#خاطره
#خاطرات
یکبار در خانه #صحبت #وصیتنامه شد،
به #پوستر #حاج_همت روی کمدش اشاره کرد و گفت: #وصیت من همان #جمله حاج همت است
"با خدای خود #پیمان بستهام تا آخرین #قطره_خونم، در راه #حفظ و #حراست از این #انقلاب #الهی یک آن، #آرام و #قرار نگیرم".
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
افراد
#متولد #شهریور_ماه
دارای #شخصیتی
#آرام و
#صبور
با درجه بالای #ایمان هستند
این افراد بسیار #عاشق_پیشه و
#وفادار هستند و نسبت به اطرافیان خود حس مسؤلیت بالایی دارند.
اگر فرد #شهریور ماهی کاری را شروع کند
سعی می کند با ثابت قدمی و #قاطعیت آن کار را به نحوی احسن به پایان برساند
سلام شهریوری #عزیز
⚡️تـولــ🎈ــدتـ⚡️ ⚡️ـمبـ🎉ـارکــ⚡️
#تولد
#تبریک
#مبارک
#کپی_مطالب_با_هدیه_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#شهید #شمسی_پور #شخصیت #باهوشی داشت و #همزمان با #حضور در #جبهه ها، #تحصیلات_عالیه خود را نیز می گذراند،
در #عملیات_کربلای_۴ #معاون #دسته می شود و پس از #شهادت #داریوش_ساکی،
#عهده دار #مسئولیت #دسته_غواصی،
مدتی نیز #فرمانده یکی از #گروهان_های_غواصی شده و سپس به #اطلاعات و #عملیات نزد #شهید_بزرگوار #علی_چیت_سازیان رفته و او را #الگوی #تمام_عیار خود قرار می دهد.
بعد از آنکه #مسئول #دسته_شناسایی می شود، همراه با علی چیت سازیان و #علی_میرزایی در یکی از #گشت_های_شناسایی می رود،
در این #مأموریت و در زمان #شهادت #حاج_علی_چیت_سازیان، شمسی پور به همراه علی میرزاییان که در کنار #شهید چیت سازیان هستند #مجروح می شوند.
#اواخر #جنگ که می شود فرماندهی گردان را عهدار شده تا اینکه جنگ پایان می یابد و او همچنان #آرام و #قرار ندارد،
گاهی همراه با #کاروان !راهیان_نور
برای #روایتگری می رود و گاهی دیگر به عنوان #جستجو_گر_نور در #تفحص_شهدا حضور می یابد و گاهی هم در #سوریه به عنوان #مدافع_حرم #آل_الله
...
❤️❤️🌺🌺🌺❤️❤️
#همدان
گلزار_شهدا
#وقایع
#وقایع_روز_شازدهم_محرم_الحرام
شانزدهم محرم سال ۶۱ ه.ق
#ابن_زیاد
بعد از آنکه یک روز و یا چند روز بنا بر روایتی،
سرهای #مطهر #شهدای_کربلا را
در #کوچهها و #محلههای #کوفه گردانید،
آنها را به #شام نزد #یزید_بن_معاویه
فرستاد و بعد از آن #اسرا را به سرپرستی چند تن از سربازانش روانه شام کرد.
16 روز از واقعه کربلا سپری میشود.
خبر #شهادت #امام_حسین (ع) به شام و #مدینه رسیده است
و مردم با شنیدن این خبر در #تعجب به سر میبردند.
عدهای از مردم بار دیگر #تاریخ را از #بعثت_پیامبر گرامی اسلام (ص) مرور میکنند
و عدهای دیگر با شنیدن این خبر به یکباره تاریخ از مقابل دیدگانشان به سرعت باد میگذرد
و سخنان پیامبر گرامی اسلام (ص) را درباره حسنین (ع) به یاد میآوردند
که باورشان نمیشد که #خلفیه اموی چنین مصیبتی را بر #خاندان_پیامبر_اسلام روا داشته است.
#اهل_حرم امام حسین (ع) لحظات سختی را در #زندان_کوفه بهسر میبردند.
