دم میدهی به سینه که
طوفانی ام کنی...
تا زائر شکسته ی
بارانی ام کنی...
🚩🚩
ده شب گذشت
خوب نمک گیرتان شدم...
میخواستی
که تشنه ی مهمانی ام کنی...
🚩🚩
حالا که تشنه ات شدم
آبی بریز تا...
با روضه های فاطمه
قربانی ام کنی...
🚩🚩
من را ببر
به روضه ی یابن الشبیب ها...
تا میهمان
شاه خراسانی ام کنی...
🚩🚩
با ناله های عمه تان
زار میزنم...
آتش بزن
که شام غریبانی ام کنی...
🚩🚩
#شام_غریبان
#عاشورا
#امام_حسین
#زینب (س)
#رقیه (س)
#ابالفضل_العباس
#علی_اصغر
#علی_اکبر
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#زندگینامه
#زندگی_نامه
#شهید_حسین_محرابی
#متولد #شهریورماه سال 56 و از #رزمندگان #مدافع_حرمی است که از طریق #لشکر_فاطمیون و #همزمان با #سالروز #تولدش برای #دفاع از #حرم_حضرت_زینب (س) به #سوریه رفت.
وی در اولین اعزامش به سوریه پس از 75 روز در دهم #آذرماه سال 1395 در آخرین روزهای #ماه_صفر و در ایام #شهادت_امام_رضا (ع) در #منطقه #حلب به شهادت رسید.
از وی دو فرزند به نام های #زینب و #محمد_مهیار به #یادگار مانده است.
در سالروز شهادت این شهید بخشی از #خاطرات وی از زبان همسر و همرزمانش را در ادامه می خوانیم.
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#وصیت_نامه
#وصیتنامه
باسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک یا اباعبدالله یا حسین (ع)
السلام علیک یا ابالفضل العباس یا علمدار
با دلی #آرام و قلبی #مطمئن از آنچه انجام می دهم (#جهاد ) از حضور شما عزیزان #مرخص می شوم؛
باشد که این #فرزند و #برادر کوچک و #خطاکار خود را ببخشید و #حلال کنید.
اگر خداوند متعال قسمت اینجانب #شهادت نمود،
#قیم فرزندان من پدربزرگشان #حاج_سید_احمد_بلدیه می باشند و نائب ایشان دایی های ایشان سید ابراهیم بلدیه و سید مهدی بلدیه باشد که اربابم #حضرت_زینب (س) و #حضرت_رقیه (س) ایشان را یاری فرمایند؛
اختیار بچه ها و مال و اموال به همسر عزیزم و کسی که خیلی در این راه مرا یاری کردند بی بی مرضیه بلدیه می باشد.
#همسرم، فرزندانم را #یار و #یاور #امام_مظلومم #حضرت_مهدی_عج قرار بده و تا #غیبت ایشان گوش به فرمان نائب بر حقش #امام_خامنه_ای یک دست لباس و #پوتین محمد مهیار خریده ام،
به محض اینکه لباس ها برایش کمی اندازه شد، #اسلحه مرا بردارد.
مادر! مادر! مادر!
مرا حلال کنید و همانند حضرت زینب صبور باشید و در شهادت من بی قراری نکنید و #شاد باشید
که با #عنایت امام رئوفم #علی_بن_موسی_الرضا (ع) فرزند سراپا تقصیر شما را پذیرفته اند.
هر خانمی که #چادر به سر کند و #عفت ورزد،
و هر جوانی که #نماز_اول_وقت را در حد توان شروع کند،
اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم #امام_حسین (ع) خواهم کرد و او را #دعا می کنم؛
باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد.
من مانند کسی هستم که سوار #تاکسی شده و به مقصد می رسم ولی پولی ندارم،
از #خدا خجالت می کشم، ولی به لطف و رحمت خدا امیدوارم.
فرزندانم!
#زینب و #فاطمه، با حیا و حجاب مرا یاری کنید؛
بدانید که حیا از حجاب کمتر نیست.
و فرزند کوچکم #محمد مهیار!
