کشکولی جریان چیه ؟ چه اتفاقی افتاده؟ شده؟ این همه اصرار و این عکس؟؟!!! پدرم گریه اش گرفت و گفت: دیشب روی تختم دراز کشیده بودم و با عکس پسرم که روبرویم به دیوار بود، حرف زدم گفتم: بابا یعنی تو ، نمی خوای یه فکر ی به حال پای من بکنی، که بریده نشه ؟؟ خوابم برد و در عالم خواب اومد کنار تختم ایستاد و دستش رو روی پایم کشید و گفت : بابا من از خواستم که از خدا بخواد پای شما رو شفا بده . من از خواب که بیدار شدم یقین دونستم که شفای مرا از خواسته برای همین اصرار کردم دوباره از پای من عکس بگیرید... در همین لحظه دکتر بختیار همان طور که گریه می کرد، کنار پدرم زانو زد و پای ایشان را بوسید و گفت : من از امروز به مقام ایمان آوردم، شما امروز درس بزرگی به من یاد دادید. راوی : محمد کشکولی 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 بود یه نوار روضه زیر و روش کرد. بلند شد اومد ... یه روز به فرماندمون گفت: من از بچگی نرفتم، می ترسم بشم و رو نبینم... یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم زیارت کنم و برگردم... اجازه گرفت و رفت دو ساعت توی زیارت کرد و برگشت ... توی اش نوشته بود: در راه برگشت از توی ماشین خواب رو دیدم... بهم فرمود: اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت... یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود... نیمه شبا تا می خوابید داخل قبر می کرد و میگفت:یا منتظر وعده ام... چشم به راهم نذار... توی ساعت ، روز و مکان رو هم نوشته بود... که شد، دیدیم حرفاش درست بوده دقیقا توی روز،ساعت و مکانی شد که تو اش نوشته بود! 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 ارادت خاصی به داشت ، عاشق بود ، حضور همیشگی او بر دوشش نشان از همرنگی با داشت . استاد به تمام معنا در رشته‌ی تکواندو و در رشته‌های جودو ، غواصی ، صخره نوردی ، یخ نوردی ، و کوه نوردی بود و در طب سنتی تبحر خاصی داشت . 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 از همه ی عزیزم و از همه ی امت می خواهم روز به روز خود را تقویت کنید ، مبادا تار مویی از شما نظر را به خود جلب کند ، مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود ، مبادا را کنار بگذارید ... همیشه الگوی خود را و اهل بیت قرار دهید ، همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید : آن زمانی که سلام الله خطاب به پدرش فرمودند : غصه ی من را نخوری باباجان ، سوخته اما به هست هنوز ... 💐 💐 🌺 🍀 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 در زندگی به اهمیت زیادی می‌داد و برای اعمال نظم مشخصی داشت . اهل و اول وقت بود . دعای و زیارت و تسبیحات را ترک نمی کرد و حضور همیشگی در مسجد داشت . شادی روح و 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌴🌹🍀🥀🍀🌹🌴 فقط را که تفحص نمی کنند! گاهی باید آدم های زنده ( مرده) را هم تفحص کرد و پیدا کرد!! خود شان را... دل شان را... عقل شان را... گاهی در این راه پر پیچ و خم مردانگی ، غیرت ، دین ، عزت ، شرف ، تقوا... را گم می کنیم... نمی گوییم نداریم! داریم! اما گم می کنیم... باید گشت و پیدا کرد... نگردیم، وِل معطل هستیم! باید بگردیم و در این رمل زار دنیا ! که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر رمل های دنیا گم کند... خودمان را پیدا کنیم... ببینیم کجای قصه ایم... کجای سپاه هستیم... کجا به درد آقا خوردیم... کجا مثل آقا عمل کردیم... کجا مثل اینقدر کار کردیم تا از خستگی خوابمان نبرد ، بلکه بیهوش بشیم ! کجا مثل برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده کردیم... حرف آخر ! به قول بچه های تفحص ، نقطه صفرِ صفر و گرا ، دست مادرمان است... همون مادری که وقتی ، راه را در عملیات گم کرد ، وقتی توسل به مادرش کرد ، حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!! رفتند و مسیر را پیدا کردند... پس گرا و نقطه صفرِ صفر ، دست مادرمان است ... شادی روح و 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 ڪاش وصیت ڪه قاب اتاق های ما را اشغال ڪرده ، دلمونو اشغال میڪرد . ڪاش صحبتهای ڪه سرلوحه‌ی روزمره مون شده سرلوحه‌ی اعمالمون می شد . ڪاش دل با اعمال ما خون نمی شد . ڪاش با اعمال ما به تأخیر نمی‌افتاد . شادی روح و 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 سلام خواهر سلام رفیق شنیدم ازنظر اخلاق، شجاعت، ایثار و طهارت الگو بودی، حتی در میدان جنگ کسی تار مویی از تو ندید و کلامی به جز سلام نشنید ، اینها همه برای این است که مادرت تو را نذر کرد، را شفیع قرار داد تا خداوند دختری به او عطا کند که در راه باشد، ، الگویت بود و مثل ایشان، در جوانی به آرزویت که بود رسیدی. خیلی وقتها می دیدند نان خشک می خوردی، وقتی از تو می پرسیدند می گفتی مردم مواد خوراکی برای رزمنده ها فرستادن ، من که رزمنده نیستم، به رزمنده ها خدمت می کنم . خواهرم ، رفیقم چه بی ریا و بی ادعا بودی، نماز اول وقتت حتی در میدان جنگ ترک نشد، وقت ترکشها به قلب پاک و مهربانت اصابت کرد، نحوه کفن و دفنت هم مثل داستان غریبی دارد، مادرت غریبانه با پنج نفر تو را به خاک سپرد . خون سرخ تو خرمشهر را خونین شهر ساخت. عاشقانه به دیاردوست پرکشیدی... رفیق ، برایم دعا کن مثل خودت، راه درست که همان راه و پشتیبانی از هست را پیدا و انتخاب کنم، دعا کن من هم مانند خودت در راه حق روزی ام شود . به امید دیدار خواهر 🌹 🕊 ارسالی از اعضاء 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313