گرد #یتیمی و #بی_همسری بیبرادری و بیپسر شدن
جدای از گرد #اسارت بر چهره اهل حرم امام حسین (ع) نشسته بود
و تنها مرهم این دردشان فکر کردن به #هدف و #آرمانی بود که به خاطرش اینگونه #مصیبت_زده شده
#حضرت_زینب (س) و #امام_سجاد (ع) با رساندن #پیام #قیام_امام_حسین (ع) وظیفه دیگری نیز بر عهده داشتند
و آن #حفاظت و #حراست اسرا بود
که تعدی نسبت به اهل حرم از سوی دشمنان صورت نگیرد،
بیقراری تمام وجود #عمه_سادات و امام سجاد (ع) را در فراق عزیزانشان فرا گرفته است
ولی با مشغول شدن به #ذکر و #یاد_خداوند اهل حرم را نیز #آرام میکردند.
در #منابع_تاریخی آمده است که
ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچهها و محلههای کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد و بعد از آن اسرا را به سرپرستی #مخضّر_بن_تعلبه_عائذی و #شمر_بن ذی_الجوشن به شام روانه کرد.
ابن زیاد در این حال دستور داد که امام سجاد(ع) را با #غل و #زنجیر #سوار بر #شتر_بیجهاز به سوی شام حرکت دهند.
مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند
و اینکه در این مدت چه وقایعی اتفاق افتاده؛ و تنها به برخی بیادبیهای #حاملان سرهای مطهر اشاره شده است.
#ماه_محرم
#محرم
#عزادار
#عزا
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_هدیه_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#وصیت_نامه
#وصیتنامه
باسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک یا اباعبدالله یا حسین (ع)
السلام علیک یا ابالفضل العباس یا علمدار
با دلی #آرام و قلبی #مطمئن از آنچه انجام می دهم (#جهاد ) از حضور شما عزیزان #مرخص می شوم؛
باشد که این #فرزند و #برادر کوچک و #خطاکار خود را ببخشید و #حلال کنید.
اگر خداوند متعال قسمت اینجانب #شهادت نمود،
#قیم فرزندان من پدربزرگشان #حاج_سید_احمد_بلدیه می باشند و نائب ایشان دایی های ایشان سید ابراهیم بلدیه و سید مهدی بلدیه باشد که اربابم #حضرت_زینب (س) و #حضرت_رقیه (س) ایشان را یاری فرمایند؛
اختیار بچه ها و مال و اموال به همسر عزیزم و کسی که خیلی در این راه مرا یاری کردند بی بی مرضیه بلدیه می باشد.
#همسرم، فرزندانم را #یار و #یاور #امام_مظلومم #حضرت_مهدی_عج قرار بده و تا #غیبت ایشان گوش به فرمان نائب بر حقش #امام_خامنه_ای یک دست لباس و #پوتین محمد مهیار خریده ام،
به محض اینکه لباس ها برایش کمی اندازه شد، #اسلحه مرا بردارد.
مادر! مادر! مادر!
مرا حلال کنید و همانند حضرت زینب صبور باشید و در شهادت من بی قراری نکنید و #شاد باشید
که با #عنایت امام رئوفم #علی_بن_موسی_الرضا (ع) فرزند سراپا تقصیر شما را پذیرفته اند.
هر خانمی که #چادر به سر کند و #عفت ورزد،
و هر جوانی که #نماز_اول_وقت را در حد توان شروع کند،
اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم #امام_حسین (ع) خواهم کرد و او را #دعا می کنم؛
باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد.
من مانند کسی هستم که سوار #تاکسی شده و به مقصد می رسم ولی پولی ندارم،
از #خدا خجالت می کشم، ولی به لطف و رحمت خدا امیدوارم.
فرزندانم!
#زینب و #فاطمه، با حیا و حجاب مرا یاری کنید؛
بدانید که حیا از حجاب کمتر نیست.
و فرزند کوچکم #محمد مهیار!