تو #نذر مولایم ،
مولای تنهایم حضرت صاحب الزمان (عج) هستی،
خودت را برای یاری #امامت آماده کن و بدان که مولایمان بزودی تشریف می آورند؛ انشاء الله با پاکی و نمازت،
با #حیا و #نجابتت ایشان را یاری کن؛
گوش به فرمان امام خامنه ای داشته باش.
حلالم کنید خواهران و برادرانم.
فرزند و برادر سراپا تقصیر، حسین محرابی
و من الله توفیق
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#جملات_ناب
#جملات_شهدا
جملاتی از شهید بزرگوار:
خوشحال از اینم که دیگر عمه جانمان #زینب (س) تنها نیست و فدایی زیاد دارد
کلنا فداک یا سیدة زینب (س)
و در یکی از دفعاتی که در #عراق برای #جهاد بودند و #فاجعه_منا اتفاق افتاد وبه خاطر بی حرمتیهای پی در پی آل سقوط (عربستان سقوطی) به زائرین آل الله و ایرانی ها مشتاق فتوا رهبری برای مشارکت درجهاد با آل سقوط و #اسرائیل و آزاد سازی حرمین شریفین و قدس شریف از دست شجره ملعونه آل سقوط و صهیونیسم بودند
دیگر جمله شهید:
این دنیا بسیار کوچک وگذراست و مثل یک دیوار میماند که ما بر لبه آن راه میرویم و انتهای این دیوار که هدف ماست شهادت است و ما باید هدف خود را با دقت و هوشیاری ببینیم و با سرعت و اشتیاق به طرف ان بدویم و مواظب باشیم که در این مسیر کوچکترین لغزشی در ما به وجود نیاید که ممکن از این دیوار #سقوط کنیم و به هدفمان که شهادت است نرسیم
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#رمان_واقعے
#به_سوی_او
#بہسوےاو ✨
🌹#قسمت_چهاردهم
در باز کردم دیدم زینب پشت دره.
#حجاب و صورت بدون رنگ و روغنش خیلی به دلم نشست.
دستشو به طرفم دراز کرد وقتی دستمو گذاشتم تو دستش از روی صمیمیت فشار داد.
تعارفش کردم بشینه
زینب: حنانه جان بیا بشین عزیزم بعد مدتها دیدمت تا باهم حرف بزنیم.
-برات شربت بیارم میام
+شربت؟؟؟
من روزه ام عزیزم
-روزه؟ روزه چیه ؟
+ هیچی عزیزم بیا بشین حنانه.
ببین من از بابام و داییم هیچی یادم نیست، حالا از دایی بیشتر چون قبل از تولدم تو شلمچه #مفقودالاثر میشن.
😔بابام که خودت میدونی مفقودالاثره.
حنانه ببین من نمیدونم بین تو #شهدا چه قول و قراری هست...
👌اما هنوز اشکا و التماساتو برای #شلمچه رفتن جلوی چشممه که به مسئولا اصرار کردی تا بردنت.
دوشب پیش داییم اومد به خوابم و گفت برو به دوستت حنانه بگو ما منتظر توئیم.
⚠️من مات و مبهوت به حرفای زینب گوش دادم.
+حنانه ببين الان ماه رمضونه،
ماه #مغفرت و #رحمت چندشب دیگه شبهای قدره، بهترین زمانه که برگردی به آغوش خدا؛ اینم شماره من...منتظر تماست هستم.
🍃زینب که رفت گوشه ذهنم فعال شد، رفتم سر کمد لباسام.
اون آخر کمد یه چیزی بهم میگفت من اینجام.
☺️دستمو بردم سمتش جنس لطیف اما مهربون چادرمو لمسش کردم.
🍃سه چهار روز بود کارم شده بود #چادر و بذارم جلوم و گریه کنم.
بعد از سه چهار روز گریه شماره #زینب گرفتم.
-الو سلام زینب...
#ادامه_دارد...
✅روایت #حنانه واقعی هست اما نام ها وادرس ها مستعار هست بجز نام #شهیدهمت و خود #حنانه
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
#یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Refighe_Shahidam313
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹#قسمت_بیست_وسوم
👤#زینب اصرار داشت همراه من بیاد دکتر اما بالاخره من راضیش کردم تنها برم.
