eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
8.6هزار ویدیو
303 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#خاطره در اینجا می‌خواهم برایتان خاطره‌ای از مهران بگویم. سال چهارم دبیرستان بود. #نیمه_شعبان هر رو
تقریباً هفت هشت ماهی می‌شد که به سیستان و بلوچستان رفته بود. از آنجا خیلی برایم تعریف می‌کرد. می‌گفت همه چیز آرام است و جای نگرانی نیست. می‌گفت مادر در اینجا آدم به نزدیک‌تر می‌شود. با این تفاسیر مطمئن می‌شدم که آنجا است و نباید نگران شوم. هر بار که با من تماس می‌گرفت، می‌گفت برایم کنید. همیشه همین را می‌خواست. می‌گفتم ان‌شاءالله خدا درست می‌کند. آخرین بار به من گفت: «مامان خیلی برای من کن.» گفتم: «چی شده؟ مشکل کاری داری؟» گفت: «یک چیزی است فقط دعا کنید.» من هم گفتم: «تو که به من نمی‌گویی اما هر چه از خدا می‌خواهی به تو بدهد.» دوستانش می‌گویند قرار بود بروند و گشتی بزنند. مهران رفت گرفت. زمانی که وضو می‌گرفت ذکر را زمزمه می‌کرد. خودش همراه نیروهایش رفته بود. مهران به یکی از دوستانش به نام عباس که تنها چند روز از خدمتش مانده بود می‌گوید عباس اگر می‌خواهی همراه ما بیا. عباس می‌گوید در این مدتی که اینجا بودم هیچ اتفاقی نیفتاد امروز می‌آیم ببینم چه می‌شود. بچه‌ها در 17 فروردین ماه سال 1394 در به همراه همرزمانشان با عوامل که از داخل وارد مرزهای ایران شده بودند، درگیر می‌شوند و مهران و همرزمانش به شهادت می‌رسند. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#شهادت #نحوه_شهادت تقریباً هفت هشت ماهی می‌شد که به سیستان و بلوچستان رفته بود. از آنجا خیلی برای
خبر شهادت مهران را ابتدا به پسرم مسعود داده بودند. وقتی مسعود به خانه آمد، دیدم چشم‌هایش قرمز است. گفتم: «چرا آنقدر با لپ تاپ کار می‌کنی؟ چشم‌هایت اذیت شده‌اند.» خودم هم همیشه را پیگیری می‌کردم. چند ساعت پیش از آمدن مسعود زیرنویس شبکه 6 را خواندم که نوشت: امروز در یک حادثه تروریستی چند مرزبان ایرانی در به شهادت رسیدند. با خودم گفتم خدا لعنت کند این تروریست‌ها را که بچه‌های ما را شهید می‌کنند. آنقدر مهران از آرام بودن اوضاع محل خدمتش گفته بود که اصلاً گمان نمی‌بردم این اتفاق برای مهران افتاده باشد. مسعود نتوانست خبر شهادت برادرش را به ما بدهد. فردا صبحش که شوهرخواهرم آمد خانه ما، به من گفت می‌خواهم چیزی به شما بگویم. اما باید مثل همیشه خیلی خوب و منطقی برخورد کنید. ایشان گفت: «در درگیری دیروز مهران از ناحیه چشم و پا دچار مجروحیت شده است.» با شنیدن این خبر، پاهایم سست شد، نشستم و گفتم مگر می‌شود چشم آسیب دیده و مهران زنده مانده باشد. خودم آرام آرام به پدرش موضوع را گفتم. خیلی خونسرد بودم. خدا کمک کرد. به شوهر خواهرم گفتم گروه خونی من O مثبت است. کم کم حاضر شویم و برویم شاید کسی نباشد که به پسرم خون بدهد. لباس می‌پوشیدم که برویم که دیدم خواهرها و بستگانم یکی بعد از دیگری به خانه ما می‌آیند، بعد از طرف اداره همسرم آمدند و خبر شهادت را دادند. من مات مانده بودم و کردم. مهران به خواسته‌ای که همیشه برای اجابتش از من می‌خواست دعا کنم رسیده بود. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
خبر شهادت مهران را ابتدا به پسرم مسعود داده بودند. وقتی مسعود به خانه آمد، دیدم چشم‌هایش قرمز است. گ
دو شب قبل از شهادت مهران داشتم می‌خواندم. به این معنا در قرآن رسیدم که فرمودند: ما شما را با مال و جان و فرزندانتان امتحان می‌کنیم. رفتم پیش مسعود و معنای این آیه قرآن را برایش خواندم و گفتم: «تاب ندارم که خدا من را با جان شما امتحان کند.» مسعود گفت: «مادر جان خدا بارها شما را آزمایش کرده است.» گفتم «با هر چه آزمایش کند من با این مورد نمی‌توانم کنار بیایم.» مسعود گفت: «خدا خودش می‌داند که چه کند. شما بسپار به خدا.» گریه کردم و گفتم: «من این را نمی‌توانم تحمل کنم.» همان شب در به خدا گفتم هر کاری می‌خواهی کن، من تسلیم امر تو هستم، نمی‌خواهم پیش خانم حضرت زهرا(س) بی‌آبرو شوم. اگر مهران غیر از شهادت از من جدا می‌شد، نمی‌توانستم تحمل کنم. خود خدا کمک کرد و عجیبی در مراسم مهران داشتم، آنقدر که خواهرهایم می‌گفتند ما خجالت می‌کشیدیم پیش تو گریه و زاری کنیم. گفتم خدا در فرموده است: هر کسی در راه خدا از جان و مالش بگذرد خدا جای آن نفر را در خانه پر می‌کند و من این را با حضور مهران درکنارم حس می‌کنم. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