تو #نذر مولایم ،
مولای تنهایم حضرت صاحب الزمان (عج) هستی،
خودت را برای یاری #امامت آماده کن و بدان که مولایمان بزودی تشریف می آورند؛ انشاء الله با پاکی و نمازت،
با #حیا و #نجابتت ایشان را یاری کن؛
گوش به فرمان امام خامنه ای داشته باش.
حلالم کنید خواهران و برادرانم.
فرزند و برادر سراپا تقصیر، حسین محرابی
و من الله توفیق
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#راوی
#همسر_شهید
#فرزند
#پسر
#علیرضا_شمسی_پور
فکر شهادتش را کرده بودید؟
محمدحسین همیشه از من میخواست برای شهادتش دعا کنم.
میگفت من چیز زیادی از شما نمیخواهم همین که از ته دل برایم دعا کنی کفایت میکند.
من هم وقتی برخورد محمدحسین را میدیدم و صحبتهایش را میشنیدم به یاد #حضرت_زینب (س) میافتادم.
بار دوم هم در اسفند ماه 94 رفت.
ایام عید در #منطقه بود و بعد از دو ماه برگشت.
اوضاع سوریه و مردم مسلمان، حال مجهول محمدحسین را عوض کرده بود.
محمدحسین میگفت اگر ما نرویم آنها وارد کشور ما هم خواهند شد. اگر بیایند وارد خاک کشور ما شوند و بخواهند جسارتی به ناموس ما کنند، چه باید کنیم. بنابراین برای بار سوم هم رفت. این بار آخرین اعزامش بود که هیچ وقت فراموش نمیکنم. 12 آبان ماه سال 1395 اعزام شد و 22 آبان سال 1395 در حلب سوریه به همراه شهیدان جهانی و حریری به شهادت رسید. محمدحسین مزد مجاهدتهایش را با شهادت از خدا گرفت.
گفتید آخرین وداع را فراموش نمیکنید، آن روز چه گذشت؟
این بار وداع من و پسرم #علیرضا با محمدحسین خیلی با دفعات قبلی فرق داشت.
محمدحسین بار سوم رفتنش را یکباره به من گفت. گفتم چرا یک دفعه به من خبر اعزامتان را میدهی.
گفت چون یکباره جور شد. بعد شروع کرد از #شهادت حرف زدن. میگفت وقتی خبر شهادتم را شنیدی صبوری کن. راضی نیستم که گریه و زاری کنی.
نمیخواهم نامحرم صدای گریه و ناله شما را بشنود.
من هم وقتی خبر شهادت محمدحسین را دادند یاد سفارشش افتادم. نمیخواستم او از من ناراضی باشد.
برخی میگفتند گریه کن خودت را بیرون بریز، اما من #آرام بودم و گریه و زاری را در خانه دور از چشم نامحرم انجام میدادم.
آخرین مرتبهای که محمدحسین قرار بود #اعزام شود دقیقاً بعد از چهلم شهید الوانی بود.
شهید الوانی از دوستان و همرزمانش بود. شب قبل از اعزام رفت گلزار شهدا. گفتم این وقت شب کجا؟ خندید و گفت زود برمیگردم. میدانستم که میخواهد کجا برود. او با دوستان شهیدش عهدی بسته بود که گویا با شهادتش به آن عهد پایدار ماند.
علیرضا در رفتن پدرش بیقراری میکرد؟
همان شب وقتی پسرم علیرضا میخواست بخوابد به او گفتم بابا فردا صبح میخواهد برود. علیرضا از من خواست تا وقت رفتن پدرش او را هم بیدار کنم. صبح وقتی محمدحسین خواست برود رفت تا علیرضا را بیدار کند. همین که یک بار گفت علیرضا بلند شو، علیرضا بیدار شد و بدون هیچ حرفی رفت سمت آشپزخانه.
کاسهای را پر از آب کرد و #قرآن را آورد. علیرضا با قلبی امیدوار و محکم خیلی مردتر از سن و سالش با بابا محمدحسینش خداحافظی کرد.
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#شهادت
#نحوه_شهادت
تقریباً هفت هشت ماهی میشد که به سیستان و بلوچستان رفته بود.
از آنجا خیلی برایم تعریف میکرد.