👌بعداز ۷-۸ نفر نوبتم شد. دکتر بعد از معاینه چشمم با دستگاه مخصوص گفت چشمم ضعیف شده به مدت طولانی نباید #کتاب بخونم گریه کنم.
وقتی بهش گفتم کاراته کار میکنم
گفت یه ضربه به چشمت بخوره #قرینه چشمت پاره میشه و #کور میشی.
😔ناراحت بودم خیلی شدید، مستقیم رفتم #بهشت_زهرا قطعه #سرداران_بی_پلاک
🌹سر مزار #شهید گمنامی که همیشه پیشش میرفتم بعد از یک ساعت رفتم مزاری که به یاد شهید همت بود.
📸تا عکسش دیدم بازم اشکام جاری شد اون لحظه برام مهم نبود که چشمام اذیت بشن، کلی گریه کردم :
😭داداش کمکم کن من از نابینا شدن میترسم...
🌤تا دم دمای غروب #مزارشهدا بودم، روزها از پی هم میگذشتن و من به فعالیتم تو بسیج و ادامه دادن ورزش کاراته بودم.
💠تقریبا پنج ماهی از اون روزایی که دکتر گفت با فشار به چشمت یقینا نابینا میشی میگذره....
🛡فردا #مسابقه دارم حریفم یه دختر شیرازیه.
بعد از اماده شدن وارد میدان شدیم اول مسابقه بهش گفتم به چشمم ضربه نزن، اما...
ادامه دارد...
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_حسین #یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #رمان_واقعی #رمان #به_سوی_او
https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
💕 بیایید
درروز #تاسوعای_حسینی
برای هم #دعای_خیر کنیم
خدایا:
تورابه آبروى #زینب( س)
به بى قرارى #رقیه ع
به غیرت #عباس ع
به حرمت #سالار_شهيدان
هردستى به سوى تو بلند شد
ناامید برنگردان...
#الهی_آمین
لحظه هاتون حسینی
✋️
#علمدار #سقا
#یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ما_ملت_امام_حسینیم #من_حسینی_ام
👇🥀👇🥀👇🥀👇
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
✨﷽✨
🏴هفت مصیبتِ #شام از زبان #امام_سجاد علیه السلام...
✍از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:
سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
در پاسخ سه بار فرمودند: #الشّام، الشّام، الشّام...
#امان_از_شام !
در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و #ساز و #طبل میزدند.
▪️2.سرهای #شهداء را در میان #هودجهای زنهای ما قرار دادند.
سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم #زینب و #ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم #علی_اکبر و پسر عمویم #قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم #سکینه و #فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند،
و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪️3.زنهای شامی از بالای بامها،
آب و آتش بر سر ما می ریختند،
#آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم.
عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با #ساز و #آواز ما را در برابر تماشای مردم در #کوچه و #بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در #اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️5.ما را به یک #ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه #یهود و #نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در #خیبر و #خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند .
امروز شما #انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪️6.ما را به بازار #برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای #غلام و !کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، #آرامش نداشتیم و از #تشنگی و #گرسنگی و #خوف کشته شدن، همواره در #وحشت و #اضطراب به سر میبردیم...
📚برگرفته از: #تذکرة_الشهداء #ملاحبیب_کاشانی
ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج
#شهادت_امام_سجاد
#امام_سجاد #شهادت
#ما_ملت_امام_حسینیم #اربعین
#رفیق_شهیدم
🕊🌸 رفیق شهیدم
🆔 @Refighe_Shahidam313
-┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄-
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
نام: محمود نام خانوادگی :رادمهر نام پدر : علی اصغر تاریخ تولد : تاریخ شهادت : 1395/02/17 محل شها
🍃مدافعان حرم که راهشان #صراط_المستقیم است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که #طعنه را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند.
🍃خوابِ غفلت #عقل و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخ به اینکه آیا حسین وار زندگی می کنیم یا نه چیست؟
🍃شب #عاشورا اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!!
🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای #حسین_بن_علی ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش #لبیک گویان راهی می شوند. محمود رادمهر از جمله محبّانی است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت. وقتی روضه #اسارت و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم #عمه_سادات و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد
🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند #زینب را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود
🍃 بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و #دلتنگی فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای #رضای_خدا برگشت
🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و اشک ها، روح خسته از گناه را شست. #حرها توبه کردند و #حبیب ها، تشنه تر شدند برای #شهادت اما آن ها که خود را به خوابِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر قلب داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر مرهم نیستیم، نمک روی زخم نباشیم
🌺به مناسبت #سالروز_شهادت
🕊رفیق شهیدم🕊
@Refighe_Shahidam313
┈••✾•🖤🥀💔🥀🖤•✾••┈
💔➰💔
وداع بامحرم🏴
ازدست ما راضی شدی یا نه؟
ارباب❤️ جانم
از مجنون❤️ت راضی شدی یا نه؟
▪️سی روز میخواندیم
▪️سی شب گریه😭 میکردیم
▪️هم پای تو
▪️هم پای #زینب گریه😭 میکردیم
روضه به روضه 😭 گشتن مارا خودت دیدی
خداحافظ _ مُحرّم ، ماه ارباب ...
.......😭
#محرم #پایان_محرم
جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
🔰 مادر دو شهید
🌷رهبر انقلاب اسلامی: من در هیچ کتاب و هیچ مقتلی ندیدم که این زینب بزرگوار، این عمّه سادات، این عقیلهبنیهاشم، وقتی که دو پسر خودش، دو علی اکبر خودش هم در کربلا شهید شدند - یکی «عون» و یکی «محمّد» - عکسالعملی نشان داده باشد؛ مثلاً فریادی کشیده باشد، گریه بلندی کرده باشد، یا خودش را روی بدن آنها انداخته باشد! به نظرم رسید این مادران شهدای زمان ما، حقیقتاً نسخه #زینب را عمل و پیاده میکنند.
🗓۱۳۷۴/۰۳/۱۹
#شهیدانه
.
📍و اما ماجرای زینب....
زینب ۱۲ساله است. مثل خیلی از بچههای امروز به کلاس زبان انگلیسی میرود. او تنها دختر چادری آموزشگاهشان است.
بیش از ۴۰ روز در و دیوارهای آموزشگاه را پر از شعارهای مختلف «مرگ» دیده و طاقتش تمام شده. بهتازگی اعتراف کرده که از چند روز قبل با خودش الکل میبرده و قبل و بعد از کلاس، وقتش را به پاک کردن شعارها میگذرانده. البته هر که از پشت سرش رد میشده، ناسزایی نثارش میکرده که با سکوت زینب ما مواجه میشده.
بله... #دانشآموز_اصیل و دلاور ما برای اعتقادش هم دیوار پاک میکند، هم فحش میشنود. اما لب به ناسزا باز نمیکند. این است تفاوت این بچهها با بعضیهای دیگر. این بچهها دانشآموخته کلاس قهرمانی #حاج_قاسم هستند...
القصه... معلم کلاس زبان به بچهها تکلیف داده که انشایی (writing) بنویسند و یک شخصیت بزرگ را معرفی کنند. زینب که انگار ناسزاها به او کارگر نیفتاده، تصمیم میگیرد از آرمان بگوید؛ « #آرمان_علی_وردی». او میخواهد باز هم در قامت یک انسان فرهیخته و عاقل، اعتقادش را با کلمات بیان کند.
مادرش که میترسد در آموزشگاه بلایی سر دخترش بیاورند، مخالفت میکند! اما در نهایت راضی میشود. زینب مینشیند به نوشتن و چه نوشتنی... روضهٔ_انگلیسی شنیدهاید؟ آن هم از زبان یک زینب ۱۲ساله؟...
زینب میداند نوشتن چنین متنی و خواندنش بین کسانی که فقط شعار «آزادی» میدهند یعنی چه. ولی کار خودش را میکند. انشایش را سر کلاس میخواند و برخلاف انتظارش، استادش که تفکرات ضدانقلاب دارد درحالیکه اشک در چشمهایش جمع شده، ایستاده برایش دست میزند!
خبردار شدیم چند روز بعد انشای زینب به حوزهٔ حاجآقا مجتهدی رسیده و آقای میرهاشم حسینی از زینب ما تقدیر کرده است. تا باد چُنین بادا... ❤️✌️
#حجاب محدودیت نمیاره
#زینب
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