دو شب قبل از شهادت مهران داشتم #قرآن می‌خواندم. به این معنا در قرآن رسیدم که فرمودند: ما شما را با
اقرع نیز در وصف پسرش گفت که علاقه مهران به لباس :ناجا یک بود و آن قدر به این لباس علاقه داشت که می‌توانست با من معاف شود اما این کار را نکرد. چون من در بودم و می توانستم او را سفارش کنم ولی او اهل سفارش پذیری و سفارش کردن نبود و با و و آگاهی کامل در این مسیر قدم برداشت. پدر شهید اقرع گفت: مهران به معنای واقعی مردم و نوع دوستی بود و اینها در وجودش موج می‌زد. پدر امیر گفت که ما در ناجا از 13 هزار شهید، 200 شهید داریم و وقتی ما زندگی این شهدا را مرور  می‌کنیم، بیانات مبنی بر امیدواری به آینده و تاکید بر جوانان را درک می‌کنیم و این شهدای ما همان روحیه شهدای دارند. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#پدر_شهید اقرع نیز در وصف پسرش گفت که علاقه مهران به لباس :ناجا یک #علاقه_ذاتی بود و آن قدر به این ل
 خاطره مادر شهید:«از اعزامش به منطقه مرزی هفت ماه می‌گذشت. دوستانش می‌گفتند: «تصمیم گرفته بودیم مکان خدمت مهران را عوض کنیم، هماهنگی‌هایش هم انجام شده بود. وقتی با او در میان گذاشتیم گفت باید استخاره بگیرم. نتیجه استخاره برای ماندن خوب آمد. خبر داد: «اینجا به من احتیاج دارند جای من همین جاست.» دوستانش می‌گفتند: «ما همیشه در نامه‌هایمان می‌نوشتیم بسمه‌تعالی یا اینکه بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ولی مهران همیشه می‌نوشت بسم رب‌الشهدا و صدیقین.» این روزهای آخر می‌گفت: «باید رضایت پدر و مادرم را جلب کنم تا خدا زود‌تر دعوتم کند.» حافظ قرآن بود چند جزء قرآن حفظ کرده بود. از اعضای ثابت هیئت‌های مذهبی بود. پسر با اخلاق و مهربانی بود. به بزرگتر‌هایش خیلی احترام می‌گذاشت. بسیار مودب بود و به همه کمک می‌کرد. عاشق مقام معظم رهبری بود. هر جا تصویر ایشان را می‌دید با چنان عشقی نگاه می‌کرد که وصف‌شدنی نیست. وقتی مشهد بود مدام می‌گفت بریم حرم؛ خیلی به امام رضا‌(علیه السلام) ارادت داشت. به نماز اول وقت اهمیت می‌داد. در هر شرایطی نمازش را اول وقت می‌خواند. می‌گفت: «هرکس نمازش را به موقع بخواند هر چه بخواهد به دست می‌آورد.» جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
دستنوشته های دلنشین شهید مهران اقرع 😔❤️🥀 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
دستنوشته های دلنشین شهید مهران اقرع 😔❤️🥀 جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صل
تصویر شهید کنار مزار رفیق شهیدش و تصویر مزار خود شهید. ... رفیق شهید شهیدت میکند جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
تصویر شهید کنار مزار رفیق شهیدش و تصویر مزار خود شهید. ... رفیق شهید شهیدت میکند جهت تعجیل در فرج آق
🤚سلام° و عرض ادب خدمت همراهان ان شاءالله که رضایت ❤️ـخدا و 🤝ـدستگیری 🌷ـشهدا شامل حال همه ما باشه در دنیا و آخرت 🌹🌹🌹 امروز با معرفی خدمت بزرگواران بودم شادی روح شهدا بخصوص فاتحه+صلوات+وعجل فرجهم ان شاءالله ک این دنیا و آخرت شفیع همه مون باشن با ارسال پیامهای معرفی شهدا در ثوابش شریکش باشید که زنده نگه داشتن یاد کمتر از نیست اجرتون با 🌷ـشهدا با تشکر جهت و پذیرای شما بزرگواران هستم 👇👇👇 حرفتو اینجا بزن https://abzarek.ir/service-p/msg/928422 ❤️❤️ 🌺🌺 😔😔 http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4