میگفت همه چیز آرام است و جای نگرانی نیست.
میگفت مادر در اینجا آدم به #خدا نزدیکتر میشود.
با این تفاسیر مطمئن میشدم که آنجا #آرام است و نباید نگران شوم.
هر بار که با من تماس میگرفت، میگفت #مادر برایم #دعا کنید.
همیشه همین را میخواست.
میگفتم انشاءالله خدا درست میکند.
آخرین بار به من گفت: «مامان خیلی برای من #دعا کن.»
گفتم: «چی شده؟ مشکل کاری داری؟» گفت: «یک چیزی است فقط دعا کنید.» من هم گفتم:
«تو که به من نمیگویی اما هر چه از خدا میخواهی به تو بدهد.»
دوستانش میگویند قرار بود بروند و گشتی بزنند.
مهران رفت #وضو گرفت. زمانی که وضو میگرفت ذکر #شهادتین را زمزمه میکرد. خودش #داوطلبانه همراه نیروهایش رفته بود.
مهران به یکی از دوستانش به نام عباس که تنها چند روز از خدمتش مانده بود میگوید عباس اگر میخواهی همراه ما بیا.
عباس میگوید در این مدتی که اینجا بودم هیچ اتفاقی نیفتاد امروز میآیم ببینم چه میشود. بچهها در 17 فروردین ماه سال 1394 در #منطقه_مرزی به همراه همرزمانشان با عوامل #گروهک_تروریستی #جیش_العدل که از داخل #پاکستان وارد مرزهای ایران شده بودند، درگیر میشوند و مهران و همرزمانش به شهادت میرسند.
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
💚☘•• حدیث🦋 -امامرضاعلیهالسلام: هرڪسقادربرڪفارهگناهاننباشد صلواتبسیاربفرستدکهصلواتبرمحمّد
🔹امام صادق علیه السلام
🍃دل با نوشتن #آرام می گیرد.
📚میزان الحکمة،ج۱۰،ص۴۱
نکته: اهل نوشتن میتونن
این مطلب رو تأیید کنند.
#حدیث
#نویسنده
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️🦋✍🦋✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#خاطره در اینجا میخواهم برایتان خاطرهای از مهران بگویم. سال چهارم دبیرستان بود. #نیمه_شعبان هر رو
#شهادت
#نحوه_شهادت
تقریباً هفت هشت ماهی میشد که به سیستان و بلوچستان رفته بود.
از آنجا خیلی برایم تعریف میکرد.
میگفت همه چیز آرام است و جای نگرانی نیست.
میگفت مادر در اینجا آدم به #خدا نزدیکتر میشود.
با این تفاسیر مطمئن میشدم که آنجا #آرام است و نباید نگران شوم.
هر بار که با من تماس میگرفت، میگفت #مادر برایم #دعا کنید.
همیشه همین را میخواست.
میگفتم انشاءالله خدا درست میکند.
آخرین بار به من گفت: «مامان خیلی برای من #دعا کن.»
گفتم: «چی شده؟ مشکل کاری داری؟» گفت: «یک چیزی است فقط دعا کنید.» من هم گفتم:
«تو که به من نمیگویی اما هر چه از خدا میخواهی به تو بدهد.»
دوستانش میگویند قرار بود بروند و گشتی بزنند.
مهران رفت #وضو گرفت. زمانی که وضو میگرفت ذکر #شهادتین را زمزمه میکرد. خودش #داوطلبانه همراه نیروهایش رفته بود.
مهران به یکی از دوستانش به نام عباس که تنها چند روز از خدمتش مانده بود میگوید عباس اگر میخواهی همراه ما بیا.
عباس میگوید در این مدتی که اینجا بودم هیچ اتفاقی نیفتاد امروز میآیم ببینم چه میشود. بچهها در 17 فروردین ماه سال 1394 در #منطقه_مرزی به همراه همرزمانشان با عوامل #گروهک_تروریستی #جیش_العدل که از داخل #پاکستان وارد مرزهای ایران شده بودند، درگیر میشوند و مهران و همرزمانش به شهادت میرسند.
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4